مطالبی در باب معراج پیامبر (صلی الله علیه و آله)
در خصوص معراج پیامبر اسلام (ص) و ثمرات آن در خصوص حل برخی از مسائل علمی روز مواردی را از تالیفات استاد مرتضی رضوی نقل می کنم.
احادیث معراج و شکل جهان
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ، مدتی قبل از هجرت به معراج رفته است. خداوند برای نشان دادن چگونگی آسمانها و مشاهده عجایب جهان خلقت، پیامبرش را عروج داده بود.[1] معراج یکی از عقاید مسلم و ضروری عموم مسلمانان است، و به اصطلاح یک باور «اجتماعی» است که همة امّت به آن معتقدند. مسألة معراج نص صریح قرآن است[2] و آن قدر احادیث زیاد و به اصطلاح «متواتر» در مورد اصل معراج و جزئیات آن وارد شده است که به قول مرحوم علامة مجلسی «اگر همه آنها جمع شود یک کتاب بزرگی میشود».[3] معلوم است که معنای «کتاب بزرگ» که نویسنده کتاب بحارالانوار بیان نموده، چیست. باز همو میگوید: «گمان نمیکنم در مورد هیچ کدام از اصول مذهب[4] به اندازة معراج حدیث وارد شده باشد.»[5]
در اینجا نه از اصل معراج بحث خواهیم کرد و نه از اثبات یا محتوا و رهآورد این سفر آسمانی. این مسائل مهم را به فصلهای آینده یعنی «معاد» و «جهان شناسی (2)» وا میگذاریم.[6] آنچه که در اینجا به موضوع سخن ما مربوط میشود «قسمتهای مکانی» این مسافرت است. نتیجة مشخص شدن مسیر این سفر به وسیلة احادیث زیادی که وارد شده است، ترسیمی از شکل جهان است. یعنی تصویر جهان یکی از ثمرات و پیامهای احادیث معراج است.
خلاصه شمارش منزلهایی که در این سفر طی شده است به قرار زیر میباشد:
مبدأ مسافرت: مکّه ـ
منزل اوّل: بیت المقدس ـ
منزل دوم: آسمان اول ـ
منزل سوم: آسمان دوم ـ
منزل چهارم: آسمان سوم ـ
منزل پنجم: آسمان چهارم ـ
منزل ششم: آسمان پنجم ـ
منزل هفتم: آسمان ششم ـ
منزل هشتم: آسمان هفتم کنار سدرة المنتهی.[7]
یعنی در این سفر تا انتهای جهان رفته است و آسمان هفتم انتهای جهان است. بنابراین آن عده از محققین ما (یا بعضی از مفسرین ما) که هفت آسمان را در اطراف کرةزمین ترسیم میکنند، و یا عدهای از علمای ما که هفت آسمان را در درون منظومة شمسی تصویر میکنند، و یا طرفداران فلسفة ارسطویی که سخن از نُه فلک میزنند و عدهای از آنها نُه فلک را معادل هفت آسمان فرض میکنند، باید در نظریةشان تجدید نظر کنند.
و همچنین: احادیث معراج دقیقاً و مشروحاً مشخص میکنند که آسمانها چیزهای صرفاً فرضی نیستند، بلکه واقعیت هستند و هر کدام از آنها عالَم و جهانی با مخلوقات مخصوص به خود میباشد.
کائنات و معراج:
در بعضی از نوشتهها هفت آسمان را در اطراف کرة زمین و در بعضی دیگر، در درون منظومة شمسی ترسیم و تصویر میکنند. در حالی که قرآن تصریح میکند که «انّا زیّنا السماءَ الدّنیا بزینة الکواکب». جالب این است که آقایی در ضمن درسش (چون نمیتوانست آسمانها را در ذهنش تصویر نماید) کواکب را به سنگهای سرگردانی که احیاناً راهشان از میان منظومة شمسی میگذرد، تأویل میکرد.
و بعضی نیز در اطراف هر کره و ذرّه (اتم) هفت آسمان فرض نمودهاند در این تصویر و فرضها آسمان وجود واقعی نیافته و تنها یک «فرض» خیالی میشود. و بدیهی است که این سخنان با آیات و احادیث بسیاری، نه تنها سازگار نیست، بلکه تضاد کامل دارد. موضوع به قدری روشن است که موجب نهایت شگفتی میگردد. معلوم نیست که حضرات با اصل مسلم «معراج» چه میکنند؟! و آیات و احادیث مربوط به آن را چگونه معنی میکنند؟ و تصویر ذهنیِشان (و دست کم فرضیة ذهنی آنها) در مورد معراج چیست؟
آنچه بیش از هر نظریهای بر هستی شناسی و جهان شناسی اسلام لطمه زده و سیمای روشن بیان اسلام را در این مورد تیره و مبهم کرده است، خلطی است که پیروان فلسفة ارسطویی و هیأت بطلمیوسی، میان نُه فلک افسانهای و هفت آسمان، کردهاند. قرآن در آیات متعددی به عدد «هفت» تصریح و تنصیص نموده است. اما عدد «هفت» کجا و عدد «نه» کجا؟!؟ طرفداران بطلمیوس در جهت تأیید و توجیه فرضیة او، کمتر همّت بستند که قرآن را تأویل کنند. الفاظی از قبیل «رتق» و «فتق» را که در احادیث و قرآن آمده، به «خرق» و «التیام» بطلمیوسی تأویل نمودند. مانند فرمایش امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ «ثم انشاء سبحانه فتق الأجواء»، و مثل آیه کریمه «انّ السموات و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما». با ثابت شدن بطلان هیئت بطلمیوسی بخش عمدهای از مردم نظریه اسلام را نیز باطل دانستند. زیرا در اثر این تأویلات فکر میکردند اسلام همان نظریه بطلمیوسی را دارد.
وقتی که بدین گونه و با این فرضیهها، تصویر واقعی که اسلام بیان میدارد، در اذهان بهم خورد و آسمانها در فواصل برجهای دوازده گانه و درون منظومهی شمسی جایگزین شدند، موضوع بسیار مهم «محدود بودن جهان» نیز در اذهان مخدوش، و عملاً دچار بلاتکلیفی گردید.
آدرس
بهشت و معراج:
احادیث معراج به ما شرح میدهند که رسول اکرم (ص) به بهشت وارد شده و بهشتیان را مشاهده کرده است که مشغول برخورداری هستند. و نیز به ما میگویند که حضرتش در معراج افرادی را که معذب بودند مشاهده کرده است. این احادیث جزئیات زیادی از بهشت و دوزخ را شرح میدهند.
از طرفی هم میدانیم که هنوز قیامتی که در پیش روی جهان است برپا نشده و هنوز کسی به بهشت و دوزخ نرفته است. و هنوز صور اول و صور دوّم دمیده نشده. پس این بهشتیان و دوزخیان که احوالاتشان در احادیث معراج آمده کیستند؟ و احادیث معراج میگویند که پیامبر (ص) مشاهدات مزبور از بهشت را، در آسمانها کرده است.
بعضیها برای اینکه نتوانستند معانی این احادیث را بفهمند، اقدام به تاویل همة احادیث معراج، بلکه دست به تاویل اصل معراج زدهاند، که ما کاری به آنها نداریم و آنان را به خدایشان میسپاریم زیرا که اینان «چون در حل مسئله واماندهاند صورت مسئله را پاک کردهاند».
و همچنین: وجود احادیث معراج از طرفی، و وجود احادیث «عمل» که میگویند بهشت به تدریج در اثر عملها ساخته میشود، باعث شده است که جنجال بزرگی در محافل کلامی و علمی مسلمانان برپا شود. عدهای با تکیه بر احادیث معراج میگفتند که بهشت خلق شده و کاملاً آماده است. و عدهای نیز با تکیه بر احادیث عمل، خصوصاً احادیث «تجسم عمل»، میگفتند که بهشت به تدریج و با صدور اعمال انسانها ساخته میشود. حتی بعضی پیدا شدند گفتند که خداوند بهشت را در روز محشر بطور «خلق الساعة» خواهد آفرید.
امّا حقیقت این است که بهشتهای قیامتهای قبلی ساخته شده و افرادشان هم، هم اکنون در آنها هستند. لیکن بهشت مردمان امروزی کرة زمین (و شاید سایر کرات) عرصهاش موجود است. و اعیان آن با صدور اعمال انسانها، به تدریج ساخته میشود.
آدرس
تجسم عمل و معراج:
مسألة «وحدت عمل و جزاء» توسط احادیث متعدد، خصوصاً احادیث معراج، دقیقاً اعلام شده است. [4]
تجسم عمل یعنی مثلاً دلجویی از یک افتاده، تبدیل به یک درخت در بهشت میشود. و همچنین ظلم به دیگران تبدیل به مواد آتشی در دوزخ میگردد. و همچنین… هر عملی تبدیل به چیزی میگردد.
فرمود: آنگاه که به معراج رفتم وارد بهشت شدم دیدم فرشتگان را که مشغول ساختن هستند، خشتی از طلا و خشتی از نقره. و گاهی میایستادند (کار نمیکردند). گفتم چیست شما را گاهی به ساختن میپردازید و گاهی دست از کار میکشید؟ گفتند: تا مصالح به ما برسد. (کار بسته به رسیدن مصالح ساختمان است). گفتم: مصالح شما چیست؟ گفتند گفتار مومن که بگوید «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الاّ الله و الله اکبر» هر گاه که او این کلام را میگوید ما به ساختمان میپردازیم، و هرگاه که خودداری میکند ما نیز خودداری میکنیم. ـ بحار: ج 8 ص 123 ح 19.
توضیح: خود عمل تبدیل میشود به مصالح ساختمان در بهشت. و انسان عین عمل خود را در بهشت در مییابد. مثال این دنیای انسان با بهشت مثال کارگرانی است که در بالای ساختمان کار میکنند، اگر صاحب ساختمان مصالح نرساند آنان از کار باز خواهند ماند. مصالح ساختمان بهشت اعمال خود انسان است، عین اعمال.
احادیث در این مورد زیاد است، علاقمندان میتوانند رجوع کنند به: تجسم عمل: نوشته آقای محمد امین رضوی.
حجاب و معراج
الف: اصطلاح صوفیانه حجاب: مراد از حجاب در این بیان، آن است که «مانع شناخت» باشد و انسان را از خداشناسی و درک حقایق باز دارد. و این حجاب با عبادت و تزکیه نفس و به قول خودشان با ریاضت برطرف می شود و اگر سالک به کمال تزکیه برسد به وصال خدای پرده نشین، نیز می تواند برسد.
ب: حجاب در اصطلاح اسلام: مقصود از حجاب در این اصطلاح حجاب های تکوینی است که بیشتر در مورد معراج حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و در حدیث های معراج آمده است که آن حضرت با بدن جسمانی خود از کره زمین حرکت کرده و کهکشان ها را پیموده، به آسمان اول رسیده سپس دیگر آسمان ها را طی کرده و به پایان «مکان» نزدیک شده و در مرزی قرار گرفته که آن سوی آن، دیگر نه مکانی وجود دارد و نه زمانی و نه مخلوقی. آن جا انتهای کائنات است و آن سوی آن فقط خدا است خدای بی نهایت. چنان که در همه جای کائنات نیز خداوند هست.
پیامبر از این همه حجاب ها عبور کرد و در آخرین های شان، توقف نمود که باز میان او و میان آن سوی کائنات حجاب هایی باقی مانده بود.
حجاب در این اصطلاح، همیشه بوده و خواهد بود. همچنان که در مبحث «ابدی بودن کائنات» گذشت کائنات در عین تحول دائمی شان همیشه وجود خواهند داشت و خداوند نه در دنیا و نه در آخرت مشهود نخواهد شد.
و این حجاب ها برای مؤمن و کافر، هر دو هست. و به وسیله تزکیه و عبادت و ذکر گفتن برداشته نمی شود.
و آن حجاب که صوفیان می گویند نه در قرآن آمده و نه در حدیث. و اثری از آن در اسلام نیست.
پی نوشت:
[1]. امام سجّاد «ع» فرمود: لیریه ملکوت السموات و ما فیها من عجائب صنعه و بدائع خلقه… بحار ج 18 ص 347.
[2]. سبحان الّذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الأقصی… ـ و لقد رآه نزلة اخری ـ عند سدرة المنتهی. ـ آیة اوّل سورة اسری، و آیههای 12 و 13 سورة نجم.
[3]. بحار ج 18 ص 291.
[4]. مراد علاّمه از «اصول مذهب» همان «اصول دین» است. زیرا تقسیم «اصول» به اصول دین و مذهب و اصطلاح اصول مذهب به معنای عدل و امامت، چیزی است که بعدها رواج یافته و ظاهر «اصطلاح» بخود گرفته است. و نیز سیاق عبارت و کلام علاّمه نشان میدهد که منظورش اصول دین است.
[5]. بحار: ج 18 ص 289.
[6]. برای این بحث بهتر است که دوباره به شکل نمادینی که در صفحههای قبل برای نشان دادن ترسیمی از جهان، نقاشی شده است، نگاه کنید.
[7]. برای پرهیز از پیچیده شدن بحث از موضوع «سدرة المنتهی» فعلاً صرف نظر میشود.
آدرس : کتاب تبیین جهان و انسان نوشته استاد مرتضی رضوی
سایت شیعه نیوز