ابن عربی در یک نگاه
1ـ نام: ابوبكر محمد بن علي بن محمد معروف به «ابن سراقه» اهل اندلس (اسپانيا).
2ـ پس از ورود به ممالك داخلي اسلامي به «ابن عربي » معروف شده است.
3ـ در سال 560 هجري قمري متولد شد و پس از مطالعه و بررسي اوضاع اجتماعي و فعاليت در مراكش و تونس و مصر و عربستان و سوريه، در «قونيه» آناتولي ساكن شده است و در سال 638 در يكي از مسافرتهايش به سوريه در دمشق وفات كرده است.
4ـ او فردي نابغه، مردم شناس، زمان شناس، برنامه ريز قوي، هوشمند و پراستعداد بود كه توانست تاكتيكي را بر گزيند تا علما و سران صوفيه نتوانند از او انتقاد اساسي بکنند. با اين همه يك بار دستگير و سه بار (آخرين بار توسط شمس تبريزي) تكفير شده است.
5ـ شرايط زمان كاملاً به نفع او بود و توانست به طور كامل از اين شرايط استفاده كند.
6ـ محيالدين جسور، گستاخ و به شدت اهل ريسك، سخت بلند پرواز و آرمان خواه بود.
7ـ آثار قلمي زياد دارد و فصوص الحكم آخرين نوشته اوست.
8 ـ از كساني است كه درباره حروف (الفبا) به نقش تكويني و به ظاهر و باطن داشتنشان معتقد شده است.
9ـ به خودآرائي شخصيتي و آرايش نام و نسب خود به دقت اهميت ميداد، با محاسبه و دقت كامل انتساب به حاتم طائي را از مفاخر خود قرار داده بود.
10ـ در نوشتارهايش زبان محاورة مردمي را با زبان تخصصي اهل فلسفه و كلام و تصوف، در هم آميخته است. در اين هنر به حدي قوي بوده كه گوي سبقت از همگان ربوده است .
محيالدين در اين هنر طوري ظريف و ماهرانه پيش ميرود که هر جا مخاطب با ديد متخصصانهاش منقاد مطلب او نگردد با شخصيت عوامانه و قبل از تخصص اش، تحت تاثير آن قرار ميگيرد. و در هر مورد كه مطلب با ذائقه عوامي او نسازد با بينش تخصصي، دست كم ارزش علمي به آن ميدهد. با اين همه آن قدر بي مهابا به ابراز باورهائي پرداخته است كه دهها بل صدها تناقض عقلي اساسي و خلاف اصول شناخته شده، در كتاب فصوص بر جاي گذاشته است.
11ـ مذهب: محيالدين به تصريح خودش نه معتزلي است و نه اشعري و نه شيعه و نه سلفي. و همه را به طور شديد و صريح رد ميكند. و به قول جناب سید جلال آشتياني دشمن سرسخت شيعه اماميه است و شيعيان را رسماً سگ و خوك ميداند.
12ـ تصوف محيالدين از حوالي تنگه داردانل تا مرز شرقي تاجيكستان امروزي مستولي گشت. در جنوب ايران نفوذ نكرد و در عربستان و ممالك آفريقائي شهرت بدون سيطره داشت.
13ـ سيطره تصوف محيالدين (از جهتي) دولت مستعجل بود اما در سرنوشت امت اسلامي بزرگترين حادثههاي تاريخي را ايجاد كرد.
14ـ ابزار شناخت: ابزار او خواب ديدن، ادعاي كشف و شهود است. با اين كه از اصطلاحات ارسطوئي و از سبك ارسطوئيان بهره جسته ليكن هرگز به استدلال حرفهاي نپرداخته است.
15ـ ابن عربي بنيان گذار شعار متناقض صريح «كثرت در عين وحدت و وحدت در عين كثرت» است كه در ميان تناقضات صادره از بشر، تناقض واضحتر از آن، صادر نشده و شايد هرگز صادر نشود.
او و شاگرد نامآور مكتبش قيصري در فصّ ادريسي به طور نصّ اعلام ميكنند كه بايد جمع بين المتضادين و بين المتناقضين كرد.
16ـ محيالدين و پيروانش به دليل باورشان به وحدت وجود، كلمه توحيد يعني «لا اله الا الله» را سالبه به انتفاي موضوع دانسته و آن را جاروي بيمصرف ميدانند كه سبزواري شعر مولوي را تاييد ميكند:
داد جارويي به دستم آن نگار
گفت ازين دريا برانگيزان غبار
17ـ محيالدين «آل رسول» را به معني «تعميمي» ميداند كه هر كس ميتواند آل رسول باشد خواه از نسل آن حضرت باشد، و خواه نباشد.
18ـ ابن عربي «اهل بيت» را نيز «تعميمي» ميداند و معتقد است كه هر كسي ميتواند اين سمت و عنوان را به دست آورد.
19ـ محيالدين «حجّت» را نيز تعميمي ميداند (لولا الحجّة لساخت الارض باهلها). او اولين كسي است كه تعميمي بودن اين سه اصل را اعلام كرده است.
20ـ او «ولايت» را نير تعميمي ميداند. همان طور كه صوفيان قبل از او نيز در اين مورد همين اعتقاد را داشتند.
21ـ او يك اُمانيست، ليبراليست، پلورئاليست به تمام معني است. و به شدت اين اصول را در ممالك اسلامي ترويج كرده است.
او پلورئاليست بودن خودش را انكار نميكند و ميگويد:
عقد الخلائق في الاله عقائداً
و انا اعتقدت جميع ما اعتقدوا،
مردم در باره خداوند عقاید گوناگونی دارند
و من به درستی همه آن عقاید باور دارم!
22ـ در بينش و (به اصطلاح در) مكتب او جائي براي ولايت فقيه نيست.
23ـ خداشناسي و هستيشناسياي كه او بيان ميدارد دقيقاً كپياي از ايدهها و مُثل افلاطون است.
24ـ محيالدين به «وجود اشياء» پيش از آن كه به وجود آيند، معتقد است و آن را «عالم اعيان ثابته» مينامد.
25ـ او براي خدا مقامهاي متعدد يعني «بود» هاي متعددي قائل است از قبيل «مقام احدي»، «مقام واحدي» و «مقام الجمع» و «مقام التفصيل»، «مقام جمع الجمع» و… .
26ـ ابن عربي هر كدام از اسماي خدا را يك «موجود معين و متشخص» ميداند كه هر كدام هم منشأ بخشي از جهان هستي است و هم اداره كننده بخشي از آن. و هر كدام از اين الههها كار و نقش ويژه دارند كه با كار و نقش ديگر متمايز است و هيچ كدام در حوزه كاري ديگري دخالت نميكنند.
27ـ در ميان فرق اسلامي، او عميقترين، شديدترين، فراگيرترين و جامدترين «جبر» را اعلام كرده است كه هيچ جبر مسلكي، به پاي او نميرسد.
28ـ بر اساس همان جبر، دعا كردن را عمل بيهوده ميداند (مگر خود دعا جزء آن جبر باشد). مولوي سخن او را ترجمه كرده است:
من گروهي ميشناسم ز اوليا
كه دهنشان بسته باشد از دعا
29ـ محيالدين اعلام ميدارد كه دوزخ محل عشرت و به اصطلاح عشرتكده است و عذاب از «عذب» به معني گوارا است.
30ـ او شيطان را مظهر خدا ميداند.
31ـ فرقه يزيديان شیطان پرست از مكتب او برخاستهاند.
32ـ او گناه كردن را لازم بل واجب ميداند تا اسامي خدا از قبيل غفار، رحيم، عاطل و باطل نماند.
33ـ فرقههاي «تومان توكدي»، «چراغ سوندرن» و «خروس قردي» از مكتب او برخاستهاند، و كردند آنچه را كه كردند.
34ـ فرقه «حروفيه» نيز از مباحث و تبييناتي كه او درباره «حروف» شرح داده، برخاستند.
35ـ فرقه «نقطويه» ـ پسيخانيان ـ نيز از فرقه حروفيه پديد گشته است.
36ـ ابن عربي تصريح ميكند: در مواردي عمر بن خطاب و حتي نخل داران مدينه از رسول اكرم(ص) عالمتر و داناتر بودند.
37 – او با به كارگيري لفظ «جهل» رسماً و عملاً و علناً پيامبر صلی الله علیه و آله را (نعوذ بالله) «جاهل» ناميده است.
38ـ ابن عربي مدعي است كه پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله اولين نفر بود كه با او بيعت كرده و به «ولايت او» گردن نهاده است.
39 ـ او ابوبكر را يك سربازي تابع در زير پرچم خود ميداند و در عين حال ابوبكر را برتر از علي علیه السلام ميداند يعني علي علیه السلام را به سربازي خود هم نميپذيرد.
40ـ ابن عربی فرعون را عالم و دانشمند و دانا به علوم و رموز ميداند.
41ـ حضرت هارون علیه السلام را (نعوذ بالله) نادان و خطاكار و قابل تنبيه بدني ميداند كه چرا مانع عبادت مقدس گوساله شده است.
42ـ حضرت ابوطالب را (با وجود اشعار لاميه آن حضرت) كافر ميداند.
43ـ محيالدين ابتدا ادعا ميكند كه خودش «خاتم ولايت محمدي» صلی الله علیه و آله است و حضرت عيسي علیه السلام خاتم ولايت مطلقه است. بدين ترتيب با علَم كردن عيسي ولايت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را انكار ميكند. تصريح ميكند كه مهدي منتظر صرفاً يك شخصيت نظامي است كه در آخر الزمان متولد خواهد شد. سپس پس از گذشت زماني در آثار بعدي خود عيسي را نيز كنار ميزند و خودش را رسماً «خاتم الاولياء» مينامد.
44ـ خودش را به عنوان خاتم الاوليا، در شريعت پيرو خاتم المرسلين ميداند. اما اعلام ميكند اين تبعيت تنها يك امر ظاهري است.
45ـ ابن عربی معتقد است خاتم الاولياء (یعنی خودش) معارف و علوم را مستقيماً از معدن (خدا) دريافت ميكند اما خاتم المرسلين صلی الله علیه و آله و سلم به وسيله جبرئيل دريافت ميكند.
46ـ بالاخره رسماً اعلام ميكند كه خودش به عنوان خاتم الاوليا از همه انبيا از آن جمله حضرت عيسي علیه السلام و پيامبر صلی الله علیه و آله افضل است.
48ـ ابن عربی در تاريخ، اولين كسي است كه «خيال» و «وهم» را رسماً ارزشمند دانسته بل ارزش اساسي را به آن داده و شعار «الوهم هو السلطان الاعظم» را به راه انداخته، واقعيت هستي و اشياء عالم را «حق متخيل» ناميده و عالم خيال را «حق متحقق» ناميده است.
49ـ محيالدين به آئين مسيحيت که آیین اهل اسپانیا (محل تولد او) بوده است به شدت عشق و علاقه عملي نشان داده است.
نوشته شده توسط مرتضی رضوی
لعنت بر محی الدین عربی و پیروانش
به نام خدا
.راستش من در مورد این شخص به شدت حرف های متناقض میشنوم.لطفا به صورت مبسوط منابع گفتار های خود را نیز ذکر کنید و اینکه چرا ایت الله سید علی اقا قاضی محی الدین عربی را قبول داشته؟
يكي ابنعربي داريم و يكي ابنالعربي! دوستان نگارنده ابنعربي را با ابنالعربي اشتباه گرفتهاند.
از شما خواهشمندیم بدون تعصب مطلب بگذارید بهتر تاظهور فکر اصلاح رفتار باشیم نه تخریب بزرگان