گفتار اول: انتخاب ابوبكر براي همراهي:
فخررازى در چهارمين مسألهاى كه در ذيل آيه مطرح مىكند، در باره نحوه استفاده برترى و فضيلت ابوبكر از اين آيه مىنويسد:
المسألة الرابعة: دلت هذه الآية على فضيلة أبي بكر رضي الله عنه من وجوه:
الأول: أنه عليه السلام لما ذهب إلى الغار لأجل أنه كان يخاف الكفار من أن يقدموا على قتله، فلولا أنه عليه السلام كان قاطعاً على باطن أبي بكر، بأنه من المؤمنين المحققين الصادقين الصديقين، وإلا لما أصحبه نفسه في ذلك الموضع، لأنه لو جوز أن يكون باطنه بخلاف ظاهره، لخافه من أن يدل أعداءه عليه، وأيضاً لخافه من أن يقدم على قتله. فلما استخلصه لنفسه في تلك الحالة، دل على أنه عليه السلام كان قاطعاً بأن باطنه على وفق ظاهره.
الثاني: وهو أن الهجرة كانت بإذن الله تعالى، وكان في خدمة رسول الله جماعة من المخلصين، وكانوا في النسب إلى شجرة رسول الله أقرب من أبي بكر، فلولا أن الله تعالى أمره بأن يستصحب أبا بكر في تلك الواقعة الصعبة الهائلة، وإلا لكان الظاهر أن لا يخصه بهذه الصحبة، وتخصيص الله إياه بهذا التشريف دل على منصب عال له في الدين.
مسأله چهارم: اين آيه به چند صورت بر فضيلت ابوبكر دلالت مىكند:
اول: رسول خدا (ص) هنگامى كه از ترس كشته شدن توسط كفار به طرف غار رفت، اگر از باطن ابوبكر باخبر نبود كه او از مؤمنان حقيقى راستگو و راستين است، هرگز او را به همراه خود نمىبرد؛ زيرا اگر ظاهر ابوبكر با باطن ابوبكر تفاوت داشت، ترس آن را داشت كه ابوبكر او را به دشمنانش نشان دهند و همچنين مىترسيد كه خود ابوبكر او را بكشد؛ اما وقتى رسول خدا او را در اين زمان در كنار خود نگهداشته، ثابت مىكند كه آن حضرت يقين داشته كه باطن ابوبكر با ظاهر او يكسان بوده است.
دوم: بىترديد هجرت با اجازه خداوند صورت گرفته و در خدمت رسول خدا (ص) جماعتى از افراد مخلص بوده است كه از نظر نسب به رسول خدا نزديكتر از ابوبكر بودهاند؛ پس اگر همراهى ابوبكر در چنين موقعيت سخت و ترسناكى به دستور خداوند نبوده است، نبايد رسول خدا او را به همراه خود مىبرد؛ بنابراين دادن چنين شرافتى به ابوبكر از جانب خداوند، دلالت بر مقام بلند ابوبكر در دين است.
نقد و بررسي:
اثبات اين دو ادعاى فخررازي، در گرو اثبات مقدماتى است كه به نظر مىرسد هيچ يك از آنها تمام نباشد؛
آيا ابوبكر، همراه رسول خدا (ص) بوده است؟
اولاً: بايد ثابت شود همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار، ابوبكر بوده نه شخص ديگري. روشن است كه از خود آيه قرآن كريم چنين مطلبى هرگز ثابت نمىشود؛ چرا كه در آيه غار، هيچ اسمى از ابوبكر برده نشده و صرفا سخن از همراهى است كه با رسول خدا در غار بوده است؛ اما اين كه آن همراه چه كسى است، بايد به كمك روايات موجود در منابع تاريخى و روائى ثابت شود كه آنهم با مشكلاتى مواجه است كه ما به صورت مختصر بعد از نقل اصل روايات در منابع اهل سنت به آنها اشاره خواهيم كرد.
محمد بن اسماعيل بخارى مىنويسد:
حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا هَمَّامٌ عن ثَابِتٍ عن أَنَسٍ عن أبي بَكْرٍ رضي الله عنه قال: قلت لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم وأنا في الْغَارِ: لو أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ تَحْتَ قَدَمَيْهِ لَأَبْصَرَنَا فقال ما ظَنُّكَ يا أَبَا بَكْرٍ بِاثْنَيْنِ الله ثَالِثُهُمَا.
انس از ابوبكر نقل كرده است كه گفت: هنگامى در غار بودم، به رسول خدا (ص) گفتم: اگر يكى از آنها (كفار قريش) زير پاهاى خود را نگاه كند، ما را خواهد ديد، آن حضرت فرمود: چرا نگرانى در باره دو نفرى كه سومى آن دو، خداوند است.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1337، ح3453، كتاب المناقب، بَاب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
همين روايت را با تفاوتهايى در متن و سند در جاهاى ديگر بخارى نيز نقل كرده است:
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1427، ح3707 و ج 4، ص 1712، ح4386، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
اين روايات ثابت مىكند كه ابوبكر به همراه رسول خدا در غار بوده است. صرف نظر از مشكلاتى كه در سند آن و به ويژه در انس بن مالك كه با امير مؤمنان عليه السلام ميانه خوشى نداشته وجود دارد، اين روايت با روايت ديگرى كه بخارى در صحيح خود از عائشه نقل كرده است، در تعارض است:
هيچ آيهاي در حق خاندان عائشه نازل نشده است:
بخارى در صحيح خود به نقل از عائشه مىنويسد كه وى تصريح كرده است كه هيچ آيهاى در قرآن كريم در باره خاندان وى نازل نشده است:
حدثنا مُوسَى بن إِسْمَاعِيلَ حدثنا أبو عَوَانَةَ عن أبي بِشْرٍ عن يُوسُفَ بن مَاهَكَ قال كان مَرْوَانُ على الْحِجَازِ اسْتَعْمَلَهُ مُعَاوِيَةُ فَخَطَبَ فَجَعَلَ يَذْكُرُ يَزِيدَ بن مُعَاوِيَةَ لِكَيْ يُبَايَعَ له بَعْدَ أبيه فقال له عبد الرحمن بن أبي بَكْرٍ شيئا فقال خُذُوهُ فَدَخَلَ بَيْتَ عَائِشَةَ فلم يَقْدِرُوا فقال مَرْوَانُ إِنَّ هذا الذي أَنْزَلَ الله فيه «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي» فقالت عَائِشَةُ من وَرَاءِ الْحِجَابِ ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي.
از يوسف بن ماهك نقل شده است كه معاويه بن أبى سفيان، مروان را به حكومت حجاز منصوب كرده بود، مروان خطبه خواند و در آن از يزيد بن معاويه نام برد تا براى حكومت بعد از پدرش از مردم بيعت بگيرد. عبد الرحمن بن أبى بكر چيزى گفت، مروان گفت: او را بگيريد. عبد الرحمن وارد خانه عائشه شد و آنها نتوانستند او را دستگير كنند. مروان گفت: او كسى است كه خداوند اين آيه را در باره او نازل كرده است: « و آن كس كه به پدر و مادر خود گويد: «اف بر شما، آيا به من وعده مىدهيد كه زنده خواهم شد…».
عائشه از پشت پرده گفت: هيچ چيزى از قرآن در باره ما خاندان نازل نشده است؛ مگر اين كه خداوند [آيه] عذر مرا نازل كرده است (اشاره به آيه افك).
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1827، ح4550، كتاب التفسير، بَاب «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا…»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
طبق قواعد زبان عربي، در جمله «ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا» كلمه «شيئا» نكره در سياق نفى است و دلالت بر عموم مىكند؛ يعنى هيچ آيهاى در قرآن كريم به صورت اختصاصى در باره عائشه و اطرافيان او نازل نشده است.
از طرف ديگر كلمه «الا» در جمله «إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي» از ادات حصر است و طبق قواعد ثابت شده در علم اصول، جمله استثنائيه، دلالت بر حصر مىكند و داراى مفهوم است.
بنابراين، اين روايت ثابت مىكند كه هيچ آيهاى در قرآن كريم به صورت اختصاصى در باره خاندان عائشه كه ابوبكر نيز جزو آن است، نازل نشده است. در نتيجه اين روايت با رواياتى كه ثابت مىكند ابوبكر به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار بوده و آيه «غار» در باره او نازل شده است، در تعارض است.
آيا مراد از «فينا» فرزندان ابو بكر است؟
برخى از علماى اهل سنت پاسخ دادهاند كه مراد از «فينا» فرزندان ابوبكر است و شامل خود ابوبكر نمىشود. عينى در عمدة القارى مىنويسد:
قوله: «فينا» أرادت به بني أبي بكر لأن أبا بكر، رضي الله تعالى عنه. نزل فيه «ثاني اثنين» (التوبة: 40) وقوله: «محمد رسول الله والذين معه» (الفتح:92) وقوله: «والسابقون والأولون» وفي آي كثيرة.
مراد از «فينا» فرزندان ابوبكر است؛ زيرا در باره ابوبكر آيه «ثانى اثنين» و «محمد رسول الله…» و آيه «والسابقون الأولون» و آيات بسيارى نازل شده است.
العيني، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد الغيتابي الحنفي ( 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 19، ص 1827، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
ابن حجر عسقلانى نيز در فتح البارى همين ادعا را كرده است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 577، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
در پاسخ مىگوييم: اولاً: اين ادعائى است بدون دليل؛ بلكه دليل بر خلاف آن وجود دارد؛ چرا كه طبق ادعاى مروان بن حكم آيه «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا...» در مذمت عبد الرحمن و تكريم پدر و مادر او؛ يعنى ابوبكر و ام رومان نازل شده است و عائشه با گفتن جمله «ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا» نزول هر نوع آيهاى در باره تمام افراد مورد ادعاى مروان نفى مىكند كه از جمله آنها والدين عبد الرحمن است.
ثانياً: طبق پنداشت اهل سنت، آيات «محمد رسول الله…» و آيه «والسابقون الأولون» شامل فرزندان ابوبكر و از جمله خود عائشه نيز مىشود و عائشه، و ديگر فرزندان ابوبكر را از بارزترين مصاديق همراهان رسول خدا و سابقون الأولون دانستهاند. آيا بدر الدين عينى مىتواند قبول كند كه آيه «محمد رسول الله» و «والسابقون الأولون» شامل عائشه نمىشود؟
بنابراين، سخن عينى و ابن حجر، مردود است.
ابوبكر، قبل از رسول خدا به قبا رسيده بود:
سيره نويسان بر اين مطلب اتفاق دارند كه بيشتر مسلمانان، پيش از رسول خدا صلى الله عليه وآله به مدينه هجرت كردند، امام جماعت مسلمانان در مدتى كه آن حضرت حضور نداشتند، به عهده سالم مولى حذيفه بود و اين به آن سبب بود كه وى در قرائت قرآن از ديگران بهتر بود.
بخارى در صحيح خود مىنويسد:
حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن الْمُنْذِرِ قال حدثنا أَنَسُ بن عِيَاضٍ عن عُبَيْدِ اللَّهِ عن نَافِعٍ عن بن عُمَرَ قال لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ الْعُصْبَةَ مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ قبل مَقْدَمِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كان يَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ وكان أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا.
از ابن عمر نقل شده است كه وقتى مهاجران نخستين، قبل از آمدن رسول خدا (ص) به منطقه عصبه كه جاى در قباء است، رسيدند، سالم مولى أبى حذيفه امامت جماعت آنها را به عهده داشت و او از همه آنها بيشتر قرآن بلد بود.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 246، ح660، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب إِمَامَةِ الْعَبْدِ وَالْمَوْلَى، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
سؤالى كه اين جا پيش مىآيد، اين است كه چه كسانى در اين مدت كه رسول خدا در ميان آنها نبود، به امامت سالم مولى حذيفه نماز خواندهاند؟
جواب اين سؤال را محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود داده و خليفه اول و دوم را جزء افرادى به شمار آورده كه در اين نماز حضور داشتهاند:
حدثنا عُثْمَانُ بن صَالِحٍ حدثنا عبد اللَّهِ بن وَهْبٍ أخبرني بن جُرَيْجٍ أَنَّ نَافِعًا أخبره أَنَّ بن عُمَرَ رضي الله عنهما أخبره قال كان سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ يَؤُمُّ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ وَأَصْحَابَ النبي صلى الله عليه وسلم في مَسْجِدِ قُبَاءٍ فِيهِمْ أبو بَكْرٍ وَعُمَرُ وأبو سَلَمَةَ وَزَيْدٌ وَعَامِرُ بن رَبِيعَةَ.
از عبد الله بن عمر نقل شده كه گفت: سالم مولى أبى حذيفه، امامت نماز جماعت نخستين مهاجرين و اصحاب رسول خدا (ص) را در مسجد قباء به عهده داشت، ابوبكر، عمر، ابوسلمه، زيد و عامر بن ربيعه نيز در اين نماز جماعت شركت داشتند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 6، ص 2625، ح6754، بَاب اسْتِقْضَاءِ الْمَوَالِي وَاسْتِعْمَالِهِمْ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
بنابراين، داستان همراهى ابوبكر با رسول خدا در غار، با اين دو روايتى كه بخارى در صحيحترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن نقل كرده است، زير سؤال میرود.
اين نماز در چه زماني برگزار شده است:
شارحان بخارى در توجيه اين روايت دچار اضطراب، نگرانى و هراس شده و در حل آن سردرگم ماندهاند. بدرالدين عينى مىپذيرد كه اين مشكل بر طبق روايت عبد الله بن عمر وجود دارد و ثابت مىكند كه ابوبكر جزء نمازگذاران به امامت سالم مولى حذيفه بوده است:
قلت: لا إشكال إلاَّ على قول ابن عمر: إن ذلك كان قبل مَقْدَم النبي.
من ميگويم: اشكالي در اين مطلب نيست؛ مگر بر بنابر نقل عبد الله بن عمر كه گفته: (داستان نماز خواندن ابوبكر پشت سر سالم) قبل از ورود رسول خدا (ص) بوده است.
العيني، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد الغيتابي الحنفي ( 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 24، ص 254، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
پس طبق نظر عيني، روايت عبد الله بن عمر ثابت مىكند كه ابوبكر در اين نماز حضور داشته و به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار نبوده است.
ديگر شارحان بخاري، سعى كردهاند كه اين مشكل را به نحوي؛ حتى اگر شده با كلمه «شايد» و «احتمال» حل نمايند. بيهقى در سنن كبراى خود در اين باره مىنويسد:
قال الشيخ [مصنف] كذا قال في هذا وفيما قبله وفيهم أبو بكر وعمر ولعله في وقت آخر فإنه إنما قدم أبو بكر رضي الله عنه مع النبي صلى الله عليه وسلم ويحتمل أن تكون إمامته إياهم قبل قدومه وبعده وقول الراوي وفيهم أبو بكر أراد بعد قدومه والله أعلم.
در اين روايت و روايات گذشته آمده است كه در اين نماز جماعت، ابوبكر و عمر نيز حضور داشتهاند، شايد اين نماز در زمان ديگرى بوده است؛ زيرا ابوبكر به همراه رسول خدا وارد شد. ممكن است اين نماز جماعت قبل يا بعد از آمدن رسول خدا (ص) بوده، هر دو احتمال وجود دارد؛ اما اين كه راوى گفته كه در اين نماز ابوبكر نيز حضور داشته، ثابت مىكند كه اين نماز بعد از آمدن رسول خدا (ص) بوده است.
البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر ( 458هـ)، سنن البيهقي الكبرى، ج 3، ص 89، ناشر: مكتبة دار الباز – مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 – 1994.
و ابن حجر عسقلانى مىگويد:
والمراد بهذا: أَنَّهُ كَانَ يؤمهم بعد مَقْدَم النَّبِيّ؛ ولذلك قَالَ: «فِي مسجد قباء»، ومسجد قباء إنما أسسه النَّبِيّ بعد قدومه المدينة، فلذلك ذكر منهم: أَبَا بَكْر، وأبو بَكْر إنما هاجر مَعَ النَّبِيّ، وليس فِي هذه الرواية: «قَبْلَ مقدم النَّبِيّ» كما فِي الرواية الَّتِيْ خرجها البخاري هاهنا فِي هَذَا الباب، فليس فِي هَذَا الحَدِيْث إشكال كما توهمه بعضهم.
مراد اين است كه سالم امامت آنها را بعد از رسيدن رسول خدا (ص) به عهده داشته است، به همين خاطر در روايت آمده است كه اين نماز در مسجد قباء برگزار شده است و مسجد قباء توسط رسول خدا (ص) و بعد از آمدن به مدينه تأسيس شده است؛ به همين خاطر ابوبكر نيز جزء شركت كنندگان ذكر شده است، ابوبكر به همراه رسول خدا (ص) هجرت كرده است. در اين روايت نيامده است كه اين نماز قبل از آمدن رسول خدا تشكيل شده است؛ چنانچه در روايت بخارى كه در همين باب نقل كرده، اين مطلب آمده است؛ پس اين حديث اشكالى ندارد؛ چنانچه برخى خيال كردهاند.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 4، ص 175، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
در باره زمان برگزارى اين نماز سه احتمال وجود دارد:
1. قبل از ورود رسول خدا صلى الله عليه وآله برگزار شده است كه طبعاً ثابت مىشود كه ابوبكر به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله نبوده و پيش از آن حضرت هجرت كرده است؛
2. بعد از ورود آن حضرت برگزار شده و آن حضرت در نماز جماعت شركت داشته و به امامت سالم مولى حذيفه نماز خوانده است؛
3. بعد از ورود آن حضرت برگزار شده و آن حضرت در نماز جماعت حاضر نشدهاند.
آن چه از ظاهر روايت استفاده مىشود، اين است كه اين نماز قبل از ورود رسول خدا برگزار شده است و ثابت مىكند كه ابوبكر قبل از رسول خدا مهاجرت كرده و به همراه آن حضرت در غار نبوده است.
اما اين كه بيهقى گفته است: «ولعله في وقت آخر؛ شايد اين نماز در زمان ديگرى برگزار شده» غير قابل قبول است؛ زيرا اولا: با اصل روايت سازگارى ندارد؛ چرا كه در روايت زمان آن مشخص و تصريح شده است كه اين نماز با ورود نخستين مهاجران برگزار شده است كه در ميان آنها ابوبكر و عمر نيز بودهاند.
كان سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ يَؤُمُّ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ…
ثانياً: با وجود رسول خدا، چه دليلى وجود دارد كه امامت سالم مولى حذيفه حتى بعد از ورود آن حضرت همچنان ادامه داشته است؟ بنابراين نمىتوان زمان ديگرى را براى آن در نظر گرفت.
اما اين كه ابن حجر ادعا كرده كه اين نماز بعد از ورود رسول خدا صلى الله عليه وآله برگزار شده و دليل آن نيز اين است كه در روايت از مسجد قبا نام برده شده و اين مسجد بعد از ورود رسول خدا تأسيس شده است، به چند دليل مردود است:
اولاً: طبق مدارك موجود در منابع اهل سنت، اين مسجد ابتدا توسط نخستين مهاجرانى كه وارد قباء شده بودند، تأسيس شده و مسلمانان در آن نماز مىخواندهاند و بعد در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله ساختمان آن تكميل شده است.
بلاذرى در فتوح البلدان مىنويسد:
وكان المتقدمون في الهجرة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومن نزلوا عليه من الأنصار بنوا بقباء مسجدا يصلون فيه والصلاة يومئذ إلى بيت المقدس فلما ورد رسول الله صلى الله عليه وسلم قباء صلى بهم فيه فأهل قباء يقولون إنه المسجد الذي يقول الله تعالى فيه «لمسجد أسس على التقوى من أول يوم أحق أن تقوم فيه».
نخستين مهاجران از اصحاب رسول خدا و انصارى كه به آنها پيوسته بودند، مسجد قباء را تأسيس كردند و در آن نماز مىخواندند. در آن زمان به سوى بيت المقدس نماز خوانده مىشد، زمانى كه رسول خدا وارد قباء شد، امامت آنها را به عهده گرفت؛ از همين رو بود كه مردم قبا مىگفتند: اين مسجد همان مسجدى است كه خداوند تبارك و تعالى در باره آن فرموده است:
«آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوا بنا شده، شايستهتر است كه در آن (به عبادت) بايستى…»
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (279هـ)، فتوح البلدان، ج 1، ص 17، تحقيق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1403هـ.
و در انساب الأشراف مىنويسد:
وكان من تقدم رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى المدينة بعد أبي سلمة بن عبد الأسد، ومن نزلوا عليه بقباء بنوا مسجداً يصلون فيه. والصلاة يومئذ إلى بيت المقدس. فجعلوا قبلته إلى ناحية بيت المقدس، فلما قدم رسول الله صلى الله عليه وسلم صلى بهم فيه، وكان سالم مولى أبي حذيفة يؤم المهاجرين من مكة إلى المدينة. ثم أمهم بالمدينة حتى قدم النبي.
كسانى كه قبل از رسول خدا و بعد از أبى سلمه بن عبد الأسد هجرت كرده بودند و نيز كسانى كه وارد قباء شده بودند، مسجدى بنا كرده و در آن نماز مىخواندند، در آن زمان نماز به طرف بيت المقدس خوانده مىشود؛ به همين خاطر قبله اين مسجد را به طرف بيت المسد ساختند. زمانى كه رسول خدا (ص) وارد آن جا شد، امامت نماز را به عهده گرفت، و سالم مولى أبى حذيفه امامت مهاجرين از مكه به مدينه مدينه را به عهده داشت، سپس اين امامت در مدينه نيز ادامه داشت تا اين كه رسول خدا به آن جا رسيدند.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 114، طبق برنامه الجامع الكبير.
و ابن جوزى در كتاب المنتظم مىنويسد:
وكان أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم حين قدم قباء قد بنوا مسجدا يصلون فيه فصلى بهم فيه ولم يحدث في المسجد شيئا فأقام صلى الله عليه وسلم الإثنين والثلاثاء والأربعاء والخميس وركب من قباء يوم الجمعة إلى المدينة فجمع في بني سالم فكانت أول جمعة جمعها في الإسلام وخطب يومئذ.
اصحاب رسول خدا وقتى وارد قبا شدند، مسجدى بنا كردند كه در آن نماز مىخواندند، سپس رسول خدا امامت نماز آنها را به عهده گرفت، بناى براى مسجد نساخته بودند، رسول خدا (ص) روزها دوشنبه، سه شنبه و پنج شنبه در آن اقامت كردند و سپس روز جمعه به طرف مدينه حركت كردند و نماز جمعه را در قبيله بنى سالم خواندند و اين نماز نخستين نماز جمعهاى بود كه در اسلام برگزار شد، رسول خدا (ص) در آن روز خطبه خواندند.
ابن الجوزي، ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد ( 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج 3، ص 65، ناشر: دار صادر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1358.
ثانياً: همان طور كه پيش از اين گذشت، در روايت ديگرى كه بخارى نقل كرده است، اين مطلب تصريح شده است كه امامت سالم مولى أبى حذيفه، مربوط به قبل از آمدن رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده است:
حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن الْمُنْذِرِ قال حدثنا أَنَسُ بن عِيَاضٍ عن عُبَيْدِ اللَّهِ عن نَافِعٍ عن بن عُمَرَ قال لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ الْعُصْبَةَ مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ قبل مَقْدَمِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كان يَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ وكان أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا.
از ابن عمر نقل شده است كه وقتى مهاجران نخستين، قبل از آمدن رسول خدا (ص) به منطقه عصبه كه جاى در قباء است، رسيدند، سالم مولى أبى حذيفه امامت جماعت آنها را به عهده داشت و او از همه آنها بيشتر قرآن بلد بود.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 246، ح660، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب إِمَامَةِ الْعَبْدِ وَالْمَوْلَى، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
اين روايت و روايتى كه تصريح به حضور ابوبكر در نماز سالم مولى حذيفه دارد، مكمل همديگر هستند؛ هر دو از نافع از عبد الله بن عمر نقل شده، در هر دو نخستين مهاجران به سالم مولى حذيفه اقتدا كردهاند، در يكى به نام مأموين اشاره شده و در ديگرى نامى از مأمومين برده نشده است؛ بنابراين اشكال ابن حجر كه گفته بود: « وليس فِي هذه الرواية: «قَبْلَ مقدم النَّبِيّ»، با اين روايت حل شده و با كنار هم قرار دادن اين دو روايت ثابت مىشود كه امامت سالم مولى أبى حذيفه براى مهاجرين نخستين، قبل از رسيدن رسول خدا صلى الله عليه وآله به آن جا بوده است.
ثالثاً: با وجود رسول خدا صلى الله عليه وآله در ميان صحابه، امامت فرد ديگر، موضوعيت ندارد؛ چرا كه طبق روايات اهل سنت، امامت او بر ابوبكر، عمر و بقيه صحابه به خاطر اين بوده كه او بيشتر و بهتر از آنها قرآن بلد بوده است؛ بنابراين با وجود رسول خدا اصل امامت او از موضوعيت مىافتد؛ چنانچه در روايت بخارى گذشت كه:
كان يَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ وكان أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا.
سالم مولى أبى حذيفه امامت جماعت آنها را به عهده داشت و او از همه آنها بيشتر قرآن بلد بود.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 246، ح660، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب إِمَامَةِ الْعَبْدِ وَالْمَوْلَى، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
و بخارى در عنوان باب همين روايت مىنويسد:
… لِقَوْلِ النبي (ص) يَؤُمُّهُمْ أَقْرَؤُهُمْ لِكِتَابِ اللَّهِ.
به خاطر اين سخن خداوند كه : هر كس بهتر كتاب خدا را قرائت ميكند، امامت جماعت را به عهده بگيرد.
و مالك بن أنس رئيس مالكىها در المدونة الكبرى مىنويسد:
قال بن وهب قال سمعت معاوية بن صالح يذكر عن بن المسيب أن النبي صلى الله عليه وسلم قال فليؤمهم أفقههم قال فذلك أمير أمره رسول الله صلى الله عليه وسلم قال بن وهب وقد كان سالم مولى أبي حذيفة يؤم المهاجرين الأولين وأصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم من الأنصار في مسجد قباء فيهم أبو بكر وعمر وأبو سلمة وزيد وعامر بن ربيعة قال بن وهب وقال مالك يؤم القوم أهل الصلاح والفضل منهم.
از ابن مسيب نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: داناترين شما، امام جماعت شما باشد… ابن وهب گفته است:: سالم مولى أبى حذيفه، امامت نماز جماعت نخستين مهاجرين و اصحاب رسول خدا (ص) را در مسجد قباء به عهده داشت، ابوبكر، عمر، ابوسلمه، زيد و عامر بن ربيعه نيز در اين نماز جماعت شركت داشتند. ابن وهب و مالك گفتهاند: امام جماعت قوم بايد كسى باشد كه اهل صلاح و فضليت است.
مالك بن أنس ابوعبدالله الإصبحي (179هـ)، المدونة الكبرى، ج 1، ص 85، ناشر: دار صادر – بيروت.
همچنين نمىتوان ادعا كرد كه اين نماز با امامت سالم و با حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله انجام شده است؛ چرا كه اگر چنين مطلبى صحت داشت، نام رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز به عنوان مأمومين ذكر مىشد؛ همان طورى كه نام ابوبكر و عمر كه اهميت كمترى نسبت به نام رسول خدا داشته، ذكر شده است.
از طرف ديگر طبق ادعای اهل سنت، رسول خدا صلى الله عليه وآله، تنها پشت سر ابوبكر و عبد الرحمن بن عوف نماز خوانده است ، و نه شخصی ديگر ؛ هرچند كه ما اين مطلب را از اباطيل مىدانيم؛ اما از باب قاعده الزام، از آن استفاده مىكنيم.
شمس الدين ذهبى در سير اعلام النبلاء به نقل از مسند احمد مىنويسد:
عن عمرو بن وهب الثقفي قال كنا مع المغيرة بن شعبة فسئل هل أم النبي صلى الله عليه وسلم أحد من هذه الأمة غير أبي بكر فقال نعم فذكر أن النبي صلى الله عليه وسلم توضأ ومسح على خفيه وعمامته وأنه صلى خلف عبد الرحمن بن عوف وأنا معه ركعة من الصبح….
از عمرو بن وهب نقل شده است كه: به همراه مغيرة بن شعبه بوديم كه سؤال شد، آيا رسول خدا پشت سر شخص ديگرى غير از ابوبكر نماز خوانده است؟ در جواب گفت: بلي، سپس نقل كرد كه رسول خدا وضو گرفت، بر پاپوش و عمامه خود مسح كرد، و به امامت عبد الرحمن بن عوف نماز خواند؛ در حالى كه من نيز در يك ركعت از نماز صبح با او بودم.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 79، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
اين روايت را احمد در مسند خود ج 4، ص 244، ح18159 به صورت مفصل نقل كرده است.
اگر رسول خدا به امامت سالم مولى حذيفه نماز خوانده بودند، اين مطلب منقبت عظيمى براى وى محسوب مىشد كه قطعا مورخان و محدثان اين مطلب را با آب و تاب فراوان نقل مىكردند و اثرى از آن در كتابهاى تاريخى يافت مىشد؛ در حالى كه حتى يك روايت ضعيف نيز در اين باره نقل نشده است.
نكته ديگر اين كه رسول خدا برخى از اصحاب را در موارد اضطراري؛ همانند سفر و يا بيمارى به امامت جماعت گماشته است. حال مىپرسيم كه اضطرارى وجود داشت كه سالم با وجود رسول خدا امامت جماعت مسلمانان را به عهده بگيرد؛ در حالى كه نه رسول خدا در سفر بودهاند و نه بيمارى براى آن حضرت گزارش شده است؟
و نيز نمىتوان ادعا كرد كه اين نماز بعد از ورود رسول خدا صلى الله عليه وآله برگزار شده؛ ولى آن حضرت در نماز جماعت شركت نداشته است؛ زيرا طبق روايات صحيح السند موجود در منابع فريقين، رسول خدا صلى الله عليه وآله به نماز جماعت اهميت بسيارى مىدادند و حتى غائبين نماز جماعت را تهديد به آتش زدن كردهاند. محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود مىنويسد:
عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قال وَالَّذِي نَفْسِي بيده لقد هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَيُحْطَبَ، ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَيُؤَذَّنَ لها، ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَيَؤُمَّ الناس ثُمَّ أُخَالِفَ إلى رِجَالٍ فَأُحَرِّقَ عليهم بُيُوتَهُمْ، وَالَّذِي نَفْسِي بيده لو يَعْلَمُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ يَجِدُ عَرْقًا سَمِينًا أو مِرْمَاتَيْنِ حَسَنَتَيْنِ لَشَهِدَ الْعِشَاءَ.
قسم به ذاتى که جانم در دست اوست، قصد کردهام تا دستور به جمعآورى هيزم دهم سپس مؤذن را بگويم تا اذان دهد و شخصى را براى امامت مردم مقرر نمايم و خود به خانه متخلفان بروم و خانه هايشان را بر آنان آتش زنم.
قسم به خداوندى كه جانم در قبضه قدرت او است اگر اين ها مىدانستند كه اينجا استخوان گوشتدار (يا به مقدارگوشت ميان دو سُم حيوان) و يا تير آموزشى تقسيم مىكنند در نماز جماعت حاضر مىشدند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص231، ح618، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب وُجُوبِ صَلَاةِ الْجَمَاعَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
حال چگونه مىتوان تصور كرد كه خود آن حضرت با وجود نماز جماعت از شركت در آن خوددارى كرده باشند؟
به اين نكته نيز بايد توجه داشت عمر و ابوبكر، همواره در سفر و حضر ملازم و همراه يكديگر بوده و در تاريخ كمتر ثبت شده است كه اين دو نفر از همديگر جدا شده باشند، در روايت بخارى نيز آمده بود كه عمر و ابوبكر هر دو در اين نماز حضور داشتهاند.
در نتيجه توجيهات بيهقى و ابن حجر بىاساس بوده و تنها گزينهاى قابل قبول اين است كه ابوبكر به همراه نخستين مهاجران، قبل از رسول خدا صلى الله عليه وآله در قبا حاضر بوده و همراه رسول خدا هجرت نكرده است.