Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the wp-useronline domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/lk84vgdi/domains/hadiskadeh.ir/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114

Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the all-in-one-wp-security-and-firewall domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/lk84vgdi/domains/hadiskadeh.ir/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114

Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the wordpress-seo domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/lk84vgdi/domains/hadiskadeh.ir/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
اقدامات حضرت سکینه در طول اسارت و پس از آن - حدیث کده : اثبات حقانیت مکتب اهل البیت علیه السلام

اقدامات حضرت سکینه در طول اسارت و پس از آن

 حضرت سکینه علیها السلام در خرابه شام

0031270

حضرت سکینه (علیها السلام)، دختر با کمال و با فضیلت امام حسین (علیه السلام) و رباب فرزند امرى ء القیس است .(1) نامش را، امیمه، امینه ، آمنه ، امامه و امیّه گفته اند.(2) امّا به (( سکینه)) لقبى کـه مادرش، رباب به او داده (3) مشهور مى باشد. سال ولادت سکینه به درستى روشن نیست . ولى چون در زمان حیات پدرش بالغه و بانویى رشیده بوده مى توان گفت در روز عاشورا ده یا چهارده ساله و تولدش سال 47 [یا 51 قمرى] بوده است .(4)
او، عفیفه ، بخشنده ، شاعر فصیح و بلیغ ، آشنا در نزد اهل ادب، با فراست ، با وقار و خوش ذوق بود.(5) امام حسین (علیه السلام ) درباره اش مى فرمایند:
(( امّا سکینة فغالب علیها الاستغراق مع اللّه؛ (6)
اما سکینه غالبا و با تمام وجود محو جمال ازلى خداى متعال است )).
به جهت این مقام والا است کـه امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا، وى را ((یا خیرة النسوان))، اى بهترین زنان ، خطاب فرمودند.(7)
درباره ى ازدواج حضرت سکینه با همسران متعدّد گزارشهاى مختلفى نقل شده ،(8) ولى آنچه صحیح به نظر مى رسد آن است که وى ، تنها به عقد عبداللّه بن حسن(علیه السلام) در آمد و او نیز قبل از زفاف در کربلا به فیض شهادت نایل آمد.(9)

سکینه با کاروان حسینى

از سکینه دخت گرامى سیّدالشهدا (علیه السلام) گزارش هایى درباره شب عاشورا، هنگام شهادت على اکبر(علیه السلام)، وداع پدر و آمدن ذوالجناح و قتلگاه بیان شده است .(10) از جمله این که آن بانوى محترمه مى فرمایند:
هنگام بیرون رفتن ما از مدینه به سوى مکه ، هیچ کس ، ترس و خوفش ، از ما اهل بیت بیشتر نبود.(11)
نیز نقل شده است که چون امام حسین (علیه السلام) هفتاد و دو تن از یاران و خاندانش را کشته و بر روى زمین افتاده دید متوجه خیمه گاه شد و به سکینه و سایر زنان سلام داد. سکینه فریاد زد: پدر جان ! آیا تن به مرگ داده اى ؟ امام (علیه السلام) فرمودند: چگونه تن به مرگ ندهد کسى که یار و یاورى ندارد. سکینه گفت : ما را به حرم جدّمان بازگردان . امام (علیه السلام) فرمودند: اگر مرغ سنگ خوار را به حال خود مى گذاردند، مى خوابید.(12) امام حسین (علیه السلام) به زنها گفت : سکینه ى من امروز یتیم خواهد شد؛ به او توجـّه و التفات کنید، زیرا دل یتیمان نازک مى باشد.(13) در این وقت سکینه فریاد کنان به سوى آن حضرت آمد و امام(علیه السلام) او را در آغوش گرفتند و فرمودند:
(( اى سکینه ! بدان که گریه ى تو پس از مرگ من طولانى خواهد شد.))(14)
چون دشمن ، زنان را از میان کشتگان عبور داد، حضرت سکینه خود را بر روى جسد پدر انداخت و آن را در آغوش گرفت . در اثر گریه، بى هوش شد. در آن حالت شنید که پدرش مى فرماید:
(( شیعیان من! هر زمان که آب گوارایى نوشیدید، مرا به یاد آورید. یا حکایت غریب یا شهیدى را شنیدید بر من بگریید)).
حضرت سکینه(علیها السلام)، جسد پدر را رها نمى کرد و کسى نمى توانست او را از پدرش جدا کند. تا اینکه گروهى از اعراب ، وى را با زور از بدن پدر جدا کردند.(15)

سکینه در اسارت

دوره ى جدید ولى طاقت فرساى زندگى بانو سکینه (علیها السلام)، یعنى دوران اسارت ازروز یازدهم محرّم آغاز شد.(16) او همراه سایر اسیران و سرهاى شهیدان در حالى که بر شتر برهنه سوار و ریسمان اسارت به گردنش بود، از کربلا به کوفه و شام به اسارت برده شـد.(17) حضرت سکینه در توقـّفگاه ((قصر بنى مقاتل)) که سپاه عمربن سعد مشغول استراحت و تهیّه ى آب بودند، تنها به سوى درختى رفت و اندکى خوابید. در این هنگام ، دشمن زبون ، کاروان اسیران را حرکت داده و سکینه در بیابان جا مانـد. درخواستِ هم محملِ او، فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) از ساربان مبنى بر توقّف کاروان بى نتیجه ماند و قافله ى اسیران حرکت کرد. ولى پس از طىّ مقدارى از مسیر و با اصرارِ فاطمه ، ساربان ، شتر را نگه داشت و سکینه به کاروان ملحق شد.(18)

سکینه در مجلس یزید

امام محمد باقر (علیه السلام) مى فرمایند: چون ذرّیه و اهل بیت امام حسین (علیه السلام) را در روز و با وضعى خاصّ به مجلس یزید بردند، مردم جفاکار شام گفتند: اسیرانى نیکوتر از اینان ندیده ایم . حضرت سکینه که ریسمان به کتفش بسته بودند فرمودند: ما اسیران خاندان پیامبریم. (19)
گردانندگان مجلس یزید، سکینه را جایى نشانده بودند که سر بریده پدر را نبیند.(20) ولى وقتى تلاش کرد تا آن را ببیند یزید با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک پدرش مى زد. صداى گریه اش بلند شد. به طورى که زن هاى یزید و دختران معاویه به گریه افتادند. سرانجام او و خواهرش ، فاطمه ، بى تاب گشته و به عمّه ى خود حضرت زینب (علیها السلام) پناه بردند و گفتند:
((یا عمّتاه انّ یزیدا ینکث ثنایا ابینا بقضیبه ؛ (21)
عمّه جان ! یزید با چوب دستى خود دندان هاى پیشین پدرمان را مى زند)).

جسارت مرد شامى به سکینه (علیها السلام):

مردى از قبیله ى لَخم به یزید گفت : اى امیر! این کنیز را به من ببخش تاخدمتکارم بـاشد.(22) سکینه خود را به عمّه اش ام کلثوم چسبانید و عرض کرد: عمّه جان! او مى خواهد دختران پیامبران ، خدمتکارِ فرزندان بى پدر شوند. ام کلثوم او را نفرین کرد و دعایش مستجاب شد.(23)
خواب حضرت سکینه (علیها السلام) در شام :
دختر بزرگوار امام حسین (علیه السلام) پس از چهار روز اقامت در دمشق خوابى دید که بخشى از آن چنین است :
((دیـدم زنـى در هُودَجى نشسته و دستان خود را روى سرگذاشته است . پرسیدم : این زن کیست ؟ گفتند: او فاطمه ، دختر محّمد (صلی الله علیه و آله ) و مادر پدر تو است . گفتم : به خدا سوگند نزد او مى روم و ستم هـاى وارد شده بـه ما را به او مى گویم . سپس با شتاب به سوى او رفتم تا به او رسیدم و برابرش ایستادم و مى گریستم و مى گفتم : مادر جان ! به خدا سوگند حقّ ما را انکار کردند و جمع ما را پراکنده و حریم ما را هتک کردند. مادر جان ! به خدا پدرمان ، حسین (علیه السلام) را کشتند. فرمودند: سکینه جانم! دیگر نگو. زیرا بند دلم را پاره کردى و جگرم را شکافتى . این پیراهـن پدرت حسین (علیه السلام) است که از من دور نمى شود تا با این پیراهن خدا را ملاقات کنم .))(24)

اقدامات حضرت سکینه در طول اسارت و پس از آن

الف ) پاى بندى به حجاب و عفاف

وقتى سهل بن سعد، اسیران را شناخت که از دودمان پیامبرند جلو رفت و از یکى از آنان پرسید: تو کیستى ؟ گفت: سکینه ، دختر امام حسین (علیه السلام). پرسید: آیا کار و حاجتى دارى؟ من ، سهل ، صحابى جدّت رسول خدایم . حضرت سکینه (علیها السلام) فرمودند: به نیزه دارى که این سر مقدس را مى برد بگو از ما جلوتر حرکت کند تا مردم به نگاه کردن آن مشغول شوند و به حرم رسول اللّه چشم ندوزند. سهل به سرعـت رفت و چهارصد درهم به نیزه دار داد. او هم سر مطهّر را از زنان دور کرد.(25)
در گزارش دیگرى آمده است: یزید دستور داد اسیران آل محمد (صلی الله علیه و آله) را وارد مجلس کردند. نام تک تک آنها را پرسید… و خطاب به حضرت سکینه (علیها السلام) گفت : این زن کیست؟ گفتند: سکینه دختر حسین (علیه السلام). یزید گفت: تو سکینه هستى؟ سکینه گریه کرد و به قدرى ناراحت شد که نزدیک بود جان بسپارد. یزید گفت : چرا گریه مى کنى؟ حضرت سکینه (علیها السلام) فرمودند: چگونه گریه نکند کسى که پوشش ندارد تا صورتش را از نگاه تو و اهل مجلس بپوشاند؟ یزید گفت : اى سکینه ! پدرت حقّ مرا منکر شد و قطع رحم با من کرد و در ریاست و رهبرى با من ستیز نمود. حضرت سکینه (علیها السلام) گریسـت و فرمود: اى یزید از کشتن پدرم خوشحال مباش. او مطیع خدا و رسولش بود، و دعوت حق را لبّیک گفت، و به سعادت نایل گردید. ولى روزى خواهد آمد که تو را بازخواست مى کنند. خود را آماده پاسخ ‌گویى کن . ولى از کجا تو بتوانى پاسخ بدهى؟ یزید گفت : اى سکینه ساکت باش ! پدرت بر من حقّى نداشت .(26)

ب ) اعتراض به یزید و دفاع از اهل بیت ( علیهم السلام)

چون اسیران کربلا را با دستان بسته مقابل یزید قرار دادند، سکینه ، او را تهدید کرد و با شجاعت تمام به او گفت : اى یزید! دختران رسول خدا را به اسارت مى گیرى .
((واللّه ماَ رَاءیـْتُ اءقسى قلبا مِنْ یزیدٍ ولا راءیتُ کافرا ولا مشرکا شرا منه ولا اجفا منه ؛ (27)
به خدا سوگند! هرگز کسى را سخت دل تر و کافرتر و جفا کارتر از یزید ندیدم. ))

ج ) عزادارى و زیارت قبر پدر

خاندان رسالت پس از بازگشت از شام سه روز در کربلا عزادارى کردند. وقتى امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: شترها و محمل ها را آماده کنید، سکینه گریه کنان، بانوان را به وداع با قبر شریف پدر طلبید. بانوان در اطراف قبر حلقه زدند. سکینه ، قبر پدر را در آغوش گرفت و گریه ى سختى کرد و چنین مرثیه خواند:
اَلا یا کربلاء نُودِّعُکَ جسما
بلا کفنٍ ولا غسلٍ دَفینا
اَلا یا کربلاء نُودِّعُکَ روحا
لاءحمد و الوصى مع الاءمینا(28)
هان اى کربلا! با تو در مورد پیکرى وداع مى کنیم که بدون غسل و کفن در این مکان دفن شد.
هان اى کربلا! ما همراه امین خود[امام سجاد(علیه السلام)] با تو در مورد حسین که روح پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و روح وصیّش بود وداع مى کنیم .
حضرت سکینه (علیها السلام) در مدینه
چون حضرت سکینه به مدینه بازگشت در منزل پدر مظلومش ، خانه اى که امام سجاد(علیه السلام) همیشه در آن مى گریست و شب و روز نمى شناخت اقامت گزید.(29) او با زنان بنى هاشم لباس ‍ سیاه پوشید و مجلس عزا به پا کرد. غذایشان نیز توسط جوانمردان آل عبدالمطلب و امام سجّاد (علیه السلام) تهیّه مى شد.(30)
از حضرت سکینه در رثاء پدر شهیدش اشعارى نقل شده که ترجمه ى بخشى از آن چنین است :
1. [اى ملامت کننده !] او (سکینه) را سرزنش مکن! زیرا اندوهى برّنده بروى وارد شده است. پس ، از دیده اش اشک هاى ریزان همچون باران روان مى باشد.
2. تیر حادثه، به هنگام صبحِ، سرزمین کربلا، حسین (علیه السلام) را نشانه مى گیرد و از حرقه ى او به خطا نمى رود.
3. به دست کسى که بدترین همه ى بندگان خدا و از نسل زناکاران و از سپاه بیرون آمدگان از دین و از تبهکاران است [تیرباران مى شود].
4. اى امّت تبهکار و بدکار! بیایید. فردا چه حجّتى خواهید آورد؟ در حالى که بیشتر شما او را با شمشیر ضربه زده است .(31)
سرانجام، این یادگار حادثه ى کربلا و بازمانده ى دوران تلخ اسارت در روز پنجشنبه ، پنجم ربیع الاوّل سال 117 ه‍ .ق در مدینه دیده از جهان فروبست و به رحمت ایزدى پیوست .(32)

پی‌نوشت‌ها:

1. اعلام الورى ، ص 251؛ نور الابصار، ص 309؛ شذرات الذهب ، ج 1، ص 154.
2. الاغانى ، ج 16، ص 138؛ مقاتل الطالبیین ، ص 90 دارالمعرفة ؛ ریاحین الشریعه ، ج 3، ص 48؛ اعیان الشیعه ، ج 3، ص ‍ 491. مؤ لف این کتاب مى گوید ممکن است امیمه تصغیر ((امامه )) باشد.
3. وفیات الاعیان ، ج 2، ص 397؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 181؛ السیّدة سکینه ، ص 111.
4. السیّده سکینه (علیها السلام)، ص 112، 114؛ حضرت زینب کبرى(علیها السلام)، عماد زاده ، ص 308، 322.
5. الاغانى ، ج 16، ص 143؛ معالى السبطین ، ج 2، ص 215؛ تاریخ زندگانى امام حسین (علیه السلام)، عماد زاده ، ج 2، ص 228؛ تاریخ زندگانى امام حسین (علیه السلام)، محلّاتى ، ص 560.
6. السیّده سکینه (علیها السلام)، ص 33.
7. همان ، ص 36.
8. الاغانى ، ج 16، ص 149؛ شذرات الذهب ، ج 1، ص 154؛ وفیات الاعیان ، ج 2، ص 394.
9. شرح الاخبار، ج 3، ص 180 ـ 181؛ نور الابصار، ص 310.
10. ریاحین الشریعه ، ج 3، ص 270.
11. المنتخب ، ص 411.
12. بحار الانوار، ج 45، ص 47.
13. روضة الشهدا، ص 424.
14. مناقب ، ج 4، ص 119؛ نیز ر.ک السیّدة سکینه (علیها السلام)، ص 36.
15. مصباح کفعمى ، ص 741؛ الملهوف ، ص 181؛ بحار الانوار، ج 45، ص 59؛ السیّدة سکینه (علیها السلام)، ص 115؛ مقتل الحسین (علیه السلام)، مقرّم ، ص 307.
16. شرح الاخبار، ج 3، ص 199؛ ترجمة الامام الحسین (علیه السلام)، ابن سعد، ص 78؛ مقاتل الطالبیین دارالمعرفة ، ص 119؛ نفس ‍ المهموم ، ص 151.
17. اعیان الشیعه ، ج 3، ص 392؛ السیّدة سکینه (ع )، ص 63؛ سکینه دختر امام حسین (ع )، على محمد على دخّیل ، ص 18.
18. الدمعة الساکبة ، ج 5، ص 75 ـ 76. این اتّفاق به نحو دیگرى نیز ذکر شده است . (معالى السبطین ، ج 2، ص 136 ـ 137.)
19. امالى صدوق ، ص 141، بحار الانوار، ج 45، ص 155، 169؛ نفس المهموم ، ص 396؛ المنتخب ، ص 473.
20. تاریخ الاسلام ، ذهبى ، ج 4، ص 18.
21. معالى السبطین ، ج 2، ص 156؛ کبریت احمر، ص 253. نیز ر.ک مقاتل الطالبیین ، ص 119؛ السیّدة سکینه (علیها السلام)، ص 64 با اندکى تفاوت و اختصار.
22. شبیه این موضوع درباره ى فاطمه بنت الحسین (علیه السلام)، نیز ذکر گردیده است. ر.ک مقاله فاطمه بنت الحسین (علیه السلام)، در همین کتاب .
23. المنتخب ، ص 472.
24. الملهوف ، ص 220. نیز ر.ک مثیرالاحزان ، ص 104؛ بحار الانوار، ج 45، ص 194.
25. مقتل الحسین (علیه السلام)، خوارزمى ، ج 2، ص 61، چاپ قدیم ؛ بحار الانوار، ج 45، ص 128 با کمى تفاوت .
26. معالى السبطین ، ج 2، ص 163.
27. ترجمة الامام الحسین(علیه السلام)، ابن سعد، ص 83؛ امالى صدوق ، ص 141؛ معالى السبطین ، ج 2، ص 158.
28. الدمعة الساکبة ، ج 5، ص 163؛ تحقیقى درباره اوّل اربعین حضرت سیّدالشهدا (علیه السلام)، ص 297. شبیه این ماجرا درباره ى رقیه (علیها السلام) نیز ذکر شده است . (اسرار الشهاده ، ج 3، ص 715).
29. السیّده سکینه(علیها السلام)، ص 65.
30. المحاسن ، ج 2، ص 420.
31. امالى الزجاجى ، ص 168.
32. تاریخ طبرى ، ج 7، ص 107؛ وفیات الاعیان ، ج 2، ص 394، 396 ـ 397؛ نفس المهموم ، ص 481؛ اعیان الشیعه ، ج 3، ص 492؛ السیّدة سکینه (علیها السلام)، ص 112. درباره ى روز، سال و مدفن سکینه (علیها السلام) اقوال دیگرى نیز وجود دارد (که از ذکر آنها خوددارى مى کنیم . جهت اطلاع بیشتر ر.ک به : شذرات الذهب ، ج 1، ص 154؛ رحله ابن بطوطه ، ص 117 و 231؛ نورالابصار، ص 310؛ تهذیب الاسماء، ج 1، ص 163؛ معالى السبطین ، ج 2، ص 214 و 215؛ حـضرت زینب کبرى (علیها السلام)، عماد زاده ، ص 357؛ راهنماى حج و زیارتگاهها در جهان اسلام ، ص 120.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

مكتب اهل البيت (ع)
1
فضیلت لعن دشمنان اهل البیت علیهم السلام

فضیلت لعن دشمنان اهل البیت علیهم السلام  امام صادق “علیه السلام” فرمودند: پدرم از پدرش و او از جدّش از پیامبر “صلی الله علیه و آله و سلم” نقل نمود که فرمودند: « هر کس توانائی به یاری ما اهل بیت ندارد و در تنهایی خود دشمنان ما را لعن …

مكتب اهل البيت (ع)
خلاصه از زندگینامه امام حسن عسگری علیه السلام

  خلاصه از زندگینامه امام حسن عسگری علیه السلام نام : حسن شهرت : عسگری ، زکی ، هادی ، سراج ، رفیق لقب : الخاص کنیه : ابو محمد معروف به « ابن رضا» علیه السلام نام پدر :امام علی النقی علیه السلام نام مادر: سوسن یا حدیثه یا سلیل تاریخ …

مكتب اهل البيت (ع)
آیا ما شیعه هستیم یا محبّ اهلبیت ؟!

آیا ما شیعه هستیم یا محبّ اهلبیت ؟! در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام حدیثی وارد شده است که آن را ابویعقوب یوسف بن یزیاد و علی بن سیار روایت کرده اند، این دو بزرگوار می گویند: شبی در خدمت امام عسکری(ع) بودیم- در آن زمان حاکم آن سامان …