امام رضا (ع) نقطه ی اتصال اسلام و ایران
گفت و گو با دکتر حسن بلخاری
بررسی زندگی حضرت رضا (ع) در ادوار مختلف و مقاطع گوناگون مبین این نکته است که ایشان با نگاهی عالمانه و کارشناسانه از موقعیتها و حتی محدودیتهای موجود بهترین بهره را می برده اند.
هجرت تحمیلی ایشان به خراسان که از ادوار گذشته مرکز علم و علم آموزی و مأمن بزرگان و اندیشمندان بوده است، برکات بی شماری برای جهان اسلام و مردم ایران به همراه داشت. گرچه نیت مأمون در این هجرت دور ساختن امام از مردم بود، اما هجرت امام به ایران، برکات زیادی برای جهان اسلام به همراه داشت که مهمترین آن را می توان تغییر قطب علمی جهان اسلام به ایران با توجه به نگاه خاص ایرانیان به علم و دانش، دانست. تحقق این مهم با نگاه زیباشناسانه امام رضا(ع) به عشق ایرانیان به دانستن و علاقه ریشه ای آنان به امامت و ولایت اهل بیت (ع) میسر شد. که اکنون پس از گذشت حدود 14 قرن از آن وقایع آثار این حرکتهای بزرگ و پربرکت را در کشورمان و جهان اسلام شاهدیم.
دکتر حسن بلخاری، محقق و استاد دانشگاه هنر تهران، در گفتگو با قدس، به برسی زوایای پنهان زندگی ثامن الحجج (ع) پرداخته است که در ذیل می آید:
آقای دکتر بلخاری! یکی از نقاط قوت و قابل تأمل جهان اسلام تغییر در روند حرکت فرهنگی- علمی در جهان بود، دلیل این تغییرات را چه می دانید؟
– یکی از بحثهای مهم و کلیدی که در تاریخ حکمت و علم اسلامی وجود دارد، این است که تقریبا هیچ متفکری در سراسر جهان، اعم از متفکران شرقی و متفکران غربی، شکی ندارند که ظهور اسلام در جزیره العرب و بعد گسترش آن در مناطق اطراف جزیره العرب، منحصرترین جریان علمی بود که در زندگی انسان واقع شد. ما قبل از ظهور اسلام یک جریان قوی و نیرومند علمی و فلسفی را در یونان داشتیم که تأثیرات خاص خودش را هم گذاشته بود، اما با ظهور امپراتوری روم و بعد از آن حاکمیت مسیحیت در اروپا، آن تابناکی اندیشه های حکمی و فلسفی در اروپا افول کرد. یعنی از یک طرف حکومت قدرتمند روم که اصولا مبتنی بر منطق زور و جاه و جلال و جبروت بود و عقبه نظری اش به شدت ضعیف بود، و از سوی دیگر اندیشه های بسته ای که در حاکمیت مسیحیت رشد کرد، جهان را واقعا در قلمرو یک خلأ فکری و فلسفی و خلأ علمی قرار داده بود. در چنین دورانی جاهلیت به اطراف مکه و جزیره العرب منحصر نبود، بلکه تقریبا تمامی جهان را شامل می شد، در این دوران ما مواجه هستیم با ظهور نور اسلام که با کلمه «اقرأ»؛ (بخوان) شروع می شود و عالی ترین اعجازش هم نه ید بیضاء موسوی و نه دم عیسوی است، بکله یک «کتاب» است. این انقلاب علمی و فرهنگی آغاز می شود، اما تحقق هر انقلابی، در حقیقت بنیان می خواهد. بینان اولش، قدرت آن اندیشه و قدرت ذاتی آن انقلاب و جوهر فکری آن است و بعد زمینه و بستری که وجود و شکوفایی انقلاب را محقق می کند. خود قرآن مجید، آن اندیشه های تابناک حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار (ع)، از مرتبه اول وجود این انقلاب را کاملا تابناک نشان می دادند.
بنیان دوم یا همان بستر این انقلاب فکری و فرهنگی چه بود؟
– این بستر را پیامبر (ص) تا حدودی نشان داده بود و در برخی از کلمات ایشان یافت می شد. مثلا فرموده بود که اگر علم در ثریا باشد، مردمی از پارس آن را به زمین خواهند کشید و یا تجلیل عظیمی که ایشان از سلمان داشتند، تقریبا خط و جهت را نشان می داد که بستر تحقق این انقلاب فرهنگی، کجاست؟ این بستر، نمی توانست مکه یا جزیره العرب باشد، زیرا این مراکز نه از لحاظ فرهنگی سابقه ای داشتند و نه آن دوره، دوره ای بود که اندیشمندان و دانشمندانی باشند تا پیام قرآن حضرت رسول (ص) و ائمه هدی (ع) را بگیرند و آن را منتشر کنند و یا آن را نهادینه و شکوفا سازند، این بستر ایران بود. یعنی در حقیقت منشأ قرآن و بستر ایران شد. اینجا بود که آن انقلاب عظیم فکری که هیچ متفکری در جهان نسبت به وقوع آن شکی ندارد، به وجود آمد. در حقیقت ائمه (ع) به عنوان حاملان واقعی قرآن، برهان و عرفان اسلامی، در مدینه زندگی می کردند، از طرفی بستر تشنه ای اینجا بود و از سوی دیگر منبع و منشأ در آنجا بود و یک نقطه تلفیق می خواست. آن نقطه تلفیق امام رضا (ع) است. یعنی حضور حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در ایران و آن مسیری را که ایشان پیمودند، منشأ خیر بود. حال اگر این مسیر یا از طریق شهرهای اطراف دزفول و بعد شیراز و آن طرف باشد و یا از طریق همدان و… باشد، به نظر من حضرت در هر منطقه ای که ایستادند، یک مدرسه درست کردند.
در واقع تشنگی علمی این بستر با وصال به منشأ، سیراب شد؟
– بله دقیقا. این نکته را زمانی می توانید به دست آورید که تاریخ علم و حکمت را در اسلام و به ویژه در ایران بررسی کنید، چون عرض کردم بستر این پرورش و شکوفایی، ایران بود. وقتی که تاریخ را می خوانید، می بینید در رشته های مختلف ایرانیان هستند که تأثیرگذارند. «ابن خلدون» بود که حقیقتا علم را از ثریا به زمین کشید. حضرت رضا (ع) در چنین بستری بود که وقتی به هر منزلی می رسید، یک مدرسه می ساخت. در حقیقت شاگردانی که در آن قلمرو، حتی یک حدیث را از فرزند پیغمبر (ص)، «حضرت علی بن موسی الرضا(ع)» شنیدند، خود منبع و منشأیی برای جریانهای علمی در منطقه شدند و اوج این قضیه در شهر نیشابور است.
بعضی معتقدند، حضور شیعه در ایران به صورت جدی، از زمان صفویه به بعد بوده و قبل از آن از چنین وسعتی برخوردار نبوده است. آیا با استناد به ارادت قلبی و استقبال مردم ایران در مسیر حرکت امام رضا (ع)، می توان به رد این ادعا پرداخت؟
– برای رد این تئوری کافی است فقط به این نکته اشاره کنیم که راویانی که حدیث سلسله الذهب را در نیشابور روایت کردند و راویانی که حضور حضرت را در نیشابور و در توس روایت کردند و خلاصه اینکه راویانی که مثلا از مردم اطراف حضرت در هنگام نماز باران یا نماز عیدفطر، این وقایع را روایت کرده اند، در نوشته های خود به چه موضوعاتی اشاره کردند. منطقه ایران، از لحاظ جغرافیایی، دورترین نقطه به جزیره العرب است. شیراز به مکه، مدینه و بغداد نزدیک است. ولی وقتی نقشه ایران را نگاه می کنید، می بینید که دورترین منطقه نسبت به جزیره العرب، توس و مشهد است. وقتی که بررسی می کنید، می بینید که آن همه جمعیت در آنجا جمع می شوند. با آنکه ابعاد فاصله مکانی، اجازه ترویج معانی معنوی آن بزرگواران را نمی داد که نتیجه آن، چنین استقبالی شود. زمان هم که عصر ارتباطات نبود. بلکه در آن عصر ممکن بود یک خبر از بغداد تا مرو، حدود سه هفته در راه باشد. پس با وجود بحث مکانی و دیگر عدم ارتباطات رسانه ای، چگونه بود که آن جمعیت عظیم در آنجا جمع شده بودند. نکته زیبا اینجاست که یک وقت آمده اند، پسر پیغمبر را ببینند مثل کسی که تازه وارد شهر شده و مردم از روی کنجکاوی مایلند او را ببینند. یعنی از سر اشتیاق اطراف او جمع شوند. اما کسانی که در نیشابور جمع می شوند، قلم و دوات به دست داشتند. یقینا موضوع حیرت انگیز این است که یقین پیدا کرده بودند حقیقت ناب را می توانند از این شخصیت دریافت کنند؟ یعنی صرف شهرت نیست که ایشان پسر پیغمبر (ص) است، یعنی بگویند که نوه پیغمبر (ص) به نیشابور آمده و ما جمع شویم و او را ببینیم. اگر این بود، مگر خلفای عباسی خود را به عموی پیامبر (ص) منتسب نمی کردند؟ در جاهای مختلف برای مثال هارون را می بینیم که به حضرت امام موسی کاظم (ع) می گفت ای پسر عم، پس آنها هم ادعای وابستگی به پیامبر (ص) را داشتند، چرا چنین چیزی در مورد آنها وجود ندارد؟
شما با ذکر این موضوع قصد دارید سابقه علمی مردم ایران و نیشابور را برجسته کنید یا بحث اعتقادیشان را نسبت به اهل بیت رسول ا… (ص) مطرح سازید و یا هر دو؟
– به نکته مهمی اشاره کردید، می خواهیم این نکته را عرض کنم که نه فقط مردم نیشابور که این استقبال در جاهای مختلف هم وجود داشت. نیشابور به عنوان یک مرکز علمی شناخته می شد و در حقیقت یکی از خاستگاههای اصلی علم ما، آنجا بود. حتی قبل از اسلام هم چنین چیزی در آنجا وجود داشت. براساس بعضی از روایتها، این مسأله در ری هم وجود داشته است. این مسأله بیانگر دو ویژگی است که شما اشاره کردید. در یک طرف مشخص است که اینها براساس یک فطرت خاص، فریب تبلیغات مسموم خلفای عباسی را نخورده اند. و این اعتقاد یک اعتقاد ریشه دار است. ثانیا مهمتر از بحث اعتقاد این است که در این امواج مسمومی که افراد مختلفی ظهور کردند، فرقه درست کردند و حکمت یونانی وارد تفکر ما شده و مشربهای مختلفی را درست کرده و یک تشتت اعتقادی به وجود آمده بود، یک عده از مردم در دورترین نقطه نسبت به جزیره العرب، به معرفتی رسیده اند که این حرف معیار و این سخن اصل است.
ببینید نکته دقیق و ظریف اینجاست که آدم تشنه برای پیدا کردن آب، به هر جایی سر می زند. واقعیت این است که این مردم تشنه، در وجود خودشان معیاری داشتند که به دنبال آب زلال و مطهر می گشتند.
ویژگی مهمی که در جریان حضور امام رضا (ع) در ایران و به ویژه در نیشابور که به اوج خود رسید وجود دارد، همین مطالب است.
مأمون تأکید داشت حضرت را در فضایی قرار دهد که اجازه صحبت پیدا نکنند. حال ببینید این عطش و تشنگی مردم چقدر بالا بوده که در چنین فضایی، آنچنان گسترده و مشتاق، منتظر شنیدن و نوشتن سخنان امام بودند.
آقای دکتر! حال که به حماسه نیشابور و شکوه اشتیاق علمی مردم ایران اشاره کردید، مایلیم ظرافتهای این منظر را از نگاه زیباشناسانه شما بشنویم…
– این حرکت اصولا از منظر زیبایی شناسی در اوج قرار دارد. شما وقتی که مخاطب را تشنه دیدید، باید تشنه ترش کنید. چون حقیقت علم در عطش است نه در سیرابی. حقیقت علم این است که شما را به جایی برساند که ببینید نسبت به حقیقت فاصله دارید و تلاش کنید که آن فاصله را کم کنید. حضرت یک مقدار حرکت می کنند و در آنجا جمله مهمی را بیان می کنند. شاید حضرت آن حدیث را از زبان پیغمبر (ص) هم شنیده بودند، ولی ایشان آن جمله را کامل می کنند. می فرمایند: «و لکن بشرطها و شروطها انا من شروطها» آن وقت یک حرکتی حضرت در آنجا بروز می دهند که بارها تکرار شده، ولی هر بار که تکرار می شود یک لذت خاص و دیگری دارد. آن حرکت این بود که حضرت برای ذکر این حدیث، یک بار دیگر، سلسله نورانی ائمه (ع) را ذکر می کند. می گویند من از پدرم، پدرم از پدرش و همینطور تا به خدا…
در واقع تواتر این حدیث را مورد تأکید قرار می دهند…
– بله. در حقیقت انسان از این همه شکوه، حیرت می کند. این همه نبوغ و این همه بینش عظیم اجتماعی و سیاسی تنها بخشی از عظمت این واقعه است که ای مردم یادتان باشد، خود من از این سلسله آمده ام و ما امامان برحقیم. باز تأکید می کنم که این استقبال مردم نه به دلیل شهرت امام (ع) بود و نه به دلیل این بود که ایشان فرزند پیغمبر (ص) است، این ناشی از معرفت مردم بود و به طریقی به معرفت انسان ایرانی آن روز برمی گردد که به آنجا رسیده بود که معرفت و حقیقت ناب را در وجود نورانی امام رضا (ع) جستجو می کرد.
برکات علمی و معنوی حضور ثامن الحجج (ع) در ایران، از چه زاویه ای قابل بررسی است؟
– ما هم اکنون دو مرکز علمی در ایران داریم که یکی مشهد و آن دیگری قم است و قم منشأ علوم فقهی و اسلامی ماست. اگر صادقانه نگاه کنیم آیا جز وجود حضرت معصومه (س) علت حضور علما در آن سامان بسط علم شد؟ می خواهم این نکته را عرض کنم که حضور امام زاده ها و حضور اهل بیت (ع) در ایران موجب شد که هر جایی که آن بزرگوارانی بودند، یک فضای علمی ایجاد شد. اصلا خود علم، دو صفت دارد، یک صفت، صفت جلالی است و دیگری صفت جمالی است. صفت جلالی در قرآن، با قدر و تقدیر و اندازه گیری بیان می شود و صفت جمالی اش با حسن بیان می شود. با این مقدمه عرض کنم که در فضای عرفانی ما، امام (ع)، انسان کاملی است که جلوه ای از صفات جمالی و جلالی حق است. به همین دلیل امامان ما به لحاظ صورت زیبا بودند. یعنی محال بود که شخصی به امام (ع) نزدیک شود و به آرامش نرسد. در کنار این، آن مبانی معنوی امام بود که فطرت انسان را سیراب می کرد. امامان ما، هر دو صفت را داشتند. این سعادت مردم نیشابور و اطراف آن بود که این حقیقت را فهمیده بودند. این تجلی مطلق جمالی و جلالی بود که بر جان مردم نشست و آن عطش را به وجود آورد.
و سخن آخر…؟
– در پایان باز هم مایلم بر این نکته تأکید کنم که ایران از یک طرف بستر شکوفایی انقلاب فرهنگی اهل بیت (ع) بود و از طرف دیگر، ارتباط ما با منشأ قطع بود. امام رضا (ع) آمد و این حلقه را به هم وصل کرد. به همین دلیل ایرانی جماعت وقتی به استقبال امام رضا (ع) می رود، نمی رود که صرفا ببیند، بلکه می رود که بشنود. زیرا که معتقدند امام رضا (ع) مخاطب قرآن است، پس او باید بخواند و اینها بشنوند و چه خوب شنیدند. جا دارد که ما از تأثیر علمی حضور امام رضا (ع) در ایران، تحقیق کنیم. ما باید تاریخ حکمت را براساس اندیشه های ائمه (ع) بنویسیم. اگر این گونه بنویسیم، آن وقت است که مشخص می شود «عیون اخبارالرضا» در حکمت اسلامی چه تأثیری گذاشته است. اگر درباره فلسفه ملاصدرا بحثی تحت عنوان «فلسفه فلسفه» داشته باشیم و اگر بررسی کنیم که منابع ملاصدرا کجاست، آن وقت خواهیم فهمید که امام رضا (ع) در ایران، چه کرده است.
منبع: مجله هشت آسمانی /س