امام شناسی: چرایی؟
«اصول دین پنج بود، دانستنش گنج بود…» شعری است که در مهد کودک می خواندیم! شعری که یادمان داد، اصول و پایه های دین و مذهبمان، پنج چیز است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد.
ما شیعیان چقدر درباره ی امامت می دانیم؟ احتمالاً تعداد و برشمردن نامهای امامان را بلد هستیم. اگر خیلی سرمان در کتابها چرخیده باشد، مختصری از تاریخ شان می دانیم و اگر سر از مأموریت هر کدام از امامان در آوریم به خودمان مدال خواهیم داد! بی خبر از آنکه اینها که برشمردیم پله ی اول شناخت هم نیست.
امام صادق (علیه السلام)، فرمودند: «پایین ترین مرتبه ی شناخت امام، آن است که بدانی او جایگزین پیامبر است جز در نبوت؛ و وارث اوست و فرمان بردن از امام، فرمان بردن از خدا و رسولش است.» (1)
چه ضرورتی دارد؟
فرض کنید که شما را کنار خیابانی تاریک پیاده می کنند. خیابانی که می دانید به چند مقصد مختلف منتهی می شود و راه های مختلفی نیز دارد. علاوه بر آن ممکن است در این خیابان، ماشینهای زیادی در رفت و آمد باشند و هر لحظه به شما برخورد کنند. امّا این خیابان آنقدر تاریک است که چشم تان دو قدم جلوتر را نمی بیند. آیا حاضرید در چنین جایی قدم بگذارید؟
حالا اگر چند شخص ناشناس طنابهایی برای شما بیندازند و هر کدام بگویند من تو را می کِشم؛ تو فقط اعتماد کن وبیا، آیا اعتماد خواهید کرد؟ آیا بدون آنکه آن سر طناب را بشناسید، طناب را خواهید گرفت؟ می بینید! ما ناگزیریم که با شناسایی محیط، مسیر، مقصد و راهنمایان حرکت کنیم.
امیرمؤمنان علی (ع)، فرمودند: «ای کمیل! هیچ حرکتی نیست، مگرآنکه تو در آن نیازمند شناخت هستی.» (2)
امام صادق (ع) می فرمایند: «هر یک از شما برای مسافرتی چند فرسخی، به دنبال راهنما می گردد، در حالی که شما به راه های آسمان ناآگاه تر از راه های زمین هستید. پس برای خودتان راهنمایی بیابید.» (3)
چه فایده ای دارد؟
نخست: گم نمی شویم!
امام باقر (ع) وضعیت انسان بی امام و راهنما را این چنین توصیف می کنند:
«هر کس که نفس خود را در عبودیت خدای متعال به زحمت و سختی اندازد، در حالی که امام از سوی خداوند ندارد، تلاشش مقبول نیست. او گمراهی متحیر است، و خداوند اعمالش را مبغوض می دارد. مثال او همانند گوسفندی است که از چوپان و گله ی خود گم شده و تمام روز، سرگردان می رود و برمی گردد، چون شب فرا رسد، گله ای با شبان به چشمش آید، به سوی آن رود و فریفته اش شود و شب را در خوابگاه آن گله به سر برده چون چوپان گله را حرکت دهد، گوسفند گمشده گله و چوپان را ناشناس ببیند، باز متحیر و سرگردان در جست و جوی شبان و گله ی خود باشد که گوسفندانی را با چوپانش ببیند. به سوی آن رود و به آن فریفته گردد. شبان او را صدا زند که بیا و به چوپان و گله خود بپیوند که تو سرگردانی و از چوپان و گله ات گم گشته ای. پس ترسان و سرگردان و گمراه حرکت کند اما چوپانی که او را به چرا گاه رهبری کند و یا به جایش برگرداند، نباشد. در همین میان، گرگ، گم شدنش را غنیمت شمرده، او را بخورد. به خدا ای محمد، کسی که از این امت باشد اما امامی هویدا و عادل از سوی خدای عزوجل نداشته باشد، این چنین گم گشته و گمراه است. و اگر در این راه بمیرد، با کفر و نفاق از دنیا رفته است. ای محمد، آگاه باش که امامان ظالم و پیروانشان از دین خدا برکنارند. آنان خود گمراهند و مردم را گمراه می کنند. اعمالی را که انجام می دهند، چون خاکستری که تندبادی در روز طوفانی بر آن بتازد، از کردارشان چیزی دست گیرشان نشود. این است گمراهی دور.» (4)
دوم: پذیرش اعمال
ولایت شرط پذیرش اعمال است. از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: «خداوند فقط از بندگان، انجام فرائض را با حدود آن همراه با شناخت کسی که آنان را به سوی او فراخوانده، می پذیرد.» (5)
سوم :بالا رفتن مرتبه
«بعضی از شما نمازشان از بعضی دیگر بیشتر، بعضی حجتشان بیشتر، بعضی صدقاتشان بیشتر است، امّا برترین شما کسی است که شناخت و معرفتش بیشتر باشد.» (6)
چهارم: وصول به مرتبه ی شهدا و اولیاء
امیرمؤمنان فرمودند: «هر کس از شما در رختخوابش بمیرد، در حالی که نسبت به حقّ پروردگارش، حقّ رسول خدا و اهل بیتش، معرفت داشته باشد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر عهده ی خداست.» (7)
پی نوشت:
1. علامه بحرانی حسینی، سید هاشم، تفسیر البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 367؛ به نقل از نجیب محمد، سید حسین، سرّ خدا، نشر موعود عصر، ص 27
2. بحارالانوار، ج 74، ص 267؛ به نقل از نجیب محمد، همان، ص 24
3. میزان الحکمه، ماده «عرف»، به نقل از نجیب محمد، همان، ص 25
4. الکافی، ج 1، ص 183، با استفاده از ترجمه ی سید جواد مصطفوی؛ به نقل از نجیب محمد، همان، ص 34.
5. وسائل الشیعه، ج 1، ص 95؛ به نقل از نجیب محمد، همان.
6. میزان الحکمه، ماده «معرفت»؛ به نقل از نجیب محمد، همان، ص 35
7. نهج البلاغه، خطبه ی 188؛ نه نقل از نجیب محمد، همان، ص 36
منبع: نجیب محمد، سید حسین، سرّ خدا، نشر موعود عصر، 1389، صص 23- 43
صبا