عايشه در صحاح
مطالب اين نوشتار عموما همچون بررسيهاى قبل برگرفته از شش كتاب روائى اهل سنت مى باشد كه در ميان آنها به صحيحهاى ششگانه معروف گشته است.
گر چه اسامى آن كتابها در نوشتارهاى قبل آمده ولى مجددا آنها را نام مى بريم:
1 – صحيح بخارى تأليف: «محمّد بن إسماعيل بخارى»، متوفاى 256 هجرى 9 جزء در 3 مجلّد.
2 – صحيح مسلم تأليف: «مسلم بن حجاج نيشابورى»، متوفاى 261 هجرى، 5 جلد كه جلد پنجم آن فهرست مى باشد.
3 – سنن ترمذى، تأليف: «أبو عيسى محمّد بن عيسى بن سورة»، متوفاى 279 هجرى، 5 جلد.
4 – سنن إبن ماجه، تأليف: «محمّد بن يزيد قزوينى»، متوفاى 275 هجرى، 2 جلد.
5 – سنن أبي داود، تأليف: «أبو داود سليمان بن اشعث سيستانى»، متوفاى 275 هجرى، 4 جلد در دو مجلّد.
6 – سنن نَسائى، تأليف: «أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي نَسائى» متوفاى 303 هجرى، 8 جلد در 4 مجلد.
از خداوند بزرگ توفيق بررسى ساير مطالب صحاح را خواستاريم.
از پيشنهادات و نظرات اصلاحى اهل تحقيق با مسرت استقبال مى كنيم.
(3)
«إِنْ أُريدُ إِلاَّ الاِْصْلاحَ ما اسْتَطَعْتُ».
قم المشرفه حرم اهل البيت و عشّ آل محمّد عليهمالسلام .
(4)
پس از آنكه از نقل آنچه كه صاحبان صحاح در فضائل خلفاى ثلاث نوشتند فارغ شديم اينك نوبت آن رسيده است كه به بررسى آنچه كه اينان در فضائل عايشه نقل كردند بپردازيم. البته در ضمن آن حفصه نيز بى نصيب نمانده است!
يكى از موضوعاتى كه دقت در آن بسيارى از مسائل را براى همه روشن مىكند، اين است كه بدانيم از نظر اهل سنت مخالفت و دشمنى و حتى كوچكترين توهين به خلفاى ثلاث و جنگ با آنها گر چه خود آغازگر آن بوده باشند، گناهى نابخشودنى بوده و آن شخص يا آن گروه محكوم به ارتداد و خروج از دين شده و خونشان مباح و كشتن آنها جايز و بلكه واجب مى باشد ولذا مى بينيم كه در طول تاريخ بيگناهانى به جرم شيعه بودن و قبول نداشتن خلفاى ثلاث و نه فحش و توهين به آنها -كه ما آن را صحيح نمىدانيم- به فتواى علماى اهل سنت به قتل رسيدند و نمونه بارز آن شهادت شهيد اول و نمونههاى زمان ما كشتار فجيع شيعيان به دست گروههايى از فرق اهل سنت در پاكستان و عراق مى باشد.
در بررسى خلفا در صحاح نوشتيم كه وقتى مالك بن نويره حاضر به پرداخت زكات به ابوبكر نشد او و قومش به «اهل رده» معروف شده و رواياتى را كه عدهاى از اصحاب را اهل جهنم مى داند بر آنها حمل مىكنند. ولى خالد بن وليد كه مالك و عدهاى را به شهادت رساند و در همان شبِ كشتن مالك، با همسرش ازدواج كرد، او كه از شمشيرش خون بيگناهان مىريخت، به لقب «سيف اللّه» مفتخر گشت. اما اگر كسى به أمير الموءمنين علي بن أبي طالب عليهالسلام جسارت كرده يا با او به نبرد برخيزد يا بر منابر بر او لعنت كند نه تنها هيچ ايرادى نمىتوان بر او وارد كرد بلكه جايگاه او نيز بهشت برين است و اگر كسى به دشمنان على عليهالسلام جسارت كند يا با آنها مخالف باشد او نيز مهدور الدم بوده و قتل او نيز جايز بلكه لازم است.
حاكم در مستدرك از أبي عبد اللّه جدلى نقل مىكند كه مىگويد: وارد بر أم سلمة شدم. به من گفت:
آيا در ميان شما به رسول خدا صلىاللهعليهوآله ناسزا گفته مىشود؟ گفتم: پناه بر خدا، يا كلمهاى مشابه آن، گفت: «سمعت رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم ، يقول: من سبّ عليا فقد سبّنى»، يعنى هر كه على را ناسزا گويد مرا ناسزا گفته است. سند اين روايت هم از نظر حاكم و هم از نظر ذهبى صحيح است.
آيا آنانكه آن حضرت را دشنام مىدادند بايد از آنها تجليل شود يا آنكه به جرم ناسزاگويى به رسول خدا صلىاللهعليهوآله مطرود واقع شوند؟!
در روايتى ديگر – كه اين روايت نيز از نظر حاكم و ذهبى صحيح است – از ابوذر نقل مىكند كه گفت: «قال رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم : من أطاعنى فقد أطاع اللّه و من عصانى فقد عصى اللّه ومن أطاع عليّا فقد أطاعنى ومن عصى عليّا فقد عصانى». آيا آنانكه به جنگ با او برخاستند، نافرمانى خدا و رسولش را ننمودند؟
از إبن عباس نيز با سند صحيح روايت مىكند كه وقتى مردى از اهل شام نزدش علي عليهالسلام را دشنام داد خطاب به او گفت: «يا عدو اللّه! آذيت رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم ». يعنى: اى دشمن خدا! رسول خدا صلىاللهعليهوآله را آزردى. سپس با استشهاد به آيه 57 از سوره احزاب كه مىفرمايد: «آنان كه خدا و رسولش را بيازارند خداوند آنها را در دنيا و آخرت لعنت كرده و بر ايشان عذابى خوار كننده مهيا كرده است». او را مشمول آن دانسته است.
(5)
در روايتى ديگر از عمرو بن شاس اسلمى كه از اصحاب حديبية بود نقل مىكند كه مىگويد وقتى نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآله از علي عليهالسلام شكايت كردم حضرت فرمود: «يا عمرو! أما والله لقد آذيتنى. فقلت: أعوذ باللّه أن أوذيك يا رسول اللّه قال: بلى من آذى عليا فقد آذانى».(1)
اينها و صدها نظاير اين روايات به ما مىرساند كه دشمنى و مخالفت و نبرد با أمير الموءمنين عليهالسلام و هر نوع ايذاء آن بزرگوار به منزله دشمنى و مخالفت با رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىباشد.
بنابراين تكليف كسانى كه با علي عليهالسلام مخالفت كرده و حتى به جنگ با حضرتش برخاستند معلوم گرديده است. اما مىبينيم اهل سنت با جعل رواياتى آنقدر آن را كوچك و بى اهميت دانسته و به عوام بى خبر از همه جا چنان وانمود كردند كه عايشه -يعنى فرمانده جنگ جمل و عامل كشتار هزاران فريب خورده- در قيامت، همسر رسول خدا صلىاللهعليهوآله بوده و أعلى عليين بهشت جايگاه اوست. آرى؛ اگر زكات مال را به ابوبكر ندهند مرتدند ولى اگر به جنگ علي عليهالسلام بروند در بهشت برينند! اهل سنت چه توجيهى بر اين گفتارشان دارند؟
ما در اين نوشتار برآنيم كه بدانيم در پس رواياتى كه در فضائل عايشه نقل شده چه مطالبى وجود دارد و آيا مىتوان آنچه را كه اينان درمدح يكى از دشمنان علي عليهالسلام گفتهاند پذيرفت؟
شيعه و سنى معتقدند كه حضرت خديجه اوّل زنى است كه به پيامبرى رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله ايمان آورد. فداكاريهاى او و خدماتى كه انجام داد بر كسى پوشيده نيست. آنگاه كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله در خارج منزل احتياج به آب و غذا داشت خديجه براى حضرتش فراهم مىكرد. در يكى از اين دفعات جبرئيل امين به پيامبر گفت: اى پيامبر! اين خديجه است كه با ظرف آب و غذا آمده است. چون نزد تو رسيد از جانب پروردگارش و نيز از جانب من به او سلام برسان و او را به منزلى در بهشت از زبرجد و مرواريد بشارت بده كه محلى است آرام و بدون هيچگونه سختى.(2)
در مقابل اين روايت كه يكى از ناقلان آن خود عايشه است؛ به خاطر حسادتى كه نسبت به خديجه داشت – كه به زودى متعرض آن خواهيم شد – لازم بود مشابه آن را براى خود نيز وضع كند كه در اينجا تنها راوى آن خودش است. او مىگويد: «چون پيامبر صلىاللهعليهوآله از خندق برگشت و سلاح را زمين گذاشت و غسل كرد، جبرئيل آمد در حالى كه بر سرش غبار بود»(3). منظور ما از نقل اين گفته عايشه اين است كه معلوم شود عايشه اگر واقعا جبرئيل را مىديد با توجه
(1) چهار روايت متن، در ج 3 مستدرك از ص 130 إلى ص 132 وبه شمارههاى 4615 و4617 و4618 و4619 وهمه آنها مورد تأييد ذهبى نيز مىباشد. ترجمه قسمت عربى آنها چنين است:«اتى جبرئيل النبى صلىاللهعليهوسلم فقال: يا رسول اللّه! هذه خديجة قد اتت معها اناء فيه ادام أو طعام أو شراب. فإذا هى اتتك فاقرأ عليها السلام من ربّها ومنّى وبشّرها ببيت في الجنّة من قصب لا صخب فيه ولا نصب».
أوّل ـ از رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم شنيدم كه مىگفت: هر كه على را دشنام دهد مرا دشنام داده است.
دوم ـ رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: هر كه مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است و هر كه نافرمانى من كند نافرمانى خدا كرده است وهر كه على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده است وهر كه نافرمانى على كند مرا نافرمانى كرده است.
سوم ـ اى دشمن خدا! رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم را آزردى.
چهارم ـ اى عمرو! بدان كه به خدا قسم مرا آزردى. گفتم: پناه مىبرم به خدا كه شما را آزرده باشم اى رسول خدا!
فرمود: آرى، هر كه على را بيازارد مرا آزرده است.
(2) الف ـ صحيح بخارى، ج 5، ص 48، كتاب فضائل أصحاب النبى، باب تزويج النبى صلىاللهعليهوسلم خديجه وفضلها.
ب ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 1887، كتاب فضائل الصحابه، باب 12، ح 71.
ترمذي نيز قسمت اخير آن را در ج 5 سنن، ص 659، كتاب المناقب، باب 62، ح 3876 نقل كرده است. متن عربى آن چنين است:
(3) صحيح بخارى ج 4 ص 25 باب فضل الجهاد و السير، باب الغسل بعد الحرب و الغبار.
«لمّا رجع يوم الخندق ووضع السلاح واغتسل فأتاه جبرئيل وقد عصب رأسه الغبار…».
(6)
به اينكه گرد و غبار و امثال آن در فرشتگان تأثير ندارد او را بىصفت غبار آلودگى مىديد. او پنداشت كه آنها مثل انسانند كه غبار آلود يا دود اندود شده و يا در باران خيس شوند و امثال اين تأثيرات. بنابراين مىتوان يقين كرد كه روايت زير را در مقابل آنچه كه درباره خديجه كبرى گفتيم، در تعريف خود وضع كرده است. مىگويد: پيامبر صلىاللهعليهوآله به او گفت: «اى عايشه اين جبرئيل است كه بر تو سلام مىفرستد»(1). چنانچه ملاحظه فرموديد اين روايت را كه راوى آن تنها أبو سلمة بن عبد الرحمن از عايشه نقل مىكند همه أرباب صحاح نوشتند بر خلاف روايت مربوط به خديجه كه تنها بخارى آن را نقل كرده است كه البته چند نفر از اصحاب آن را حديث كردند كه يكى از آنها عايشه بوده است. ديگر از رواياتى كه در مدح حضرت خديجه نقل شده است اين حديث است:
«خير نسائها مريم ابنة عمران و خير نسائها خديجة»(2).
مسلم از قول يكى از راويان -وكيع- مىنويسد كه منظور آسمان و زمين است. بنابراين معناى حديث چنين مىشود: «بهترين زنان آسمان مريم و بهترين زنان زمين خديجه است». ممكن است كه اينگونه ترجمه شود: «بهترين زنان آسمان و زمين اين دو زن مىباشند». در مقابل اين روايت، صاحبان صحاح -غير از ابو داود- با نقل رواياتى عايشه را بهترين زنان معرفى كردهاند. اين روايات 4 دستهاند:
يعنى مردان زيادى كامل شدند و از زنان تنها آسيه زن فرعون و مريم دختر عمران به كمال رسيدند و فضل عايشه بر ساير زنها مانند فضل ثريد بر ساير غذاها است. توجه داشته باشيد كه اين حديث در باب فضل خديجه عليهاالسلام نوشته
(1) الف – صحيح بخارى ج 4 ص 136 كتاب بدء الخلق باب ذكر الملائكة و ج 8 ص 55، كتاب الادب باب من دعا صاحبه فنقص من اسمه حرفا و ص 68 و 69، كتاب الاستئذان باب تسليم الرجال علي النساء و… ، و باب اذا قال فلان يقرئك السلام. (در اين باب فقط همين روايت است). «… هذا جبريل يقرأ عليك السلام…».
ب – صحيح مسلم، ج 4 ص 1895 و 1896، كتاب فضائل الصحابة، باب 13، ح 90 و 91.
ج – سنن ترمذي، ج 5 ص 53، كتاب الاستئذان، باب 5، ح 2693، و نيز ص 662، كتاب المناقب، باب 63، ح 3881 و 3882.
د – سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1218، كتاب الادب، باب 12، ح 3696.
ه – سنن أبي داود، ج 4، ص 359، كتاب الادب، باب في الرجل يقول فلان يقرئك السلام، ح 5232.
و – سنن نسائى، ج 7، ص 72، كتاب عشرة النساء، باب 3، ح 3958 إلى 3960.
(2) الف – صحيح بخارى، ج 4، ص 200، كتاب بدء الخلق، باب واذ قالت الملائكة يا مريم…، وج 5، ص 47، فضائل اصحاب النبى صلىاللهعليهوسلم ، باب تزويج النبى صلىاللهعليهوسلم خديجة و فضلها… .
ب – صحيح مسلم، ج 4، ص 1886، كتاب فضائل الصحابة، باب 12، ح 69.
ج ـ سنن ترمذي، ج 5، ص 659، كتاب المناقب، باب 62، ح 3877.
(3) الف – صحيح بخارى، ج 4، ص 192 و 200، كتاب بدء الخلق، بابهاى: «قول الله تعالى وضرب اللّه مثلا للذين آمنوا…» و «قوله تعالى اذ قالت الملائكة يا مريم…»، وج 5، ص 36، باب فضل عايشة، وج 7، ص 97، كتاب الاطعمة، باب الثريد.
ب – صحيح مسلم، ج 4، ص 1886، كتاب فضائل الصحابة، باب 12، ح 70.
ج – سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1091، كتاب الاطعمة، باب 14، ح 3280.
د – سنن ترمذي، ج 4، ص 242، كتاب الاطعمة، باب 31، ح 1834.
ه – سنن نسائى، ج 7، ص 70، كتاب عشرة النساء، باب 3، ح 3953.
(7)
شده كه ربطى به آن بزرگ بانوى اسلام ندارد.
دوم – از انس و روايتى از نسائى از عايشه
يعنى: نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآله رفتم و پرسيدم: محبوبترين مردم نزد تو كيست؟ گفت: عايشة. گفتم: از مردان؟ گفت: پدرش. گفتم پس از آندو؟ گفت: عمر… .
چهارم – از عبد اللّه بن زياد اسدى كه مىگويد از عمار شنيدم كه گفت: عايشه همسر رسول خدا صلىاللهعليهوآله در دنيا و آخرت مىباشد. او داستانى بدينصورت نقل مىكند:
«لما سار طلحة وزبير وعايشة إلى البصرة بعث على عليهالسلام عمار بن ياسر وحسن بن على عليهالسلام فقد ماعلينا الكوفة فصعد المنبر… وقام عمار اسفل من الحسن فاجتمعنا اليه فسمعت عمارا يقول: إنّ عايشة قد سارت إلى البصرة ووالله إنّها لزوجة نبيكم في الدنيا والآخرة ولكن الله تبارك وتعالى ابتلاكم ليعلم اياه تطيعون أم هى»(4).
يعنى: چون طلحه و زبير و عايشة به بصره رفتند، على عليهالسلام ، عمار وامام حسن عليهالسلام را به كوفه فرستاد… شنيدم كه عمار مىگفت: عايشه به بصره رفت و به خدا قسم كه او همسر پيامبرتان در دنيا و آخرت مىباشد و لكن خدا شما را
(1) الف – صحيح بخارى، ج 5، ص 36، باب فضل عايشة، وج 7، ص 98 و 100، كتاب الاطعمة، باب الثريد، وباب ذكر الطعام.
ب – صحيح مسلم، ج 4، ص 1895، كتاب فضائل الصحابة، باب 13، ح 89.
ج – سنن ترمذي، ج 5، ص 664، كتاب المناقب، باب 63، ح 3887.
د – سنن ابن ماجة، همان، ح 3281.
ه – سنن نسائى، همان، ح 3954.
(2) توجه داشته باشيد كه قبل از او ابوبكر و عمر هر يك فرماندهى جنگ مزبور را به عهده داشتند؛ ولى از ميدان گريختند. بعد از آن دو عمرو بن العاص به فرماندهى منصوب شد وابوبكر و عمر تحت فرمانش قرار گرفتند. او نيز چون آن دو كارى از پيش نبرد. سرانجام أمير المؤمنين عليهالسلام به فرمان رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم فرماندهى را به دست گرفت و با پيروزى برگشت.
(3) الف – صحيح بخارى، ج 5، ص 209، غزوه ذات السلاسل.
بد نيست بدانيد كه آقاى بخارى درباره جريان غزوه مذكور فقط همين يك روايت را ذكر كرده كه آن هم هيچ ربطى به آن جنگ ندارد!
ب – صحيح مسلم، ج 4، ص 1856، كتاب فضائل الصحابة، باب أوّل، ح 8.
ج – سنن ترمذي، ج 5، ص 663، كتاب المناقب، باب 63، ح 3885 و 3886، او در حديث شماره 3890 آن را از انس نيز نقل كرده است كه مىگويد از رسول خدا صلىاللهعليهوآله پرسيده شد… كه ظاهرا سؤال كننده همان عمرو بن العاص مىباشد كه انس اسم او را نبرد. بنابراين نمىتوان آن را روايتى ديگر دانست.
(4) صحيح بخارى، ج 9، ص 70، كتاب الفتن، باب بعد از باب الفتنة التى تموج…، وباب بعد از آن (هر دو باب بى نام مىباشند).
ترمذي نيز ذيل حديث را كه تعريف از عايشه مىباشد در كتاب المناقب، ح 3889، آورده است.
(8)
آزمود تا معلوم شود از او اطاعت مىكنيد يا از عايشه.
در بررسى اين چهار دسته روايت كه مضمون همه آنها برترى دادن عايشه بر همه زنها مىباشد، بايد گفت كه يا راويان اخبار دروغ گفته و آن را به رسول خدا صلىاللهعليهوآله نسبت دادند يا -العياذ بالله- رسول خدا صلىاللهعليهوآله بى حساب از افراد تعريف مىكرد. از يك طرف جنگ با على عليهالسلام را به منزله جنگ با خود دانسته و از طرفى عايشه را همسر خود در بهشت مىداند.
حديث عبد اللّه بن زياد اسدى نيز بسيار ناشيانه جعل شده است؛ زيرا از يك طرف مىگويد: عايشه در اعلا عليين بهشت است و از يك طرف همه آنانيرا كه در ركاب او با لشگر أمير المؤمنين عليهالسلام مىجنگيدند غير مطيع خدا مىداند! البته ما نيز مىگوئيم كه هركس با عايشه همكارى كرد با خدا مخالفت كرد. اينان را چه مىشود. اگر كسى به حكومت وقت زكات ندهد مرتد بوده ولى اگر علاوه بر آن به جنگ با آن برخيزد در بالاترين درجات بهشت است.
البته ما علت اينهمه تعريف و تمجيد از عايشه را دشمنى او با أمير المؤمنين عليهالسلام مىدانيم نه اينكه او از فضائل انسانى بهرهمند و از رذائل اخلاقى دور بوده است. به خواست خدا در همين نوشتار و با استفاده از همين صحاح شمهاى از اخلاق و رفتار او را بيان مى كنيم تا اهل انصاف بدانند:
«آنكه چون پسته ديدمش همه مغز | پوست بر پوست بود همچو پياز». |
عموم دانشمندان اهل سنت بويژه صاحبان صحاح منتهاى كوشش خود را به كار بردند تا از نقل معايب دشمنان اهل بيت خوددارى كنند و در عوض تا آنجا كه توانستند براى آنها فضائلى برشمردند.
اما مىبينيم در لابلاى آنچه كه خود آوردند حقايقى آشكار گشته است كه بسيار جالب است. ما آنچه را كه اينان درباره «عايشه در صحاح» نوشتند، در ضمن 24 قسمت نقل مى كنيم:
آنگاه كه به فرماندهى غزوه (صحيح آن سريه است نه غزوه) ذات السلاسل منصوب شد(2) او چنين مىگويد: «… فاتيته فقلت: أى الناس أحب اليك؟ قال: عايشة. قلت: من الرجال؟ قال: أبوها. قلت ثمّ من؟ قال: عمر…»(3).
در اين روايت فقط ذيل حديث اول آمده است: «… فضل عايشه على النساء…»(1).
«قال رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم : كمل من الرجال كثير ولم يكمل من النساء إلّا آسية امرأة فرعون و مريم بنت عمران وإن فضل عايشة على النساء كفضل الثريد على سائر الطعام»(3).
در بررسيهاى قبل نتيجه گرفتيم كه چنين نيست اينكه دانشمندان اهل سنت نام شش كتاب روائى خود را «صحيح» نهاده ـ و مخصوصا روى دو كتاب از آنها آنچنان معتقدند كه گوئى هيچ روايت غير صحيح در آن نمىباشد ـ واقعا روايات مندرج در آن كتابها تماما صحيح باشد. از جمله، مدحى كه آنان از عايشه ام المؤمنين در صحاح سته (و غير صحاح) نمودهاند، چنين نيست كه واقعيت داشته باشد. اينان آنچنان شخصيتى از او به تصوير كشيدهاند كه گوئى فرشتهاى به صورت انسان در آمده و سرانجام نيز فرشته گونه همدوش نبى مكرم اسلام صلىاللهعليهوآله در اعلا عليين بهشت خواهد بود. اما وقتى به روايات همين صحاح با دقت و تحقيقى منصفانه بنگريم، در لابلاى آن تعريفها مطالبى مى بينيم كه همه آن رشته ها را پنبه نموده و همه آن بافتهها را مى شكافد و بدتر از آن متوجه خواهيم شد كه صاحبان صحاح، از عايشه چهرهاى زشت به تصوير كشيده و او را زنى معرفى مى نمايند كه در آتش حسد مىسوزد و رسول خدا صلىاللهعليهوآله را مىآزارد و به او جسارت مى كند و او را به خشم مىآورد و در عدالت او ترديد دارد و براى تبرئه خود داستان جعلى افك را مىتراشد و حتى در حضور مرد اجنبى وضو مى گيرد و ساير آنچه كه شما با مطالعه اين نوشتار از آن آگاه خواهيد شد. از خداوند بزرگ مى خواهيم كه به ما توفيق دهد كه پردههاى تعصب جاهلانه را دريده و به مصداق كريمه «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ» احسن گفتهها را پيروى كنيم و به مجرد شنيدن صداى مخالف، حكم تكفير را صادر ننمائيم.