– كودكى
غيبتيوسف از دوران كودكى آغاز شد .
و جاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال يا بشرى هذا غلام . (10)
و (در همين حال) كاروانى فرا رسيد و مامور آب را (در پى آب) فرستادند . او دلو را در چاه افكند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى) !
غيبتيوسف زهرا عليه السلام نيز از دوران كودكى آغاز شد .
قال ابوعبدالله عليه السلام:
قال رسول الله صلى الله عليه و آله لابد للغلام من غيبته فقيل له ولم يا رسول الله؟ قال يخاف القتل . (11)
امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مىكند كه حضرت فرمودند:
ناچار براى آن كودك (امام مهدى (عج)) غيبتى خواهد بود . پرسيده شد: براى چه؟ فرمودند: از ترس كشته شدن
حضرت مهدى (عج) در سال 255 هجرى به دنيا آمد . آغاز غيبت صغرا نيز در سال 260 هجرى است . بنابراين، ايشان در آغاز غيبت صغرى، 5 ساله بودهاند .
4- زيبايى و بخشندگى
همانگونه كه يوسف در زيبايى و بخشندگى، شهرهى آفاق بود، يوسف زهرا عليه السلام نيز به بالاترين درجهى اين دو ويژگى آراسته است .
عن ابى نصر قال سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول:
فى صاحب هذا الامر اربع سنن من اربعة انبياء . . . وسنة من يوسف من جماله و سخائه . . . . (12)
ابى نصر مىگويد امام باقر عليه السلام فرمودند:
صاحب اين امر (حضرت مهدى (عج)) با چهار پيامبر شباهتهايى دارد . . . شباهت او با يوسف، در زيبايى و بخشندگى اوست . . . .
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:
ليبعثن الله عزوجل فى هذه الامة خليفة يحثى المال حثيا و لا يعده عدا . (13)
به زودى خداوند عزوجل در اين امت، خليفهاى را بر مىانگيزد كه مال را بى آن كه بشمارد، به ديگران مىبخشد .
5- هراس
يوسف در عالم رؤيا ديد كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرش سجده مىكنند، ولى به سفارش پدر از ترس مكر برادران، رؤياى خويش را پنهان كرد .
اذ قال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا والشمس والقمر رايتهم لى ساجدين قال يا بنى لاتتقصص رؤياك على اخوتك فيكيدوا لك كيدا . (14)
(به ياد آور) هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت: پدر! من در خواب ديدم كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مىكنند. (يعقوب) گفت: فرزندم! خواب خود را براى برادرانتبازگو مكن; زيرا براى تو نقشهى (خطرناكى) مىكشند .
يوسف زهرا عليه السلام نيز همين گونه است; يعنى به دليل هراس از دشمنان، بايد نام مباركش پنهان باشد .
عن ابى خالد الكابلى قلت لمحمد بن على الباقر عليه السلام:
اريد ان تسميه لى حتى اعرفه باسمه فقال: سالتنى والله يا ابا خالد عن سؤال مجهد ولقد سالتنى عن امر لوكنت محدثا به احدا لحدثتك ولقد سالتنى عن امر لو ان بنى فاطمه عرفوه حرصوا على ان يقطعوه بضعة بضعة . (15) ابوخالد كابلى مىگويد به امام باقر عليه السلام عرض كردم:
نام مبارك او (حضرت حجت عليه السلام) را براى من بگوييد تا او را به نام بشناسم . حضرت فرمودند: اى اباخالد! به خدا سوگند! پرسش زحمتانگيز و مشقت آورى از من پرسيدى و دربارهى مسالهاى از من پرسيدى كه اگر گفتنى بود، به يقين به تو مىگفتم . تو دربارهى چيزى از من پرسش كردى كه اگر بنى فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند كه او را تكه تكه كنند .
6- ظلم
دليل غيبتيوسف، ستم برادران در حق او بود، يعنى حسادت ورزيدن و به چاه افكندن او .
و اجمعوا ان يجعلوه فى غيابت الجب . (16)
وتصميم گرفتند وى را در نهان گاه چاه قرار دهند .
يكى از حكمت هاى غيبتيوسف زهرا عليه السلام نيز ستم حاكمان و طاغوتهاى خون آشام در حق آن حضرت است .
عن زرارة بن اعين قال:
سمعت الصادق جعفربن محمد عليه السلام يقول: ان للقائم غيبة قبل ان يقوم قلت ولم ذلك جعلت فداك؟ قال يخاف و اشار بيده الى بطنه وعنقه . (17)
زراره مىگويد:
از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: قائم (عج) پيش از قيامش غيبتى دارد . عرض كردم: فدايتشوم چرا؟ حضرت با اشاره به شكم و گردن مباركشان فرمود (از كشته شدن) مىترسد .
طاغوتيان عصر ما در شمار، از طاغوتيان عصر تولد حضرت، كمتر و از نظر ابزار نظامى، ضعيفتر نيستند . خونآشامى و جنايت پيشهگىشان نيز به مراتب از آنان بيشتر است . پس آن ترس هنوز وجود دارد . به اميد آن روزى كه ياوران كارآمدى پرورش يابند تا بتوانند سپر بلاى حضرت باشند و او را از گزند حوادث در امان دارند; زيرا كه فراهم آمدن چنين افرادى، پيش زمينهى فرا رسيدن روز موعود است .
7- ريزش و رويش
برادران يوسف، او را به چاه افكندند; زيرا دلهاى شان از حسد آكنده بود . بنابراين، خوبىهاى او را نمىديدند، ولى غريبهها از ديدن او مسرور گشتند و اظهار شادمانى كردند .
وجاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال يا بشرى هذا غلام . (18)
و (در همين حال) كاروانى فرا رسيد و مامور آب را (در پى آب) فرستادند . او، دلو خود را در چاه افكند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى) !
هنگام رو به رو شدن با يوسف زهرا نيز برخى مسلمانان، بر وى شمشير مىكشند; زيرا سينههايى آكنده از كينه دارند يا خود را از او بيشتر دوست دارند يا اين كه خود را زمام دار امور خويش مىدانند و در برابر راى و نظر او، راى و نظرى جداگانه براى خود قايلاند و يا . . . .
امام صادق عليه السلام فرمود: القائم (عج) يلقى فى حربه مالم يلق رسول الله صلى الله عليه و آله . ان رسول الله صلى الله عليه و آله اتاهم وهم يعبدون الحجارة منقورة وخشبا منحوته وان القائم يخرجون عليه فيتاولون عليه كتاب الله و يقاتلونه عليه . (19)
قائم (عج) در پيكار خود با چنان چيزى رو به رو خواهد شد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن رو به رو نگرديد . همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى به سوى مردم آمد كه آنان، بتهاى سنگى و چوبهاى تراشيده را مىپرستيدند . ولى قائم (عج) چنان است كه بر او مىشورند و كتاب خدا را بر ضد او تاويل مىكنند . آن گاه به استناد همان تاويل، با او به جنگ برمىخيزند .
در اين ميان، برخى بيگانگان هستند كه از ديدنش خشنود مىشوند و به او مىپيوندند; زيرا با فطرتهايى پاك به سوى او مىروند و با چشمانى بىغرض به او مىنگرند .
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
اذا خرج القائم (عج) خرج من هذا الامر من كان يرى انه من اهله و دخل فيه شبه عبدة الشمس والقمر . (20)
چون قائم (عج) قيام كند، كسى كه خود را اهل اين امر مىپنداشته است، از اين امر بيرون مىروند . در مقابل، افرادى مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان، به آن مىپيوندند .
8- بهاى اندك
كاروانيانى كه يوسف را يافتند، او را به بهاى اندكى فروختند; زيرا از ارزش آن در يگانه، آگاهى نداشتند .
و شروه بثمن بخس دراهم معدود وكانوا فيه من الزاهدين . (21)
و (سرانجام) او را به بهاى اندكى – چند درهم – فروختند و نسبتبه (فروختن) او بى رغبتبودند .
برخى شيعيان نيز به دليل نا آگاهى از مقام و منزلتحضرت مهدى (عج) و از سر هواپرستى و دنياخواهى، افتخار محبت و خدمتبه آستان او را، به بهاى اندكى فروخته و رشتهى پيوند خود را گسستهاند . تاريخ، نمونههاى فراوانى از اين مردمان را به ياد دارد . براى مثال، از ابوطاهر محمد بن على بن بلال مىتوان نام برد . وى به طمع اموالى كه از حضرت مهدى (عج) نزد او بود، آن را به محمد بن عثمان عمرى – سفير دوم – نسپرد و ادعا كرد كه خود وكيل حضرت مهدى (عج) است . حضرت مهدى (عج) نيز توفيقى در لعن او صادر كرد . (22
(10) – يوسف، 19 .
(11) – بحارالانوار، ج 52، ص 95 .
(12) – منتخب الاثر، ص 371 .
(13) – معجم احاديث الامام المهدى، ج 1، ص 240 .
(14) – يوسف، 4 و 5 .
(15) – غيبت نعمانى، ص 414 .
(16) – يوسف، 15 .
(17) – كمال الدين، ج 2، ص 157 .
(18) – يوسف، 19 .
(19) – غيبت نعمانى، ص 424 .
(20) – همان، ص 450 .
(21) – يوسف، 20 .
(22) – غيبت طوسى، ص 400