به مناسبت محرم
- بهدست: Admin
- دستهبندی: مكتب اهل البيت (ع)
- برچسبها: محرم, مناسبت
السلام علیک یا ابا عبد الله
السلام علیک یابن رسول الله
السلام علیک یابن امیر المومنین و ابن سید الوصیین
السلام علیک یابن فاطمة سیدة نساء العالم
السلام علیک یا ثارالله وابن ثاره و الوترالموتور السلام علیک و علی ارواح التی حلت بفنایک
حال دیگر زمان اتمام حجت رسیده است. حسین علیه السلام بار دیگر سعی بر هدایت آنان دارد. به آنها می گوید که اگر دین ندارید، آزاد مرد باشید… کاش حداقل می گفتند حسین علیه السلام را نمی شناسیم، اما افسوس که او را خوب می شناختند… می دانستند که او دردانه پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم و میوه دل زهرا و علی علیهم السلام است. می دانستند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود” حسین منی و انا من حسین” می دانستند او سید جوانان اهل بهشت است. آنها حسین علیه السلام را می شناختند و در جواب ” هل تعرفوننی؟؟ ” گفتند: اللهم نعم.
وای بر شما ملعونین… شما حسین علیه السلام را می شناسید و آب را بر صاحب ماء معین می بندید؟!!؟؟ آخر چرا!؟!؟!؟ مگر گناه حسین علیه السلام چیست؟!؟!؟ مگر علی بن ابی طالب – با شما نامردان چه کرده است که چنین وقیحانه میگویید ” بغض لابیک” ؟؟!!؟ او که به فرمان خدا دست به شمشیر نبرد و 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو شاهد غصب خلافتش بود!! او که با چشمانی خسته و بی تاب نظاره گر شکافته شدن سینه ی پاره ی تن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود!!! او که آرزوی دیدن غنچه ی نشکفته اش بر دلش ماند!!! حال شما خفاشان کوردل می گویید بغض لابیک؟!؟!؟!؟ ای بی انصافان مزدور مگر فراموش کرده اید که چگونه در خانه ی آل الله را آتش زدید!؟!؟؟ به یاد ندارید مسمار خونین را ؟!؟! دستان بسته ی علی را؟!؟!؟ شما که خلافت را غصب کرده بودید!!! شما که فدک را غصب کرده بودید!!! شما که فرق علی را در محراب شکافتید!!! کدام بغض؟!؟!!؟؟! نگویید بغض، بگویید زیاده خواهی، بگویید حسادت… حسادت به غدیر… به لیله المبیت… حسادت به لولاک لما خلقت الافلاک…
……………………………………………………..
فایده ندارد… آنان حسین علیه السلام و پدر و مادرش را به خوبی می شناسند اما حیف از آنان که “” ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشوه…””
…………………………………………………….
این جا کربلاست… این جا کربلاست با نامردمانی سنگدل و بی مروت…
…………………………………………………..
علی اکبر! تو جوانی! تو شبیه ترین افراد به پیامبری! تو که این جماعت رذل و پست را می شناسی! قدری تامل کن… آخر به میدان میرود… زیاد طول نمی کشد و بدن نازنینش پاره پاره روی زمین می افتد… دستت بریده باد پسر سعد… چگونه توانستی؟!!؟… حسین علیه السلام لب بر لبان علی اکبر می گذارد، ببین علی جان من هم مثل تو تشنه ام، اما ناراحت نباش که به زودی جدت را ملاقات می کنی…
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
…………………………………………….
شما را چه شده است ای حرام زادگان ملعون!! شهادت علی اکبر و خون کردن دل لیلا کافی نبود!؟؟ دیگر با شش ماهه ی رباب چه کار دارید؟!!؟ آخر او هنوز به زبان هم نیامده است!!!
یک تیر برای گلوی نازنین علی اصغر کفایت می کرد چه رسد به تیری سه شعبه!! وای بر تو ای حرمله… برسد روزی که در قعر نار جحیم باشی… آخر چگونه دلت آمد با نوزاد حسین علیه السلام این گونه رفتار کنی؟!!؟
قطره ای از خون حنجر مبارکش بر زمین نمی آید، زمین لیاقت خون علی را هم ندارد…
الا لعنة الله علی القوم الظالمین
…………………………………………………
عباس جان طاقت بیاور! زنده بمان! برادرت هم می آید…
عباس جان نرو! تو علمداری!! تو می خواتی برادر را در این شرایط تنها بگذاری!؟!؟؟ می دانم دستانت قطع شده است! می دانم دیدگانت را خون گرفته است! می دانم! اما حالا دیگر حسین علیه السلام نزد توست!!! بر سر بالینت!… حیف است که در کنار آب باشی و تشنه از پیش برادر بروی!! نمی خواهی بای یک بار هم که شده حسین علیه السلام را برادر بخوانی!!؟؟!
و سیعلموالذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
………………………………………………
حالا دیگر نه قاسمی مانده و نه عباسی…
حسین علیه السلام عزم میدان می کند…
به زینب سلام الله علیها می نگرد… اما نه مثل همیشه!
چیزی بگو ای دردانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم!!!!!!!!
زینب سلام الله علیها با نگاهش با برادر حرف می زند…
حسین جان! مگر یک زن چه قدر صبر دارد؟!!؟
تو که همیشه به فکر خواهر بودی!!
مادر تو را به من سپرده است برادرم!!
درد از دست دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درد کمی نبود!!!
دیدن سینه ی غرق به خون مادر و سر خونین پدر بس نبود!؟؟
تیر باران شدن مجتبی بس نبود!؟!؟!؟
از دست دادن علی اکبر و علی اصغر کافی نبود؟!؟!!؟
حسین علیه السلام جان تو که می دانی زینب سلام الله علیها دیگر تاب از دست دادن برادر را ندارد!!!
حسین علیه السلام جان تو که می دانی خواهر چه قدر به تو وابسته است!!!
حسین علیه السلام جان تو را به جان سکینه ات فکر میدان را نکن!!!
زینب سلام الله علیها کم مصیبت ندیده است!!!
حسین علیه السلام با چشمان مملو از اشک خواهر را دلداری می دهد؛ می داند که شنیدن وعده ی صبر از زبان برادر برای زینب سلام الله علیها چیز دیگری است. پس زبان به سخن می گشاید: ” خواهرم! آرامش خود را حفظ کن و کاری مکن که دشمن زبان به طعن و ملامت ما بگشاید!! ”
دیگر مجالی برای ضجه و اعتراض زینب سلام الله علیها باقی نمی گذارد و راهی میدان می شود…
……………………………………………..
نمی دانم چه شد؟!؟!؟
آسمان بر زمین آمد یا زمین کربلا دیگر تاب نیاورد…
نمی دانم آسمان توان نگریستن به این مصیبت دردناک را نداشت یا زمین از این که چنین فاجعه ای بر رویش به وقوع می پیوست شرمسار بود…
کار دیگر از شکستن پهلوی مادر هجده ساله و ضربه ی شمشیر زهرآگین ابن ملجم گذشته بود… لیلا و رباب جنازه های غرق به خون عزیزانشان را دیده بودند… حال نوبت یتیمی سکینه رسیده بود…
باد سرخ چشم ها را از دیدن حسین علیه السلام عاجز می ساخت… صدای ضجه ی زهرا سلام الله علیها در صحرای محشر با نوای هل من معین حسین علیه السلام در گودال قتل گاه با بم در آمیخته بود…
بلاخره زمین و آسمان آرام گرفتند… شاید آسمان با دادن وعده ی قیامت به خود آرام می گرفت… شاید زمین تصمیم داشت تمام ظلم و ستم دوران هایی را که شاهدش بود، همه ی کینه هایش را هیزم کند برای جهنم… برای ظالمان تاریخ… شاید زمین و آسمان با به یاد آوردن روز جزا خود را تصلی می دادند… شاید به یاد این افتاده بودند که همه ی خلایق قابل آمرزش اند جز قاتل حسین علیه السلام… نمی دانم چه شد اما بالاخره زمین خشم خود را بار دیگر فرو برد… آسمان توان ایستادن گرفت… که ای کاش نمی گرفت….
…………………………………….
زینب سلام الله علیها می دود به دنبال برادر. شاید حالا که زمین آرام گرفته است او را بیابد… زینب جان کاش نمی آمدی بالای بلندی… اما حالا که دیگر آمدی، شک نکن… این پیکر جدا ز سر، پیکر حسین توست…
از حرص انگشتر، انگشتانش را بریده اند… آری این برادر توست که جامه هایش را هم غارت کرده اند…
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست…
زینب جان می دانم که دیگر حالا کمرت شکسته است… می دانم موهایت سپید گشته است… خوب می دانم که امشب نماز شبت را شکسته می خوانی… اما تو را به جان برادرت، ای اسطوره ی استقامت دوران، طاقت بیاور… مبادا شیطان صبرت را برباید… بچه ها امیدشان به عمه است… نزد سکینه برو… او اگر ذوالجناح را ببیند می فهمد که چه شده… مواظب او باش… اجازه نده به دست دون همت هایی چون شمربن ذی الجوشن و یزید ملعون بیفتد… زینب جان به خیمه ها برگرد… نزد بچه ها برو… الان است که اسب ها بر پیکر خونین من بتازند… تو این جا نباشی بهتر است… زینب جان به خیمه ها برگرد…
و به راستی که کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود….
………………………………………………
ای بی شرمان ستمگر بدون روبند اسرا را سوار بر شتر می کنید و در شهر می گردانید؟!؟!؟ مگر اسرای ترک و روم می برید!!! مگر نمی دانید که اینان اسرای آل محمد اند!!؟
ای کوفیان بی وفا! از بهر چه آمده اید تماشا!!؟ از مکافات عمل غافل شده اید!!؟
ابن زیاد ملعون تو را چه شده است که با گستاخی تمام فریاد بر آورده ای که علی بن الحسین را خدا کشت!!!!؟؟
ای یزید ملعون بر بوسه گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چوب خیزران می زنی!!!؟؟
به راستی که مصیبتا ما اعظمها…
……………………………………………
زینب سلام الله علیها با دستانی لرزان و قامتی خمیده و صدایی نالان که گواه ظلم و جورهای رفته بر آن جان و تن داشت؛ لب به سخن می گشاید:
ای یزید! من ناچار از تکلم با توام!
تو دستانت آغشته به خون ما و دهانت پر از گوشت ماست…
از پسر هند جگرخوار همین بر می آید…
فا الی الله المشتکی… من به خدا شکایت می برم…
باش تا قیامت…
اما این را بدان و شک نکن که ” ما رایت الا جمیلا…”
………………………………………………..
به راستی کدام دل خونین نشد!؟! زکریا هم از شنین کهیعص دلش خون شد…
کدام دیده دریای اشک نشد!؟!؟؟
کدام حنجره ضجه نزد؟!؟!
کدام تن سیاه نپوشید!؟!؟!
شاید آن زمان زینب سلام الله علیها تنها با یاد منتقم آل محمد زنده بود… شاید سکینه زیر لب ” این الطالب بدم المقتول بکربلا” را زمزمه می کرد…
نمی دانم اما ما هم از آنان که دلشان خون شد و گریه و ناله یر دادند و سیاه به تن کردند، مستثنی نیستیم… ابد و الله ما ننسی حسینا…
باز هم محرم است و هیات و عزاداری…
باز هم اشک های شیعیان روان است… باشد که مشمول این سخن امام صادق علیه السلام باشیم که می فرمایند:اگـر نزد كسى از حسين عليه السلام يادى به ميان آيد و اشك از چشمان او باندازه بال مـگـسى جارى شود ثـوابش بر خـداى عـزوجل است كه كمـتـرين آن دخول در بهشت است
ما همگی دلهامان سوزان و چشم هایمان گریان که ای کاش در چنین روزهایی، سیاه پوش در حرم سیدالشهدا بودیم … در کنار شش گوشه اش با استشمام بوی سسیب حرمت مشغول راز نیاز بودیم… کاش با بیرق سیاه در بین الحرمین بانگ یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما را سر می دادیم…
اما حالا با وجود اینکه فرسنگ ها با حرم مطهرت فاصله داریم؛ دلهامان در چند قدمی حرمت هستند… آری؛ بعد منزل نبود در سفر روحانی!!
فرسنگ ها از حرمت فاصله داریم اما ذکر اللهم عجل لولیک الفرج را بر لبهامان داریم…
بیا ای مهدی آل محمد…
بیا…
بیا ای میراث دار همه ی پیامبران !
ای عصای موسی در مشت ، ای نگین سلیمان در انگشت و ای بار غم ایوب بر پشت …
ای چو آدم دیدگانت گریان و چو نوح چشمانت در انتظار فرج نگران …
ای چو یعقوب در فراق عزیزان اشک ریزان و چو الیاس از قوم خویش گریزان …
ای چکیده ی والایی های همه ی پیامبران !…
ای که زبان پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم در کام داری و شمشیر حضرت علی علیه السلام در نیام …
بیا …
بیا و بکش ذوالفقار از نیام بگیر از عدوی علی انتقام
یا صاحب الزمان بیا که دیگر دلهامان مملو از بغض دشمنان محمد و آل محمد است… بیا و از کسانی که دل رقیه و سکینه را شکستند و زینب سلام الله علیها را محزون نمودند انتقام بگیر…
خداوندا تو را سوگند! تو را سوگند بر اضطرار زینب سلام الله علیها در کربلا و دستان بریده قمر بنی هاشم و تشنه کامی شهیدان؛ ظهور یکتا گل نرگس را برسان…
خداوندا تو را سوگند! به یتیمی سکینه و گلوی پاره ی علی اصغر و بدن پاره پاره ی علی اکبر؛ ما را از شیعیان راستین حجتت قرار ده…
خداوندا تو را سوگند! براشک چون یم مولا و پهلو ی شکسته ی زهرا؛ شفاعت اهل بیت را در آن روزی که فربادرسی نیست شامل حالمان بساز…
خداوندا تو را سوگند! بر ناله های محبان و اشک یتیمان و چشمان مانده به راه منتظران؛ ما را جزء هدایت شدگان درگاهت قرار بده…
یا رب الحسین
بحق الحسین
اشف صدر الحسین
بظهور الحجه
التماس دعا
سارا درزی
سایتتون خیلی خوبه