چه طريقى راه را از چاه بشناسيم؟
با حركات عجيب و غريب و كارهايى استثنايى مردم را دور خود جمع مى كرد. بعضى مريدش شده بودند؛ البته حق داشتند. كارهاى غير عادى انجام مى داد. ايستاده بودم و به شعبده بازى او نگاه مى كردم كه «ابن سكّيت» را در حال عبور ديدم. صدايش كردم:
– ابن سكّيت! صبر كن. تو نمى خواهى تماشا كنى؟
– نه علاقه اى ندارم!
– ولى كارهاى عجيبى مى كند! به ديدنش مى ارزد!
– در اين دوره و زمانه، اين كارها اتلاف وقت است. سودى هم به حال كسى ندارد.
– چه اتلاف وقتى؟ ببين چقدر از مردم را به دور خود جمع كرده است!
– اى آدم ساده! آن هايى كه دور و بر چنين افرادى را مى گيرند، عقل درست و حسابى ندارند.
– خيلى ممنون! يعنى من هم …
– ناراحت نشوى ، ولى واقعيت همين است كه گفتم. همراه من بيا تا جريانى را برايت تعريف كنم . به راه افتاديم و شعبده باز را با مردمى كه اطرافش بودند، به حال خود گذاشتيم . ابن سكّيت گفت:
در يكى از روزهايى كه با امام هادى (عليه السلام) همنشين و هم صحبت بودم از ايشان پرسيدم :چرا خدا هر پيامبرى را به معجزه ى مخصوصى فرستاد، مثلا حضرت موسى را به عصاى سحرآميز، حضرت عيسى را به زنده كردن مردگان و شفاى كور مادر زاد و پيامبر را با قرآن ؟ فرمود:
– زمانى كه خدا حضرت موسى را به پيامبرى برگزيد و مسئوليت رسالت را بر دوش او نهاد، بيش تر افراد، دوستدار سحر و جادو بودند. آن حضرت با قدرت خدا عصايش را به اژدها تبديل كرد و سحر جادوگران را خنثى نمود؛ حضرت عيسى در زمانى مبعوث شد كه علم پزشكى پيشرفت قابل ملاحظه اى كرده بود و مردم امراض گوناگون را با كمك پزشكان مداوا مى كردند. به همين خاطر به طبيبان توجه نشان مى دادند و بدون چون و چرا، از آنان پيروى مى كردند. آن حضرت به قدرت خدا امراض درمان ناپذير را شفا مى داد، حتى مرده را زنده مى كرد؛ پيامبر ما زمانى كه به رسالت بر انگيخته شد، سخنرانى و شعر و خطابه ، حرف اول را مى زد. حضرت كلام خدا را با زبانى فصيح و در عين حال ساده براى مردم مى خواند و موعظه شان مى كرد، طورى كه سخنانش از خطابه ى همه ى سخنرانان برتر بود.
– راستى ابن سكّيت! پس چرا در زمان ما چنين اتفاق هايى رخ نمى دهد؟ ما بايد به چه طريقى راه را از چاه بشناسيم؟
– اتفاقاً همين سؤ ال را از امام پرسيدم و ایشان فرمودند:با عقل سالم كه بدان بتوان صداقت و دروغ گويى و نفاق را شناخت و از روى بى عقلى، دنباله رو هر ناكسى نشد.
منبع: اصول كافى ، ج 1، ص 24، ح 20؛ به نقل از حیات پاکان، محدثی.