حوادث کربلا و امام زين العابدين(امام سجاد علیه السلام و واقعه حره )
از داستان هاى ننگين دوران يزيد و بنى اميه جريان آمدن مسرف بن عقبه به مدينه است، و نام اين مرد جنايت پيشه مسلم بن عقبه بوده و به واسطه اسراف در خونريزى و جنايتى كه در مدينه كرد او را مسرف بن عقبة ناميدند، و ملخص داستان اين بود كه پس از شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام مردم مدينه به سركردگى عبداللَه بن حنظلة به بنى اميه شوريدند و فرماندار بنى اميه را از مدينه بيرون كردند.
يزيد كه از جريان مطلع شد لشكرى به سركردگى مسلم بن عقبه براى سركوبى مردم مدينه فرستاد و چند تن از خونخواران نامى، چون حجاج بن يوسف را نيز همراه او كرد و اين جريان در سال 63 هجرى يعنى دو سال پس از شهادت امام حسين عليه السلام بود، پس مسلم بن عقبه آمد و در بيرون مدينه در جايى به نام حره واقم با مردم مدينه جنگ كرد، و در آغاز مسلم بن عقبة و لشكرش شكست خوردند.
و رو به هزيمت نهادند، ولى با سرزنش هائى كه مسلم از آنان كرده و نويد و تهديد بازشان گردانده اين بار مردم مدينه را شكست داده به شهر درآمدند و در فاصله چند روز كه در مدينه بودند چنان جناياتى كردند كه پس از شهادت سيدالشهداء عليه السلام شنيع ترين كردار بنى اميه بود و شهر مدينه را به لشگر خود مباح كرده، كوچكترين كارشان اين بود كه سيصد زن پستان بريدند، به زنان و دختران تجاوز كردند تا جايى كه هشتصد دختر باكره از آنان باردار شد و چون بزائيدند نام آن كودكان را فرزندان حره ناميدند، و از آن پس هر دخترى را به شوهر مي دادند شرط بكارت نمي كردند.
هزار و چهار صد تن از انصار و هزار و سيصد تن از مهاجر (كه در زمره اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند) بكشتند و روي هم جز انصار و مهاجر عدد كشتگان بده هزار نفر رسيد، مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله را براى اسبان و شتران خود اصطبل كرده بودند، مردم را نزد مسلم مى آوردند و او از ايشان بيعت مي گرفت كه همگى بنده يزيد هستند و يزيد صاحب اختيار مال و جان و ناموس و دين ايشان است، پس هر كه زير بار چنين بيعتى مي رفت رهايش مي كردند.
و هر كس كوچكترين كندى و تأملى در بيعت نشان ميداد بي درنگ گردنش را مي زدند، تنها در ميان همه اين گيرودار، حضرت امام زين العابدين عليه السلام و خاندانش از اين جنايات آسوده ماندند، و اساسا هر كس در خانه آن حضرت بود به دستور مسلم در امان بود.
و كسى به خانه آن حضرت كارى نداشت از اين رو بسيارى از زنان و كودكان به خانه آن جناب پناهنده گشتند و شماره آنان چنان چه از كتاب ربيع الابرار نقل شده به چهار صد نفر رسيد كه همگى را در آن مدت كه مسلم بن عقبة در مدينه بود سرپرستى كرده خورش و خوردنى و نفقه ايشان بداد، و گويند: يكى از آن زنان گفت: به خدا من در كنار پدر و مادرم چنين زندگانى به خوشى و آسودگى نكرده بودم.
منبع: الارشاد / ترجمه: رسولى محلاتى ، ج 2، ص 152.