خضر نبي در خدمت امام زمان(ع)
اشاره:
همة ما خضر نبي را به عنوان نماد عمر جاودانه و طولاني ميشناسيم؛ امّا در روايات، او حجّتي براي طول عمر امام زمان(ع) و مونس تنهاييهاي ايشان معرفي شده است. در اين نوشتار، نگاهي گذرا و اجمالي به زندگاني اين مرد خدا مياندازيم.
- سرآغاز
در روايات چهار پيامبر را ميتوانيم ببيينم که عمري چند هزار ساله يافتهاند و از زمان خود تا کنون زنده هستند. اين پيامبران عبارتند از:
1. ادريس(ع)؛
2. الياس(ع)؛
3. خضر(ع)؛
4. مسيح(ع).
از ميان آنان خضر و الياس در زمين و مسيح و ادريس در آسمان زيست ميکنند.1 در اين ميان خضر و الياس با هم برادرند و هم دوره با ذوالقرنين بودهاند. برخي او را متولّد «فارس» معرفي کردهاند.2 در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:
«خضر، پيغمبر مرسل بود و حق تعالي او را بر قوم او مبعوث گردانيد و او قوم خود را به توحيد و به اقرار انبيا و رسل و كتب انبيا دعوت نمود و معجزة او اين بود كه بر بالاي چوب خشكي يا بر زمين سادة بيگياهي نمينشست جز آنكه آنها سبز ميشد و او را خضر از اين جهت ناميدند؛ زيرا كه خضر مشتق از سبزيست و اسم او تاليا بن ملكانست كه اجداد او به نوح منتهي مي شوند.»3
گفته شده او در سفري همراه با ذوالقرنين بوده و هر دو به دنبال آب حيات ميگشتهاند. پس از طيّ مسافتي طولاني خضر آب حيات را يافته و از آن مينوشد و ذوالقرنين بي بهره ميماند.4 البتّه در روايات، گاه علّت طول عمر او را دعاي حضرت آدم(ع) گفتهاند.5
در روايات مربوط به معراج رسول خدا(ص) آمده که بوي مطبوعي را ايشان در آسمان احساس ميکنند. وقتي از علّت آن ميپرسند، پاسخ ميشنوند اين بو مربوط به خانة زن و شوهري است از مؤمنان به حضرت خضر بوده و پس از برملا شدن ايمانشان در خانة خود زنده زنده به آب جوش افکنده شده و سپس خانه را برسرشان ويران ميکنند.6
- خضر(ع) و موسي(ع)
معتبرترين گزارش زندگي دربارة حضرت خضر، ماجرايي است که دربارة سفر مشترک موسي(ع) با ايشان است که در آيات 60 به بعد سورة کهف به اين شکل آمده است:
«اي پيامبر، بخوان براي مردم هنگامي كه موسي به دوست خود گفت: من دست از جستوجو و تلاش بر نميدارم تا به مجمع البحرين، آنجا كه دو دريا به هم برخورد ميكند، برسم هر چند مدّت طولاني به راه خود ادامه دهم.
هنگامي كه به مجمع البحرين رسيدند ماهي خود را كه براي تغذيه همراه داشتند، فراموش كردند و ماهي دوباره جان گرفت و راه خود را در پيش گرفت و رفت. هنگامي كه از آنجا گذشتند، موسي به يار همسفرش گفت: غذاي ما را بياور كه از اين سفر سخت، خسته شدهايم.
او گفت: به خاطر داري هنگامي كه ما به كنار آن صخره پناه برديم و استراحت كرديم من در آنجا فراموش كردم جريان ماهي را بازگو كنم اين شيطان بود كه ياد آن را از خاطر من برد و ماهي بهطرز شگفتانگيزي راه خود را در پيش گرفت.
موسي گفت: اين، همانجاست كه ما ميخواستيم و آنها در حاليكه جاي قدمهاي خود را دنبال ميكردند، باز گشتند.
در آنجا، بندهاي از بندگان ما را يافتند كه او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوي خود، علم فراواني به او تعليم داده بوديم.
موسي به او گفت: آيا اجازه ميدهي من با تو همسفر شوم تا از آنچه به تو تعليم داده شده است و ماية رشد و صلاح است به من بياموزي؟
خضر گفت: تو هرگز نميتواني با من شكيبايي كني.
و چگونه ميتواني در برابر چيزي كه از رموزش آگاه نيستي، شكيبا باشي؟
موسي گفت: انشاء الله مرا شكيبا خواهي يافت و در هيچ كاري مخالفت فرمان تو نخواهم كرد.
خضر گفت: پس اگر ميخواهي به دنبال من بيايي از هيچ چيز سؤال مكن تا خودم آن را به موقع به تو باز گويم.
آنها به راه افتادند تا اينكه سوار كشتي شدند و او كشتي را سوراخ كرد، موسي گفت:
آيا آن را سوراخ كردي كه اهلش را غرق كني، راستي! چه كار بدي انجام دادي؟
خضر گفت: نگفتم تو هرگز نميتواني با من شكيبايي كني؟
موسي گفت: مرا به خاطر اين فراموشكاري مؤاخذه مكن و بر من به خاطر اين امر سخت مگير.
باز به راه خود ادامه دادند تا اينكه كودكي را ديدند و خضر آن كودك را كشت.
موسي گفت: آيا انسان پاكي را بيآنكه قتلي كرده باشد، كشتي؟ به راستي كار منكر و زشتي انجام دادي.
خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانايي نداري با من صبر كني؟
موسي گفت: اگر بعد از اين دربارة چيزي از تو سؤال كردم ديگر با من مصاحبت نكن. چرا كه از ناحية من ديگر معذور خواهي بود.
باز به راه خود ادامه دادند تا به قريهاي رسيدند از اهل آن قريه خواستند كه به آنها غذا دهند؛ ولي آنها از مهمان كردنشان خودداري نمودند؛ با اين حال آنها در آنجا ديواري را كه در حال فرو ريختن بود، از نو بر پا كردند. موسي گفت: لااقل ميخواستي در مقابل اين كار اجرتي بگيري؟
او گفت: وقت جدايي من و تو فرا رسيده است؛ امّا به زودي سرّ آنچه را كه نتوانستي در برابر آن صبر كني براي تو بازگو ميكنم.
امّا آن كشتي، متعلّق به گروهي از مستمندان بود كه با آن در دريا كار ميكردند و ميخواستم آن را معيوب كنم؛ زيرا پشت سر آنها پادشاهي ستمگر بود كه هر كشتي را از روي غصب، ميگرفت.
و امّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند، ما نخواستيم او آنها را به طغيان و كفر وا دارد.
ما از خداوند خواستيم تا فرزند پاكتر و پر محبّتتري به جاي او، به آنها بدهد.
و امّا آن ديوار، متعلّق به دو نوجوان يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجي متعلّق به آنها وجود داشت و پدرشان مرد صالحي بود. پروردگار تو ميخواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را بيرون بياورند، اين رحمتي از پروردگارت بود، من به دستور خود اين كار را نكردم و اين بود سرّ كارهايي كه توانايي شكيبايي در برابر آنها نداشتي.7
همان طور که ميبينيم از اين پيامبر با تعبير «بندهاي از بندگان ما» ياد شده که حاکي از مقام فوق العادّه اوست. همچنين علم لدني او با بيان مصداقهايي براي موسي و ديگران به نمايش گذاشته شده است. به استناد اين آيات در ادبيات ما و به خصوص اشعار حافظ از خضر با تعبير استاد ياد شده است.
- خضر(ع)، در خدمت ائمة اطهار(ع)
گزارشهاي بسيار کمي دربارة پس از اين ايّام تا زمان ظهور اسلام به دست ما رسيده است، از همين رو به نقش اين پيامبر خدا در تاريخ اسلام نگاه ميکنيم. روايتي از حضرت رضا(ع) در منابع شاخص و معتبر ما آمده که گوياي حضور پررنگ و فعّال حضرت خضر در تاريخ اسلام است.8 در اين دوران خانة خضر و محلّ سکونت او در «مسجد سهله» است.9
روايات نقل شده در منابع شيعه و سنّي حاکي از آن است که خضر اوّلين تسليت گوينده به اميرالمؤمنين(ع) در رثاي پبامبر(ص) بود10 و او را صحابة حاضر نيز مشاهده کرده بودند. حضرت علي(ع) خضر را با عنوان «برادرم» ياد ميکردند و خضر نيز ارادتي ويژه به اميرمؤمنان(ع) داشت و گاه و بيگاه و در منظر ديگران آن را به نمايش ميگذاشت، شايد به اشتباه خود در شناخت جايگاه ايشان پي ببرند.11 جالب اين است که گاه حضرت علي(ع) بلافاصله پس از اين صحنه، اعلام ميکردند هر سؤالي داريد با من مطرح کنيد که من به راههاي آسمان از زمين آگاهترم و در مقابل، حاضران ميپرسيدند: تعداد موهاي سر ما چند تاست؟!!!
روزي اميرالمؤمنين(ع) همراه حسن بن علي(ع) ميآمد و به دست سلمان تكيه كرده بود تا وارد مسجد الحرام شد و نشست، مردي خوش قيافه و خوش لباس پيش آمد و به اميرالمؤمنين(ع) سلام كرد، حضرت جوابش را دادند. او نشست آنگاه عرضه كرد: يا اميرالمؤمنين سه مسئله از شما ميپرسم و سپس پرسشهاي خود را طرح ميکند و امام(ع) به حضرت مجتبي(ع) امر ميکنند که او پاسخ دهد و ايشان نيز پاسخ داده و ماية تحيّر حاضران ميشوند.12
در منابع جريان ديدار خضر با ديگر امامان(ع) و تسلّا دادن به ايشان در مصائب و ناراحتيها13 و گاه بزرگاني مانند مرحوم نخودکي اصفهاني14 قابل مشاهده است که براي پرهيز از طولاني شدن مطلب به همين مقدار اکتفا ميشود.
- خضر و امام زمان(ع)
خداوند متعال خضر را حجّتي قرار داد تا هر که دربارة طول عمر امام زمان(ع) دچار شکّ و ترديد شود، به ايشان بنگرد و ببيند خداوند بندگاني از طايفة انسانها دارد که چند هزار سال عمرشان از امام عصر(ع) بيشتر است.15علاوه بر اين، او در دورة غيبت و پس از ظهور به سان انيسي مهربان و همراهي دلسوز در خدمت امام عصر(عج) خواهد بود:
«خضر (ع) از آب حيات نوشيد و بنابراين تا روز قيامت زنده خواهد بود، او به نزد ما ميآيد و بر ما سلام ميكند و ما صداي او را ميشنويم، گرچه او را نميبينيم و او در هر جا كه ياد شود، حضور مييابد. پس هر كس از شما كه او را ياد نمود به او سلام كند. او در هنگام حج در مكّه حضور مييابد و جميع عبادات و مناسك را به جا ميآورد و در عرفه، وقوف ميكند و براي مؤمنان دعا مينمايد و به زودي خداوند در هنگام ظهور قائم ما وحشت و تنهايي او را، به انس مبدّل ميسازد و او در كنار حضرت مهدي(عج) حضور مييابد.»16
سلام بر او به گاه ولادت و حيات و در تمام لحظاتي که با ماست و در خدمت مولاي ما.
محمود مطّهّرينيا
ماهنامه موعود شماره 122
پينوشتها:
1. الميزان في تفسيرالقرآن، ج13، ص 353.
2. تاریخ طبری، ج1، ص188.
3. علل الشّرائع، ج1، ص 59.
4. كمال الدّين وتمام النّعمه، ج1، ص 298.
5. الميزان في تفسير القرآن، ج13، ص 35.
6. همان، ص 672.
7. سورة (18) کهف، آیات60 ـ 82.
8. كمالالدّين و تمامالنّعمه،ج2، ص 390.
9. بحارالأنوار،ج52، ص 376.
10. من لايحضره الفقيه، ج1، ص 231؛ ضائل پنج تن عليهمالسّلام در صحاح ششگانة اهل سنّت، ج3، ص 393.
11. بحارالأنوار، ج 10، ص 119.
12. الكافي، ج1، ص 526.
13. برای نمونه ر.ک: بحارالأنوار، ج46، ص 145.
14. ر.ک: نشان از بینشانها، ج1، ص286.
15. نکتة قابل تأمّل اینجاست که در روایات و منابع دینی تا پیش از دورة معاصر طول عمر امام زمان(ع) را با معمّرین (افرادی که طول عمر داشتهاند) مقایسه ميشد؛ امّا متأسّفانه از اواسط دهة 40 شمسی، ادبیّاتی با برخی از نوشتههای حتّی بزرگان دین رایج شد که برای اثبات طول عمر امام زمان(ع) به درختان و حیوانات و دیگر موجودات دیرزیست هم استناد شده که هم از نظر منطقی مقایسة غلط و غیر قابل قبولی است و موجب وهن فرهنگ متعالی شیعی ميشود هم نوعی توهین به شأن امام(ع)به حساب ميآید و ای کاش ميشد این بخش از آثار و تألیفات مهدوی مورد بازنگری قرار گیرند.
16. كمالالدّين و تمامالنّعمه،ج2، ص 390.
بدون دیدگاه