پرسش: چرا ايرانيان توجه خاصي به تشيع دارند؟
پاسخ: بعد از فتح ايران به دست قواي مسلمين، ايرانيان آزادي نسبي داشتند و اکراه و اجباري هم در پذيرش دين مقدس اسلام نداشتند. ولي بر اثر معاشرت با مسلمين، به حقانيت اسلام پي بردند و دين چندين هزار ساله خود را، ناقص تشخيص داده و به اسلام گرويدند.
ايرانيان تنها در زمان خلافت هارون و مأمون به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به دليل تشريف فرمايي حضرت رضا و امامزادگان همراه علاقمند نشدند، بلکه از زمان خود پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) اين مودت در دل ايرانيان ريشه دوانيد. به طوري که هر ايراني، پس از آن که به مدينه مسلمان وارد مي شد، حق و حقيقت را در علي(عليه السلام) مي يافت و به امر و راهنمايي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به حبل متين و ريسمان ولايت آن حضرت چنگ مي زد. نمونه آن ها هم سلمان فارسي بود که بنا به روايت علماي همه فرقه ها، پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله)درباره وي فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است»[1] و از همان ابتدا به سلمان محمدي معروف شد. بدان جهت سلمان از شيعيان خالص علي(عليه السلام) گرديد که مکرر از پيامبر خدا شنيده بود: «کسي که علي(عليه السلام) را اطاعت نمايد، مرا اطاعت نموده و کسي که مرا اطاعت نمايد خدا را اطاعت نموده است. کسي هم که با علي(عليه السلام) مخالفت نمايد، مرا مخالفت نموده و کسي که مرا مخالفت نمايد خدا را مخالفت نموده است».[2] به همين جهت سلمان از مخالفان سرسخت سقيفه بود.
از طرفي ديگر، هر ايراني که به مدينه مي رفت و مسلمان مي شد وقتي که برخورد بزرگان و صحابه را مي ديد، غالباً جذب سجاياي اخلاقي اميرالمؤمنين و اهل بيت مي شد. علاوه بر اين ها برخورد با ملاطفتي که اميرالمؤمنين(عليه السلام) با شاهزادگان اسير ايراني نمود، ايرانيان را به مقام شامخ و مقدس آن بزرگوار و عترت طاهره اش، متوجه ساخت. بنابر نقلي، وقتي که اسراي مدائن (تيسفون) وارد مدينه شدند، خليفه دوم ـ عمر ـ دستور داد تمام اسيران زن به کنيزي مسلمانان در آيند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) او را از اين کار منع نموده و فرمود: شاهزادگان مستثني و قابل احترام هستند. چون دو دختر يزدگرد پادشاه ايران در ميان اسيران بودند به آن ها اختيار داده شد که برخيزند و هر فردي از مسلمانان را که بپسندند آزادانه به شوهري خويش اختيار کنند. اين دو دختر در بين مسلمانان نظر کردند و يکي از آن ها به نام «شاه زنان» محمد بن ابي بکر را که تربيت شده خود اميرالمؤمنين(عليه السلام)بود و ديگري که «شهربانو» نام داشت حضرت امام حسين(عليه السلام) را برگزيدند و به عقد شرعي آنان در آمدند. خداوند فرزندي به نام محمد (قاسم فقيه) به شاه زنان داد که وي پدر بزرگ مادري امام ششم شيعيان، امام جعفر صادق(عليه السلام) بود. از شهربانو نيز امام چهارم شيعيان، حضرت زين العابدين(عليه السلام) متولد گرديد. پخش اين خبر در بين ايرانيان، باعث علاقمندي آنان به امام علي(عليه السلام) شد. مخصوصاً بعد از فتح ايران، قلباً به آن حضرت توجه کامل نمودند.
بنابراين وقايعي که در زمان ديالمه و آل بويه اتفاق افتاد، فقط پرده از روي اين حقيقت (علاقه به علي و خاندانش) برداشته و ايرانيان آزادي يافتند تا مکنونات قلبي خويش را آشکار نمايند.
در دوران سلطنت غازان خان مغول (نام اسلامي او محمود خان بود) که خود او به اهل بيت طهارت توجه خاصي داشت، مذهب تشيع آشکارتر شد. پس از وفات وي، برادرش شاه محمد خدابنده (اولجايتو) به پادشاهي رسيد و در حضور خود، مجالس مناظره اي را بين علامه حلي و خواجه نظام الدين قاضي القضات شافعي ترتيب داد. در آن جلسات، مبحث امامت مورد بحث و بررسي قرار گرفت و علامه حلي، امامت بلافصل اميرالمؤمنين(عليه السلام) را اثبات و ادعاي خلافت بقيه خلفا را ابطال و رد نمود. در اين
جلسات، علامه حلي چنان راه تشکيک را بر حضار بست که طرف مقابل او، يعني خواجه نظام الدين قاضي القضات شافعي گفت: «دلايل شما بسيار محکم، قوي و متقن است اما چون گذشتگان ما بر اين راه رفته اند ماهم براي جلوگيري از تفرقه کلمه اسلام، بايد همان راه را رفته و پرده دري نکنيم». از آنجايي که شاه محمد خدابنده تعصبي نداشت، پس از استماع اين دلايل، مذهب اماميه را اختيار و به تشيع گرويد و آزادي مذهب شيعه را درتمام بلاد ايران صادر و اعلام کرد. سپس به تمام واليان و فرمانداران خود دستور داد که در مساجد و در خطبه ها نام اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) و ساير ائمه اطهار را بخوانند. او همچنين دستور داد عبارات: «لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ» و «عليّ وليّ الله» را روي مسکوکات رايج حک کنند. سپس علامه حلي را که از حله احضار کرده بود، نزد خود نگه داشت و براي او مدرسه علميه ساخت. بدين ترتيب، ولايت و امامت علي ابن ابي طالب(عليه السلام) در سراسر ايران جهانتاب شد و اينک ايرانيان، شيعه علي(عليه السلام)و يازده فرزند معصومش مي باشند.
به طور کلي علت گرايش به تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم و از قرن دهم تا کنون را چنين مي توان خلاصه نمود:
1 ـ برخورد متعصبانه عمر عليه ايرانيان
2 ـ سياست حق گرايانه اميرالمؤمنين نسبت به عموم مردم بدون تعصب قومي
3. فضائل اهل بيت و برخورد جذاب آن ها با افرادي که از ايران مي آمدند
4 ـ عکس العمل ظلم هايي که به ائمه و شيعيان روا مي شد.
5 ـ اعزام دانشمندان و مبلغين از طرف ائمه(عليهم السلام) مانند زکريا بن آدم، عبدالله بن سعد اشعري… به قم و ساير شهرها
6 ـ تشريف فرمائي امام رضا(عليه السلام) به ايران
7 ـ مهاجرت امام زادگان در پي مسافرت ايشان، عزيمت امامزاده ها از ترس خلفا و تبليغ آن ها در نقاط مختلف ايران، مهاجرت سادات به علت وجود امنيت نسبي.
8 ـ تلاش علماي شيعه مثل شيخ صدوق، علامه حلي، شيخ بهائي، علامه مجلسي و…
9 ـ روي کار آمدن حکومت هاي شيعي نظير آل بويه، ديالمه و بويژه صفويان.
10 ـ هماهنگي و همکاري تنگاتنگ علماي شيعه با دولت هاي طرفدار شيعه نظير صفويه.
11- اعلام مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي ايران.[3] .
منابع :
كتاب شهابي در شب