دوباره پنجره ها (شعر ويژه غدير)
دوباره پنجره ها بوی سیب آوردند::::نسیم مهر زباغی نجیب آوردند
به قاب خاطره تصویر باغ می گوید::::که از کویر گلی دل فریب آوردند
به زخم کهنه جان های خسته دیگر بار::::دوای عشق ز کوی طبیب آوردند
قسم به اشک، که از آسمان پاک، خبر ::::ز استجابت امن یجیب آوردند
به چشم آینه ها آیه های ایمان را::::به یک اشاره ز کوی حبیب آوردند
برای دیده درد آشنای شب خیزان::::هزار جرعه تماشا نصیب آوردند
-خدای را- که در این شب، شب سپیده گریز::::غریب نیست، که صبحی قریب آوردند
غدیر بود و کویر و صدای قافله ای
زلال آبی یک برکه بود و ولوله ای
غدیر درقدم کاروان و سم ستور::::غبار بود و توهم، گمان روز نشور
چنان به جان زمین آفتاب می بارید::::که نقطه نقطه آن خاک تقته بود و تنور
حضور آب در آن التهاب گرم عطش::::به جان شب زدگان بود همچو چشمه نور
کویر بود و کران تا کران قبیله حج::::غدیر بود و افق تا افق، ز خلق، کرور
گشود حضرت رحمت دهان که بگشاید::::هزار چشمه رحمت در آن زمین غیور
زلال برکه به خود از غرور می بالید::::که گشت ساقی گل، شد شراب بزم حضور
کویر خفته به پای نبی چنان رویید::::که شد بهشت زمین، گشت رشک باغ بلور
خدای مهر چو برخاست دشت شد خاموش
رسول جمله زبان گشت ودیگران همه گوش
ز قبله آمدگان قبله در قبال من است::::قبول حج به خدا در امتثال من است
من آن چه شرط بلاغ است فاش می گویم::::که جان دعوت این سالیان سال من است
فراز دست من است این علی، علی صبور::::تمام نعمت و تکمیل دین، کمال من است
به آیه آیه قرآن قسم که آیه اوست::::هر آنچه وحی خداوند لایزال من است
علی تمام من است و منم تمام علی::::علی خلاصه و آیینه خصال من است
به کوی عرش که جز نور حق ندارد راه::::مقام امن علی، خانه جلال من است
قسم به سر نبوت، قسم به مهر ولا::::منم مثال علی و علی مثال من است
هنوز خاطره آب، پر بود زغدیر
کنار سرو پیمبر، علی، علی امیر …
شاعر: توکلی
به قاب خاطره تصویر باغ می گوید::::که از کویر گلی دل فریب آوردند
به زخم کهنه جان های خسته دیگر بار::::دوای عشق ز کوی طبیب آوردند
قسم به اشک، که از آسمان پاک، خبر ::::ز استجابت امن یجیب آوردند
به چشم آینه ها آیه های ایمان را::::به یک اشاره ز کوی حبیب آوردند
برای دیده درد آشنای شب خیزان::::هزار جرعه تماشا نصیب آوردند
-خدای را- که در این شب، شب سپیده گریز::::غریب نیست، که صبحی قریب آوردند
غدیر بود و کویر و صدای قافله ای
زلال آبی یک برکه بود و ولوله ای
غدیر درقدم کاروان و سم ستور::::غبار بود و توهم، گمان روز نشور
چنان به جان زمین آفتاب می بارید::::که نقطه نقطه آن خاک تقته بود و تنور
حضور آب در آن التهاب گرم عطش::::به جان شب زدگان بود همچو چشمه نور
کویر بود و کران تا کران قبیله حج::::غدیر بود و افق تا افق، ز خلق، کرور
گشود حضرت رحمت دهان که بگشاید::::هزار چشمه رحمت در آن زمین غیور
زلال برکه به خود از غرور می بالید::::که گشت ساقی گل، شد شراب بزم حضور
کویر خفته به پای نبی چنان رویید::::که شد بهشت زمین، گشت رشک باغ بلور
خدای مهر چو برخاست دشت شد خاموش
رسول جمله زبان گشت ودیگران همه گوش
ز قبله آمدگان قبله در قبال من است::::قبول حج به خدا در امتثال من است
من آن چه شرط بلاغ است فاش می گویم::::که جان دعوت این سالیان سال من است
فراز دست من است این علی، علی صبور::::تمام نعمت و تکمیل دین، کمال من است
به آیه آیه قرآن قسم که آیه اوست::::هر آنچه وحی خداوند لایزال من است
علی تمام من است و منم تمام علی::::علی خلاصه و آیینه خصال من است
به کوی عرش که جز نور حق ندارد راه::::مقام امن علی، خانه جلال من است
قسم به سر نبوت، قسم به مهر ولا::::منم مثال علی و علی مثال من است
هنوز خاطره آب، پر بود زغدیر
کنار سرو پیمبر، علی، علی امیر …
شاعر: توکلی
بدون دیدگاه