رسول خدا: دشمن عمّار (طلحه و زبیر) دشمن خداست!
قبل از برخورد لشکر طلحه و زبیر با لشکر مولا علی علیه السلام، اسب سواری نزد زبیر آمد و گفت: امیر! این لشکر علی است که به سوی شما می شتابد و عمار نیز در میان آن لشکریان بود، او را دیدم و با وی گفتگو نمودم! زبیر گفت: اشتباه می کنی؛ نباید عمار در میان لشکر علی علیه السلام باشد. ولی اسب سوار بر حرف خود اصرار ورزید که عمار را دیده است. زبیر که اصرار و پافشاری او را دید، به یک تن از نزدیکان خود دستور داد، تا میان لشکر علی برود، و جریان را از نزدیک بررسی و تحقیق کند.
جون بن قتاده می گوید: او رفت و طولی نکشید که برگشت و گفت: زبیر! به خدا سوگند آنچه او می گفت راست بوده است، من نیز عمار را در میان لشکر علی دیدم. در اینجا بود که حقیقت برای زبیر روشن گردید. و بدون اختیار فریاد برآورد که: ای وای کمرم شکست، دماغ ما بر خاک مالیده شد. و چنان لرزه براندامش افتاد که سلاح بر تنش تکان می خورد.
جون می گوید: من که این منظره را با چشم خود دیدم. گواینکه از خواب غفلت بیدارگشتم، با خود گفتم: وای بر من که می خواست در رکاب این مرد بجنگم. و در راه وی کشته شوم. در صورتی که او خود را منحرف و راه خویش را باطل می داند. وحتماً دراین باره مطلبی از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیده است که این چنین برخود می لرزد.(1)
آری پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در حق عمّار فرموده بودند: "عمار با حق (يعنى اسلام) است و حق با وى، عمار با حق مىگردد هر جا كه بگردد، و قاتل عمار در آتش است"(2) و فرمودند: "چون مردم اختلاف پيدا كردند پسر سميه با حق (و جانب اسلام) است."(3) و همچنی بیان داشتند: "قريش را چه با عمار! او آنها را به بهشت مىخواند و آنها وى را به دوزخ، قاتل و به يغما برنده جامه و اسلحه او در آتش خواهد بود"(4) و فرمودند: "هر كه با عمار دشمنى ورزد خدا با او دشمنى خواهد ورزيد و هر كه به عمار كينه بورزد خدا با او كينه خواهد ورزيد و هر كه عمار را نابخرد بشمارد خدا او را نابخرد خواهد شمرد و هركه عمار را دشنام دهد خدا او را دشنام خواهد داد، و هر كه عمار را تحقير نمايد خدا او را حقير خواهد شمرد، و هر كه عمار را لعنت نمايد خدا او را لعنت خواهد نمود و هر كه بر عمار عيب گيرد خدا او را عيب خواهد گرفت."(5)
اسناد:
(1) طبری ج5ص250
(2) الطبقات الکبری ج3ص187
(3) المعجم الکبیر ج10ص95 ح10071، دلائل النبوة بیهقی ج6ص422، المستدرک علی الصحیحین ج3ص442.
(4) سيرة ابن هشام ج2ص115، العقد الفريد ج2ص289، شرح ابن أبي الحديد ج3ص274، تاريخ ابن کثیر ج7ص268.
(5) مسند أحمد ج4ص89، مستدرك الحاكم ج3ص390و391، تاريخ الخطيب ج1ص152، الاستيعاب ج2ص435، أُسد الغابة ج4ص45، طرح التثريب ج1ص88، تاريخ ابن كثير ج7ص311، الإصابة ج2ص512، كنز العمّال ج6ص185 و ج7ص71- 75.