سلمان فارسی و نقش او در شکل گیری تشیع ایرانیان
همچو سلمان:
بندگى كن، تا كه سلطانت كنند
تن رها كن، تا همه جانت كنند
خوى حيوانى، سزاوار تو نيست
ترك اين خو كن، كه انسانت كنند
بگذر از فرزند و جان و مال خويش
تا خليل الله دورانت كنند
سر بنه در كف، برو در كوى دوست
تا چو اسماعيل، قربانت كنند
همچو سلمان، در مسلمانى بكوش
اى مسلمان! تا كه سلمانت كنند
تا توانى، در گلستان جهان
خار شو، تا گل به دامانت كنند1
سلمان فارسي از بهترين ياران و بزرگ ترين صحابي پيامبر صلي الله عليه و آله به شمار مي آيد. مورّخان در نام پيش از اسلام وى اختلاف نظر دارند؛ بعضى روزبه ، و برخى بهبود نوشته اند، پيامبر صلي الله عليه و آله او را سلمان ناميد. گاهى سلمان الخير، و گاهى سلمان محمّدى مى گفتند. او خود مى گفت: من سلمان بن الاسلام از بنى آدمم، كنيه اش ابوعبداللَّه،اصلش از شيراز يا رامهرمز و يا شوشتر بود.2
مورّخين آورده اند كه: سلمان فارسى عيسى بن مريم را ملاقات نموده و تا زمان پيغمبر ما زنده مانده، چنانكه داستان وى در اين خصوص مشهور است، و نيز اخبار راجع به وجود اشخاص طويل العمر (معمّرين) در ميان عرب و عجم معروف و در كتب و تواريخ مسطور است. 3
شيخ صدوق رحمه الله مى گويد: اسم سلمان “روزبه” فرزند “خشبوذان” بود و هرگز به مطلع آفتاب سجده نكرد؛ بلكه سجده او براى خداى تعالى بود؛ امّا قبله اى كه او بدان سو نمازگزارد، شرقىّ بود و پدر و مادر او مى پنداشتند كه مانند آنها به مطلع آفتاب سجده مى كند .4
او بدنبال حقيقت بود و حاضر بود براي بدست آوردن آن، سختيهاي روزگار را تحمل نمايد، تا جايي که روزگارى براى نجات خويش از ضلالت و بت پرستى با وضع رقت بارى از ايران به شام و حجاز گريخت.5
سلمان فارسى همواره در سير و گردش بود و از علما و دانشمندان دربارة پيغمبر آخرالزمان تحقيق مي كرد. او همواره در اين مورد بحث و مذاكره مي نمود، و به اخبار و روايات استدلال مي كرد. وى مدت چهارصد سال زندگى نمود و پيوسته انتظار ظهور حضرت خاتم النبيّين را مي كشيد. 6
اسلام سلمان
سلمان مرد آزاده اي بود. او براي کسب علم و دانش و شناخت دين حق و رسيدن به حضرت رسول صلي الله عليه و آله تصميم گرفت به حجاز سفر کند. در اين سفر پر خطر، با تعدادي از اعراب مواجه شد. آنها سلمان را به بردگي گرفتند.
زماني که به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ايمان آورد و مسلمان شد، حضرت از او خواست براي آزاد شدنش با صاحبش قراردادي بنويسد. زماني که سلمان با صاحبش صحبت کرد، او در جواب گفت: بايد تعداد سيصد نخله خرما بکاري و چهل وقيه (هر وقيه، چهل درهم است) طلا بدهي. هر زمان خرما به بار نشست، آزاد خواهي بود. به دستور رسول الله صلي الله عليه و آله مسلمانان هر چه توانستند نخل دادند، سپس حضرت فرمود: گودال بکنيد؛ ولي نخل نکاريد. سلمان با تعدادي از مسلمانان گودالها را کندند، سپس حضرت خود نهالها را با دستان مبارکش در گودي قرار داد و به اذن خدا، هر نخلي که مي کاشت، بلافاصله خرما مي داد. نقل شده است که حضرت رسول صلي الله عليه و آله تمام نهالها به جز يکي را کاشتند و يکي را عمر بن خطاب کاشت. آن يک نهال ميوه نداد. حضرت فرمود: چه کسي اين نهال را کاشته است؟ گفتند: عمر. حضرت نهال را کندند و دوباره خودشان کاشتند.7
پس شرط اول به پايان رسيد؛ اما سلمان ثروتي نداشت تا شرط دوم را ادا کند. چيزي نگذشت که رسول الله صلي الله عليه و آله با دادن سنگي از طلا – که برايش هديه آورده بودند – به سلمان – که دقيقاً به اندازة بدهکاري او بود – او را آزاد ساخت.
سلمان و تشيع
سلمان از پيشگامان تشيع و از اعضاي اصلي آن بود. در روايات مختلفي از سلمان به عنوان شيعة واقعي ياد شده است. امام محمد تقي عليه السلام فرمود: …مي دانى شيعة خالص ما كيست؟ (راوي) عرض كرد: نه. فرمود: شيعة خالص ما حزبيل مؤمن، همان مؤمن آل فرعون و صاحب يس است كه خداوند متعال مي فرمايد: مردى شتابان از دورترين نقاط شهر (انطاكيه) فرا رسيد و همچنين سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار از شيعيان ما هستند. 8
سلمان با وجود تمام مشکلات و سختيها، هرگز لحظه اي در حقّانيّت تشيّع شک نکرد. امام صادق عليه السلام فرمودند: سلمان پيوسته بندة صالح، خالص و تسليم در برابر خداوند بود، و هيچ گاه به وادى شرك و انحراف عقيدتى وارد نشد. 9
نقش سلمان در پايه گذاري تشيع
اگر بخواهيم نقش سلمان را در تاريخ تشيع بررسي نماييم، بايد وي را از نظر شخصيتي و ايمان از يک سو و سلسله فعاليتهاي ديني و تبليغاتيش از سوي ديگر مورد بررسي قرار دهيم تا گوشه اي از حقيقت پنهان ماندة او را معرفي کرده باشيم. سلماني که مهم ترين هدفش به حاکميت رسيدن دين و گسترش تشيع بود. به همين خاطر از هر فرصتي براي رسيدن به اين هدف استفاده مي کرد.
شخصيت سلمان محمدي
1. از سابقون در ايمان راستين: سلمان جزء اولين مرداني بود که افتخار ايمان آوردن به حضرت رسول صلي الله عليه و آله را به نام خود ثبت نمود. آنان که خداوند متعال درباره آنها مي فرمايد: (السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضىِ اللَّهُ عَنهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُم جَنَّاتٍ تَجْرِى تحَْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيم)؛10 پيگشامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کساني که به نيکي از آنها پيروي کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها [نيز] از او خشنود شدند و باغهايي از بهشت براي آنان فراهم ساخته که نهرها از زير درختانش جاري است؛ جاودانه در آن خواهند ماند و اين پيروزي بزرگ است.
سابقون الاولون اندر نشان
كان بود انصار و هجرت كردگان
وان كسان كز سابقين تابع شدند
بر قبول امر حق ساعى بُدند
حق از ايشان راضى و ايشان ز حق
نامشان باشد به نيكى بر ورق
بهرشان آماده باشد از خدا
جنتى جارى ز زيرش نهرها
اندر آن باشند جاويدان مقيم
اين بود فيروزى وفوزى عظيم11
حضرت صادق عليه السلام دربارة آية: (أفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى) ؛12 آيا كسى كه بر روى زمين افتاده راه مي رود در راه واقعى است فرمود؛ يعنى دشمنان آل محمّد و درباره آيه (أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ) يا كسى كه راست و استوار در راه مستقيم حركت مي كند؟ فرمود: منظور سلمان، مقداد، عمار و يارانش هستند.13
2. شيعة واقعي: شيعه به معناي يار و پيرو است و جمع آن شياع و شِيَع مي باشد. راغب شياع را به معناي انتشار و نيرومندى دانسته و مي گويد: شيعه كسانى هستند كه شخص بواسطه آنها نيرومند مي شود. پيرو واقعي کسي است که آنچه مولاي خود مي گويد، بي کم و کاست انجام داده و نافرماني نکند؛ شيعة اميرالمؤمنين عليه السلام افرادى چون امام حسن و امام حسين عليهما السلام، ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار و محمّد بن ابى بكر هستند كه هيچ يك از فرمانهاى خدا را مخالفت نكرده اند. 14
3. مقام سلمان: حضرت علي عليه السلام فرمود: خداوند [نعمتهاي] زمين را در اين عصر به خاطر وجود هفت نفر آفريد که انسانها در پرتو وجود آنها روزي مي خورند و باران بر آنها مي بارد و ياري مي شوند، آنها عبارتند از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حذيفه، عبدالله بن مسعود و من که امام آنها هستم. و اينها افرادي بودند که در نماز بر جنازة مطهر حضرت زهرا عليها السلام (که شبانه و به طور محرمانه انجام شد) شرکت نمودند.15
رواياتي که دربارة شخصيت عرفاني سلمان وارد شده است، ايشان را انساني عالم، صادق، متقي و مورد اطمينان اهل بيت عليهم السلام و حتي از خود اهل بيت عليهم السلام و داراي کمالات فوق العاده معرفي مي نمايد، پس شخصيتي چون سلمان کم نظير است.
مرحوم شيخ عباس قمي رحمه الله درباره شخصيت سلمان فارسي مي نويسد: از روايات استفاده مي شود که سلمان اسم اعظم را مي دانست و تا درجة دهم از درجات ده گانة ايمان را دارا بوده است. وي عالم به غيب و منايا بود و از تـُحـَف بـهـشـت در دنـيـا مـيـل فـرمـوده و بـهـشـت مـشـتـاق و عـاشـق او بـوده و خـدا و رسولش او را دوست مى داشتند. حق تعالى پيغمبر صلي الله عليه و آله را امر فرمود به محبّت چهار نفر كه سلمان يكى از ايشان است و آياتى در مـدح او و اَقـرانش نـازل شـده و هـر وقـت جـبـرئيـل بـر حـضـرت رسـول صلي الله عليه و آله نـازل مـى شـد، از جانب پروردگار امر مى كرد كه به سـلمـان سـلام بـرسـاند و مـطـّلع گـردانـد او را بـه عـلم مـنـايـا و بـلايـا و اَنـسـاب. 16
بريده اسلمى مى گويد: من شنيده بودم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده اند: بهشت مشتاق سه نفر است. ، من و افراد مختلفى مايل بوديم كه آن حضرت اين افراد را معرفى كند و ما آنها را بشناسيم، تا اينكه ابوبكر به جمع ما پيوست و كسى به او گفت: تو صديق و يار غار پيامبرى. مناسب است تو از رسول خدا صلي الله عليه و آله سؤال كنى که اين افراد چه كسانى هستند؟ ابوبكر گفت: من مى ترسم سؤال كنم و خود جزء آنان نباشم و بعد از اين جهت مورد ملامت قبيله ام (بنى تيم) واقع شوم. طولى نكشيد كه عمر به جمع ما پيوست، به او نيز گفته شد که از رسول خدا صلي الله عليه و آله سؤال كند، او نيز گفت: من مى ترسم سؤال كنم و خود از آنان نباشم و بعد بدين خاطر مورد ملامت قبيلة خود (بنى عدى) قرار گيرم.
سپس طولى نكشيد، على عليه السلام آمد، به او گفته شد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده: بهشت مشتاق سه نفر است، اگر تو سؤال كنى آنان كيستند، بسيار مناسب خواهد بود. حضرت فرمود: مانعى ندارد، سؤال مى كنم؛ زيرا اگر خود جزء آنان باشم، حمد الهى را انجام مى دهم، (و اگر از آنان نباشم، از خدا مى خواهم که مرا از آنان گرداند) آنگاه حضرت به عرض رسانيد: اى رسول خدا! تو گفته اى: بهشت مشتاق سه نفر است، آنها كيستند؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: تو از آنان و بلكه اولين شخص آنان هستى، بعد سلمان فارسى؛ زيرا وى مرد كهنسال و براى تو ياور خيرخواهى است كه بايد او را ياور خود قرار دهى! و شخص سوم عمار ياسر است كه به همراه تو در جنگها شركت مى كند و خير او فراوان و نور او درخشان است و اجر و پاداش بزرگى خواهد داشت.17
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: سلمان از ما اهل بيت است و كيست در ميان شما مثل لقمان حكيم كه عالم علم اولين و آخرين بود اين نص است بر آنكه لقمان اين امت محمد صلي الله عليه و آله سلمان فارسى است و او عالم و مطلع به علم اولين و آخرين است.188
همچنين حضرت به سلمان فرمود: جبرئيل از جانب حق تعالى به من گفت: سلمان و مقداد دو برادرند كه در دوستى تو و على – برادر، وصى و همدمت- پاك و خالصند، و آن دو در ميان اصحابت همچون جبرئيل و ميكائيل در ميان فرشتگانند، با هركه به آن دو فرشته بغض ورزد دشمن، و با هركه با آن دو و محمّد و على دوستى نمايند دوستند. و چنانچه تمام أهل زمين، سلمان و مقداد را همچون دوستى فرشتگان، پرده ها، كرسى و عرش به آن دو، به خاطر محبّتشان به محمّد صلي الله عليه و آله و على عليه السلام و دوست داشتن دوستانشان و دشمنى دشمنانشان، آن دو را دوست مى داشتند، البتّه خداوند هيچ كس را عذاب نمى كرد.19
حضرت رسول صلي الله عليه و آله دست مبارکشان را بر شانة سلمان فارسى – كه در ميان حاضران بود – نهاد و فرمود: اگر ايمان به ثريّا مي بود، مردمى مانند اين (فارس) بدان مي رسيدند. 20
4. يار نزديک پيامبر صلي الله عليه و آله: سلمان تشنة معارف ديني بود و از هر فرصتي که پيش مي آمد، از محضر رسول صلي الله عليه و آله استفاده مي نمود. امام صادق عليه السلام از سلمان ياد مي کردند و دستور مي دادند که به او سلمان محمدي 21 بگويند. ابن حجر عسقلانى در الاصابة از كتاب مؤتلف الخطيب به سند خود، از انس بن مالك نقل كرده است كه: هرگاه ما مى خواستيم راجع به موضوعى از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله سؤالى داشته باشيم، از حضرت على عليه السلام، سلمان و يا ثابت بن معاذ درخواست مى كرديم كه سؤال ما را به عرض پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله برسانند و پاسخ بگيرند؛ زيرا آنها از اصحاب ديگر با جرأت تر بودند.22
5. درياي علم: در احوالات سلمان آمده است: شـبها براى او در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله مجلس خلوتى بوده و حضرت رسول و اميرالمؤمنين عليه السلام چيزهايى به او تعليم مي فـرمـودنـد از مـكـنـونات و مـخـزونات عـلم خدايي كـه احـدى غـيـر او قابليت و قوّة تحمّل آن را نداشت؛ لذا به مرتبه اى رسيد كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: اَدْرَكَ سـَلْمـانُ الْعـِلْمَ الاَوَّلَ وَ الْعـِلْمَ الاخـِرَ و هـُوَ بـَحـْرٌ لا يـُنـْزَحُ وَ هـُوَ مـِنـّا اَهـْلَ الْبَيْتِ؛ سلمان دانش اول و آخر را آموخت و او دريايي بود که تمام نمي شد و او از خانواده ما است. 23
اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: اى ابوذر! سلمان باب اللّه است در زمين. هر كه معرفت به حال او داشته باشد، مؤمن است و هر كه انكار او كند، كافر است و سلمان از ما اهل بيت است. 24 سلمان از اهل بيت عليهم السلام شد؛ زيرا از غير دست کشيد و عاشق اين خاندان شد. تشعشعات نور علم ايشان بر صورت سلمان درخشيد و اين بود که سلمان از آنها شد.
حضرت سلمان اسم اعظم را از حضرت رسول صلي الله عليه و آله ياد گرفت. حضرت فرمودند: تو آن را به مردمان خبر مده تا آنكه خبر نمايم تو را به اعظم آنچه تو را خبر داده ام و اين را از ناس پنهان نماى. پس سلمان گفت: و از چه جهت فرموديد كه اينها را پنهان نمايم؟ آن حضرت فرمودند: ازجهت آنكه مى ترسم مردمان همه عبادت را واگذارند وبه اين دعا اعتماد نمايند. پس سلمان گفت: خبر مى دهيد مرا به آنچه فرموديد؟ آن حضرت فرمودند: بلى، تو را خبر مى دهم… 25 از بعضى از ائمّه عليهم السلام مروى است كه: سلمان بسيارى از علم اوّل و آخر را ادراك نموده بود. 26
خطيب بغدادي به سند خود، از انس روايت كرده است كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدند: يا رسول الله! مطالب علمى را از زبان چه كسى فراگيريم و يادداشت كنيم؟ فرمود: از زبان على و سلمان. 27
6. دوست داشتن سلمان: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: چهار تن را بايد دوست بداريد و خدا خودش هم آن چهار تن را دوست مى دارد. پرسيدند: يا رسول اللّه! آن چهارتن كيانند؟ حضرت صلي الله عليه و آله فرمود: على عليه السلام يكى از آنهاست و سه تن ديگر: ابوذر، مقداد و سلمان هستند كه بايد آنها را دوست بداريد، و خداى تعالى هم آنها را دوست مى دارد. 28
عملکرد سلمان
1. معرفي امام علي عليه السلام: سليم بن قيس از سلمان نقل مي کند که مي فرمود: إِنَّ عَلِيّاً عليه السلام بَابٌ فَتَحَهُ اللَّهُ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً؛29 علي عليه السلام دري است که خداوند متعال آن را گشوده است؛ هر کس داخل شود، مؤمن و هر کس خارج شود، کافر است.
بر همين اساس است که سلمان در دفاع از ولايت، هرگونه سختي و خطرات جاني را به خود مي خريد.
2. موقعيت شناسي: وقتي عمر بر مسند خلافت نشست، پيشوايان يهود نزد او آمدند و سؤالاتي کردند و عمر از جواب عاجز ماند. آنها گفتند: گواهى مى دهيم كه محمد پيغمبر نبوده است و اسلام هم باطل است! سلمان وضعيت را بسيار حساس و خطرناک ديد، برخاست و از آنها خواست آرام باشند و لحظاتي را صبر کنند. سپس نزد امير بيان حضرت علي عليه السلام آمد و جريان را بيان نمود. حضرت تمام سؤالات آن يهوديها را پاسخ گفتند. تعداد يهوديانى كه براى پرسش آمده بودند سه نفر بود كه دو نفر از آنها با شنيدن فرمايشات حضرت اسلام اختيار كردند و به يكتايى خدا و رسالت محمد مصطفى صلي الله عليه و آله اقرار نمودند؛ ولي يكى از آنها گفت: سخنان شما تأثير خود را در دل ياران من گذاشت و آنها ايمان آوردند و درستى پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله را تصديق كردند؛ اما سؤال ديگرى باقى مانده است كه اگر اجازه فرمايى، مطرح كنم؟ او سؤال اصحاب کهف را مطرح کرد و جواب شنيد و آنگاه مسلمان شد.30
3. به پا داشتن سنت پيامبر صلي الله عليه و آله: اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه اي در رابطه با ويژگيهاي سلمان مي فرمايد: خدا او را در آنچه آزمايش كرد پاداش خير دهد، كه كجيها را راست، و بيماريها را درمان، و سنّت پيامبر صلي الله عليه و آله را به پا داشت. 31
4. انجام وظيفه: سلمان در دنيا وظيفة خود را به خوبي انجام داد؛ چراکه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: با دامن پاك، و عيبى اندك درگذشت، به نيكيهاى دنيا رسيده و از بديهاى آن رهايى يافت، و وظايف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد. 32
5. حقيقت يابي: وقتي شنيد پيامبري ظهور کرده است، براي اينکه درستي يا نادرستي او برايش ثابت شود، به دنبال نشانه هاي او مي گشت. روزي رسول الله صلي الله عليه و آله بر او وارد شد. او مي دانست که يکي از نشانه هاى نبوّت، نپذيرفتن صدقه است؛ لذا موقعيت را مناسب ديد، طبق خرمايى را به حضور مباركش آورد و به عرض رساند: اين طبق خرما صدقه اى است كه براى شما و يارانتان تقديم مى شود. حضرت فرمود: صدقه بر من و اهل بيت من حرام است! سلمان طبق را از حضور مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله برداشت. فرداى آن روز كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به ديدار سلمان رفت، سلمان طبق خرمايى آورد و به عرض رساند: يارسول الله! اين طبق خرما هديه است. حضرت به همراهان خود فرمود: از اين طبق بخوريد. 33 و اينگونه نشانه اي از نبيّ راستين براي سلمان روشن شد.
6. تبعيّت و محبّت: رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: واللّه اگر براى من مردانى بودند كه تابع خدا و رسول باشند، از روى خلوص به عدد اين گوسفندان، هر آينه دور مي كردم بچه خورنده مگسان را از سلطنت. راوى گويد: چون شب شد، سيصد و شصت نفر با آن حضرت به بيعت برخاستند تا جان بر سر اين كار نهند. حضرت فرمود: فردا تمامى سرهاى خود را بتراشيد و در احجار زيت كه نام محلى در خارج از مدينه است، حاضر شويد. چون حضرت سر مبارك تراشيده به محل حاضر شد، غير ابوذر و مقداد و حذيفه و عمار و سلمان كسى نيامد.34
امام علي عليه السلام فرمود: چون رسول خدا صلي الله عليه و آله از دنيا رفت، مشغول دفن آن حضرت شدم و پس از فراغ از امرآن حضرت، قسم ياد نمودم كه ردا بر دوش نيافكنم؛ مگر براى فريضه نماز، تا آنكه قرآن را جمع نمايم. چون قرآن را جمع آورى نمودم دست فاطمه و دو پسر خود حسن و حسين را گرفته و نزد اهل بدر و آنانكه در اسلام سابقه داشتند رفتم و ايشان را در حق خود قسم دادم و به يارى خود خواندم؛ اما كسى از ايشان اجابت نكرد؛ مگر چهار نفر: سلمان و عمار و مقداد و ابوذر.35
مردى به سلمان گفت: چرا دوستى تو نسبت به على شديد است؟پاسخ داد: شنيدم كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مى فرمود: هر كه على را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، و هر كه با او دشمنى كند، مرا دشمن گرفته است. 36 سلمان عاشق رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام بود.
7. نقل روايات در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام و ولايت: شيعه و سني روايتهاي مختلفي دارند که در سلسله راويان آن سلمان قرار دارد.
حديث وصي بودن حضرت علي عليه السلام را طبراني از سعيد از سلمان و همچنين ابن حجر در کتاب تهذيب التهذيب از انس بن مالک از سلمان نقل کرده اند.37
همچنين حديث نور پيامبر صلي الله عليه و آله را ذهبي در ميزان الاعتدال با سندي که منتهي به جناب سلمان مي شود، نقل کرده است.38
حديث علي بن ابي طالب عليه السلام يعسوب مؤمنان است ؛ را طبراني و بزاز از سلمان نقل مي کنند.39
و حديث اولين کسي که به رسول حق صلي الله عليه و آله ايمان آورد، اميرالمؤمنين علي عليه السلام است. را هيثمى در مجمع 40 از ابوذر و سلمان نقل كرده است. همچنين مناوى حديث مزبور را در شرح فيض القدير 41 نقل كرده و گفته است كه طبرانى و بزّاز از ابوذر و سلمان نقل كرده اند و متّقى نيز آن را در كنز العمال 42 آورده است و مى گويد: طبرانى از سلمان ، ابوذر ، ابن عدى نقل کرده و بيهقى روايت مزبور را از حذيفه نقل كرده است.
8. اطاعت محض از ولايت: از خصوصيات بارز سلمان مطيع محض ولايت بودن است.
پس از اينکه ابوبکر به خلافت نشست، تنها چهار نفر به علي بن ابي طالب عليه السلام وفادار مانده و بقيه تمرد کردند. راوى مي گويد: من از سلمان پرسيدم: آيا همين چهار نفر بر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اتفاق كرده اند و ساير مردم از آن امام الامم برگشته شيوة تمرد برداشتند؟ سلمان گفت بلى، در آن روز به غير از من و زبير بن عوام و مقداد و اباذر كسى ديگر اتفاق به آن سرور نكرد. 43
سلمان مي گويد: چون عمر ديد كه من به موجب حكم ولى مهيمن ساكت گرديدم گفت: اى سلمان! هرگاه تو چنين مطيع و مسلم و منقاد امر و حكم على عليه السلام بودى بايستى كه چنانچه اباذر و مقداد كه مصاحب تواند و در هنگام بيعت ساكت بودند، تو نيز از امثال اين قيل و قال ساكت شده بيعت مي كردى. 44
9. برگزاري دروس تفسير قرآن: سلمان كه فقيه ترين انسان بعد از اهل بيت عليهم السلام و تحت تعليم كامل و مستقيم آنان بود، در كاخ كسري (مدائن) درس تفسير سورة يوسف برگزار كرده بود، و حتي در آنجا، نماز، به خصوص نماز جمعه برگزار مي فرمود و در بعضي از منابع آمده است كه اندك اندك مردم از برگزاري جلسة تفسير با خبر شده و در حدود هزار نفر خود را در اين درس حاضر كرده بودند.45
10. انجام مأموريتهاي محوله:
الف. ابن حجر در ذيل شرح حال عرفطة بن شمراح جنّى 46 از بنى نجاح، به نقل از خرائطى در الهواتف ، حديث مسندى را از سلمان فارسى نقل كرده است كه گفت: در يكى از روزهاى بارانى، در مسجد حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله شرفياب بوديم كه صداى السّلام عليك يا رسول الله به گوش رسيد. به دنبال آن، جواب پيغمبر صلي الله عليه و آله را نيز شنيديم. در اين هنگام رسول خدا صلي الله عليه و آله از سلام کننده پرسيد: تو كيستى؟ جواب داد: من عرفطه ام و به همان نسبى كه نقل كرديم خود را معرفى كرد. اينك درحالى كه آيين اسلام را پذيرفته ام به حضورتان آمده ام. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او خوش آمد گفت و فرمود: خودت را به همان صورتى كه دارى ظاهر كن! سلمان گفته است كه در اين هنگام، پيرمرد خارپشت شكل پرمويى كه چهره اش را موى درشت و پر پشتى فراگرفته بود، ظاهر شد. چشمهايش به درازا شكافته بود، دهانى در سينه داشت و نيشهاى درازى از دهانش بيرون آمده بود و در انگشتانش ناخنهاى تيزى بود مانند نيشهاى درندگان! از ديدن عرفطة ، پوست بدن ما به لرزه درآمد. آن پيرمرد خطاب به رسول اكرم صلي الله عليه و آله عرض كرد: يا نبى الله! شخصى را با من همراه كن تا گروهى از مردم مرا به آيين اسلام دعوت كند. و من تعهد مى كنم كه او را پس از انجام مأموريتش به سلامت بازگردانم.
ابن حجر گفته است: خرائطى حكايت طولانى همراهى على عليه السلام با او را نقل كرده است که خلاصة آن اين است كه: حضرت على عليه السلام بر شتر سوار شد و سلمان را نيز در رديف خود سوار كرد. به راه ادامه دادند تا قدم به بيابانى خشك و بدون علف و درخت (كوير) گذاشتند. حضرت على عليه السلام همواره ذكر خدا مى گفت. در آن بيابان سلمان نماز صبح را با آن پيرمرد بجاى آورد. پس از نماز، حضرت على عليه السلام از جاى برخاست و خطابه اى بيان كرد. طولى نكشيد كه جنّيان از اطراف بيابان ظاهر شدند. حضرت به خواندن دعايى طولانى پرداخت. در اين هنگام، صاعقه اى از آسمان پديدار شد و بيشتر آنها را كه حاضر به پذيرش دين اسلام نبودند، سوزاند و آنهايى كه باقى مانده بودند، به دين مبين اسلام اقرار كردند و حضرت على عليه السلام و سلمان به سلامت بازگشتند. حضرت على عليه السلام ماجرا را به طورى كه اتفاق افتاده بود به عرض رسول اكرم صلي الله عليه و آله تقديم داشت و حضرت فرمود: يا على! آن گروه باقيمانده و نسل آنان تا روز قيامت از هيبت و عظمت تو در هراسند!47
ب. راوي مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله به على عليه السلام و سلمان و اباذر و يك نفر ديگر كه گمان مى كنم مقداد بود، دستور داد در مسجد با صداى بلند اعلان كنند: ايمان ندارد كسى كه همسايه اش از ظلم او در امان نباشد. آنها به مسجد رفته سه مرتبه با صداى بلند گفتند، سپس پيامبر صلي الله عليه و آله با دستش به چهل منزل از روبرو و پشت سر و سمت راست و سمت چپ اشاره كرد (يعني اينها جزء همسايه محسوب مي شوند).48
11. نشان دادن شجاعت و جرأت در مقابل غير حق: شجاعت و جرأت حضرت سلمان زبانزد خاص و عام است. زماني که صداها در گلو ايستاده و نفسها در اختناق شديد پس از رحلت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله حبس گرديده بود، جناب سلمان در مجلس ابوبکر بر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام شهادت داد و حمايت جدي خود را از حضرت اعلام کرد.49 وانگهى سلمان، ابوذر، مقداد و بزرگان صحابه از انصار از بيعت (با ابوبکر) خوددارى كردند.50 از سلمان رحمه الله مروى است كه آن جمع شوم (عمر، خالد، مغيره و جمعي ديگر) بعد از بيعت زبير بر سر من هجوم آوردند و دست و پا و گردن مرا مانند سلعه و كالا در هم پيچيدند و به غايت از روى خشم محكم بستند، چنانچه پنداشتم كه تمامى اعضاى مرا در هم شكستند. در آن دم با كمال حيرت و الم و غصه و غم يكى از آن مردم دست مرا از بند گشود و گفت: اى سلمان! خواهى نخواهى بيعت بايد نمود، و اين حكايات و حركات به هيچ وجه سود ندارد؛ چون دانستم كه آن مطيع رسول در آن باب صادق القول است، من نيز كراهتاً در آن محضر با ابابكر بيعت كردم و بعد از من نيز مقداد، اباذر و زبير با كمال كراهت بيعت كردند.51
پس از اينکه سلمان با کراهت و زور بيعت کرد، گفت: اميدوارم كه دنيا هميشه بر شما ناخوش و مقطوع و سرور و عيش خوش از شما مرفوع و منزوع باد.52
نقش سلمان در شيعه بودن ايرانيان
سلمان به جهت ايراني بودن، ارتباط با ايرانيان را بر عهده داشت و حتي براي نشر دين، ترجمة بخشي از قرآن به زبان فارسي را به عهده گرفت. ايشان نامه هاي حضرت رسول صلي الله عليه و آله به ايرانيان و بالعکس را مديريت مي کرد و زماني که ايرانيان براي ديدن پيامبر صلي الله عليه و آله مي آمدند، به منزل جناب سلمان مي رفتند. اين ارتباط براي گسترش مکتب تشيع در ايران رابطه اي کليدي به شمار مي رفت؛ چراکه پس از حضرت رسول صلي الله عليه و آله لحظه اي از مولاي متقيان، اميرمؤمنان علي عليه السلام جدا نشد و بدون ترس و با شهامتي بي بديل در مقابل خلفا ايستاد و جملة معروف فارسي او کرديد و نکرديد 53 زبانزد عام و خاص شد.
سلمان در فتح قادسيه، وقتي که به ايران برگشته بود، در صف مقدم جهاد حاضر شد و مردم هر منطقه را قبل از جنگ، سه بار به دين اسلام دعوت مي کرد و مي فرمود: من از شما هستم و به شما علاقه مندم. به اسلام بپيونديد.
گرچه بنيان تشيع در زمان رسول حق پايه گذاري شد؛ ولي از مهم ترين عواملي که باعث تحکيم تشيع گرديد، وجود شيعيان راستين و مخلصي همچون سلمان بود که خدمت به اين سفير الهي را به جان خريدند و در محضر پيامبر حق از هيچ کمکي فروگذار نکردند.
سلمان الخير همان سلماني بود که به فرمودة اميرالمؤمنين علي عليه السلام تمامي وجودش خير بود، و مسلمانى مخلص، مهربان، عادل، زاهد و عالم، که با شجاعت از تشيع دفاع کرد و حقيقت تشيع را براي جهانيان به تصوير کشيد. او مطيع بي چون و چراي اميرالمؤمنين علي عليه السلام بود و امامتش را امري الهي مي دانست و به مردم تفهيم مي کرد.
موارد بسياري در زمان خلفا رخ داد که خلفا در برابر سؤالات بيگانگان درمي ماندند و سلمان مردم را به نزد امام علي عليه السلام مي برد تا حضرت با پاسخ به سؤالها، آبروي اسلام را حفظ کند و جناب سلمان از اين طريق به آگاهي بخشي مي پرداخت و مقام علمي اميرالمؤمنين عليه السلام را به مردم نشان مي داد. 54
چهار عامل اصلي ايمان، معرفت به اهل بيت عليهم السلام ، شجاعت و موقعيت شناسي در وجود شخصيت کم نظير سلمان توانست ايشان را در صف مقدم تشيع قرار داده و مقام آن جناب را به اوج برساند.
گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود
پيش پايي به چراغ تو ببينم چه شود
يا رب اندر کنف ساية آن سرو بلند
گر من سوخته يک دم بنشينم چه شود
پي نوشت:
2) مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، محمدرضا عطايي، دار الکتب الاسلامية، تهران، ص 285.
3) مهدى موعود، ترجمه جلد سيزده بحار، علي دواني، دار الکتب الاسلامية، تهران، ص 462.
4)ن، دار الحديث، قم، ج 1، ص 329.
5) برگرفته از تاريخ طبرى، محمد بن احمد جرير طبري، انتشارات اساطير، تهران، ج 3، ص125.
6) زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، عزيز الله عطاردي، انتشارات اسلاميه، تهران، 1390 ق، ص 14.
7) فغَرَسَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله ذَلِکَ النَّخْلِ کُلَّهُ بِيَدِهِ اِلَّا نَخْلَةً وَاحِدَةً غَرَسَهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَاَطْعَمَ النَّخْلُ کُلُّهُ اِلَّا تِلْکَ النَّخْلَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: صلي الله عليه و آله مَنْ غَرَسَهَا؟ قِيلَ: عُمَرُ. فَقَلَعَهَا وَ غَرَسَهَا رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله بِيَدِهِ فَاَطْعَمَتْ. ؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، مکتبۀ آيۀ الله المرعشي، قم، 1404 ق، چاپ اول، ج 18، ص 35.
8) شيعه در پيشگاه قرآن و اهل بيت عليهم السلام، علي تهراني، کتابخانه مسجد وليعصر، تهران، ص217.
9) بحار الانوار، علامه مجلسي، دارالکتب الاسلاميه، تهران، ج 22، ص327.
10) توبه/100.
11) تفسير صفي، صفي عليشاه حسن بن محمد باقر، انتشارات منوچهري، تهران، 1378 ش، چاپ اول، ص 30.
12) الملک/ 22.
13)بخش امامت، ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، موسي خسروي، نشر اسلاميه، تهران، ج 2، ص15.
14) شيعه در پيشگاه قرآن و اهل بيت عليهم السلام، علي تهراني، ص 215.
15) مقاله: سلمان فارسي و پيدايش تشيع در ايران، محمد ياسر شافعيان، بانک مقالات عمومي و تخصصي فارسي به آدرس: www.Irarticles.net، ص 8.
16) منتهي الامال، شيخ عباس قمي، مؤسسه انتشارات هجرت، قم، 1373 ش، چاپ هشتم، قسمت 344.
17) سلمان فارسي استاندار مدائن، احمد صادقي اردستاني، نشر دفتر تبليغات، قم، 1376 ش، ص52.
18) احتجاج، طبرسي، ترجمه غفارى مازندرانى، نشر مرتضوي، تهران، چاپ اول، ج 2، ص 492.
19). همان، ج 1، ص 89.
20) نهج الفصاحة، مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلي الله عليه و آله، ابوالقاسم پاينده، نشر دنياي دانش، تهران، ص 136.
21) طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ميرزا احمد آشتياني و شاگردان، نشر کتابخانه صدوق، تهران، چاپ سوم، 1362 ش، ج 2، ص 344.
22) فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، محمدباقر ساعدي، انتشارات فيروز آبادي، تهران، 1374 ش، ج 2، ص 4.
23) أمالي، صدوق، نشر اعلمي، بيروت، ص253؛ و روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، فتال نيشابوري، انتشارات رضي، ج2، ص 282.
24) منتهي الامال، شيخ عباس قمي، قسمت 344.
25) مهج الدعوات و منهج العبادات، سيد بن طاوس، ترجمه طبسى، انتشارات دار الذخائر، قم، چاپ اول، 1411 ق، ص 216.
26) همان، ص 483.
27) فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، محمدباقر ساعدي، ج 3، ص 27، به نقل از: تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، ج 4، ص 158.
28) فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، محمدباقر ساعدي، ج 2، ص 461.
29) كتاب سليم بن قيس الهلالي، موضوع تاريخ صدر اسلام، نشر الهادي، قم، چاپ اول، 1405ق، ص 861.
30) فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، محمدباقر ساعدي، ج 3، ص 129.
31) نهج البلاغه، سيدرضي، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، خطبه 228.
32) همان.
33) فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، محمدباقر ساعدي، ج 1، ص 141.
34) نهج الخطابة، سخنان پيامبر و اميرالمؤمنين عليه السلام، فارسى، ج 2، ص 49.
35) همان، ص 416.
36) نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلي، ترجمه كهنسال، ص 269.
37)فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، محمد باقر ساعدي، ج 2، ص 217.
38)برگرفته از: همان، ج 1، ص 291.
39) همان، ج 1، ص 325.
40) همان، ج 9، ص 102.
41) همان، ج 4، ص 358.
42) همان، ج 6، ص 156.
43) احتجاج، طبرسي، ترجمه غفارى مازندرانى، ج 1، ص 327.
44) همان، ص 353.
45) سلمان فارسي و پيدايش تشيع در ايران، محمد ياسر شافعيان، ص 12.
46) الاصابه، ابن حجر، عسقلاني، دارالکتب علميّه، بيروت، ج 4، قسم 1، ص 235.
47) فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، محمدباقر ساعدي، ج 3، ص222.
48) وسائل الشيعة، شيخ حر عاملي، آل البيت، قم، ج 12، ج 3، ص 126، ح 15837.
49) احتجاج، طبرسي، ترجمه غفارى مازندرانى، ج 1، ص 298.
50) نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلي، ترجمه كهنسال، ص 285.
51) احتجاج، طبرسي، ترجمه غفارى مازندرانى، ج 1، ص 349.
52) همان، ج 1، ص 350.
53) يعني ناشايسته اي را انتخاب کرديد و شايستهاي را انتخاب نکرديد.
54) مقاله: سلمان فارسي و پيدايش تشيع در ايران، احمد صادقي اردستاني، ص10.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 148.