شهادت ثامن الائمه حضرت امام رضا علیه السلام – آخرين روز ماه صفر سال 203 هجرى قمرى / 30 صفر
- بهدست: Admin
- دستهبندی: تقويم شيعه
- برچسبها: 30 صفر, آخرين, ثامن الائمه, حضرت امام رضا, سال 203 هجرى قمرى, شهادت, صفر, علیه السلام
شهادت ثامن الائمه حضرت امام رضا علیه السلام – آخرين روز ماه صفر سال 203 هجرى قمرى / 30 صفر
امام رضا علیه السلام در يازدهم ذی القعده سال 148 قمرى(1) و به روايتى در يازدهم ذی الحجه سال 153(2) در مدينه منوره ديده به جهان گشود.
پدر ارجمندش امام کاظم علیه السلام، امام هفتم شيعيان و مادرش نجمه (تكتم) معروف به ام البنين سلام الله علیها بودند.
امام رضا علیه السلام در 35 سالگى، پس از شهادت پدرش امام موسى كاظم علیه السلام در زندان بغداد، در رجب سال 183 قمرى به امامت رسيد و مدت امامت آن حضرت، بيست سال بود. امام رضا علیه السلام از آغاز تولد تا زمان شهادت خويش با شش تن از خلفاى عباسى به نام هاى: منصور دوانقى، مهدى، هادى، هارون الرشيد، امين و مأمون عباسى معاصر بود و ايام امامت آن حضرت، مصادف بود با خلافت هارون، امين و مأمون.
يكى از حساسترين مقطع زندگى امام رضا علیه السلام و حتى مهمترين مقطع امامت شيعيان، مسافرت اجبارى آن حضرت به خراسان و پذيرش ولايت عهدى مأمون عباسى است، كه سرانجام، شهادت آن حضرت در همين مسافرت به وقوع پيوست.
آن طورى كه از مأمون (هفتمين خليفه عباسيان) نقل شده است، وى در نبرد با برادرش امين، نذر كرده بود كه در صورت پيروزى بر سپاهيان امين و به چنگ آوردن خلافت اسلامى، قدرت را به شخصى كه افضل آل ابى طالب علیه السلام باشد بسپارد.
هنگامى كه سپاهيان مأمون عباسى پس از تصرف شهرهاى ايران، وارد عراق شده و با كشتن امين، بغداد و ساير بلاد اسلامى را به تصرف خويش درآوردند، مأمون در نشستى با حضور فضل و حسن از فرزندان سهل، مقصود خويش را آشكار ساخت و از آن دو (كه يكى مقام وزارت و امور سياسى كشور و ديگرى سردارى سپاه و امور نظامى وى را بر عهده داشت) خواست كه مقدمات حضور امام على بن موسى الرضا علیه السلام به عنوان برترين و والاترين شخصيت آل ابى طالب علیه السلام در خراسان را فراهم كنند.
مأمون گفت: ما أعلم احداً افضل من هذا الرّجل على وجه الأرض؛ من در كره زمين، شخصيتى بالاتر و والاتر از اين شخص (امام رضا علیه السلام) براى پذيرش خلافت اسلامى سراغ ندارم.(3)
مأمون در اجراى نيت خود، بسيار جدى بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهل بيت علیهم السلام واهمهاى نداشت. وى، به يكى از سرداران سپاه خويش به نام جلودى مأموريت داد كه از خراسان به مدينه رفته و امام رضا علیه السلام و بسيارى از علويان بزرگوار را با خود به خراسان آورد.
جلودى به مدينه رفت و دعوت مأمون عباسى را به امام رضا علیه السلام ابلاغ كرد. با اين كه علويان و نوادگان امامان معصوم علیهم السلام از اين دعوت بسيار خرسند شده و خود را آماده مسافرت كرده بودند، ولى امام رضا علیه السلام اطمينانى به اظهارات مأمون نداشت و خواسته هايش را واقعى نمى ديد. به همين جهت، حاضر به مسافرت نگرديد. ولى جلودى اصرار كرد و امام رضا علیه السلام را بااكراه و اجبار به اين سفر بزرگ وادار نمود.
امام رضا علیه السلام، فرزند خردسالش محمد تقى علیه السلام را در مدينه جانشين خويش قرار داد و به همراه برخى از علويان و ياران خويش عازم خراسان شد. آن حضرت پس از عبور از بصره، وارد ايران شد و در مسير راه با استقبال شايان ايرانيان مشتاق اهل بيت علیهم السلام روبرو گرديد. براى امام رضا علیه السلام در شهرها و بين راه هاى ايران، از جمله قم و نيشابور، داستان و كرامت هاى زيادى به ظهور رسيده كه در كتب تاريخ و سيره امامان معصوم علیهم السلام بيان شده است.
امام رضا علیه السلام پس از آن كه به “مرو”(4) مركز حكومت مأمون عباسى در خراسان رسيد، با استقبال مأمون و درباريان و قاطبه مردم روبرو شد. مأمون براى امام رضا علیه السلام احترام ويژهاى قائل شد و وى را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان برترى داد و در تكريم و تعظيم او، هيچ گونه كوتاهى نكرد.
وى به امام رضا علیه السلام عرض كرد: من مى خواهم خود را از خلافت اسلامى خلع كرده و آن را به شما واگذار كنم. نظر شما در اين باره چيست؟
امام رضا علیه السلام از پذيرش آن امتناع كرد. چون مى دانست كه مأمون در گفتارش صداقت ندارد و مى خواهد او را از اين راه بيازمايد و يا اگر حكومت را به وى واگذار كند، آن حضرت را پس از مدتى از ميان برداشته و خود دوباره حكومت را بدست گيرد و از اين راه، مشروعيت حكومت غاصبانه خويش را به اثبات رساند.
مأمون كه از پذيرش خلافت اسلامى از سوى امام رضا علیه السلام نااميد شده بود، به آن حضرت پيشنهاد كرد كه ولايت عهدى وى را بپذيرد.
مأمون در اين باره اصرار كرد و حتى به گونه اى امام رضا علیه السلام را تهديد كرد. وى به امام رضا علیه السلام گفت: عمر بن خطاب در هنگام مرگش، شورايى متشكل از شش نفر براى انتخاب جانشين خود برگزيد، كه يكى از آنان، جدت على بن ابى طالب علیه السلام بود. وى با آنان شرط كرد كه هر كسى مخالفت ورزد، گردنش را با شمشير بزنند.
امروز، من از تو مى خواهم كه ولايت عهدى مرا بپذيرى و چارهاى جز پذيرفتن آن ندارى!
امام رضا علیه السلام كه در مقابل تهديد جدى مأمون روبرو شده بود، چاره اى جز رضا و تسليم نديد. آن حضرت، ولايت عهدى مأمون را با شرايطى پذيرفت.
امام رضا علیه السلام فرمود: در صورتى ولايت عهدى تو را مى پذيرم كه مسئوليت امر و نهى در حكومت تو با من نباشد، در چيزى فتوا ندهم و در دعوايى داورى نكنم و كسى را عزل و يا نصب ننمايم و آيينى را كه هم اكنون در خلافت تو رايج است، تغيير ندهم.
مأمون، تمام خواسته هاى امام رضا علیه السلام پذيرفت.
امام رضا علیه السلام مى خواست با اين شرايط به او و همگان تفهيم كند كه آن حضرت، از عناصر خلافت نيست و نقشى در حكومت ندارد و هيچ گونه مسئوليتى از جانب حكومت متوجه او نيست و از اين كه ولى عهد خليفه است، يك امر اجبارى و به عبارتى تشريفاتى، بيش نيست.(5)
مأمون، پس از آن كه توانست امام رضا علیه السلام را به پذيرش ولايت عهدى حاضر نمايد و از آن حضرت، پاسخ مثبت بگيرد، بسيار شادمان شد و در آغاز، نشستى خصوصى با سران كشورى و لشكرى و خانوادگى برقرار كرد و ولايت عهدى امام رضا علیه السلام را به اطلاع آنان رسانيد و هفته بعد، در نشستى عمومى، تمامى سران كشورى، لشكرى، درباريان، نظاميان، قاضيان، فرهنگيان و اقشار مختلف مردم را بار عام داده تا با امام رضا علیه السلام بيعت نمايند.
مأمون، نخست به فرزند خود عباس و سپس به سايرين دستور داد كه با آن حضرت بيعت كنند.
از آن هنگام، لباس سياه عباسيان به رنگ سبز كه لباس علويان بود، تغيير پيدا كرد و همگان سبزپوش شدند. همچنين بيرق ها و پرچم هاى عباسيان كه به رنگ سياه بود، تبديل به سبز گرديد.
مأمون در آن ايام به شكرانه پذيرش ولايت عهدى از سوى امام رضا علیه السلام، دستور داد مواجب و حقوق يك ساله كارمندان و سپاهيان را يكجا پرداخت نمايند.
سخن سرايان و شاعران دوستدار اهل بيت علیهم السلام كه قريب به دو قرن نمى توانستند از ترس خلفاى اموى و عباسى و عاملان آن ها، نامى از اهل بيت علیهم السلام ببرند، يك باره، زبان به تمجيد و توصيف اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام، از جمله امام رضا علیه السلام گشودند و در اين باره سخن ها و شعرهاى فراوان در مجلس مأمون و در خارج مجلس سرودند.
مأمون نيز فرمان داد كه به نام نامى امام رضا علیه السلام، سكه زنند و پول رايج و رسمى آن زمان را به نام آن حضرت، منقش گردانند. همچنين به تمام سخن گويان و خطيبان جمعه دستور داده شد كه در هنگام سخنرانى، نام امام رضا علیه السلام را با توصيف و تعظيم بيان كنند.
در آن سال، مأمون، اميرى حج را به اسحاق بن موسى، برادر امام رضا علیه السلام سپرد و او را به همراه حاجيان خراسان، روانه مكه نمود و به وى دستور داد در تمامى شهرهاى بين راه، مردم را از ولايت عهدى امام رضا علیه السلام باخبر گرداند.
بدين طريق آوازه ولايت عهدى امام رضا علیه السلام در تمامى شهرها طنين افكن شد.
در مدينه منوره، عبدالحميد بن سعيد، خطيب وقت، به هنگام خطبه در فراز منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله چنين گفت: ولى عهد المسلمين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على علیه السلام.(8)
شيعيان و دوستداران اهل بيت علیهم السلام، فرصت و موقعيت بسيار مناسبى پيدا كرده تا پس از سال ها اختناق و فشار، بار ديگر راه و رسم خويش را آشكار و حقانيت مذهب خود را اثبات كنند. علويان، به ويژه نوادگان امام صادق علیه السلام و فرزندان امام کاظم علیه السلام به خاطر وجود مبارك امام رضا علیه السلام، موقعيت هاى ممتازى در حكومت مأمون پيدا كرده و در ايران، عراق، حجاز و يمن به منصب هايى رسيدند.
در خراسان نيز به خاطر گفتمان ها و رفتار دلنشين و زيباى امام رضا علیه السلام، هر روز محبوبيت آن حضرت و گرايش مردم به سوى اهل بيت علیهم السلام زيادتر مى شد.
روند چنين پروسهاى، خوشايند مأمون نبود. زيرا وى مى خواست از ولايت عهدى امام رضا علیه السلام براى مشروعيت و مقبوليت عمومى حكومت غاصبانه خويش، استفاده ابزارى كند، ولى امام رضا علیه السلام با درايت خويش، نتيجه را به عكس خواسته هاى مأمون كرد و به همگان تفهيم نمود كه خلافت عباسيان، مشروعيت ندارد و بايد به خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله كه شايسته ترين افراد اُمتند برگردد.
مأمون با زيركى و فطانت خويش به اين أمر پى برد و خود را بازنده ميدان ديد. بدين جهت، درصدد معارضه پنهانى با امام رضا علیه السلام برآمد.
از سوى ديگر، در عراق و به ويژه در بغداد، شورش هايى برضد مأمون پديد آمد و عباسيان در غياب مأمون، وى را از خلافت خلع كردند و ابراهيم بن مهدى عباسى را به تخت خلافت نشانده و با او بيعت كردند. حسن بن سهل كه از سوى مأمون، فرماندهى كل سپاه و حكومت عراق و بخش هاى عربى را بر عهده داشت، با مخالفان مأمون به نبرد پرداخت ولى اين گونه رويدادها را از مأمون، پنهان نگه مى داشت و تلاش مى كرد كه اخبار عراق به وى نرسد.(7)
امام رضا علیه السلام كه از اين گونه خبرها اطلاع داشت، آن ها را به مأمون گوشزد مى كرد. اين أمر، سبب شد كه فضل بن سهل، از موقعيت خويش و برادرش حسن بن سهل در نزد مأمون احساس خطر كرده و از جانب مأمون، متهم به پنهان كارى گردند. بدين لحاظ تلاش مى كرد كه امام رضا علیه السلام را از چشم مأمون بيندازد و وى را نسبت به آن حضرت بدگمان كند.
امام رضا علیه السلام در برابر رفتار و كردار غيرانسانى و غيراخلاقى سرداران و زمامداران عباسى، اظهار ناخوشايندى مى كرد و مأمون را در قبال آن ها مسئول مى دانست. آن حضرت، در برابر كردار و رفتارهاى ناپسند خود مأمون نيز ساكت نمى شد و وى را نسبت به آن ها، هشدار داده و درستى و راستى راه را به وى نشان مى داد.
مأمون در ظاهر از نقدها و پيشنهادهاى امام رضا علیه السلام استقبال و اظهار خوشنودى مى كرد ولى در باطن، بسيار رنج مى برد و به تدريج وجود امام رضا علیه السلام را بر خود سنگين مى ديد.(8)
وى در صدد برآمد تا به طريقى، اين امام همام را از سر راه خويش برداشته و به حكومت دلخواه خود، بدون مراقبت و مزاحمت كسى ادامه دهد.
به هر تقدير، در بازگشت مأمون و درباريان و كارگذاران حكومتى او از خراسان، جهت عزيمت به سوى عراق، و انتقال مقر حكومت از “مرو” به “بغداد”، در آغاز، فضل بن سهل به توطئه مأمون، در حمام سرخس ترور گرديد و به قتل رسيد. پس از آن، امام رضا علیه السلام در طوس به توطئه مأمون، مسموم گرديد و پس از دو روز بيمارى شديد، به شهادت رسيد.
پس از آن كه امام رضا علیه السلام به شهادت رسيد، مأمون يك شب و يك روز، شهادت آن حضرت را مخفى نگه داشت و سپس به سراغ محمد بن جعفر بن صادق علیه السلام كه عموى امام رضا علیه السلام و بزرگ علويان بود، فرستاد و او را از درگذشت امام رضا علیه السلام باخبر گردانيد. مأمون در جمع علويان سوگوار، ابراز اندوه و تأثر نمود و بدن شريف امام رضا علیه السلام را به آنان نماياند كه ببينند، هيچ آزارى به آن حضرت نرسيد و به مرگ طبيعى از دنيا رفت.
مأمون براى پنهان داشتن توطئه ننگين خود و فريب دادن علويان و محبان اهل بيت علیهم السلام، در شهادت امام رضا علیه السلام بسيار گريه و ناله كرد. وى گفت: اى برادر! چه قدر بر من گران و سنگين است كه تو را چنين ببينم. من آرزو داشتم كه پيش از تو از دنيا بروم، وليكن خداى سبحان آن چه را اراده كند، به انجام مى آورد.
آن گاه دستور داد كه بدن شريف آن حضرت را غسل و كفن نمايند و خود وى، جنازه آن امام شهيد را بدوش گرفت و به محلى كه هم اكنون مرقد شريفش است، تشييع نمود و در همان جا كه در جوار قبر پدرش هارون الرشيد است، دفن نمود.
محل تدفين امام رضا علیه السلام، پيش از آن، خانه و ملك حميد بن قحطبه بود كه در روستاى سناباد قرار داشت. هنگامى كه هارون الرشيد در سال 193 هجرى قمرى به هلاكت رسيد، وى را در آن جا به خاك سپردند. مأمون پس از شهادت امام رضا علیه السلام مى خواست بدن شريف آن حضرت را پشت قبر پدر خود هارون الرشيد قرار دهد، به طورى كه قبر هارون، قبله امام رضا علیه السلام گردد.
ولى در هنگام كندن قبر، سنگ بزرگى نمايان شد كه كندن آن، غيرممكن بود. اما در روبروى قبر هارون، كندن قبر با مشكلى مواجه نبود. بدين جهت، قبرى براى امام رضا علیه السلام در پيش روى قبر هارون كندند و آن حضرت را در آن دفن نمودند. هم اكنون، مرقد مطهر و منور امام رضا علیه السلام، قبله قبر هارون الرشيد است.
گفتنى است كه در ظاهر امر، غسل و كفن و نماز بر بدن امام رضا علیه السلام به دستور مأمون انجام گرفت، ولى در واقع و عالم معنى، بدن امام معصوم علیهم السلام را بايد امام معصوم ديگرى غسل و كفن نمايد. به همين جهت، روايات فراوانى وارد شدهاست كه امام محمد تقى علیه السلام از مدينه (با كرامت و قدرت الهى) به خراسان رفت و بدن شريف پدرش امام رضا علیه السلام را غسل و كفن نمود و بر وى نماز به جاى آورد.
درباره تاريخ شهادت امام رضا علیه السلام، اكثر مورخان، صفر سال 203 قمرى را ذكر كردهاند ولى از اين كه در چه روزى از اين ماه بود، اتفاق نظر ندارند. برخى از آنان، آخرين روز از ماه صفر و برخى ديگر، روزهاى ديگرى را بيان كردهاند.(9)
همچنين برخى از آنان، شهادت آن حضرت را در 23 ذى القعده سال 203 قمرى مى دانند.(10)
جانشين امام رضا علیه السلام، فرزندش امام محمد تقى علیه السلام بود كه به عنوان نهمين امام معصوم، رهبرى شيعيان را بر عهده گرفت.
پی نوشت
(1). زندگانى چهاده معصوم علیهم السلام (ترجمه اعلام الورى)، ص 423؛ منتهى الآمال (شيخ عباس قمی)، ج 2، ص 256 و بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 49، ص 2.
(2). كشف الغمه (علي بن عيسي اربلی)، ج 3، ص 70.
(3). الارشاد (شيخ مفيد)، ص 602.
(4). اين شهر، هم اكنون در كشور تركمنستان واقع شده است.
(5). الارشاد، ص 600.
(6). همان، ص 605 و زندگانى چهاده معصوم علیهم السلام (ترجمه اعلام الورى)، ص 445.
(7). تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 383.
(8). زندگانى چهاده معصوم علیهم السلام (ترجمه اعلام الورى)، ص 452 و الارشاد، ص 611.
(9). همان، ص 426؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 312 و الارشاد؛ ص 591؛ بحارالانوار، ج 49، ص 2 و 292 و كشف الغمه، ج 3، ص 150.
(10). وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 97.
بدون دیدگاه