پرسش: در کتب ادعيه شيعيان، زياد ديده مي شود که از امامان خود طلب حاجت مي کنند. آيا از غير خدا طلب حاجت کردن، دلالت بر شرک شيعيان ندارد؟ حتي فقيران شيعه در معابر عمومي ياعلي، يا حسين، يا ابوالفضل، يا امام رضا مي گويند و کمتر کسي از آن ها از کلمه يا الله استفاده مي کند که همگي آن ها از مظاهر شرک است (چون به غير خدا توجه مي کنند). يا نذورات خود را همواره نذر امام و امامزاده مي کنند که نذر براي مخلوق و غير خدا، شرک است.
پاسخ: قبل از پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد تعريف روشن و دقيقي براي شرک، ارائه نمود.
1. شرک جلي و آشکار، آن است که انسان در ذات يا صفات يا عبادات و افعال براي خداوند متعال شريک قرار دهد.
– شرک در ذات: يعني در الوهيت، ذات و وحدانيت خداي تعالي شريک قرار دهد. مثل نصاري که قائل به پدر، پسر و روح القدس مي باشند. هر کدام از اين سه، داراي يک ويژگي مي باشند که دو تاي ديگر ندارد و تا اين سه با هم جمع نشوند ذات خداوندي بارز نگردد.
– شرک در صفات: آن است که صفات خداوند متعال از قبيل علم، حکمت، قدرت، حيات… را زايد بر ذات باري تعالي بدانند و اين صفات را عين ذات او ندانند. اشاعره اين گونه مي باشند.
– شرک در افعال: آن است که خداوند را در معني و حقيقت، بالذّات نداند. يعني فردي يا افرادي از مخلوقات را مؤثر (کم يا زياد، مستقيم يا غير مستقيم) در افعال و تدابير الهي بداند. يا آن که امور بعد از خلقت را واگذار شده به خلق بداند. يهوديان اين گونه مي باشند، زيرا آن ها معتقدند که خداوند وقتي خلايق را خلق نمود، از تدبير امور بازماند
[ صفحه 47]
و به ناچار، کار را به خلق واگذار نموده و خود به کناري رفت. غلات نيز بدين جهت که عقيده دارند خداوند امور را به امامان تفويض نموده تا آن ها خلق کنند و روزي دهند، اين گونه مي باشند. به همين جهت آن ها را مفوّضه نيز مي گويند.
– شرک در عبادت: آن است که در موقع عبادت توجه، حضور قلب و نيت خود را به غير خدا متمايل سازد. بنابراين هر عبادتي که نيّت آن براي خلق باشد شرک است. چون براي خدا شريک قرار مي دهد و او را در مقام عبادت پرستش مي کند.
2. شرک خفي: شرک در اعمال، عبادات و طاعات است و تفاوت آن با شرک در عبادت، بسيار ظريف است. شرک در اسباب نمونه بارز شرک خفي است.
– شرک در اسباب: و آن زماني است که چشم اميد و خوف به خلق و اسباب داشته باشيم. مثلاً يک کارمند، مستقلاً و منحصراً به اداره، کارفرما يا صاحب کارش توجه داشته باشد.
اما پاسخ به سؤال درباره شرک شيعيان:
– حاجت خواستن از امامان:
اگر صرف حاجت خواستن و تقاضا نمودن از مخلوق، شرک باشد پس تمام خلايق مشرکند و اصلاً نمي توان موحدي پيدا نمود. واضح است که روابط اجتماعي جوامع انساني بر پايه نياز به يکديگر بنا شده و کمک خواستن از ديگران در دنيا متداول است. به طوري که به سوي يکديگر رفته و بدون اين که نامي از خداي متعال برده شود تقاضاي کمک از ديگري مي نمايند. مثلاً:
– مريضي به مطب پزشکي مي رود و از او درخواست مداوا و معالجه مي کند.
– غريقي در آب فرياد مي زند که از غرق شدن نجاتش دهند.
– مظلومي به دادگاه مي رود و از قاضي تقاضاي دادرسي مي کند.
– طلبه و دانشجويي نزد استاد رفته و تقاضاي آموزش و يادگيري مي کند.
– کسي که اموالش به سرقت رفته به کلانتري مي رود و تقاضاي پيداکردن اموال مسروقه را دارد.
– کسي به نانوايي مي رود و تقاضاي چند قرص نان مي کند.
آيا مي توان همگي اين افراد را به دليل اين که در محاورات خويش، نامي از خداي متعال نمي برند مشرک دانست؟ يقيناً پاسخ منفي است. حتي بالاتر از همه اين ها، انبيا نيز از خلايق، تقاضاي کمک و ياري مي طلبيده اند. در سوره نمل توجه و دقت شود که حضرت سليمان به حضار مجلس گفت: (قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّکُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي)؛ کداميک از شما تخت بلقيس را قبل از اين که او نزد من آيد و تسليم امر من شود به اينجا خواهيد آورد؟ از آن ميان عفريت جن گفت: من در آوردن تخت او به اندازه اي قادر و امينم که قبل از آن که تو از جايگاه قضاوت خود برخيزي آن را به حضورت مي آورم. کس ديگري که به بعضي از علوم کتاب الهي دانا بود (آصف بن برخيا) گفت: من پيش از آن که چشم بر هم زني تخت او را به اينجا مي آورم. چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده کرد گفت: اين توانايي از فضل خداي من است».[1] .
بديهي است که تخت بلقيس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در يک چشم بر هم زدن کار مخلوق عاجز نيست.
بنابراين از تقاضا و استمداد طلبيدن سليمان، جهت انتقال تخت بلقيس مي توان دريافت که صرف کمک خواستن و تقاضا نمودن شرک نيست، زيرا شرک يک امر قلبي است.
از طرف ديگر خلفاي اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داوري بين مردم ـ که خود از آن عاجز بودند ـ به اميرالمؤمنين(عليه السلام) مراجعه نموده و استمداد مي طلبيدند. نمونه هاي اين استمداد در «مناقب» و «جلوه هايي از عدالت مولود کعبه» بسيار است. در زير فقط به بيان يک مورد از مواردي که خليفه دوم ـ عمر بن الخطاب ـ به اهل بيت و عترت پيغمبر(عليهم السلام) توسل نموده تا به نتيجه برسد بسنده مي شود.
– ابن حجر مکي در «صواعق محرقه» نقل مي کند:
در سال 17 هجري مردم به دفعات زيادي براي استسقا (دعاي باران) مي رفتند و نتيجه نمي گرفتند تا اين که عمر ـ خليفه دوم ـ گفت: فردا به وسيله کسي که دعايش مستجاب مي گردد طلب آب خواهم کرد. خليفه خود نزد عباس عموي پيغمبر رفت و گفت: با ما بيرون بيا تا به وسيله تو از خداوند متعال طلب آب نماييم. عباس گفت: بايد صبر نمود تا وسيله آن مهيا شود. آنگاه به بني هاشم خبر داد که لباس پاک پوشيده و بوي خوش نيز استعمال کنند. سپس امام علي(عليه السلام) در جلو و امام حسن(عليه السلام) در سمت راست و امام حسين(عليه السلام)در سمت چپ و بني هاشم در پشت سر آن ها حرکت کردند. جناب عباس به عمر گفت: کس ديگري را با ما نفرست. آن ها رفتند تا به مصلي رسيدند و جناب عباس دست به دعا برداشت. جابر نقل مي کند که هنوز دعا تمام نشده بود که ابرها به حرکت در آمد و باران باريدن گرفت. امام بخاري نيز در صحيح خود از عمر چنين نقل مي کند: «پروردگارا! ما به واسطه عموي پيغمبرمان به تو متوسل شديم تا باران به ما عطا کني. پس خداوند به آن ها باران عطا کرد».[2] ابن ابي الحديد نيز در جلد دوم شرح نهج البلاغه خود نقل مي کند: خليفه با عموي پيغمبر جهت استسقا بيرون رفتند. خليفه عمر در محل استسقا گفت: «پروردگارا! ما به واسطه عموي پيغمبرت و البته اجدادش و بزرگان آن ها به سوي تو متوسل شديم. پس مقام پيغمبرت را در عموي او حفظ فرما؛ چون او ما را دلالت نموده که از درگاه با عظمت تو طلب شفاعت و استغفار نماييم».[3] .
2. نذر امامان
در اکثر کتب فقهي شيعيان، فصلي به نام «باب نذر» وجود دارد و تمام رساله هاي مراجع تقليد و فتاواي آن ها بر اين اصل استوار است که نذر، نوعي عبادت است و مانند بقيه عبادات بايد براي خدا باشد. دو شرط «نيت قربه الي الله» و «صيغه نذر» را نيز لازمه آن دانسته اند. اگر يکي از آن دو شرط نباشد، نذر محقق نمي شود و اين دو شرط مکمل
يکديگرند. نيت نذر مانند بقيه عبادات بايد براي خاطر خدا و رضايت او باشد. اين نکات در تمام رساله هاي عمليه فقهاي شيعه به وضوح آمده است. بنابراين در اداي نذر، نيت براي غير خدا حتي نيت پيغمبر و امامان و آل محمد متصور نبوده و باطل کننده نذر است.
از آنجايي که تمام شيعيان بر اين اعتقادند که اگر کسي «آل محمد» را خداي خود يا آن ها را شريک در ذات و صفات و افعال خدا بداند، قطعاً مشرک است پس نيت آن ها نمي تواند براي غير خدا باشد.
اما شرط دوم که صيغه نذر باشد متمم شرط دوم و تثبيت کننده شرط اول است. بدين معنا که نذر کننده بايد در موقع نذر صيغه بخواند و چنانچه نام خدا در آن صيغه نباشد صيغه نذر جاري نمي شود. مثلاً کسي که روزه نذر مي کند بايد بگويد: «براي خدا روزه مي گيرم».
بنابراين شيعيان معتقدند که هم نيت نذر و هم صيغه نذر هر دو تأکيد بر انجام نذر براي خدا دارند و بايد براي رضاي خدا باشد، ولي نذر کننده در مصرف نذر خود مختار است. مثلاً نذر مي کند که گوسفندي را براي خدا در حرم فلان امام يا امامزاده بکشد. حال مي تواند آن را به فقرا بدهد يا اطعام کند و يا به هيئت و عزاداران آن امام و امام زاده بدهد. يا مثلاً نذر مي کند تا پول يا لباسي را به اهالي يا فقرا يا عالم يا سيدي از اولاد رسول الله بدهد. چون هم نيت و هم صيغه نذر هر دو تأکيد بر انجام نذر براي خدا دارند، لذا هيچ اشکالي بر آن وارد نيست. حال اگر بعضي افراد از اين اصل عدول نمايند، نمي توان عمل آن ها را به کل شيعيان تعميم داد و اصول مسلم شيعه را خدشه دار نمود.
3. اگر از شيعيان عبارات و اصطلاحاتي چو «يا علي ادرکني»، «يا حسين ادرکني» و «يا مهدي ادرکني» شنيده مي شود، معناي آن «يا علي الله ادرکني»، «يا حسين الله ادرکني» و «يا مهدي الله ادرکني» نيست، بلکه چون دنيا دار اسباب است[4] و شيعيان آن خاندان جليل القدر را وسيله و اسباب نجات مي دانند، لذا به وسيله آن ها به خداي متعال توجه مي جويند.
به هر حال توجه مستقل ما در طلب حوايج و دفع مشکلات نسبت به ذات يگانه پروردگار همچنان محفوظ است. همانطور که در قرآن مجيد آمده است (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ)؛ اي اهل ايمان تقواي خدا را پيشه کنيد و با «وسيله» به درگاه با عظمت پروردگار برويد».[5] .
از آنجايي که شيعيان، آل محمد سلام الله عليهم اجمعين را عباد الله الصالحين و واسطه فيض از مبدأ فياض مي دانند، بنابراين توسل به آن ها را بر حسب دستور رسول گرامي اسلام لازم مي دانند. براي صحت اين ادعا نيز مي توان به علماي اهل سنت، نظير ابن ابي الحديد معتزلي استناد نمود. او در جلد چهارم شرح نهج البلاغه خود، خطبه حضرت زهرا(عليها السلام) درباره غصب فدک در حضور مهاجر و انصار را چنين نقل مي کند: «خدايي را حمد مي کنم که از پرتو نور عظمتش اهل آسمان ها و زمين بندگي مي کنند و هدف تمام وسايل، ذات اقدس اوست و ما در ميان خلق «وسيله» هستيم».[6] .
«حديث ثقلين» دليل محکم و مطمئن ديگري مبني بر جواز توسل و تمسک به آل محمد و اهل بيت رسالت است که حتي جماعت اهل سنت، مثل ابن حجر مکي در صواعق محرقه صحت آن را تأييد مي کنند. رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) در اين حديث مي فرمايد: «به درستي که در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم. يکي از آن ها کتاب خدا (قرآن مجيد) و ديگري اهل بيت من است. پس هر کس که به آن ها توسل و تمسک جويد، قطعاً نجات خواهد يافت. هر کس از آن دوري نمايد به تحقيق هلاک خواهد شد، و پس از من، هر کس که توسل و تمسک به آن ها جويد هرگز گمراه نخواهد شد».[7] .
«حديث سفينه» سند محکم ديگر شيعيان در توسل به اهل بيت و آل محمد است که بيش از صد نفر از بزرگان اهل سنت، از جمله مسلم بن حجاج، احمد بن حنبل، جلال الدين سيوطي، فخر رازي، ثعلبي و محمد بن شافعي در کتب خود ثبت نموده اند که رسول الله(صلي الله عليه وآله) فرمود: «به درستي که مثل اهل بيت من در ميان شما به سان کشتي نوح است. هر کس که بر آن کشتي سوار شد نجات يافت و آنان که از سوار شدن امتناع کردند هلاک گشتند».[8] .
امام محمد بن ادريس شافعي آن را به شعر در آورده است و مي توان آن را در کتاب علامه فاضل عجيلي به نام «ذخيرة المآل» يافت.
بنابراين با بررسي موارد فوق مي توان دريافت که شيعيان بنابر دستور پيامبر خود به خاندان ايشان توسل مي جويند.
هم چنين با دقت و توجه به دعاي شيعيان درباره چگونگي توسل نمودن به معصومين، به وضوح مشاهده مي گردد که ائمه معصومين را يکي يکي مخاطب قرار داده و به آن ها گفته مي شود «يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَي خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَي اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ» و سپس آن ها را نام مي برند و مي گويند «اي سيد و مولاي ما»، به وسيله شما به سوي خداي متعال توسل مي جوييم و طلب شفاعت مي کنيم. اي کسي که نزد خداي بزرگ آبرومند هستيد…» تا آخر که عموم خاندان رسالت را مخاطب قرار مي دهند. در خطاب به آن ها گفته مي شود «اي حجت خدا بر خلق». ملاحظه مي شود که در همه جا نام مبارک پروردگار است و در هيچ جا براي او شريکي قرار داده نشده است.[9] .
از طرف ديگر رفع کامل شبهه به اصل شفاعت باز مي گردد. خلاصه بحث اين که با توجه به آيه مذکور (مائده 35) اصل مسأله وسيله يا شفاعت در آيات ديگر قرآن پذيرفته
شده، (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ)،[10] (ما مِنْ شَفِيع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)،[11] (يَوْمَئِذ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ)،[12] (وَلا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي).[13] .
منتهي مطلب اين است که آيات شفاعت (مانند آيات علم غيب) ابتدا شفاعت را به خود خداوند نسبت مي دهند. در دسته بعد براي غير خدا اثبات مي کند و آن را مقيد به اذن و مشيت خود مي کند، يعني هيچ موجودي استقلال در شفاعت ندارد. ولي شفاعت کننده و شفاعت شونده و اصل شفاعت شرايطي دارد که مورد رضايت و اذن خداوند باشد ((وَلا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي) انبياء 28)[14] ، در روايات اهل سنت نيز شفاعت مورد تأييد قرار گرفته شرح نووي، صحيح بخاري ج 4، کتاب توحيد باب 24 ص 392[15] ، آنگاه که اصل شفاعت ثابت مي شود، حق شفاعت پيامبران و ائمه معصومين از احاديث زيادي از جمله حديث مذکور سفينه ثابت مي شود که در کتب فريقين آمده است «ان تمسکتم به لن تضلوا بعدي».[16] .
علاوه بر ائمه، دسته هاي ديگري حق شفاعت دارند از جمله 1 ـ فرشتگان
2 ـ شهدا 3 ـ علما 4 ـ خويشاوندان 5. همسايگان 6. مؤمنين 7 ـ مجاهدان 8 ـ صديقين 9 ـ اطفال سقط شده 10 ـ قران کريم 11 ـ و از همه مهمتر خود خداوند که همه شفاعت، با اذن و رضايت اوست. يادآوري اين نکته ضروري است که به نص قرآن شهدا زنده اند و ائمه افضل بر شهدا هستند. بطريق اولي نزد خداوند رزق دارند و همان طور که پيامبر در حال حيات (64 نساء) حق شفاعت دارد، همه دسته هاي مذکور مي توانند بعد از وفات حق شفاعت داشته باشند.
تفاوت ديدگاه توحيدي اسلام با ديدگاه بت پرستان در مورد شفاعت اين است که بت پرستان براي بت هاي خود حق شفاعت بالاستقلال قائل بودند و حق شفاعت به آن ها تفويض شده است. ولي همانطور که گذشت در اسلام شفاعت به نحو عدم استقلال به اذن و رضايت خدا براي گروهي که ذکر شد و از آيات و روايات نتيجه مي شود فقط امکان پذير است (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ)[17] .
وهابيان به پيروي ابن تيميه درباره شفاعت نظراتي دارند که با همه مذاهب اسلامي متفاوت است. آن ها با اين که اصل شفاعت را پذيرفته اند ولي مي گويند حق نداريم درخواست شفاعت از پيامبر و ديگران داشته باشيم بلکه بايد از خدا بخواهيم که او پيامبر را در حق ما شفيع گرداند و اين خلاف صريح قرآن است. (يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا)،[18] (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ)[19] … که گذشت.
منبع :
كتاب شهابي در شب