قسمت پانزدهم – عايشه و ابتداى نزول وحى
در نوشتار ديگرمان يعنى «پيامبر در صحاح» درباره داستانسرائى عايشه از ابتداى نزول وحى -يعنى زمانى كه او هنوز به دنيا نيامده بود- به تفصيل، مطالبى نوشتيم. در آنجا بيان شد كه چگونه او با نقل اين داستان سراسر كذب و خرافى، شأن ومقام و منزلت رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله را پايين آورده و آن حضرت را انسانى معرفى مىكند كه در نبوت خويش ترديد داشت و نمىدانست آنچه كه به او گفته شد وحى الهى بوده و به رسالت مبعوث شده است تا آنكه «ورقة بن نوفل» -پسر عموى خديجه- به او گفت: نترس، تو به رسالت مبعوث شدى و آنچه كه بر تو نازل شده وحى الهى بوده و آنكه تو ديدى همان جبرئيل است. حضرت خديجه نيز او را دلدارى مىداد و… (2).
در اينجا مىخواهيم به اين نكته توجه دهيم كه هدف عايشه از اين داستانسرائى چه بوده است؟ او كه در زمان بعثت هنوز به دنيا نيامده بود چگونه تمام ريزه كاريهاى اين واقعه خرافى را مىدانست؟ آيا اين رازى بود كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله بعد از 15 سال يا بيشتر به عايشه گفت؟ آيا مىتوان پذيرفت كه پيامبر صلىاللهعليهوآله به باب مدينه علمش كه هر شب با او خلوتها داشت ونجواها مىكرد، نگفت كه من در ابتدا در نبوت خويش مردد بودم و خديجه مرا دلدارى مىداد و مرا نزد «ورقة بن نوفل» برد و او بود كه به من آرامش بخشيد و فهميدم كه واقعا به پيامبرى مبعوث شدم!
آيا عايشه نمىدانست كه اين داستان خرافى باعث پايين آوردن مقام رسول خدا صلىاللهعليهوآله در افكار و انظار ديگران مىشود؟ آيا يهوديان نمىگويند كه پيامبر ما آنگاه كه به رسالت مبعوث شد كسى لازم نبود كه به او دلدارى دهد ولى پيامبر مسلمانان را بايد ديگران ارشاد كنند؟ آيا مسيحيان به ما نمىگويند كه پيامبر ما در آغوش مادرش نبوت خويش را اعلان كرد ولى پيامبر شما را يكى از دانشمندان ما به او گفت كه تو پيامبرى و إلاّ او خود نمىدانست كه در غار حرا چه گذشت؟
علما و محدثين اهل سنت چرا به اين مطالب توجه نكرده و هر حديثى را به صرف اعتماد به راوى، آن را نقل نموده و باعث وهن اسلام و رسول گرامى آن مىشوند؟ آيا هنوز هم علماى اهل سنت نفهميدند كه بايد يا كتابهايشان را از
(1) الفقه على المذاهب الاربعة.(2) الف – صحيح بخارى، ج 4، ص 184، كتاب بدء الخلق، باب وقال رجل مؤمن…، وج 6، ص 215، تفسير سوره علق، وج 9 ص 38 – 37، كتاب الاكراه، باب في التعبير.
ب – صحيح مسلم، ج 1، ص 142 – 139، كتاب الايمان، باب 73، ح 54 – 252.
(45)
اينگونه روايات تطهير كنند يا لااقل با نوشتن مقالاتى در جرايد خود، اينگونه مطالب را نقد كنند و بگويند كه اين روايات توهين به مقام شامخ پيامبر عظيم الشأن اسلام صلىاللهعليهوآله است؟
جالب است كه بيشتر اينگونه خرافات چه در مورد خداى تبارك و تعالى و چه در مورد پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و چه غير آن در صحيحين ديده مىشود؛ همان دو كتابى كه اهل سنت آن دو را «أصح الكتب بعد القرآن» مىدانند!
يكى از امورى كه شيعه و سنى بر آن اتفاق دارند اين است كه قرآنى كه در دست ما است همان است كه بر رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله نازل شده است، نه حرفى كمتر و نه حرفى بيشتر. اختلافى كه بين آن دو فرقه است اين است كه اهل سنت شيعيان را متهم مىكنند كه شما قائل به تحريف قرآن مىباشيد ولى شيعه اين اتهام را نه مىپذيرد و نه بر اهل سنت وارد مىكند. در بعض كتابهاى هر دو فرقه رواياتى ديده مىشود كه نشان مىدهد قرآن تحريف شده است. شيعه در پاسخ مىگويد كه چون اين روايات با قرآن همخوانى ندارد و ما مأموريم كه هر روايتى كه مخالف قرآن باشد آن را به دور بريزيم لذا آن روايات از نظر ما مردود است. اما اهل سنت كه بعض از آن روايات در صحاحشان مىباشد و آنان اين كتابها – مخصوصا صحيحين – را مثل قرآن مىدانند، پاسخهائى مىدهند كه با متن روايات مذكور مخالف است. نظير آنچه كه درقسمت پنجم (عايشه و رضاع كبير) گذشت. نمونه ديگر آن، روايت زير است:
«عن أبي يونس مولى عايشة انّه قال: أمرتنى عايشة أن اكتب لها مصحفا وقالت اذا بلغت هذه الاية فآذنى «حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر وقوموا لله قانتين. قالت: سمعتها من رسول اللّه».(1)
ابو يونس غلام عايشه مىگويد كه عايشه به من دستور داد تا مصحفى بنويسم و گفت: چون به اين آيه رسيدى: «بر تمامى نمازها مخصوصا نماز وسطى محافظت كن» مرا خبر كن. من هم چنين كردم. او اينگونه به من املاء كرد (همان آيه با اضافه كردن «و نماز عصر» و تتمه آيه را خواند) و گفت: من از رسول خدا صلىاللهعليهوآله اينگونه شنيدم.
با اين حساب مطابق اين گفته عايشه، بايد كلمه «وصلاة العصر» از وسط آيهاى حذف شده باشد و اين معنايى جز تحريف قرآن ندارد. توجه داشته باشيد كه اين مطلب در صحيحترين كتابهاى روائى اهل سنت آمده است. با اين حال ما نمىگوئيم كه آنان قائل به تحريف قرآنند؛ بلكه مىگوئيم چرا آنان ادعا مىكنند كه همه روايات صحاح، مخصوصا صحيحين، صحيح است؟ اگر آنان از اين ادعا دست بردارند ما نيز كارى به آنها نداريم. در مورد تحريف قرآن از نظر روايات صحاح، مطالب ديگرى وجود دارد كه به خواست خدا در جاى خود به آن خواهيم پرداخت.
قسمت هفدهم – عايشه و اتمام نماز در سفر
يكى از مسائلى كه بين شيعه و سنى اختلافى نيست اين است كه بر مسافر لازم است كه نمازهاى چهار ركعتى را در
(1) الف – صحيح مسلم، ج 1، ص 437، كتاب المساجد ومواضع الصلاة، باب 36، ح 207.ب – سنن ترمذي، ج 5، ص 202، كتاب تفسير القرآن، ح 2982.
ج – سنن أبي داود، ج 1، ص 112، كتاب الصلاة، باب في وقت العصر، ح 410.
د – سنن نسائى، ج 1، ص 268، كتاب الصلاة، باب 14، ح 468.
(46)
سفر دو ركعتى بخواند. البته اين مسأله نيز مانند بسيارى از مسائل، داراى فروعاتى است كه ميان شيعه و سنى و حتى بين فقهاى اربعه اهل سنت اختلافاتى وجود دارد. شيعه آن را بر مسافر ـ با شرائطش ـ واجب مىداند، و امّا فقهاى اربعه اهل سنّت: مالكيه و حنفيه آن را سنت مؤكد مىدانند، ولى شافعيه و حنابله آن را جايز مىشمارند.(1) اما از نظر روايات صحاح:
1 – «عن عايشة فرضت الصلاة ركعتين ركعتين في الحضر والسفر فأقرت صلاة السفر وزيد في صلاة الحضر».
2 – «عن الزهرى عن عروة عن عايشة إنّ اول الصلاة اول ما فرضت ركعتين. فأقرت صلاة السفر وأتمت صلاة الحضر…».
3 – عن ابن عباس قال: فرض اللّه الصلاة على لسان نبيكم في الحضر اربعا وفي السفر ركعتين وفي الخوف ركعة»(2).
روايات لزوم قصر نماز در سفر را همه ارباب صحاح نقل كردهاند (چنانچه در پاورقى ملاحظه فرموديد). حال مىخواهيم بدانيم كه عايشه چه مىكرد:
زهرى از عروة و او از عايشه روايت مىكند كه گفت: نماز مسافر شكسته و غير مسافر تمام است. بعد زهرى مىگويد كه من از عروة پرسيدم پس چرا عايشه خود در سفر نماز را تمام مىخواند؟ پاسخ داد كه او همچون عثمان تأويل كرده (و اجتهاد نموده) است(3).
ما در مبحث «خلفا در صحاح» درباره تمام خواندن عثمان و آنچه كه مربوط به او بود گفتيم و لذا تكرار آن را لازم نديديم. آيا عايشه به پيروى از عثمان بر خلاف سنت رسول خدا صلىاللهعليهوآله عمل نمود؟ آيا پيروى از سنت آن حضرت لازم است يا پيروى از سنت عثمان؟ (گر چه بايد نام آن را بدعت گذاشت نه سنت).
عايشه كسى نبود كه از عثمان پيروى كند. او يكى از مخالفين سرسخت عثمان بود و از عوامل مؤثر در تحريك مردم به مخالفت با او بود. لذا بايد گفت كه او به رأى خود عمل نموده و با علم و عمد، سنت رسول خدا صلىاللهعليهوآله را زير پا گذاشت.
(1) الفقه على المذاهب الأربعة. (2) روايات مربوط به لزوم قصر نماز در سفر را ـ كه تعداد آن نيز زياد است ـ در كتابهاى زير بجوئيد:
الف – صحيح بخارى، ج 2، ص 53 به بعد، كتاب الجمعة، باب ما جاء في التقصير، و چند باب بعد.
ب – صحيح مسلم، ج 1، ص 478 به بعد، كتاب صلاة المسافرين و قصرها، باب أوّل.
ج – سنن ترمذي، ج 2، ص 428 به بعد، ابواب السفر، ح 544 به بعد (در طى چند باب).
د – سنن ابن ماجة، ج 1، ص 338 به بعد، كتاب اقامة الصلاة والسنة فيها، باب 73، ح 68 – 1063.
ه – سنن أبي داود، ابتداى جلد دوم، ح 1202 – 1198. (در ضمن دو باب).
و – سنن نسائى، ج 3، ص 116 به بعد، كتاب تقصير الصلاة في السفر، ح 1429 به بعد (طى چند باب) خلاصه ترجمه روايات متن چنين است كه نمازهاى چهار ركعتى در سفر دو ركعتى خوانده مىشود.
(3) الف – صحيح بخارى، ج 2، ص 55، كتاب الجمعة، باب ما جاء في التقصير، باب يقصر اذا خرج من موضعه.
ب – صحيح مسلم، همان، ح 3.
ج – سنن ترمذي، ج 2، ص 430، ابواب السفر، باب 39، ح 544.
«… فقلت لعروة: ما بال عايشة تتم في السفر؟ قال: إنها تأولت كما تأول عثمان».
(47)
يكى از نمازهائى كه اهل سنت آن را مستحب مىدانند نماز ضحى است. «ضحى» زمان بعد از طلوع آفتاب تا قبل از ظهر را گويند. اينان مىگويند: مستحب است در اين زمان دو ركعت يا بيشتر و تا 8 ركعت نماز خوانده شود. در صحاح اهل سنت رواياتى نيز وارد شده كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله گاهى آن را مىخواندند.
ما در اين قسمت از نوشتارمان نمىخواهيم وارد اين بحث شويم كه آيا رسول خدا صلىاللهعليهوآله نماز ضحى را مىخواندند يا نه، و آيا اين عمل استحباب دارد يا نه؛ بلكه مىخواهيم از يكى از روايات عايشه چنين استفاده كنيم كه او پيرو سنت پيامبر نبود. به اين روايت توجه كنيد:
«عن عايشه قالت: ما رأيت رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم سبح سبحة الضحى وإنى لاسبحها»(1).
عايشه مىگويد: من نديدم رسول خدا صلىاللهعليهوآله نماز ضحى بخواند و من مىخوانم (!).
سؤال ما اين است كه گفتار عايشه چه معنايى جز بدعت گذارى دارد؟ مگر معناى بدعت جز اين است كه انسان مثلا عبادتى انجام دهد كه در سنت، اثرى از آن نباشد؟ مگر رسول خدا صلىاللهعليهوآله نمىتوانست به صورتى ـ با گفتار يا عمل ـ آن را بفهماند؟ پس اگر آن حضرت عبادتى را تشريع نكرد و مسلمانى آن را انجام دهد، اين همان بدعت است كه شكى در حرمت آن نيست. در صحيحين آمده است كه وقتى رسول خدا صلىاللهعليهوآله دستور دعائى به براء بن عازب مىدهد و در ضمن آن مىفرمايد كه بگو: «… وبنبيك الذى أرسلت…» و براء كه آن را تكرار كرده و مىگويد: «… وبرسولك الذى أرسلت…» حضرتش مىفرمايد: «لا، ونبيك الذى أرسلت»(2) يعنى آنچه كه پيامبر مىفرمايد و اصولا سنت آن بزرگوار، آنقدر دقيق است كه ما حق نداريم كلمه «نبى» را تبديل به «رسول» بكنيم با آنكه در معنى تقريبا يكى است. آنگاه چگونه مىتوانيم عبادتى را كه آن حضرت انجام نداده از پيش خود انجام دهيم؟ حال ببينيم عايشه براى اين عمل خود چه توجيهى مىنمايد:
در ادامه آنچه كه از او درباره نماز ضحى نخواندن پيامبر صلىاللهعليهوآله نقل شده آمده است كه عايشه خود چنين مىگويد:
«… وإن كان رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم ليدع العمل وهو يحب أن يعمل به خشية أن يعمل به الناس فيفرض عليهم»(3).
او بعد از آنكه مىگويد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله نماز ضحى را نخواند ولى من مىخوانم، مىافزايد: رسول خدا صلىاللهعليهوآله گاهى عملى را انجام نمىداد ولى دوست داشت انجام دهد از ترس آنكه نكند مردم هم آن را انجام دهند و بر آنها واجب شود.
كدام عاقل مىتواند اين استدلال را بپذيرد؟ اولا از كجا مىگوييد كه نماز ضحى از جمله آن اعمال است؟ و ثانيا مگر اينهمه اعمال مستحبى كه از آن حضرت نقل شده -چه آنچه را كه خود انجام مىداد، مانند نوافل يوميه، و چه به
(1) الف – صحيح بخارى، ج 2، ص 73، كتاب الجمعة، باب من لم يصل الضحى و… .ب – صحيح مسلم، ج 1، ص 497، كتاب صلاة المسافرين وقصرها، باب 13، ح 77.
ج – سنن أبي داود، ج 2، ص 28، كتاب الصلاة، باب صلاة الضحى، ح 1293.
(2) الف ـ صحيح بخارى، ج 1، ص 71، كتاب الوضوء، باب فضل من بات على الوضوء، و ج 8 ص 5 – 84، كتاب الدعوات، باب إذا بات طاهرا.
ب – صحيح مسلم، ج 4، ص 2 – 2081، كتاب الذكر والدعا و…، باب 17، ح 56.
(3) الف – صحيح مسلم، ج 1، ص 497، كتاب صلاة المسافرين وقصرها، باب 13، ح 77.
ب – سنن أبي داود، ج 2، ص 28، كتاب الصلاة، باب صلاة الضحى، ح 1293.
(48)
آن دستور مىداد، مانند بعض دعاها- بر مردم واجب شد؟ بنابراين بايد گفت: اين هم توجيهى براى مخالفت با سنت است.
قسمت پانزدهم – عايشه و ابتداى نزول وحى
در نوشتار ديگرمان يعنى «پيامبر در صحاح» درباره داستانسرائى عايشه از ابتداى نزول وحى -يعنى زمانى كه او هنوز به دنيا نيامده بود- به تفصيل، مطالبى نوشتيم. در آنجا بيان شد كه چگونه او با نقل اين داستان سراسر كذب و خرافى، شأن ومقام و منزلت رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله را پايين آورده و آن حضرت را انسانى معرفى مىكند كه در نبوت خويش ترديد داشت و نمىدانست آنچه كه به او گفته شد وحى الهى بوده و به رسالت مبعوث شده است تا آنكه «ورقة بن نوفل» -پسر عموى خديجه- به او گفت: نترس، تو به رسالت مبعوث شدى و آنچه كه بر تو نازل شده وحى الهى بوده و آنكه تو ديدى همان جبرئيل است. حضرت خديجه نيز او را دلدارى مىداد و… (2).
در اينجا مىخواهيم به اين نكته توجه دهيم كه هدف عايشه از اين داستانسرائى چه بوده است؟ او كه در زمان بعثت هنوز به دنيا نيامده بود چگونه تمام ريزه كاريهاى اين واقعه خرافى را مىدانست؟ آيا اين رازى بود كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله بعد از 15 سال يا بيشتر به عايشه گفت؟ آيا مىتوان پذيرفت كه پيامبر صلىاللهعليهوآله به باب مدينه علمش كه هر شب با او خلوتها داشت ونجواها مىكرد، نگفت كه من در ابتدا در نبوت خويش مردد بودم و خديجه مرا دلدارى مىداد و مرا نزد «ورقة بن نوفل» برد و او بود كه به من آرامش بخشيد و فهميدم كه واقعا به پيامبرى مبعوث شدم!
آيا عايشه نمىدانست كه اين داستان خرافى باعث پايين آوردن مقام رسول خدا صلىاللهعليهوآله در افكار و انظار ديگران مىشود؟ آيا يهوديان نمىگويند كه پيامبر ما آنگاه كه به رسالت مبعوث شد كسى لازم نبود كه به او دلدارى دهد ولى پيامبر مسلمانان را بايد ديگران ارشاد كنند؟ آيا مسيحيان به ما نمىگويند كه پيامبر ما در آغوش مادرش نبوت خويش را اعلان كرد ولى پيامبر شما را يكى از دانشمندان ما به او گفت كه تو پيامبرى و إلاّ او خود نمىدانست كه در غار حرا چه گذشت؟
علما و محدثين اهل سنت چرا به اين مطالب توجه نكرده و هر حديثى را به صرف اعتماد به راوى، آن را نقل نموده و باعث وهن اسلام و رسول گرامى آن مىشوند؟ آيا هنوز هم علماى اهل سنت نفهميدند كه بايد يا كتابهايشان را از
(1) الفقه على المذاهب الاربعة.(2) الف – صحيح بخارى، ج 4، ص 184، كتاب بدء الخلق، باب وقال رجل مؤمن…، وج 6، ص 215، تفسير سوره علق، وج 9 ص 38 – 37، كتاب الاكراه، باب في التعبير.
ب – صحيح مسلم، ج 1، ص 142 – 139، كتاب الايمان، باب 73، ح 54 – 252.
(45)
اينگونه روايات تطهير كنند يا لااقل با نوشتن مقالاتى در جرايد خود، اينگونه مطالب را نقد كنند و بگويند كه اين روايات توهين به مقام شامخ پيامبر عظيم الشأن اسلام صلىاللهعليهوآله است؟
جالب است كه بيشتر اينگونه خرافات چه در مورد خداى تبارك و تعالى و چه در مورد پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و چه غير آن در صحيحين ديده مىشود؛ همان دو كتابى كه اهل سنت آن دو را «أصح الكتب بعد القرآن» مىدانند!
يكى از امورى كه شيعه و سنى بر آن اتفاق دارند اين است كه قرآنى كه در دست ما است همان است كه بر رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله نازل شده است، نه حرفى كمتر و نه حرفى بيشتر. اختلافى كه بين آن دو فرقه است اين است كه اهل سنت شيعيان را متهم مىكنند كه شما قائل به تحريف قرآن مىباشيد ولى شيعه اين اتهام را نه مىپذيرد و نه بر اهل سنت وارد مىكند. در بعض كتابهاى هر دو فرقه رواياتى ديده مىشود كه نشان مىدهد قرآن تحريف شده است. شيعه در پاسخ مىگويد كه چون اين روايات با قرآن همخوانى ندارد و ما مأموريم كه هر روايتى كه مخالف قرآن باشد آن را به دور بريزيم لذا آن روايات از نظر ما مردود است. اما اهل سنت كه بعض از آن روايات در صحاحشان مىباشد و آنان اين كتابها – مخصوصا صحيحين – را مثل قرآن مىدانند، پاسخهائى مىدهند كه با متن روايات مذكور مخالف است. نظير آنچه كه درقسمت پنجم (عايشه و رضاع كبير) گذشت. نمونه ديگر آن، روايت زير است:
«عن أبي يونس مولى عايشة انّه قال: أمرتنى عايشة أن اكتب لها مصحفا وقالت اذا بلغت هذه الاية فآذنى «حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر وقوموا لله قانتين. قالت: سمعتها من رسول اللّه».(1)
ابو يونس غلام عايشه مىگويد كه عايشه به من دستور داد تا مصحفى بنويسم و گفت: چون به اين آيه رسيدى: «بر تمامى نمازها مخصوصا نماز وسطى محافظت كن» مرا خبر كن. من هم چنين كردم. او اينگونه به من املاء كرد (همان آيه با اضافه كردن «و نماز عصر» و تتمه آيه را خواند) و گفت: من از رسول خدا صلىاللهعليهوآله اينگونه شنيدم.
با اين حساب مطابق اين گفته عايشه، بايد كلمه «وصلاة العصر» از وسط آيهاى حذف شده باشد و اين معنايى جز تحريف قرآن ندارد. توجه داشته باشيد كه اين مطلب در صحيحترين كتابهاى روائى اهل سنت آمده است. با اين حال ما نمىگوئيم كه آنان قائل به تحريف قرآنند؛ بلكه مىگوئيم چرا آنان ادعا مىكنند كه همه روايات صحاح، مخصوصا صحيحين، صحيح است؟ اگر آنان از اين ادعا دست بردارند ما نيز كارى به آنها نداريم. در مورد تحريف قرآن از نظر روايات صحاح، مطالب ديگرى وجود دارد كه به خواست خدا در جاى خود به آن خواهيم پرداخت.
قسمت هفدهم – عايشه و اتمام نماز در سفر
يكى از مسائلى كه بين شيعه و سنى اختلافى نيست اين است كه بر مسافر لازم است كه نمازهاى چهار ركعتى را در
(1) الف – صحيح مسلم، ج 1، ص 437، كتاب المساجد ومواضع الصلاة، باب 36، ح 207.ب – سنن ترمذي، ج 5، ص 202، كتاب تفسير القرآن، ح 2982.
ج – سنن أبي داود، ج 1، ص 112، كتاب الصلاة، باب في وقت العصر، ح 410.
د – سنن نسائى، ج 1، ص 268، كتاب الصلاة، باب 14، ح 468.
(46)
سفر دو ركعتى بخواند. البته اين مسأله نيز مانند بسيارى از مسائل، داراى فروعاتى است كه ميان شيعه و سنى و حتى بين فقهاى اربعه اهل سنت اختلافاتى وجود دارد. شيعه آن را بر مسافر ـ با شرائطش ـ واجب مىداند، و امّا فقهاى اربعه اهل سنّت: مالكيه و حنفيه آن را سنت مؤكد مىدانند، ولى شافعيه و حنابله آن را جايز مىشمارند.(1) اما از نظر روايات صحاح:
1 – «عن عايشة فرضت الصلاة ركعتين ركعتين في الحضر والسفر فأقرت صلاة السفر وزيد في صلاة الحضر».
2 – «عن الزهرى عن عروة عن عايشة إنّ اول الصلاة اول ما فرضت ركعتين. فأقرت صلاة السفر وأتمت صلاة الحضر…».
3 – عن ابن عباس قال: فرض اللّه الصلاة على لسان نبيكم في الحضر اربعا وفي السفر ركعتين وفي الخوف ركعة»(2).
روايات لزوم قصر نماز در سفر را همه ارباب صحاح نقل كردهاند (چنانچه در پاورقى ملاحظه فرموديد). حال مىخواهيم بدانيم كه عايشه چه مىكرد:
زهرى از عروة و او از عايشه روايت مىكند كه گفت: نماز مسافر شكسته و غير مسافر تمام است. بعد زهرى مىگويد كه من از عروة پرسيدم پس چرا عايشه خود در سفر نماز را تمام مىخواند؟ پاسخ داد كه او همچون عثمان تأويل كرده (و اجتهاد نموده) است(3).
ما در مبحث «خلفا در صحاح» درباره تمام خواندن عثمان و آنچه كه مربوط به او بود گفتيم و لذا تكرار آن را لازم نديديم. آيا عايشه به پيروى از عثمان بر خلاف سنت رسول خدا صلىاللهعليهوآله عمل نمود؟ آيا پيروى از سنت آن حضرت لازم است يا پيروى از سنت عثمان؟ (گر چه بايد نام آن را بدعت گذاشت نه سنت).
عايشه كسى نبود كه از عثمان پيروى كند. او يكى از مخالفين سرسخت عثمان بود و از عوامل مؤثر در تحريك مردم به مخالفت با او بود. لذا بايد گفت كه او به رأى خود عمل نموده و با علم و عمد، سنت رسول خدا صلىاللهعليهوآله را زير پا گذاشت.
(1) الفقه على المذاهب الأربعة. (2) روايات مربوط به لزوم قصر نماز در سفر را ـ كه تعداد آن نيز زياد است ـ در كتابهاى زير بجوئيد:
الف – صحيح بخارى، ج 2، ص 53 به بعد، كتاب الجمعة، باب ما جاء في التقصير، و چند باب بعد.
ب – صحيح مسلم، ج 1، ص 478 به بعد، كتاب صلاة المسافرين و قصرها، باب أوّل.
ج – سنن ترمذي، ج 2، ص 428 به بعد، ابواب السفر، ح 544 به بعد (در طى چند باب).
د – سنن ابن ماجة، ج 1، ص 338 به بعد، كتاب اقامة الصلاة والسنة فيها، باب 73، ح 68 – 1063.
ه – سنن أبي داود، ابتداى جلد دوم، ح 1202 – 1198. (در ضمن دو باب).
و – سنن نسائى، ج 3، ص 116 به بعد، كتاب تقصير الصلاة في السفر، ح 1429 به بعد (طى چند باب) خلاصه ترجمه روايات متن چنين است كه نمازهاى چهار ركعتى در سفر دو ركعتى خوانده مىشود.
(3) الف – صحيح بخارى، ج 2، ص 55، كتاب الجمعة، باب ما جاء في التقصير، باب يقصر اذا خرج من موضعه.
ب – صحيح مسلم، همان، ح 3.
ج – سنن ترمذي، ج 2، ص 430، ابواب السفر، باب 39، ح 544.
«… فقلت لعروة: ما بال عايشة تتم في السفر؟ قال: إنها تأولت كما تأول عثمان».
(47)
يكى از نمازهائى كه اهل سنت آن را مستحب مىدانند نماز ضحى است. «ضحى» زمان بعد از طلوع آفتاب تا قبل از ظهر را گويند. اينان مىگويند: مستحب است در اين زمان دو ركعت يا بيشتر و تا 8 ركعت نماز خوانده شود. در صحاح اهل سنت رواياتى نيز وارد شده كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله گاهى آن را مىخواندند.
ما در اين قسمت از نوشتارمان نمىخواهيم وارد اين بحث شويم كه آيا رسول خدا صلىاللهعليهوآله نماز ضحى را مىخواندند يا نه، و آيا اين عمل استحباب دارد يا نه؛ بلكه مىخواهيم از يكى از روايات عايشه چنين استفاده كنيم كه او پيرو سنت پيامبر نبود. به اين روايت توجه كنيد:
«عن عايشه قالت: ما رأيت رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم سبح سبحة الضحى وإنى لاسبحها»(1).
عايشه مىگويد: من نديدم رسول خدا صلىاللهعليهوآله نماز ضحى بخواند و من مىخوانم (!).
سؤال ما اين است كه گفتار عايشه چه معنايى جز بدعت گذارى دارد؟ مگر معناى بدعت جز اين است كه انسان مثلا عبادتى انجام دهد كه در سنت، اثرى از آن نباشد؟ مگر رسول خدا صلىاللهعليهوآله نمىتوانست به صورتى ـ با گفتار يا عمل ـ آن را بفهماند؟ پس اگر آن حضرت عبادتى را تشريع نكرد و مسلمانى آن را انجام دهد، اين همان بدعت است كه شكى در حرمت آن نيست. در صحيحين آمده است كه وقتى رسول خدا صلىاللهعليهوآله دستور دعائى به براء بن عازب مىدهد و در ضمن آن مىفرمايد كه بگو: «… وبنبيك الذى أرسلت…» و براء كه آن را تكرار كرده و مىگويد: «… وبرسولك الذى أرسلت…» حضرتش مىفرمايد: «لا، ونبيك الذى أرسلت»(2) يعنى آنچه كه پيامبر مىفرمايد و اصولا سنت آن بزرگوار، آنقدر دقيق است كه ما حق نداريم كلمه «نبى» را تبديل به «رسول» بكنيم با آنكه در معنى تقريبا يكى است. آنگاه چگونه مىتوانيم عبادتى را كه آن حضرت انجام نداده از پيش خود انجام دهيم؟ حال ببينيم عايشه براى اين عمل خود چه توجيهى مىنمايد:
در ادامه آنچه كه از او درباره نماز ضحى نخواندن پيامبر صلىاللهعليهوآله نقل شده آمده است كه عايشه خود چنين مىگويد:
«… وإن كان رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم ليدع العمل وهو يحب أن يعمل به خشية أن يعمل به الناس فيفرض عليهم»(3).
او بعد از آنكه مىگويد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله نماز ضحى را نخواند ولى من مىخوانم، مىافزايد: رسول خدا صلىاللهعليهوآله گاهى عملى را انجام نمىداد ولى دوست داشت انجام دهد از ترس آنكه نكند مردم هم آن را انجام دهند و بر آنها واجب شود.
كدام عاقل مىتواند اين استدلال را بپذيرد؟ اولا از كجا مىگوييد كه نماز ضحى از جمله آن اعمال است؟ و ثانيا مگر اينهمه اعمال مستحبى كه از آن حضرت نقل شده -چه آنچه را كه خود انجام مىداد، مانند نوافل يوميه، و چه به
(1) الف – صحيح بخارى، ج 2، ص 73، كتاب الجمعة، باب من لم يصل الضحى و… .ب – صحيح مسلم، ج 1، ص 497، كتاب صلاة المسافرين وقصرها، باب 13، ح 77.
ج – سنن أبي داود، ج 2، ص 28، كتاب الصلاة، باب صلاة الضحى، ح 1293.
(2) الف ـ صحيح بخارى، ج 1، ص 71، كتاب الوضوء، باب فضل من بات على الوضوء، و ج 8 ص 5 – 84، كتاب الدعوات، باب إذا بات طاهرا.
ب – صحيح مسلم، ج 4، ص 2 – 2081، كتاب الذكر والدعا و…، باب 17، ح 56.
(3) الف – صحيح مسلم، ج 1، ص 497، كتاب صلاة المسافرين وقصرها، باب 13، ح 77.
ب – سنن أبي داود، ج 2، ص 28، كتاب الصلاة، باب صلاة الضحى، ح 1293.
(48)
آن دستور مىداد، مانند بعض دعاها- بر مردم واجب شد؟ بنابراين بايد گفت: اين هم توجيهى براى مخالفت با سنت است.