حسن زاده آملی : جمیع عبادت ها عبادت حق تعالی است !!!
حسن زاده آملی در یکی از تالیفاتشان به نام ممدالهمم در شرح فصوص الحکم پرده از مطلبی برمی دارند که شنیدن آن خالی از لطف نیست.
ایشان در بیان تاویل آیات سوره مبارکه طه در باب گوساله پرست شدن قوم حضرت موسی(ع) پس از رفتن آن جناب به کوه طور و سپس ماجرای بحث موسی(ع) و هارون(ع) چنین می فرمایند:
موسی(ع) بواقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و انچه را حکم فرمود غیر ان نخواهد شد (پس جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است و لکن ((ای بسا کس را که صورت راه زد)). بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند (غرض شیخ در اینگونه مسائل در فصوص و فتوحات دیگر زبر و رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرند هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند)
این مطلب از کتاب ممدالهمم در شرح فصوص الحکم چاپ سوم صفحه۵۱۴ نقل شد.
آنچه مایه تعجب است آنست که این استاد بزرگوار که از بزرگان عرفان وفلسفه زمان هستند در این مطلب داستان مذکور را به شیوه جدیدی طرح می کنند. به ترتیبی که ناراحتی موسی(ع) از گوساله پرست شدن قوم نبود چراکه موسی(ع) می دانست که گوساله سامری خدا بود و مردم در واقع خدا را پرستش می کردند بلکه ناراحتی موسی(ع) به سبب آن بود که هارون(ع) مردم را از گوساله پرستی منع می کرد و این کاری اشتباه بود.
این بخش از مطالب کتاب در واقع شرحی است همراه با تایید بر کلمات شیخ اکبر محیی الدین بن عربی صاحب کتاب فصوص الحکم که وی در واقع بیان کننده این نظر می باشد. به همین دلیل در پایان بحث آقای حسن زاده در داخل پرانتز می فرماید که این قبیل مطالب در کلام ابن عربی از جمله موارد مربوط به توحید خواص است که با توحید عوام متفاوت است!
توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید.
ولی
توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است !؟!؟!
نکته قابل توجه آنست که در ادامه این قصه دستور می رسد که توبه گوساله پرستان قوم موسی(ع) آنست که یکدیگر را به قتل رسانند. چنانکه خداوند متعال می فرماید:
و اذ قال موسی لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم
سوره مبارکه بقره آیه شریفه ۵۴
منبع : سحرگاه ظهور
ایشان علامه هستند لطفا از کلمه علامه برای علامه حسن زاده آملی استفاده کنید. با تشکر
با تشکر از مطلب خوبتون
فرض آخر رو می زنیم تا بلکه آنها که دلبسته فلسفه و عرفان وصوفیه شده اند دست از این راه بردارند
اولا که پیمامبر خدا فرمودند برای هدایت شما دو چیز کافیست و به این دو چنگ بزنید یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت
فرض می کنیم که امثال ابن عربی و ملاصدرا و ابن سینا و سهروردی و غیره هم بویی از معرفت برده اند (که نبرده اند ) آیا راه برتر برای معرفت ائمه نیستند آیا بهتر نیست تا وقتی همه احادیث و روایات ائمه را یاد نگرفته وقت خود را صرف غیر نکنیم ؟
هر کس که مخالف ائمه و پیامبران خداوند حرف زده باشد و اعتقاداتش بر خلاف برگزیدگان خداوند باشد ملعون است. حتی اگر گروهی از مردم او را علامه بدانند. مهم این است که آیا ایشان از نظر خدای متعال علامه است یا خیر مانند انعام بل اضل سبیلا میباشند..
جواب دوست عزیز آره ایشان علامه … است
خدا… او را
ایشان نه فقط … نیست بلکه با تحقیق میگویم -به واسطه اظهار عقایدیکه با ضروریات اعتقادی در تمام ادیان الهی – … نیست
یک انتقاد چرا حرف ما را خلاصه کردید ما طبق آنچه که در اروه آمده است در مورد وحدت وجودیهای می گوییم آنها نجس هستند و از دین خارج اند
لعنت خدا بر هرچی دشمن،بدعت گذار و صوفیه
شمایی که میگی وحدت وجودی ها نجس هستند! اصلا می دونی وحدت وجود یعنی چی؟!! صرف ظاهر یه حرفی رو از دیگران شنیدی و به حکم همون داری اینطور قضاوت میکنی؟ برو چند سال درست تحقیق کن شخص رو بشناس و حرفش رو بفهم اگر با عقل و دین مطابقت نکرد و همونی بود که شما از زبان دیگران شنیدی بعد تکفیر کن!!! رد کردن دیگران راحته!!! حرف فهمیدن و به سر حرف رسیدن جان به لب آوردن میخواهد!!!
همین گوساله پرستی عزیزم از عواقب همین وحدت وجوده
حالا اینجا راببینید. عارف! بزرگ ملا سلطانعلی گنابادی در تفسیر بیان السعاده ج2 ص437 می نویسد:
و لما کان اجزاء العالم مظاهر الله الواحد القهار بحسب اسماء اللطفیه و القهریه کان عبادة الانسان لای معبود کانت عبادة الله اختیارا ایضا…
فالانسان فی عبادتها اختیارا للشیطان کالانسیه و للجن کالکهنه و تابعی الجن و للعناصر کالزردوشینه و عابدی الماء و الهواء و الارض و للموالید کالوثنیه و عابدی الاحجار و الاشجار و النباتاب و کاالسامریه و بعض الهندوها الذین یعبدون سائر الحیوانات و الجمشیدیه و الفرعونیه الذین یعبدون الانسان و یقرون بالهنیه و للکواکب کالصابئیه و للملائکه کاکثر الهنود و للذکر و الفرج کبعض الهنود القائلین بعبادة ذکر الانسان و فرجه و کالبعض الاخر القائلین بعبادة ذکر مهاد یوملکا عظیما من الملائکه و فرج امرئته کلهم عابدون لله من حیث لا یشعرون لان کل المعبودات مظاهر له باختلاف اسمائه!!!!!!!!!!!!!
ترجمه عبارات فوق:
چون تمام اجزاء عالم مظاهر اسماء خداوند است چه اسماء لطفیه و چه اسماء قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند در حقیقت خدا را اختیارا پرستش کرده!!!!!!!!!!!
…
پس انسانها در پرستش اختیاری خود[نسبت به همه چیزها ]
همچون ابالسه که ابلیس و شیطان را پرستش میکند،
و کهنه که جن و اجنه را پرستش میکنند،
و زردشتیه که عناصر را پرستش میکنند،
و وثونیه و بتپرستان که آب و هوا و زمین و موالید ثلاثه را پرستش میکنند
و سامریین که احجار و سنگها و اشجار و نباتات را پرستش میکنند،
و بعضی از هندوها که گاو و حیوانات را پرستش میکنند،
و مثل فرعونیان و جمشیدیه که انسان را پرستش میکنند،
و مثل صائبیه که ستارگان را پرستش میکنند،
و باز مثل اکثر هندوها که ملائکه را پرستش میکنند،
و پرستش کنندگان ذَکَر و فرج مثل بعضی از هندوها که ذکر و فرج انسان را پرستش میکنند،
و گروهی دیگر که آلت و ذکر «مهادیو» را که فرشته بزرگیست پرستش میکنند,
و بعضیها که آلت زن خود را پرستش می کنند
تمام اینها پرستش خداست، چون همه مظاهر اسماء و صفات خدا را پرستش میکنند، پس خدا پرست هستند!!!!!ولی نمی فهمند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
این عین افاضات موحدانه!!! عارف و صوفی بزرگ ملا سلطانعلی گنابادی بود.
همانکه جناب عارف! حسن زاده آملی کتاب بیان السعاده او را به مریدان سفارش می کند !!!!
لعنة الله علی المبتدعین و المضلین و حشرهم الله مع ابی بکر و عمر و عثمان ومعاویة و یزید و…
ohooooooooooooooooooooooooooooooooooooo
مشرکان جاهلیت با اینکه بت را خالق خود نمی دانسته و او را عبادت می کردند تا به الله تقرب پیدا کنند( و ما نعبدهم إلا لیقربونا إلی الله زلفی!) از سوی خداوند مشرک و کافر نامیده شدند.
پس چگونه است حال کسانی که باطن بت و گوساله و همه چیز را خود خدا می دانند!!! آ
آن بیچاره ای که می گفت خدایی هست غیر از این بت, ولی بت را پرستش می کرد مشرک و کافر بود اما اینهایی که می گویند بت و گوساله غیر از خدا نیست موحدند؟؟؟!!! ـ یک کلمه “باطن” می آورند تا عوام گمان کنند دارند اسرار می گویند!!!
همان آقای عارف! در الهی نامه! اش گوید:
تا حال می گفتم “لا تاخذه سنة و لا نوم”
حال می بینم مرا که ” لا تاخذنی سنة و لا نوم”!!!
در چاپهای بعدی عبارت فوق و بعضی مزخرفات دیگر را از ترس علمای راستین مکتب حذف کردند
چرا انبیاء خداوند به جای اینهمه رنج مبارزه با بت پرستان و گوساله پرستان و… خیلی راحت این سرّ را به آنها نگفتند که أیها المشرکون! بدانید که باطن بتها و گوساله هایی که می پرستید همان خداست! به این سر! اعتقاد داشته باشید و دیگر در بت پرستی تان خوش باشید!!! در صورت بت متوقف نشوید و بدانید باطنش خود خداست و دیگر راحت باشید و مطمئن باشید که خداپرستید!!!!!!
آیا با افشای این سرّ! نزاع انبیاء و مشرکان برای همیشه پایان نمی یافت؟؟؟!!!!
بله این ادعاها به قول حسن زاده آملی, از اسرار ولایت است و ما هم قبول داریم از اسرار ولایت است! و با صدای بلند هم فریاد می کنیم که گوساله پرستی و فَرج پرستی را خدا پرستی دانستن از اسرار ولایت است!
اما ولایت چه کسی؟ ولایت شیطان!!
بله این از اسرار ولایت ابلیس لعین است که طلبه بدبختی را که مثلا به نیت کسب علوم اهل بیت به قم می آید و هزاران رنج را به جان می خرد بر اثر حماقتها و پیروی کورکورانه از مدعیان عرفان و چشم بستن بر تمام ادله برهانی و وحیانی و پشت کردن به قرآن و روایات حاوی بدیهی ترین ادله عقلی, به جایی می رساند که از آلت پرستی و گوساله پرستی دفاع کند و باطن آنها را ذات پاک خداوند بداند و خبیثانه ترین تأویلات ابن عربی نسبت به کلام خدای متعال را اسرار بنامد!!!!
ظاهرا اولین کسی که در عالم تشیع سخن از اسرار گفت! شلمغانی بود وی که در زمان غیبت صغری ابتدا از علمای بزرگ شیعه و حتی از وکلای امام زمان بوده شیفته مکتب حلاج شد و به چاه ابلیسی او در افتاد و شروع به تبلیغ مرام وی کرد. شگردی که برای تبلیغ کفریات حلاج در میان شیعیان به کار میبرد این بود که به مریدانش می گفت اینها را افشا نکنید اینها اسرار باطنی است که امام زمانتان تنها به من سپرده است!!!! ـ مثل مدعیان امروزی اسرار باطنی! ـ
به هر حال با توقیع شریف امام زمان در لعن و برائت از شلمغانی و نیز حلاج شیعه از فتنه ای بزرگ نجات یافت اما افسوس که قرنها بعد دوباره جرقه های این فتنه توسط سید حیدر آملی مرید سینه چاک ابن عربی زده شد و ادعا کرد که تصوف همان تشیع است و چون از آنطرف کتاب بسیار خوبی در اثبات ولایت اهل بیت نوشته بود باعث فریب عده ای هر چند قلیل شد و راه برای نفوذ ضلالتهای تصوف در عالم تشیع باز شد و…
مرحوم علاّمه خويي ـ مؤلّف كتاب “منهاج البراعة” در شرح نهج البلاغة ـ بعد از نقل مطالبي از “ابنعربي” و “قيصري” ميفرمايد:
اين خلاصه كلام اين دو پليد نجس و نحس بود. اين دو نفر در آن كتاب از اينگونه سخنان بسيار گفتهاند، و انسان مومن و تيزبين بايد تأمّل و دقّت نمايد كه چگونه اين دو نفر، باطل را به صورت حق جلوه داده، و كلام خداوند را _ با نظرات و خيالات پوچ و فاسد خويش _ بر طبق عقايد باطل خود برگرداندهاند، در حالي كه پيامبر بزرگوار اينچنين فرمودهاند كه: “هر كس قرآن را بر اساس رأي و نظر و دلخواه خود تفسير نمايد، جايگاه و نشيمنگاه خويش را در دوزخ آماده نموده است.»
به جان خودم قسم ميخورم كه اين دو نفر و پيروان آنها، حزب و گروه شيطان و دوستان و همراهان بتپرستان و بندگان طاغوتند! هدف و مقصود ايشان جز تكذيب پيامبران و بينات و برهانهاي رسولان الهي، و از بين بردن پايه و اساس اسلام و ايمان، و باطل نمودن تمام شرايع و اديان آسماني، و رواج دادن بتپرستي، و بالا بردن سخنان كفر، و پايين كشيدن كلمه خداوند هيچ چيز ديگري نبوده است…
با تمام اينها، تعجب در اين است كه ايشان گمان ميكنند كه خودشان موحّد و عارف كاملند و ديگران در پرده مانده و حق را نشناختهاند! برخي از ايشان بالاتر رفته و ادّعاي ولايت قطبيه نمودهاند، و برخي نيز ادّعاي الوهيت و ربوبيت كردهاند و گمان دارند كه خدايشان در ايشان تجلّي نموده، و در شكل و شمايل منحوس آنان ظاهر شده است! “ابنعربي” در فتوحاتش ميگويد: “خداوند بارها براي من تجلّي نمود و به من گفت بندگان مرا نصيحت كن”!
و بايزيد بسطامي ميگويد: “منزهم من! چقدر والامرتبه هستم! و معبودي جز من نيست”. و حلاج ميگويد: “در جبّه و لباس من جز خدا نيست!” و ميگويد: “من حقم، و من خدايم!” و بعضي از اينان كار را به انتها رسانده و پا را از حد فراتر نهاده، ميگويد و ميبافد و ميلافد و مانند ديوانهاي نادان و بيشعور كه نميفهمد چه ميگويد با خدا خطاب ميكند مانند خطاب كردن مولا با بندهاش، و اين شخص كسي نيست جز “ابويزيد” كه “قيصري” در “شرح فص نوحي” از او نقل ميكند كه در مناجاتش به هنگام تجلّي خدا بر او [!] گفته است: “ملک من از ملک تو بزرگتر است! چون تو از آن مني، و من از آن تويم. پس من ملک توام، و تو ملک مني، و تو عظيمتر و بزرگتري. پس ملک من از ملک تو ـ كه خود من ميباشم ـ بزرگتر است”!
… ما در اينجا به اين جهت سخن را بسط داديم كه گمراهي اين نادانان ـ كه گمان دارند از اهل كشف و شهود و يقيناند و خود را موحّد و مخلص ميدانند با آنكه از گمراهان و تكذيبكنندگان پيامبران و رسولانند ـ روشن شود. و خداوند از آنچه ظالمان و ملحدان ميگويند والاتر است.
شيخ “عبدالنبي عراقي” ميفرمايد:
وحدت وجود به گونههاي مختلفي مطرح ميشود. حاجي سبزواري ميگويد كه «وحدت وجود به چهار وجه اطلاق ميشود. بعضي از اين وجوه را توحيد مردم عوام، و برخي را توحيد خواص، و بعضي را توحيد خاصّ الخاص، و بعضي را توحيد اخص الخواص قرار داده است.» كاش ميدانستم كه اگر مطلب اين طور است كه اينها گمان كردهاند، پس عابد كيست و معبود كيست؟ و خالق كيست و مخلوق كدام است؟ و آمر كيست و مأمور كدامين است؟ و نهي كننده كيست و فرمانبر نهي كه خواهد بود؟ رحم كننده كيست و مرحوم كيست؟ آنكه ثواب ميبرد و آنكه عقاب ميشود كيست؟ آنكه عذاب ميكند و آنكه معذّب ميشود كيست؟ واجب كيست و ممكن كيست؟ و از اين قبيل كفرياتي كه تمام اديان اينها را منكرند و بر خلاف ضرورت تمام مذاهب ميباشد.
با اينكه اينها همگي معتقد به وحدت وجود هستند و معناي وحدت وجود اين است كه: در واقع، جز وجود واحدي ـ كه عين تمام اشيا است ـ چيز ديگري نيست. و لازمه اين سخن آن است كه خداوند عين حيوانات نجس باشد و عين قاذورات و پليديها و كثافات گردد و از اين قبيل لوازم باطل ديگري غير آنچه برشمرديم. خداوند از آنچه ظالمان به او نسبت ميدهند برتر و والاتر است. لعنت خدا بر ظالمان باد! خدا آنها را مخذول و خوار گرداند كه چه ياوهها ميبافند! خداوند را آنطور كه بايد نشناختند، و به زودي ستمكاران خواهند دانست كه سرانجامشان به كجا خواهد كشيد!
علامه جعفری:
علامه جعفری در تقریظی بر کتاب “حکمت بوعلی سینا”ی علامه حائری مازندرانی ـ معروف به علامه سمنانی ـ می نویسد:
” در مبحث اصالت وجود قدرت فکری حضرت آقای علامه بدون تأثر از گفته ها و گوینده, شاهراه علمی خود را طی نموده و اصالت وجود را از کرسی پرستش به پایین آورده و این منصب را از آن ماهیت دانسته…”
و در ادامه می نویسد:
” در این مبحث[وحدت و کثرت] حضرت آقای علامه غایت تتبع و تحقیق و تدقیق را انجام داده و محی الدین ها و جامی ها و صدر المتالهین ها را از مقام پرستش پایین آورده و بدون مبالغه آخرین ضربت را بر مسلک وحدت موجود و وحدت وجود وارد آورده.”
حکمت بوعلی سینا ج3 ص6
و نیز در بیان منطق آقایان می نویسد:
” اگر اصل را با وجود, و موجود را واحد شخصی عقیده کردی, اعلم دورانی! اگر چه الف را از باء تاشخیص ندهی…و بالعکس اگر راجع به وحدت موجود اظهار نظر کنی جاهل ترین مردمی اگرچه اعلم دوران باشی”
“مبدا اعلی” ص108 و 111
علامه محمد باقر مجلسي :
و جمع ديگر از صوفيه و اهل سنت كه از حلول گريختهاند، به امرى قبيحتر و شنيعتر قايل شدهاند، كه آن اتحاد است. و مىگويند كه: خدا با همه چيز متحد است، بلكه همه چيز اوست و غير او وجودى ندارد و همين اوست كه به صورتهاى مختلف برآمده، گاه به صورت زيد ظهور مىكند و گاه به صورت عمرو و گاه به صورت سگ و گربه و گاه به صورت قاذورات ، چنانچه دريا موج مىزند و صورتهاى بسيار از آن ظاهر مىشود و بغير دريا ديگر چيزى نيست.
كه جهان موجهاى اين درياست – موج و دريا يكىست غير كجاست؟ و ماهيات ممكنه امور اعتباريه است كه عارض ذات واجبالوجود است.
و در جميع كتب و اشعار خود تصريح به امثال كفرها و مزخرفات نمودهاند….
و محىالدين كه از رؤساى ايشان است در فصوص الحكم مىگويد كه: ما وصف حق به هيچ وصف نكرديم الا ما عين آن وصف بوديم. و حق تعالى وصف نفس خود از براى ما مىفرمود. پس هر گاهى كه او را مشاهده كنيم خود را مشاهده كرده باشيم، و هرگاه كه او مشاهده ما مىكند مشاهده خود كرده باشد. و در جاى ديگر ترجيح مىدهد مرتبه ولايت را بر مرتبه نبوت، و خود را خاتم الولايه مىگويد و از اينجا ترجيح خود را بر پيغمبران دعوى مىنمايد.
و مىگويد كه: سبحان من أظهر الأشياء و هو عينها. يعنى: منزه خداوندى كه چيزها را ظاهر كرد و او عين همه چيزهاست.
و در جاى ديگر از فصوص الحكم خطا نسبت به نوح عليهالسلام مىدهد، كه او غلط كرد در تبليغ رسالت، و قومش درست رفتند و غرق درياى معرفت شدند. و اگر ايشان را نوح از آن دريا به كنار مىآورد، از درجه بلندى به درجه پستى مىآمدند.
و مكرر در تصانيفش مىگويد كه: زنهار كه مقيد به مذهبى مشو، و نفى هيچ مذهب مكن، و هيچ معبود غير خدا را از بت و غيره انكار مكن، كه به قدر آنچه از آنها انكار مىكنى از خداى خود انكار كردهاى، و خدا در همه چيز ظهور دارد.
و مىگويد كه: خدا هارون را بر گوسالهپرستان مسلط نگردانيد آنچنانچه موسى را مسلط گردانيد. تا آن كه حق تعالى در جميع صُور معبود شود. و لهذا هيچ نوعى از انواع عالم نماند كه معبود نشد.
و مىگويد كه: نصارا براى اين كافرند كه دعوى اتحاد با خدا را در خصوص عيسى گفتند. اگر در همه چيز مىگفتند عين توحيد مىبود.
” عین الحیاة ” ص 50 _ 52
ای کاش مولایمان بیاید و به این بدعتها و خرافات پایان دهد!
چقدر عجیب هستیم ما!
اگر کوچکترین اهانتی به اولیاء معصوم خدا شود بر آشفته می شویم اما این جسارتهای عظیم در حق خالق متعال, خالق همان اولیاء معصوم می شود اما آرامیم!!!! خدا را عین همه مخلوقات می دانند و ما بی خیالیم! خدایمان را فدای شخصیتها کرده ایم!!!
خدایا نجاتمان بده!
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
/ چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی…/ خلیل اتشین سخن! تبر به دوش بت شکن!/ خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی!
السلام علی المهدی الذی یملأ الأرض قسطا و عدلا
طرح بحث و بیان اشکال و نقد مطلب، علاوه بر آنکه باید با فهم صحیح همراه باشد، از انسان سلیم النفس، ادب را نیز طلب میکند. اینکه وحدت وجود به چه معناست و آیا این دیدگاه با شرع انور منطبق است یا در تناقض، بحثی است که مجال خود را میطلبد.
علامه رفیعی قزوینی 4 معنا برای وحدت وجود نقل میکنند که از ین 4 معنا به وحدت شهود، حکم می دند. نیز آیة الله بهجت نیز وحدت حکمی را مطرح میکند… .
به هر حال منظورم فراخ بودن بستر بحث و ظریف بودن این عرصه است. ولی مهمتر از آن رعایت ادب و حفظ شأن علما و صلحاست. به هرحال آیة الله حسن زاده و دیگرانی که به این مطالب اعتقاد دارند، از بزرگان ما هستند و نباید به خاطر ردّ نظر و دیدگاه، شخصیت یک نفر را زیر سئوال برد و به وی توهین نمود. در اینصورت در برابر خدای متعال مسئولیم.
اگر چنین فضایی فراهم شود، شاهد آن خواهیم بود که بسیاری از سوء برداشتها و احیانا اشتباهات طرفین حل و فصل میشود؛ ولی فضای همراه با توهین و ناسزاگویی و نفرین هیچ نتیجهای نخواهد داشت.
توفیق حق یارتان