علم امام حسين عليه السلام
امام حسین علیه السلام در دانش وارث مقام نبوت و مکان امانت و ولایت و عصمت و طهارت بوده، علوم و دانش را از لسان وحی فرا گرفته و آن چه هم اخذ کرده به مرتبه علم الیقین او رسیده و لذا هر چه علما و فضلای مکتب اسلام مانند: ابن عباس و محمد حنفیه و… خواستند حسین را از رأی خود منحرف کنند، چون علم الیقین در کار خود داشت مانند کوه پا بر جا و استوار بر اجراء نقشه خود بود. اندیشه امام حسین علیه السلام مانند ساعت منظم کار می کرد و هیچ حادثه ای او را متزلزل نمی ساخت.
علم غيب امام حسين عليه السلام
شواهد مذكور دلالت بر اين دارد كه حضرت ابا عبدالله عليه السّلام از شهادت خويش باخبر بود، امّا بنا نيست وي، خواست خدا را تغيير دهد؛ بلكه با رنج ها و مصيبت ها رو به رو شود. طبق حكمت پروردگار، او نيز هم چون انسان هاي ديگر، بايد آزمايش شود، مصيبت ببيند و زخمي يا شهيد شود. آري، امام داراي علم غيب است؛ ولي از سوي ديگر، رهبر و راهنماي مردم است. بنابراين بايد به گونهاي زندگي كند كه ديگران بتوانند، او را سرمشق خود قرار بدهند.
اگر بنا بود آن حضرت و ساير امامان، براي حلّ مشكلات و موانع، از چيزي كمك بگيرند كه مردم آن را در اختيار ندارند، ديگر نمي توانستند الگويي براي زندگي پيروان شان باشند و آنان را به بردباري، تلاش، جهاد و… فرا بخوانند. بنابراين، پيشوايان معصوم، همواره از ابزارهاي طبيعي بهره مي برند و از امور خاص، براي پيروزي خويش مدد نمي گيرند؛ مگر در موارد استثنايي، مثل حفظ دين و عزت آن، حفظ ايمان مردم و هدايت انسان ها.(1)
اسناد و مدارك، نشان مي دهد آن حضرت، عالمانه و آگاهانه قيام كرد و از نتايج آن مطلع بود؛ ولي اين آگاهي، در سير طبيعي و منطقي حركت ايشان، تأثيري نداشت. شهيد مطهري، دعوت مردم كوفه و نپذيرفتن بيعت با يزيد را از علل طبيعي واقعه كربلا مي شمارد و اظهار مي دارد كه آن حضرت، نمي توانست به دعوت كوفيان بي اعتنايي كند؛ زيرا پاسخ مثبت به چنين دعوتي، طبيعي است و نيز حاضر نبود با يزيد بيعت كند؛ زيرا وي شخص فاسد و ظالم بود.
سپس ایشان علت ديگري را مطرح مي كند كه مهمترين دليل براي قيام سالار شهيدان عليهالسّلام به حساب مي آيد و آن، «امر به معروف و نهي از منكر» است؛ يعني اگر كوفيان از آن حضرت دعوت نمي كردند، آن بزرگوار براي از بين بردن تحريف هاي موجود و حفظ اسلام، قيام مي كرد.(2)
در وصيت نامه امام حسين عليه السّلام به برادرش محمد حنفيه آمده است كه من براي مقام، قيام نمي كنم؛ بلكه مي خواهم، امت جدم را اصلاح كنم.(3) از سوي ديگر، چون حاكمان، فاسد و ظالمند، چارهاي جز قيام، جهاد و شهادت وجود ندارد. ملاحظه مي فرماييد كه طبق مطالب پيشين، حركت امام و پيامدهاي آن منطقي و طبيعي است و بنا نيست بهره گيري از امور غيبي، سبب پيروزي آن جناب باشد.
جابر از امام زین العابدین عليه السلام نقل می کند: که اعرابیي به سوی مدینه آمد تا آن که امام حسین عليه السلام را در امر امامت امتحان کند (چون او را به عنوان امام نزد او مطرح کرده بودند) همین که نزدیک مدینه شد خود را جنب کرد و با همان حال بر امام حسین علیه السلام وارد شد.
حضرت فرمودند: ای اعرابی آیا شرم نمی کنی در حال جنابت بر امام خود وارد می شوی! گفت: من از آمدنم به حاجت خود رسیدم (یعنی من با این حال می خواستم بدانم تو امامی اگر امام باشی از حالات درونی من خبرداری و فهمیدم که چنانی) از نزد آن جناب بیرون رفت و غسل کرد و بازگشت و آن چه می خواست از آن بزرگوار پرسید.
امام حسین علیه السلام وارث علم پيامبر
عكرمه, شاگرد برجسته ابن عباس, نقل مى كند كه روزى ابن عباس در مسجد براى مردم حديث مى گفت كه نافع بن ازرق برخاست و گفت: اى ابن عباس! از احكام مورچه و پشه براى من مردم فتوامى دهى؟ اگر علمى دارى خدايى را كه مى پرستى براى من توصيف كن ابن عباس سر به زير انداخت حسين به على در گوشه مسجد نشسته بود, رو به نافع كرد و فرمود: اى نافع به سوى من بيا تا پاسخت را بازگويم.
نافع گفت: من از تو پرسيدم؟
ابن عباس گفت: يا ابن الازرق! انه من اهل بيت النبوة و هم ورثة العلم.
نافع به سوى امام رفت و حضرت پاسخ او را ارايه فرمود.
نافع گفت: اى حسين! سخنانت نيكو و پرمايه است.
فرمود: شنيده ام كه تو پدرم و برادرم و مرا به كفر متهم كرده اى؟
گفت: قسم به خدا با آن چه از شما شنيدم بى ترديد شما سرچشمه نورانى اسلام و ستارگان احكام خدا هستيد (لقد كنتم منار الاسلام و نجوم الاحكام).
امام فرمود: يك سؤال از تو مى پرسم.
گفت: بپرس, يابن رسول اللّه.
فرمود: آيه «فاما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه» (سوره كهف / 81) را خوانده اى؟
اى نافع! چه كسى آن گنج گران بها را براى آن دو يتيم در زير ديوار پنهان كرده بود تا به آنان ارث رسد.
گفت: پدر يتيمان.
فرمود: راستى پدر آن ها بهتر و دلسوزتر براى فرزندانش بود يا رسول خدا؟
آيا مى توان باور كرد كه پيامبر علم گران بهاى خويش را براى فرزندانش به وديعت نگذاشته باشد و ما را از آن محروم كرده باشد؟
داستان شنيدنى از علم امام حسين عليه السلام
ابوسلمه گويد: (در زمان خلافت عمر) همراه عمر بن خطاب به مکه رفتيم و در مراسم حج شركت نموديم، در مجلسى، شخصى نزد عمر آمد و گفت: من در حال احرام بيرون آمدم و تخم شتر مرغى را ديدم و آن را برداشتم و شكستم و پختم و خوردم، چه چيز (به عنوان كفاره) بر من واجب است؟ عمر گفت: در اين باره چيزى به نظر نمى رسد، اين جا بنشين، شايد خداوند، مشكل تو را بوسيله بعضى از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله حل كند.
در اين هنگام ناگهان على علیه السلام همراه حسين علیه السلام به آن جا آمدند، عمر به آن شخص گفت: اين امام علی علیه السلام پسر ابوطالب است برخيز و سؤال خود را از او بپرس. او برخاست و جريان خود را بازگو كرد، على علیه السلام فرمود: سؤال خود را از اين پسر (اشاره به حسين عليه السلام) بپرس.
او گفت: هر كدام از شما مرا به ديگرى حواله مى دهد، مردمى كه در آن جا بودند، اشاره كردند كه ساكت باش اين حسين فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله است، مساله ات را از او بپرس. آن شخص سؤال خود را از اول تا آخر بيان كرد.
امام حسين علیه السلام به او فرمود: آيا شتر دارى؟ او عرض كرد: آرى. فرمود: به تعداد تخم شتر مرغى كه برداشته اى و خورده اى، شتر نر را شتر ماده آميزش بده، آن چه از شتر ماده تولد يافت، آن را به عنوان كفاره به سوى كعبه (براى قربانى) روانه كن. عمر گفت: اى حسين! شتر ماده گاهى سقط جنين مى كند (در اين صورت مساله چگونه خواهد بود؟)
امام حسين علیه السلام فرمود: تخم شتر مرغ نيز (گاهى) فاسد مى شود. (و با اين مقايسه پاسخ عمر را داد) عمر گفت: راست گفتى و نيكو جواب دادى. على علیه السلام برخاست و حسينش را به سينه اش چسبانيد و فرمود: «ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم» : «آن ها فرزندانى بودند (كه از نظر پاكى و كمال) بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و آگاه است».
پی نوشت
(1). ر.ك: جعفر سبحاني، آگاهي سوم، ص 255-270.
(2). مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج1، ص 129-140.
(3). علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 329.
منبع: برگرفته از كتاب داستان ها و پندها جلد سوم
نویسنده: محمد محمدى اشتهاردى