على (ع) از زبان پيامبر (ص) و على (ع) از زبان على (ع)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
– هر كه مىخواهد دانش آدم را ببيند و بينش نوح را و بردبارى ابراهيم را و پارسايى يحيى بن زكريا را و خشم موسى بن عمران را،به على بن ابى طالب بنگرد. (1)
-على سرور مؤمنان است. (2)
-على ستون دين است. (3)
-اين مرد همان كسى است كه پس از من براى حق مردم را به شمشير مىزند. (4)
-اى على!تو،به قل هو الله احد مىمانى.هر كه قلبا تو را دوست داشته باشد چنان است كه يك سوم قرآن را خوانده باشد.و هر كه تو را در دل دوستبدارد و به زبان ياريت رساند گويا دو سوم قرآن را خوانده باشد.و هر كه تو را در دل دوست دارد و به زبان كمكت كند و با عمل ياريت رساند چنان است كه همه قرآن را خوانده باشد. (5)
-اى مردم!از على گله و شكايت نكنيد كه به خدا سوگند او براى خدا-يا در راه خدا-قاطع است. (6)
-هر كه على را بيازارد به يقين مرا آزار داده است. (7)
-على مهتر مؤمنان است و مال و ثروت مهتر دو رويان. (8)
-حق على بر اين امت همچون حق پدر استبر فرزندش. (9)
-على بن ابى طالب رازدار من است. (10)
-به على عليه السلام-:تو و پيروانت در بهشت هستيد. (11)
-على و پيروان او همان رستگاران در روز رستاخيزند. (12)
-ياد على عبادت است. (13)
-دست عدالت من و على يكسان است. (14)
هر كه نگفت على بهترين مردمان است كافر شده است. (15)
على (ع) از زبان على (ع)
همانا من
-امام على عليه السلام:همانا من خود را برتر از آن مىدانم كه بخشندگيم توان بر آوردن نيازى را نداشته باشد،يا بردباريم گنجايش جهلى را،يا گذشتم تحمل گناهى را،يا آن كه زمانى درازتر از زمان من باشد. (16)
-همانا من خود را برتر از آن مىدانم كه مردم را از چيزى باز دارم كه خود از آن باز نمىايستم و آنان را به چيزى فرمان دهم كه خود در انجام آن كار بر ايشان پيشى نگيرم،يا از آنان به چيزهايى خشنود شوم كه پروردگارم را خشنود نمىسازد. (17)
-همانا من شما را به طاعتى وا نمىدارم مگر آن كه خود جلوتر از شما آن را انجام مىدهم و از گناهى باز نمىدارم جز آن كه خودم پيش از شما از آن باز مىايستم. (18)
-به خدا قسم اگر يك تنه با آنان رو به رو مىشدم و آنان سراسر زمين را پر مىكردند نه باك داشتم و نه مىهراسيدم،كه من بر گمراهى آنان و هدايتيافتگى خود نيك آگاهم و با يقين از جانب پروردگارم همراه. (19)
-همانا من با آرزوى خود در جنگم و چشم به راه اجل خود هستم. (20)
-همانا من روزى خود را بتمامى مىستانم و با نفس خود مىجنگم و به قسمت و بهره خود مىرسم. (21)
-همانا من براى بر پايى حجتهاى خدا سخن مىگويم و براى يارى دين خدا جهاد و پيكار مىكنم. (22)
-اى مردم!همانا من در ميان شما همچون هارونم در ميان فرعونيان و همچون دروازه حطهام در ميان بنى اسرائيل و چونان كشتى نوح عليه السلام در ميان قوم نوح،منم عظيمترين«نبا»و بزرگترين صديق.بزودى آنچه را وعده داده شدهايد خواهيد دانست. (23)
-همانا من هرگز از ميدان جنگ و جهاد نگريختهام و هيچ كس به پيكار من نيامد مگر آن كه زمين را از خونش سيراب كردم. (24)
امام على عليه السلام:
-من دنيا را به رو در افكندهام و آن را چنان كه درخور است ارج نهادهام و با ديده خودش (به ديده پستى) بدان نگريستهام. (25)
-منم كه دنيا را خوار و بيمقدار شمردم. (26)
-من در خردسالى سينههاى عرب را خردكردم و شاخهاى بر آمده ربيعه و مضر را شكستم.شما جايگاه مرا نسبتبه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مىدانيد…هرگز سخنى دروغ و رفتارى ناپسند از من نديد…مانند شتر بچهاى كه از پى مادرش مىرود دنبال او مىرفتم…پرتو وحى و رسالت را مىديدم و رايحه نبوت را مىبوييدم. (27)
-من مهتر مؤمنان هستم و مال و ثروت مهتر ستمگران. (28)
-من يار و برادر مهربان پيامبر خدايم و پيشگام در اسلام و شكننده بتها و ستيزنده با كافران و براندازنده دشمنان دين. (29)
-من گواه شمايم و برهانآور روز رستخيز بر شما. (30)
-من و خانوادهام مايه امنيت مردم روى زمين هستيم،همچنان كه ستارگان مايه امان اهل آسمان هستند. (31)
-من پرچم هدايتم و پناهگاه پرهيزگارى و جايگاه سخاوت و درياى جود و جوانمردى و كوه خرد. (32)
-من از جانب خدا تقسيم كننده بهشت و دوزخم.هيچ كس وارد آن نشود مگر به اندازه تقسيم من.منم فاروق اكبر (بزرگترين جدا ساز حق و باطل) ،من امام و پيشواى مردم پس از خود،اجرا كننده از جانب پيش از خويش (پيامبر خدا صلى الله عليه و آله) هستم. (33)
-قسمت كننده دوزخ در روز رستاخيز منم. (34)
-من چشم فتنه را بر كندم.اگر من نبودم اهل نهروان و جمل كشته نمىشدند. (35)
-من بنده خدا و برادر پيامبر اويم.من صديق اكبرم (برترين گواه) .بعد از من هر كه اين را بگويد دروغگو و مفترى است. (36)
-من علم خدا هستم،من قلب آگاه خدايم و زبان گوياى خدا و چشم خدا و پهلوى خدا.من ستخدا هستم. (37)
-من رهنمايم،رهيافتهام.پدر يتيمان و مستمندانم،سرپرستبيوهزنانم،پشت و پناه هر ناتوانى هستم،مامن هر وحشتزدهاى،من رهنماى مؤمنان به سوى بهشتم،ريسمان استوار خدايم،حلقه و دستاويز محكم خدايم و كلمه تقوا،من چشم خدايم و زبان راستگوى او و دست او. (38)
-يكى از احبار از او پرسيد:اى امير مؤمنان!پس تو پيامبرى؟فرمود:واى بر تو،من غلامى از غلامان محمد صلى الله عليه و آله هستم. (39)
-امام على عليه السلام:من بزرگ و مهتر مؤمنان هستم،من نخستين پيشگامان هستم و جانشين فرستاده پروردگار جهانيان،من تقسيم كننده بهشت و دوزخم و من صاحباعراف هستم. (40)
-من حجتخدايم،خليفه خدايم،راه خدايم،دروازه خدايم و خزانهدار علم خدايم،من امين راز خدايم،من بعد از بهترين آفريدگان،محمد صلى الله عليه و آله پيامبر رحمت،پيشواى مردمان هستم. (41)
-من جانشين،وزير و وارث پيامبر خدا هستم،من برادر و وصى و دوست پيامبر خدا هستم،من يار و همدم پيامبر خدايم،من پسر عمو و داماد و پدر فرزندان رسول خدايم،من سرور اوصيا و وصى سرور پيامبرانم،من حجت عظمى و آيت كبرى و نمونه والا و دروازه پيامبر مصطفى هستم،من حلقه استوار و كلمه تقوا و امين خداى تعالى بر مردم دنيا هستم. (42)
-من همان يادى هستم كه به فراموشى سپرده شده و همان راهى هستم كه از آن منحرف شدهاند و همان ايمانى هستم كه بدان كفر ورزيده شده و همان قرآنى هستم كه مهجور مانده و همان دينى هستم كه تكذيبش كردهاند و همان صراطى هستم كه از آن روى گرداندهاند. (43)
-من چشم خدايم و دستخدايم و پهلوى خدايم و دروازه خدا. (44)
-من نخستين كسى هستم كه زير درختبا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد و خدا فرمود:«خداوند از مؤمنان آن گاه كه زير درختبا تو بيعت مىكردند خشنود شد». (45)
-من دستاويز استوار خدا و كلمه تقواى او هستم. (46)
-من همان گوش شنوايم كه خداى بزرگ مىفرمايد:«و گوشهاى شنوا آن را در مىيابند». (47)
-امام باقر عليه السلام:در حضور امير المؤمنين تلاوت شد:«آن گاه كه زمين بس بلرزد»تا«و انسان گفت زمين را چه شده است.در آن روز زمين خبرهايش را باز گويد»،حضرت فرمود:منم آن انسان و زمين خبرهايش را به من مىدهد. (48)
-امام على عليه السلام:من بنده خدا و برادر پيامبر او هستم. (49)
-من نخستين كسى هستم كه در روز قيامتبراى دادخواهى در برابر خداوند زانو مىزنم. (50)
اسلام امام على عليه السلام
-امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز دوشنبه به پيامبرى برانگيخته شد و من در روز سه شنبه اسلام آوردم. (51)
-من نخستين كسى هستم كه اسلام آورد.من نخستين كسى هستم كه با پيامبر صلى الله عليه و آله نماز گزارد. (52)
-حبه عرنى:روزى ديدم على چنان خنديد كه تا بحال نديده بودم،طورى كه دندان عقلش پديدار شد.آن گاه فرمود:خدايا!به جز پيامبر صلى الله عليه و آله اين امت هيچ بندهاى از اين امت را نديدم كه پيش از من تو را پرستيده باشد. (53)
علم و دانش امام على عليه السلام
-امام على عليه السلام:به خدا قسم هيچ آيهاى نازل نشد مگر آن كه من دانستم درباره چه چيز و در كجا و درباره چه كسى نازل شده است.پروردگارم به من دلى خردمند و زبانى رسا و پرسان بخشيد. (54)
-هيچ آيهاى نه در شب و نه در روز،نه درباره آسمان و نه درباره زمين،نه درباره دنيا و نه درباره آخرت…بر آن حضرت[پيامبر صلى الله عليه و آله]نازل نشد مگر اين كه آن را بر من بر خواند و به من املا كرد و من آن را به دستخود نوشتم و تاويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را و اين كه در كجا نازل شده و تا روز قيامتشان نزول آن چيست،همه را به من آموخت. (55)
-پس از آن كه مردم با او به عنوان خليفه بيعت كردند،در خطبهاى فرمود:اى مردم!پيش از آن كه مرا از دست دهيد از من بپرسيد،از من سؤال كنيد زيرا دانش اولين و آخرين نزد من است.سوگند به خدا كه اگر بر مسند داورى تكيه زنم ميان پيروان تورات بر اساس تورات آنان داورى كنم و… (56)
آن گاه فرمود:از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست دهيد.سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر از آيه آيه قرآن بپرسيد به شما خواهم گفت كه چه وقت و درباره چه كسى نازل شده است. (57)
-دانشى در سينه پنهان دارم كه اگر آن را آشكار سازم همچون ريسمانهاى دلو آويخته در چاهى عميق به لرزه در آييد. (58)
-در اين جا-اشاره به سينه مباركش-دانشى فراوان است اما جويندگان آن اندكند و زودا كه پشيمان شوند آن گاه كه مرا از دست دهند. (59)
-پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته بوده و آنچه تا قيامت رخ خواهد داد به من آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مىشود،يعنى هزار هزار باب. چندان كه دانش خوابها و بلايا و داورى قاطعانه را فرا گرفتم. (60)
-راهها براى من بازگشته و نسبها به منآموخته شده و ابرها براى من به حركت در آمدهاند و دانش خوابها و بلايا و داورى قاطعانه را آموختهام. (61)
مظلوميت امام على عليه السلام
-امام على عليه السلام:از آن زمان كه خداوند محمد صلى الله عليه و آله را مبعوث كرد روى خوشى و آسايش را نديدم،خدا را شكر.به خدا سوگند در كوچكى در بيم و وحشتبه سر مىبردم و در بزرگى در جهاد و مبارزه. (62)
-از همان زمان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رحلت كرد هنوز مظلومم. (63)
-هيچ كس به اندازه من سختى نديده است. (64)
-من فكر مىكردم كه والى بر مردم ستم مىكند اما اكنون مردم بر والى ستم روا مىدارند. (65)
-در نامهاش به معاويه-:و گفتى كه مرا چون شتر مهار شده مىراندند تا بيعت كنم.به خدا قسم كه خواستهاى نكوهش كنى اما (در واقع) ستودهاى و خواستهاى (به پندارت) مرا رسوا سازى لكن خودت رسوا شدى. (66)
مظلوم بودن براى مسلمان عيب و عار نيست تا آن گاه كه در دين خود گرفتار شك و ترديد و در يقين خود دو دل نباشد. (67)
-از همان زمان كه مادرم مرا زاده مظلوم بودهام تا آن جا كه وقتى عقيل چشم درد مىگرفت مىگفت تا به چشم على دارو نچكاندهايد به چشم من نبايد بچكانيد و آنها هم به چشم من دارو مىريختند در حالى كه چشم درد نداشتم. (68)
-به آن حضرت گفته شد تو به اين امر (خلافت) حريصى،فرمود:به خدا قسم كه شما آزمندتريد.و دورتر (نالايقتر) و من سزاوارترم و نزديكتر (لايقتر و شايستهتر يا در خويشاوندى با پيامبر نزديكتر) همانا حق خود را طلب كردم و شما مانع رسيدن من به آن مىشويد…خدايا!من در برابر قريش و ياوران قريش از تو يارى مىطلبم،زيرا آنان پيوند خويشاوندى مرا بريدند،منزلت والاى مرا خرد شمردند و براى ستيز با من بر سر امرى (خلافت) كه از آن من است،همداستان شدند. (69)
ابن ابى الحديد مىنويسد:اخبارى همانند اين گفتار از آن حضرت عليه السلام به تواتر رسيده است.از جمله:
-از زمانى كه خداوند جان پيامبر خود را ستاند تا روزگار اين مردم همواره مظلوم بودهام.
-بار خدايا!قريش را خوار و ذليل گردان كه آنان مرا از حقم محروم كردند و امر مرا(خلافت) را به زور از من ستاندند.
-خدا قريش را كيفر دهد كه حق مرا به ستم گرفتند و حكومت فرزند مادرم را از من غصب كردند.
-شنيد كسى فرياد مىزند:به من ستم شده است!حضرت فرمود:بيا تا با هم فرياد زنيم،زيرا كه من نيز همواره مظلوم بودهام.
-او مىداند كه جايگاه من نسبتبه آن (خلافت) همچون محور آسيابم نسبتبه سنگ آسيا.
-ميراث خود را به تاراج رفته مىبينم.
-آن دو ظرفهاى ما را واژگون كردند و مردم را بر گرده ما سوار نمودند.
-ما را حقى است كه اگر بدهند آن را مىگيريم و اگر ندهند بر پشتشتر مىنشينيم هر چند شب به درازا كشد.
-همواره از من به بخل ستاندهاند و از آنچه مستحق و مستوجب آن هستم محروم بودهام. (70)
-امام على عليه السلام در نامهاش به عقيل:قريش را بگذار تا در گمراهى بتازند…آنان در جنگ با من همداستان شدند چنان كه پيش از من در جنگ با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همصدا گشتند. خدا قريش را كيفر دهد كه پيوند خويشى مرا بريد و حكومتى را كه از آن فرزند مادرم بود از من ربود. (71)
على از زبان على (متفرقه)
-امام على عليه السلام:ياران رازدار محمد صلى الله عليه و آله مىدانند كه من حتى لحظهاى دست رد به سينه خدا و پيامبر او نزدم.در جاهايى با جان خود پيامبر را يارى رساندم كه دليران مىگريزند و گامها واپس مىرود.اين شجاعت و مردانگى را خداوند به من ارزانى داشت. (72)
– (هيچ گاه) دروغ نگفتهام و (از پيامبر) دروغ به من گفته نشده است،و گمراه نشدهام و كسى هم به واسطه من گماره نگشته است. (73)
-هر گاه از پيامبر خدا مىپرسيدم به من پاسخ مىداد و چون خاموش مىماندم با من آغاز سخن مىكرد. (74)
-در تفسير آيه«همانا تو بيم دهنده هستى و هر قومى را راهنمايى است»-:بيم دهنده پيامبر خداست و راهنما من هستم. (75)
-پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا براى داورى به ميان مردم يمن فرستاد.عرض كردم.اى پيامبر خدا!مرا كه جوان هستم و از دانش قضا و داورى ناآگاه،مىفرستى؟پيامبر دستبه سينه من زد و گفت:خدايا!قلب او را هدايت كن و زبانش را استوار گردان.از آن پس،من در داورى ميان دو نفر هرگز دچار شك و ترديد نگشتم تا اكنون كه در اين جا نشستهام؟ (76)
-پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:اى على!اگر تو نبودى بعد از من مؤمنان شناخته نمىشدند. (77)
-پسر نابغه گفته است كه من مردى بسيار بازيگوش و شوخ و بذلهگويم و دست و پنجه نرم مىكنم و بازى مىكنم.هيهات!ترس از مرگ و ياد قيامت و حسابرسى (آخرت) مرا از اين كارها باز مىدارد. (78)
-در خطبهاى كه روز دوم خلافتش ايراد فرمود-:همانا من يكى از شما هستم.آنچه براى ماستبراى من نيز هست و آنچه بر شماستبر من نيز هست. (79)
-گمراه نشدم و كسى را گمراه نكردم.آنچه به من سفارش شد از ياد نبردم.من از طرف پروردگار خود بينهاى دارم كه آن را براى پيامبرش روشن ساخت و براى من تبيين نمود.من در راه هستم (بيراهه نمىروم) . (80)
-بيعتشما با من بىانديشه نبود و كار من و شما يكسان نيست.من شما را براى خدا مىخواهم و شما مرا براى خودتان مىخواهيد.اى مردم!مرا به خاطر خود يارى رسانيد.به خدا سوگند كه داد ستمديده را بستانم و به مهارى سختستمگر را بكشانم تا او را به آبشخور حق در آورم هر چند خود نخواهد. (81)
-به خدا سوگند كه اگر شب را بر روى اشتر خار تا صبح بيدار مانم و مرا در كند و زنجيرها تبسته بكشند خوشتر دارم از اينكه در روز رستاخيز خدا و پيامبرش را به عنوان ستمكار ديدار كنم…
به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانهاى آنهاستبه من دهند تا با گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى خدا را نافرمانى كنم چنين نخواهم كرد. (82)
-همانا من در ميان شما همچون چراغ در تاريكى هستم كه هر كس به حريم آن در آيد از نور آن روشنايى گيرد. (83)
-مىفرمود-:خداى عز و جل را آيهاى (نشانهاى) بزرگتر از من نيست و براى خدا«نبا»ى«عظيم»تر (خبرى بزرگتر) از من نه. (84)
-از آن زمان كه خدا را شناختم او را انكار نكردم. (85)
-از آن زمان كه حق به من نموده شد در آن ترديد نكردم. (86)
پىنوشتها:
(1) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:3/69/1110 و 2/280/804.
(2-3-4) الكافي:1/294/1.
(5) نور الثقلين:5/701/20.
(6) عن ابي سعيد قال:شكا الناس علي بن ابي طالب،فقام رسول الله فينا خطيبا فسمعته يقول:يا ايها الناس،لا تشكوا عليا،فو الله انه لاخيشن في ذات الله او في سبيل الله.
و رواه في هامش الكتاب عن سيرة ابن هشام:2/351 هكذا:فو الله انه لاخشى في ذات الله او سبيل الله من ان يشكى.
(7) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:1/386/492.
(8) البحار:5/69/1.
(9) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:2/260/778.
(10) البحار:36/5/1.
(11-12-13-14-15) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:2/311/815 و ص 345/845 و ص 348/851 و ص 408/907 و ص 439/946.
(16) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:2/444/954.
(17-18-19) غرر الحكم:3778،3780،3781.
(20) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:17/225.
(21) غرر الحكم:3774.
(22-23) غرر الحكم:3775،3777.
(24) تنبيه الخواطر:2/41.
(25) نور الثقلين:2/139/37.
(26) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:8/125.
(27) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:3/202/1253.
(28) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:13/197.
(29) كنز العمال:36381.
(30-31-32) غرر الحكم:3761،3768،3770.
(33) نهج السعادة:3/79.
(34) الكافي:1/198/3.
(35) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:2/244/754.
(36) نهج السعادة:2/435.
(37) كنز العمال:36389.
(38-39-40) التوحيد:164/1 و ح 2 و 174/3.
(41-42) البحار:8/336/7 و 39/335/1.
(43) البحار:39/335/2.
(44-45-46-47-48) نور الثقلين:4/12/41 و ص 494/84 و 5/64/50 و 4/494/82 و (5/402/9 و انظر ايضاح 10-16) .
(49) نور الثقلين:5/649/11.
(50-51-52-53-54-55) تاريخ دمشق«ترجمة الامام علي عليه السلام»:1/120/165 و 3/178/1215 و 1/43/81 و ص 47/85 و ح 84 و ص 50/88.
(56) كنز العمال:36404.
(57) تحف العقول:196.
(58) الارشاد:1/35.
(59) نهج السعادة:1/42.
(60) عيون اخبار الرضا عليه السلام:1/205/1.
(61-62) الخصال:646/30 و ص 414/4.
(63) الارشاد:1/284.
(64) نهج السعادة:2/448.
(65) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:4/103.
(66) كنز العمال:36541.
(67) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:15/183.
(68) البحار:67/228/38.
(69-70) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:9/305 و ص 306.
(71) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:16/148.
(72-73) نهج البلاغة:الخطبة 197،و الحكمة 185.
(74-75-76-77) كنز العمال:36387،4443،36386،36477.
(78) نهج السعادة:2/87.
(79) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:7/36.
(80) كنز العمال:36499.
(81-82) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:9/31 و 11/245.
(83) غرر الحكم:3883.
(84) نور الثقلين:5/491/5 و انظر ايضا حديث 6-9 منه.
(85-86) غرر الحكم:9481،9482.
ميزان الحكمة جلد 1 صفحه 267