فرق ميان امام ، نبى و رسول
على عليه السلام فرمود:
خدا پيغمبرش را در زمان انقطاع پيامبران و اختلاف مردم فرستاد، به وسيله او رسالت تمام شد و وحى خاتمه يافت.(1)
حضرت على عليه السلام فرمود: پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله! بواسطه مرگ تو چيزى قطع شد که بواسطه مرگ ديگران قطع نشده بود، زيرا به مرگ تو نبوت و پيمبرى و اخبار آسمانى منقطع گشت.(2)
گرچه در روايات فراوان الهام و ارتباط با جهان غيب براى امامان اثبات شده ليکن در خود همان احاديث فرقهايى براى امام و پيغمبر بيان شده است:
فرق اول:
از اخبار استفاده مى شود که امام تشريع کننده نيست. احکام و قوانين شريعت و حلال و حرام به او وحى نمى شود. بلکه احکام و قوانين دين بطور کامل بر پيغمبر اکرم نازل شده و آن حضرت هم بعض آنها را که لازم بوده در اختيار مسلمانان قرار داده امّا همه آنها را بطور کلى تعليم على بن ابى طالب(ع) نمود. حضرت على هم تمامى آنها را کتبى و شفاهى در اختيار امام بعد از خودش قرار داد. و به همين کيفيت از هر امامى به امام ديگر انتقال يافت تا کنون که در اختيار امام دوازدهم مى باشد.
بنابراين، امامان اگر احکام حلال و حرام را مى گفتند به نحو استقلال نبود بلکه در اين موارد تابع و پيرو رسول اکرم بودند، مسائلى را بيان مى کردند که به عنوان ارث به آنان رسيده بود، يا از قرآن استفاده مى شد. لذا مى فرمودند: ما گنجينه علوم نبوت هستيم، ما وارث علوم پيغمبر هستيم، علوم پيغمبر در کتاب يا کتابهايى نوشته شده و در اختيار ما قرار گرفته است. ما از شأن نزول آيات و تفسير و تأويل قرآن و ناسخ و منسوخ و عام و خاص آيات کاملا اطلاع داريم. و مى فرمودند: احاديث ما احاديث پدرانمان و احاديث پدران ما احاديث رسول خدا است. و مى فرمودند: ما اگر از پيش خودمان فتوا بدهيم از هلاک شدگان خواهيم بود، مطالبى را که مى گوييم از رسول خدا به ما ارث رسيده است.
فرق دوم:
از احاديث استفاده مى شود که گر چه بر امام نيز الهام مى شود و با عالم غيب ارتباط دارد ليکن اين وحى و الهام با وحى انبيا فرق دارد، پيغمبر رسما با عالم غيب تماس مى گيرد و فرشته وحى را مشاهده مى نمايد و ملکوت جهان هستى را رؤيت مى کند ليکن ارتباط امام به چنين مرتبه نيست.
امام فرشته را مشاهده نمى کند، بلکه مطالب در دلش القا مى شود، يا صداى فرشته وحى به گوشش مى رسد، و بدينوسيله حقائق و واقعيات را درک مى کند. وحى امام نظير وحى همنشين حضرت سليمان و رفيق حضرت موسى و ذوالقرنين و مادر حضرت موسى بود.
فرق سوم:
پيمبران مستقيما با جهان غيب تماس مى گرفتند و حقائق را دريافت مى نمودند، و در اين باره، به تأييد و راهنمايى ديگران نيازى نداشتند، ليکن ائمه اطهار به تأييدات و تقويت و راهنمايى پيمبر احتياج داشتند. تأييدات معنوى و اشارات مرموز پيمبر بود که قلب امام را تابناک و براى افاضات و اشراقات پروردگار جهان آماده مى کرد، و هزاران در علم را بر رويش مى گشود. پيمبر بود که سرچشمه علوم را به امام نشان مى داد و چشم بصيرتش را روشن مى نمود تا در هنگام احتياج بدانجا مراجعه کند و کسب فيض نمايد.
هر چه به اما افاضه مى شود از طريق پمبر است. حتى مطالب تازهاى که بر امام القا مى شود، اولا بر پيغمبر عرضه مى گردد، سپس بر امام بعد از او، تا نوبت به امام حاضر برسد. بدين طريق امام کسب فيض مى کند.
شاهد سخن
مى توانيد مطالب مذکور را از احاديث گذشته استفاده نماييد ليکن از باب نمونه به احاديث زير توجه فرماييد:
1ـ حضرت صادق(ع) فرمود:
ما فقط مى توانيم احکام حلال و حرام را براى شما بيان کنيم اما پيغمبر نيستيم.(3)
2ـ حارث بن مغيره مى گويد حضرت باقر(ع) فرمود: على(ع) محدّث بود. من عرض کردم: مى گويى : على پيغمبر بود؟ حضرت دست مبارکش را حرکت داد و فرمود: على مانند همنشين حضرت سليمان و همنشين حضرت موسى و مانند ذوالقرنين بود. آيا نشنيدى که پيغمبر فرمود: در بين شما هم مانند او هست.(4)
3ـ بريد بن معاويه مى گويد به حضرت باقر و صادق عليهما السلام عرض کردم: منزلت شما چيست و از گذشتگان به چه کسى شباهت داريد؟ فرمود: به همنشين حضرت موسى و ذوالقرنين شباهت داريم، آنان عالم بودند ولى پيمبر نبودند.(5)
4ـ محمد بن مسلم مى گويد از حضرت صادق(ع) شنيدم فرمود: ائمه به منزله رسول خدا هستند ليکن پيغمبر نيستند، و به آن تعدادى که پيمبر مى توانست زن بگيرد بر آنان حلال نيست . اما غير از اينها در ساير چيزها به منزله رسول خدا صلى الله عليه و اله هستند.(6)
5ـ ديلمى مى گويد به حضرت صادق(ع) عرض کردم: فدايت شوم بارها از شما شنيدم که مى فرموديد :
اگر بر علم ما اضافه نشود تمام مى شود؟ فرمود: اما حلال و حرام پس همه را خدا به پيمبر نازل کرده، و در مورد حلال و حرام بر علم امام چيزى اضافه نمى شود. گفتم: پس افزايش علم شما در کجاست؟ فرمود: در ساير چيزها، غير از حلال و حرام(7)
6ـ عبد الله بن عجلان روايت کرده که حضرت باقر(ع) در قول خدا: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منکم» فرمود: اين آيه درباره على(ع) و ساير ائمه نازل شده. خدا آنان را به منزله پيمبران قرار داده الا اينکه چيزى را حلال و حرام نمى کنند.(8)
7ـ سدير مى گويد به امام صادق(ع) عرض کردم: گروهى خيال مى کنند شما خدا هستيد و در اين باره استدلال مى کنند: «و هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله» فرمود: اى سدير! گوش و چشم و پوست و گوشت و خون و موى من از اين گروه بيزار است. اينان بر دين من و پدرانم نيستند. به خدا سوگند خدا در قيامت ما را با آنان جمع نمى کند مگر اينکه بر آنان غضبناک است.
سدير گفت: گروه ديگرى شما را رسول مى دانند و بدين آيه تمسک مى جويند: «يا ايها الرسول کلو من الطيبات و اعملوا صالحا انى بما تعملوا عليهم» فرمود اى سدير گوش و چشم و مو و پوست و گوشت و خون من از اين گروه بيزار است، خدا و رسول هم از آنان بيزار مى باشند . اينان بر دين من و دين پدرانم نيستند، به خدا سوگند خدا در قيامت ما را جمع نمى کند جز اينکه بر آنان خشمناک خواهد بود. سدير گفت: پس شما چه هستيد؟ فرمود: ما خزينهدار علوم الهى و بيان کننده دستورات خدا هستيم. ما از گناه معصوم مى باشيم، خدا اطاعت ما را واجب نموده و از مخالفت ما نهى کرده است، ما حجت بر اهل آسمان و زمين هستيم.(9)
8ـ حضرت صادق(ع) فرمود: هيچ افاضهاى از پروردگار عالم نمى شود جز اينکه اولا بر رسول خدا بعدا بر امير المؤمين عرضه مى شود. و به همين کيفيت به هر يک از ائمه القا مى شود، تا اينکه آخرين امام ما از نخستين امام عالمتر نباشد.(10)
9ـ محمد بن مسلم مى گويد: نزد حضرت صادق(ع) صحبت از محدّث به ميان آمد، فرمود:
محدث صداى فرشته را مى شنود ولى خودش را نمى بيند. محمد بن مسلم عرض کرد: از کجا مى فهمد کلام فرشته است؟ فرمود: به واسطه آرامش خطار و وقارى که در آن حال پيدا مى کند.(11)
10ـ حضرت صادق(ع) فرمود:
رسول خدا هزار باب علم به على تعليم نمود که از هر بابى هزار باب مفتوح شد.(12)
در خاتمه لازم است بدين نکته توجه کنيد که تعليم رسول خدا هزار باب علم را به حضرت على (ع) و تعلم و ياد گرفتن او از تعليم و تعلمهاى معمول و متعارف بين مردم نبوده زيرا اين مطلب معقول نيست که رسول خدا صلى الله عليه و آله در يک جلسه در مدت چند دقيقه يا ساعت محدود، به طريق متعارف هزار باب علم را براى على بگويد که از هر بابى هزار باب مفتوح گردد، و على هم با همان طريق معروف آنها را ياد بگيرد.
لذا بايد گفت: اين تعليم و تعلّمها به طريق متعارف نبوده بلکه به صورت و کيفيت ديگرى بوده است. شايد اين کار با يک تصرف تکوينى و هدايت باطنى انجام گرفته باشد و شايد به وسيله نيروى نبوت و پرتوى از جهان غيب، قلب و دل على را صيقل داده و راه کشف حقائق را برايش گشوده باشد.
خوب وقتیکه میگوید که پیغمبر خدا تمام چیزهای که وحی شد برای تمام امت تعلیم نکرد باز اعتراض میشود که بقول دورغین شما ،پیغمبر پس برای چیزیکه فرستاده شده بود آن را ادانکرد ،نعوذبالله علمی که وحی شده بود آنرا پنهان کرد.؟ اصلا شما به چه کسی ایمان دارید.