كفرياتي واضح از كتاب مثنوي مولوي
رزم علي بن ابيطالب – عليه السلام – با عَمْرو بن عَبدُوَد:
« اندرآ اكنون كه رَستي از خطر سنگ بودي كيميا كَردت گُهر
رستهاي از كفر و خارستان او چون گلي بشكفته در بُستان هو
تو مني و من تواَم اي مُحتشم تو علي بودي علي را چون كُشم» (1)
حرف هاي ما و شما:
* در جنگ خندق آنگاه كه پرچمدار كفر، «عمرو بن عبدود» خندق را پشت سر نهاده و با نعرههاي خود از سپاه اسلام مبارز ميطلبيد، كسي از مهاجر و انصار جرأت مقابله با او را پيدا نكرد. در آن هنگام حيدر كرار خواستار نبرد با او شد. رسول اكرم، علي مرتضي – عليه السلام – را براي رفتن به ميدان نبرد آماده كرد و فرمود:
خدايا امروز تمام ايمان به مصاف تمام كفر ميرود. علي را ياري كن كه اگر علي كشته شود تا روز قيامت كسي تو را بندگي نخواهد كرد.
علي عليه السلام به ميدان رفت و پس از مقدماتي، با ضربتي سرنوشتساز كتف و سر «عمرو» را از تن جدا كرد و با گفتن تكبير، پيروزي حق را به سپاه اسلام مژده داد. و همه شنيدند كه زبان گوياي خدا، محمد مصطفي – صلي الله عليه و آله – فرمود:
يك ضربت امير در نبرد خندق، از پرستش جن و انس تا روز قيامت برتر است.
كشته شدن «عمرو» به دست سيدالاوصياء، علي مرتضي – عليه السلام- از افتخارات جاودانه اسلام و مسلمانان است.
مخالفان سرسخت و كينه توز اول مظلوم عالم كه تحمل شنيدن فضائل مولانا اميرمؤمنان علي – عليه السلام – را نداشته و ندارند، همواره كوشيدند و در تلاشند تا فضيلتي از يگانه امير عالم باقي نماند مگر آنكه در آن خدشه وارد كرده و تحريفش كنند.
داستان سراسر دروغ «از علي آموز اخلاص عمل» از همان قماش است. مولويِ دربند وحدت وجود و شيفته و شيداي اصحاب سقيفه و فرمانبردار بيچون و چراي ابليس، داستان ساختگي خود را تا آنجا پيش ميبرد كه در پايان نبرد، علي – عليه السلام – از كشتن «عمرو» صرفنظر كرده و ميگويد:
«تو مني و من تواَم اي مُحتشم تو علي بودي علي را چون كُشم»
آري، به خدا سوگند تاكنون از هيچ كافر و ملحدي جز مولوي نشنيدهايم كه حقيقت ايمان، نفْسِ نفيس پيامبر خاتم، وليالله الاعظم، يعسوبالدين، اميرالمؤمنين علي – عليه السلام – را با جرثومهي كثافت و ناپاكي يكي بداند، كه در اين شعر، قول پيامبر خدا را تكذيب كرده و ظلمت و نور را يكي دانسته است.
* من كه ميگم خدا دشمنان اميرالمؤمنين رو لعنت كنه. هر كي ميخواد باشه.
* يادمه از دوران جوونيم، هر وقت شعر «از علي آموز اخلاص عمل» رو ميخوندم، ناراحت ميشدم. برام باوركردني نبود. نميدونستم اصل قصه مولوي دروغه. ولي پيش خودم ميگفتم: اميرالمؤمنيني كه با آب دهان كافري غضبناك ميشه، چرا وقتي به خونهي همسرش حمله كردند و اون حوادثي كه همتون ميدونيد پيش اومد، اونجا چرا غضبناك نشد؟!! بعدها ياد گرفتم كه علي – عليهالسلام – معصومه و خشم و غضبش، خشم و غضب خداست. اونوقت خيالم راحت شد.
* شما رو به خدا اين حرفا رو به اونايي بگيد كه صبح تا شب سنگ مولوي رو به سينه ميزنن و افتخارشون اينه كه حافظ اشعارش هستند. خيال ميكنن كه حافظ وحي خداوندي هستن…!!!
* محمد بلخي قائل به وحدت وجود است و همه چيز را خدا ميداند. در منطق او تفاوتي ميان علي – عليه السلام – و «عمرو بن عبدود» نيست، همچنان كه در داستان حضرت موسي – عليه السلام – و فرعون مي گويد:
«موسياي با موسي در جنگ شد»
و در آن داستان نيز موساي پيامبر و فرعون را يكي ميداند. و بر همين اساس است كه داستان علي – عليه السلام – را به «عُمر» و داستان «عُمر» را به علي – عليه السلام – نسبت ميدهد.
اين عقيده ي كفرآميز در ماجراي گفتگوي حضرت امير با قاتلش – ابن ملجم مرادي – نيز تكرار شده است، آنجا كه مي گويد:
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو زآنکه این را من نمیدانم ز تو
آلت حقی تو فاعــل دست حق چون زنم بر آلت حق طعن و دق
غم مــــخور جانا شفیع تو منم مـــــالک روحم نه مملوک تنم
* قربونت برم آقا اميرالمؤمنين. چقدر مظلومي. راسته كه اول مظلوم عالمي. آقاجون دوستدارانت شعر «از علي آموز اخلاص عمل» رو زمزمه ميكنن. اونا براش سر و دست ميشكنن. همهشون غافلند. همهشون يادشون رفته كه شما مطهّر و معصوميد. شما هواي نفس نداريد. شما يك آن از خدا غافل نميشيد. آقاجون شما بهتر ميدونيد كه اين شاعر «عليه ما عليه»، مرشد خودشو خيلي خيلي بالاتر از شما ميدونه. و براي هم مَسلكان خودش چه كرامتها و چه فضيلتهايي نقل ميكنه. دهانش پر از آتيش باشه هر كي به شما حرفي رو نسبت بده. خدا عذابشو زياد كنه…
* اميدواريم پس از اين هرگز شاهد شعر «از علي آموز اخلاص عمل» در كتابهاي ادبيات فارسي مقاطع مختلف تحصيلي نباشيم و جامعهي اسلامي ما از بدآموزيها در امان باشد.
* حالا كه مولوي سفت و سخت طرفدار وحدت وجوده و در داستان حضرت علي و «عمرو» گفته: «تو مني و من تواَم»، و در داستان حضرت موسي و فرعون گفته: «موسي اي با موسي در جنگ شد»، به همون دليل ما ميتونيم بگيم: سگي، ابلهي، حرامزاده اي گفته:
«بشنو از ني چون حكايت ميكند»
زيرا اگر همه در وجود يكسانند و پيامبر الوالعزم و برگزيدهاي چون حضرت موسي با فرعوني كه خودشو پروردگار مردم ميدونه و در برابر خدا طغيان كرده يكسان باشه، يكسان بودن شاعر با هر موجودي سهلتر و پذيرفتنيتره. و اين طور حرف زدن از نظر شاعر هيچ اشكالي نداره. اگه اون حرفا حقه، اينم كه ما ميگيم حقه. اگه اينكه ما ميگيم حق نيست، اون حرفا هم هيچ كدوم حق نيستن و شاعر جَفَنگ گفته.
* ما توي كتابها اينطور ياد گرفته و باور كرده بوديم كه شاعر ميخواسته بگويد حضرت علي – عليهالسلام – پس از فرو بردن خشم، دشمنش را كشته و اين مفهوم براي همهي ما قطعي بود. ولي نميدانستيم كه در پايان مثنوي مزبور، حضرت از كشتن «عمرو» منصرف ميشود و كسي چنين چيزي را از قول مولوي براي ما نگفته بود.
* من چندتا سوال دارم، از كي بپرسم؟!!
آيا كساني كه در كلاسهاي درس و يا بر روي منابر از مولوي ميگويند اين نكتهها را ميدانند؟
آيا براي ارشاد و هدايت مردم ميشود به قول هر كافر و ستمگري استناد كرد؟
آيا مولوي حقيقتي را گفته كه اولياي دين از گفتن آن خودداري كردهاند؟
آيا ترويج مولوي ترويج كفر و نفاق و شرك و ابتذال نيست؟
آيا دفاع از مولوي يه مسالهي سازمان يافته توسط فراماسونرها نيست؟! (2)
(1)جواب گفتن اميرالمومنين كه سبب افكندن شمشير از دست چه بود در آن حالت، مثنوي معنوي، نسخهي رينولد نيكلسون، ص 164، ابيات 3905 تا 3907
(2) اشاره به انتخاب سال 2007 ميلادي به عنوان سال جهاني مولانا از سوي سازمان بين المللي يونسكو.
من متنو نخوندم ! ولی یه تیکش بود که می گفت که امیرالمومنین(ع) هوای نفس ندارند ! کی اینو گفته !؟!؟! اگه کسی بدون هوای نفس گناه نکنه چه ارزشی داره ؟! خود اهل بیت می فرمایند : “”انا بشر مثلکم””
این حرف کاملا غلطه که اهل بیت -علیهم السلام- هوای نفس ندارند !!!
بدبخت اولا که اهلبیت علیهم السلام معصومیت کامل دارند واون نقلی که از حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم که میفرمایند((انا بشر مثلکم))را برای چون تویی ساده لوح میفرمایند که یک وقت فکر نکنی که ان بزرگواران خدا هستند …
اولا که باید سعی کنیم که با هم با احترام صحبت کنیم
، ثانیا اینکه اهل بیت هوای نفس داشته باشن انع این نمیشه که معصوم نباشن ، اون ها می تونن هوای نفس داشته باشن ولی بر هوای نفسشون کاملا مسلط بوده و بهش افسار زده باشن، پس این دلیلی بر عدم معصومیت اونها نیست.
سلام اشنا بهتره عفت كلام داشته باشي.توخونتون هم همه باهم اينجوري صحبت ميكنين؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حضرت محمد از داشتن پیروانی بی ادب خوشنود نمیشوند
این شعر رو از حضرت مولانا مینویسم اینجا شاید شیطان وجودت ادب شود
از خدا جوييم توفيق ادب … بي ادب محروم گشت از از لطف رب
بي ادب تنها نه خود را داشت بد … بلکه آتش در همه آفاق زد
هرچه بر تو آید از ظلمات و غم … آن ز بی باکی و گستاخی است هم
هرکه بی باکی کند در راه دوست … رهزن مردان شد و نامرد اوست
با سلام. محبت كنيد منبع اين مطلب را ذكر كنيد. از كدام سايت و يا وبلاگ گرفته ايد؟
با تشكر
مطلبتون بيشتر شبيه لطبفه بود!
و كودكانه!
عقل كه نباشد جان در عذاب است!
مولانا در پاره اي از عقايد خويش دچار مشكلات و انحرافاتي بوده است، ليكن بحث نا جاي ديگريست… بحث آنجاست كه اشكال تراشي شما جماعت سبئيه صفوي (بلانسبت شيعه) هم آنقدر خنده دار است كه……!!!!
برادر صفوي مذهب من! واضح است كه شما نه چيزي از دين ميداني و نه از شريعت ! البته از پيروان ….!…. بيشتر از اين هم انتظار نميرود ، كساني كه به ياران پيامبر صل الله عليه و آله و اطهر دشنام ميگويند و رفقاي حضرت امام علي سلام الله عليه و كرم الله تعالي وجه را كافر و بي دين ميدانند، معلوم است كه…………….!!!
بعنوان يك شيعه
متاسفم كه تو را هم به اشتباه شيعه ميخوانند
با آرزوي اعطاي نعمت عقل و دين از سوي الله تعالي به شما برادر سبئي صفوي رافضي!
خوش باشي
بزار بهت بگم این نوع افکار و اعمال از کجا نشعت میگیره؟؟!!!1-وجود مردمی ساده لوح با تعصبی کورکورانه و مقلد از گذشتگان. بدونه هیچ تفکری و مطلع نبودن از ترفندهای منافق و بیسوادی و تاثیر پذیری واحساسی بودن ….علتی میشه که چنین بزرگمردانی امثال ((امام غزالی))) و مولوی و…..توسط مشتی منافق بیسواد احمق کافر شناخته بشن تا دست مردم از نوشتهای اینان کوتاه تا جنابان عالی به احداف شومشون برسند و هر کا که میخوان بکنند… خدایا شاهد باش که هرچه سرمون میاد از خودمون میاد …قربون دهنتون آی شماهاایکه جواب دندون شکن به این گوساله ها دادن من دستتونو میبوسم
دنیا چه بی صاحب شده هر بی سوادی که از راه میرسه برای ما عالم و موحد میشه و مثل آب خوردن برای بزرگترین مفاخر بشریت نسخه می پیچه. شما رو چه به مثنوی و مولوی. شما هنوز تو آتیش کینه های بی ریشه و اساس و خرافی تون می سوزید. دستتون به هیچ چیز بند نیست. مثل حیوان رم کرده به هر طرف جفتکی می زنید. هر آنچه دیگران با خون دل ساخته اند با لگدی ویران می کنید.
شما در مورد مثنوی و داستان حضرت علی و امر نوشته اید ولی من ایمان دارم شما حتی داستان رو تز روی مثنوی یکبار نخوندید. که اگر خونده بودید این قدر راحت به خودتون اجازه سخنرانی نمی دادید.
اولا مولوی یک سنی است علتش هم عیان است. در ایرانی متولد شده که هنوز مردمش اهل سنت بوده اند و هنوز شیعه و سنی اینطور در مقابل هم صف آرایی و مرزبندی نکرده بودند.
همین داستان رو بخونید. مولوی اهل تسنن دهها بیت در مدح علی نوشته است. و سراسر از علی و صفات علی تعریف مرده. که این نظر مولوی به علی نه در این داستان که در تمام مثنوی موج می زند.
اما داستان عمرو در روایت اهل تسنن با اهل تشیع متفاوت است. مولوی داستان را طبق آنچه در روایت اهل تسنن است روایت کرده. ماجرا تا آنجا که عمرو آب دهان بر صورت علی انداخت و عای برای خلوص جهادش از بریدن سر عمرو موقتا صرف نظر می کند یکیست. از اینجاست که روایت اهل تسنن عمرو چنان از این حرکت علی شگفت زده می شود که شهادتین می گوید و به آیین اسلام در می آید و علی از کشتن وی صرف نظر می کند
راست گفته اند که: پسته بی مغز چون لب وا کند رسوا شود