لقب اعطایی امیرالمومنین(ع) به مختار
نام و نسب(۱): نام او مختار ابن ابی عبید بن مسعود بن عمرو بن عوف بن عقده بن قسی بن منبه بن بکر بن هوازن است.(۲)
قبیله او: «قسی» «ثقیف» است و قبیله مشهور ثقیف، از اعراب منطقه طائف است که به این شخص منسوب میشود.
کنیه: در عرب رسم است که افراد خصوصاً شخصیتها، علاوه بر داشتن اسم، کنیهای نیز داشته باشند و کنیه مختار، «ابواسحاق» است.(۳)
لقب مختار
لقب او «کیسان»(۴) و فرقه «کیسانیه» منسوب به او است(۵). کیسان به معنای «زیرک و تیزهوش» است.
جوهری در «صحاح» میگوید: کیسان، لقب مختار است(۶). و از کیس، (بر وزن قیس) اشتفاق یافته و کیس، به معنای ظریف و زیرک آمده است(۷).
لقب اعطایی امیرمؤمنان(ع) به مختار
«اصبغ بن نباته»، از اصحاب وفادار و از شاگردان برجسته علی(ع) است، وی میگوید:
«روزی امیر مؤمنان(ع) را دیدم که مختار را (که طقلی کوچک بود) روی زانوی خود نشانیده (و با نوازش و محبت) دست روی سر او میکشید و میفرمود: «یا کیس، یا کیس»(۸) و بعضی، آن را با تشدید (کیّس: بسیار زیرک) خواندهاند.
و چون امیرمؤمنان(ع) دو بار کلمه «کیس» را بر زبان آورد وجه تثنیه آن نیز (کیسان) همین است و سپس لقب مختار گردید.
به احتمال قوی، علت آن که مختار به این لقب معروف شد، همین سخن امام علی(ع) میباشد. فقیه بزرگ شیعه علامه «ابن نما» و آیتالله «خوئی» این نظریه را اختیار کردهاند(۹).
و احتمال دیگر این که، چون نام یکی از مشاورین و دوستان برجسته مختار، «کیسان» بود، نام او، لقب مختار شد. و گویند او مختار را به قیام ترغیب مینمود و به ایشان خط میداد.
و خود کیسان، کنیهاش «ابوعمره» و رئیس پلیس مختار بود، و دمار از روزگار قاتلین امام حسین(ع) درآورد(۱۰).
ساحت مقدس مختار، از انتساب به این فرقه، دور است و او به امامت ائمه معصومین(ع) اقرار داشت.
پدر مختار
نام پدر وی ابوعبید فرزند مسعود ثقفی است.
او در ابتدای خلافت عمر، از طائف(۱۱) به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد(۱۲).
لازم به توضیح است که آغاز خلافت عمر، روز مرگ ابوبکر بود. و آن، روز سهشنبه، بیست و دوم ماه جمادی الاولی، سال سیزدهم هـ.ق بود(۱۳).
با وجود آن که قبیله «ثقیف، مردمی سرکش و خودخواه بودند، لیکن افراد صالح و پاکی همچون «ابوعبید»، پدر مختار و «عروه بن مسعود» از میان آنان برخاستند(۱۴).
جنگجوی داوطلب
چهار روز از خلافت عمر نگذشته بود که خلیفه دستور اعزام نیرو به سرحدات ایران و عراق، برای جهاد و دعوت مردم «فُرس» به اسلام را صادر نمود.
اولین کسی که داوطلبانه، خود را معرفی کرد «ابوعبید» پدر مختار بود و دوم «سعد بن عباده انصاری» و سومین نفر «سلیط بن قیس» بود، سپس سایر مردم برای حرکت به سوی جبهه عراق و ایران، اعلام آمادگی کردند(۱۵).
فرماندهی «ابوعبید»
هنگامی که به دستور عمر، لشکر آماده حرکت به سمت مرز ایران و عراق شد؛ خلیفه در صدد بود که فرد لایقی به فرماندهی آنان منصوب کند و چون با اطرافیان مشورت کرد. مشاورین عمر گفتند: «اَمِّر عَلَیْهمْ رَجُلاً مِنَ السابقینِ مِنَ المهاجرینَ أوِالانصار؛ یکی از چهرههای سابقهدار، از میان مهاجرین یا انصار انتخاب کن.»
عمر، در پاسخ آنان گفت: هرگز، هرگز، درست است که مهاجرین و انصار به خاطر سابقه خود در اسلام و مصاحبتشان با پیامبر و پیشی گرفتن در ایمان به خدا، بر سایرین امتیاز دارندع اما من تنها کسی را به فرماندهی نصب خواهم کرد که در این اعزامع اولین داوطلب برای جهاد باشد.
آنگاه، «ابوعبید» و «سعد» و «سلیط» را طلبید، و به سعد و سلیط، گفت: اگر شما زودتر داوطلب شده بودید، شما را به فرماندهی نیروها، منصوب میکردم. زیرا سابقه خوب شما را میدانم. سپس خطاب به ابوعبید گفت: تو فرمانده لشکر خواهی بود. و به او توصیه کرد که با اصحاب رسول خدا(ص) که در کنار اویند، مشورت نماید و سخنان آنان را بپذیرد و در امور، ایشان را با خود همراه کند.
«فکان بَعْثَ اَبی عُبَیْدِ اَوَّلُ جَیْشٍ سَیَّرهُ عُمَرْ»(۱۶)
و بدین ترتیب اولین اعزام نظامی عمر برای جهاد، لشکر تحت فرماندهی ابوعبید بود.
شهادت ابوعبید و واقعه «یوم الجسر»
در این جبهه ابوعبید با رشادت و سجاعت فوقالعادهای، با نیروهای فارس، جنگید و تلفات و ضایعات سختی بر مجوسیان وارد ساخت. در این نبرد چهارهزار نفر از مسلمین کشته شدند و سرانجام خود او نیز در کنار پلی که بر دجله بسته شده بود به شهادت رسید(۱۷). از آنجا که این نبرد در کنار پل «دجله» واقع شد آن را جنگ «یوم الجسر» نامیدند.
مادر مختار
نام مادر مختار «دَوْمَه» و از زنان باشخصیت تاریخ اسلام است و درباره او گفتهاند:
«مِنْ رَبّات الفَصاحَهِ وَ الْبَلاغَهِ وَ الْرَأیِ وَ الْعَقل؛ وی، از زنان سخنور و باتدبیر و عاقله بود.»(۱۸)
«ابوعبید»، پدر مختار، قبل از ازدواجش بسیار مشکلپسند و در پی همسری ایدهآل بود، او همسری میخواست که از نظر اصالت، نجابت، وجاهت، حسب و نسب، شایسته باشد و هرکسی که به او پیشنهاد میشد نمیپذیرفت. شبی در خواب میبیند که یک نفر به او میگوید: برو «دَومَه زیبا» را بگیر که پشیمانی ندارد و او همان است که میخواهی!
دومه، دختر «وهب بن عمر بن معیّب» بود و به خاطر وجاهت و دیگر محسناتش، او را «دومه الحسناء» لقب داده بودند.
او خواب خود را برای خانوادهاش تعریف کرد، آنان گفتند: این خواب اعتباری ندارد ولی یکی از میان آنان گفت، این یک دستور است، تعجیل نما و با دَومه ازدواج کن. و بدین ترتیب، ابوعبید دل به دریا زد و با این دوشیزه که دلخواهش بود، ازدواج کرد و البته قبلاً نیز زنان خویشاوند او را به ابوعبید پیشنهاد کرده بودند و این خانم از شوهرش باردار شد.
دومَه میگویدک هنگامی که حامله بودم: شبی خواب دیدم که گویندهای در عالم رؤیا، این سرود را برایم میخواند:
اَبشِری بالوَلَدِ
اَشَبَهُ شیٍءِ باَلاَمه
اِذ الرِجالُ فی کَبَد
تقَاولَوا علَی لَبَد
کانَ لَهُ حظُّ الأسَد
یعنی: مژده به یک پسر پسری مثل شی در گرما گرم نبرد او بهره کاملی از شجاعت دارد(۱۹).
و پس از چندی خداوند نوزادی پسر، به ابوعبید عطا فرمود و او نامش را «مختار» نهاد و خداوند، چند فرزند دیگر نیز از همین خانم، به ابوعبید داد که عبارتند ازک «جبر»، «اباجبر»، «ابوحکم»، «ابوامیه»، «اسید» و «صفیه» که این دختر بعدها همسر عبدالله بن عمر شد(۲۰).
مادر مختار تا شهادت او زنده و پیرزنی فرتوت بود که در جریان محاصره «دارالاماره» به دست نیروهای «مصعب بن زبیر» نیز حضور داشت و در محاصره بود.
«ابوعجین» میگوید: آن روز که تعدادی از یاران و نزدیکان مختار، در محاصره قصر کشته شد. و مردم هزیمت شدند، من به مادر مختار پیشنهاد کردم که، بیا تا تو را به دوش بگیرم و از معرکه نجات دهم، وی با شجاعت تمام این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «به خدا قسم اگر دستگیرم کنند و اسیر شوم بهتر از آن است که مرا به دوش بگیری و نجاتم دهی.»(۲۱)
تولد و دوران کودکی مختار
او در سال اول هجرت، متولد شد، (وَ کانَ مَولدُهُ فی عام الهجره)(۲۲)
ابن اثیر میگوید: از نخستین نوزادان مسلمانی که در سال اول هجری به دنیا آمدند «مختار» و «زیاد بن ابیه» بودند.(۲۳)
آری، مختار در مدینه متولد گردید، زیرا پدر او پس از اسلام آوردن به مدینه هجرت کرد. مادر مختار میگوید:
«پس از تولد مختار، باز خواب دیدم کسی به من میگوید: این فرزند تو، پیش از آن که به سن بالا برسد، سرد و گرم زندگی را خواهد چشید و ترس او ریخته خواهد شد و پیروان زیادی پیدا خواهد کرد.»(۲۴)
صاحب تاریخ فخری گوید: «نشأ المختار، شریفاً فی نَفسِه عالی الهمه کریماً….؛ مختار، با شرافت نفس و علو همت و بزرگواری پرورش یافت.»(۲۵)
قبیله ثقیف یکی از قبایل اصیل و معروف عرب و در شجاعت، سلحشوری، سخاوت، جوانمردی و مهماننوازی، ضربالمثل بودند، گرچه آنان نیز به سرکشی و خودخواهی شهرت داشتند(۲۶) ولی از این تیره و تبار شجاعان، ادبا، شعراء و علماء بزرگی از صحابه و تابعین و… برخاستهاند(۲۷). که مشهورترین آنان «ابراهیم ثقفی»، از بنی اعمام «مختار»، نویسنده کتاب معروف «الغارات» و از بزرگان علمای شیعه است. گرچه روایات و مطالبی نیز در مدح و نکوهش طایفه ثقیف رسیده که در کتب اهل سنت موجود است(۲۸).
شیربچه شجاع
او هنوز نوجوانی کمسن و سال بود و بیش از سیزده بهار از عمرش نگذشته بود که در جبهه جنگ بزرگی شرکت کرد. هنگامی که ارتش اسلام برای جنگ با ارتش کسری از مدینه به طرف سرحدات عراق و ایران حرکت کرد، فرماندهی این لشکر (همانطور که اشاره شد) به دستور خلیفه دوم به پدر مختار (ابوعبید) واگذار شده بود. ابوعبید فرزندش مختار را نیز برای جهاد در این بسیج شرکت داد و بدین وسیله مختار ۱۳ ساله از جمله رزمندگان شد که برای اولین بار در جنگی عظیم شرکت میکرد.
این جنگ به واقعه «قسّ ناطف»(۲۹) معروف است که بین نیروهای اسلام و فُرس به وقوع پیوست(۳۰).
لازم به توضیح است که «سعد بن مسعود»، عموی مختار که از شخصیتهای بنام اسلام و از یاران مخلص امیر مؤمنان و ائمه اطهار(ع) بود نیز در این جنگ شرکت داشت(۳۱). مختار، در این جبهه به شدت فعالیت میکرد که از چنگ پدر بگریزد و وارد خط مقدم درگیری با دشمن شود اما عمویش «سعد بن مسعود» او را از این کار بازمیداشت(۳۲). این تجربه عملی، برای نوجوانی که در قبیله شجاع «ثقیف» پرورش یافته بود، اثر بسزایی در پرورش شهامت و شجاعت او داشت:
«فّنَشأ مِقْدامَا، شُجاعَاً، لا یَتَقّی شَیْئاً؛ و بدین ترتیب، او جنگجویی شجاع و بیپروا، از آب درآمد.»(۳۳)
*******
پانوشت:
۱و ۳ – تاریخ طبری، ج ۶ ص ۷ ؛ تاریخ یعقوبی و کامل ابن اثیر، ج ۴ ، ص۲۱۱؛ مروج الذهب: مسعودی، ج۳، چ بیروت؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰
۲- انساب الاشراف: بلاذری، ج۵، ص۲۱۴، چ مصر
۴-رجال کشی، ص۱۲۸، چ جدید
۵-قاموس: فیروزآبادی، به نقل از بحار، ج۴۵، ص۳۴۵ و ص۳۰، وفیات الاعیان: ابن خلکان، ج ۴، ص ض۷۲
۶-صحاح:جوهری، ج۲، ص۹۷۰، کلمه”کیس”
۷- المنجد کلمه “کیس”
۸- بحارالانوار:ج۴۵، ص۳۴۴؛ رجال کشی، ص۱۲۷
۹-معجم رجال الحدیث: آیت الله خویی، ج ۱۸، ص ۱۰۲، چ بیروت: رساله ذوب النضار:ابن نما.
۱۰- رجال کشی، ص۱۲۸، چ جدید، (اختیار معرفه الرجال) نقل از بحار، ج۴۵، ص۳۵۱
۱۱-طائف شهر خوش آب و هوای حجاز و منطقه ییلاقی قریش بود که در فاصله ۱۲۰ کیلومتری جنوب شرقی مکه واقع است. این شهر هم اکنون نیز از زیباترین و خوش آب و هواترین نقاط حجاز است.
۱۲ و ۱۵- کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۳، چ جدید؛ مروج الذهب: مسعودی، ج۲، ص۳۱۵، چ بیروت و انساب الاشراف:بلاذری، ج۵، ص۲۱۴، چ بیروت
۱۳- تاریخ الخلفاء: سیوطی، ص۱۳۱
۱۴- الغارات: ثقفی، ج۲،ص۵۱۷، چ جدید
۱۵-کامل: ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۳، چ جدید و مروج الذهب: مسعودی، ج۲، ص۳۱۵ و غارات: ثقفی، ج۲، ص۵۱۷، چ جدید و انساب الاشراف: ج۵ و ص۲۱۴
۱۶-شرح مفصل ماجرای جنگ نیروهای اسلام به فرماندهی ابوعبید با لشکر فارس در تواریخ معتبر ثبت است و در مروج الذهب: ج۲، ص۳۱۵-۳۱۷ بطور مختصر و مفید، واقعه را نقل کرده است و تاریخ طبری و کامل: ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۸
۱۷-اعلام النساء:عمر رضا کحاله، ج۱، ص۴۲۱، چ بیروت
۱۸ و ۱۹- بحارالانوار: مجلسی، ج ۴۵، ص۳۵۰، به نقل از رساله ذوب النضار: ابن نما و معارف: ابن قتیبه، ص۱۳۸
۲۰- اعلام النساء: کحاله، ج۱، ص۴۲۱، چ بیروت
۲۱- انساب الاشراف: بلاذری، ج۵، ص۲۱۴، چ بغداد و بحارالانوار: ج۴۵، ص۳۵۰- چ بیروت
۲۲-کامل: ابن اثیر، ج۲، ص۱۱۱، چ بیروت
۲۳- بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۵۰ و انساب الاشراف: بلاذری، ج۵، ص۲۱۴ چ بیروت
۲۴- الفخری، ص۸۹
۲۵- الغارات: ابواسحاق ثقفی، ج۲، ص۵۱۷، چ جدید
۲۶-به کتاب الانساب سمعانی، ج۳، ص۴ و ۱۴۲ مراجعه شود
۲۷- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۸، ص ۳۰ و ج ۲۰، ص ۱۰۶
۲۸- “قس الناطف” نام موضعی در نزدیکی کوفه است که در آن محل برخورد شدیدی میان ارتش اسلام و ایران روی داد. به “ایام العرب فی الاسلام”: میدانی که در ذیل “مجمع الامثال” ج۲، ص۴۴۵ به چاپ رسیده مراجعه شود. “پاورقی بحار: ج۴۵، ص۳۵۰، چ بیروت”