معراج در آینه آیات و روایات
هر موضوعی را که قرآنکریم بدان اشاره فرموده است از ضروریات دین در میان مسلمان میباشد. داستان نیز این چنین است. یعنی، معراج اجمالاً یکی از ضروریات دین و صریح قرآن و جمله مسلمات در میان تمام فرق اسلام است؛ پس انکار آن، انکار ضروری دین و موجب ارتداد است؛ بنابراین، هر فرد مسلمان که معتقد به قرآن و روایات اسلامی و اتفاق مسلمانان باشد، نمیتواند آن را انکار نماید؛ زیرا، معراج ریشه قرآنی دارد و در دو سوره از قرآنکریم به سرگذشت این سیر جسمانی و روحانی تصریح شده است.
اول) سوره اسراء، که شروع این سفر اعجازآمیز را متذکر است:
«سبحان الذی اسرای بعبده لیلاً من المسجدالحرام الی المسجدالاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا إنه هو السمیع البصیر»(۸)پاک و منزه است آن خدایی که بندهاش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که در سرزمین مبارک و مقدسی واقع شده برد، تا آیات و نشانههای (عظمت) ما را ببیند، او شنوا و بینا است.
دوم) سوره «النجم» که به قسمتهایی از این سفر آسمانی اشاره دارد که در ضمن ۶ آیه، از آیه ۱۳ تا ۱۸ قسمت دوم معراج، یعنی سیر آسمانی را بیان میکند. آنجا که میفرماید: «و لقد رءاه نزلة اُخری، عند سدرة المنتهی، عندها جنة المأوی، اذ یغشی السدرة ما یغشی، مازاغ البصر و ما طغی، لقد رأی من آیات ربّه الکبری» آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله میکنید؟! و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد، نزد «سدرة المنتهی»، که «جنت المأوی» در آنجاست. در آن هنگام که چیزی (= نور خیره کنندهای) سدرة المنتهی را پوشانده بود، چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیت بود). او پارهای از آیات و نشانههای بزرگ پروردگارش را دید.
غالب مفسران، آیات سوره «النجم» را هم در ارتباط با قضیه معراج پیامبر (ص) دانستهاند.(۹)
همچنین در آیه دیگری از قرآنکریم به صورت اشاره، برخی از تماسهای پیامبر(ص) را در شب معراج تأیید میکند و آن آیه ۴۵ سوره «زخرف» است: «و سئلْ مَن ارسلنا مِن قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن ءالهةً یُعبدون؛ ای پیامبر! از پیامبرانی که قبل از تو فرستادیم بپرس: آیا ما برای آنها معبودانی غیر از خدای رحمان برای پرستش قرار داده بودیم؟!» آیا پرسش پیامبر اکرم (ص) از انبیای گذشته به جز با رویارویی با آنها ممکن است؟ و در کدام مجمعی غیر از آن شب معهود این امر مواجهه میسر شد؟
روایتی هم از امام باقر (ع) در تفسیر این آیه شریفه به همین معنا وارد شده است و نیز علامه مجلسی در «جلد ۱۸ بحارالانوار، باب اثبات المعراج» این آیه شریفه را در زمره آیات معراج مطرح نموده است.
ناگفته پیداست که با امعاننظر در مطالب یاد شده، بدون مراجعه به روایات تفسیری معراج، تنها از تأمل در آیات سوره «اسرا» و «النجم» به تصویر نسبتاً روشنی از این سفر مبارک اعجازآمیز رسول خدا (ص) دست مییابیم.
در منابع روایی اسلام روایات زیادی درباره معراج وارد شده که بسیاری از علمای اسلام، تواتر یا شهرت آن را تصدیق کردهاند،(۱۰) که به عنوان نمونه و رعایت اختصار به دو روایت و آن هم از طریق فریقین اشاره میکنیم:
۱) امام باقر (ع)در ضمن روایتی که طولانی است فرمود: «و لکنّه اسری به… و اشار بیده الی السماء؛ و لکن پیامبر را از مسجدالحرام تا آسمانها سیر داد.»(۱۱)
۲) زمخشری حدیثی را نقل نموده است که در قسمتی از آن چنین آمده است: «و قد عرج به الی السماء فی تلک اللیله… و انه لقی الانبیاء و بلغ البیتالمأمور و سدرةالمنتهی؛ در حالی که سیر داده شده بود بسوی آسمان در این شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبیاء را ملاقات نموده بود و تا بیتالمأمور و سدرةالنتهی سیر نمود.»(۱۲) در این حدیث «عرج به»، به معراج جسمانی اشاره دارد؛ از اینجا معلوم میشود روایاتی که فقط دلالت بر معراج روحانی دارد، چون مخالف ظاهر قرآن کریم است، قابل اعتماد نیست.
سخن از این که آیا تنها روح بزرگ پیامبر (ص) در خواب و مکاشفه در این سفر همراه جبرئیل بوده و یا آن حضرت با این بدن خاکی دعوت به عالم بالا شده است، مورد اختلاف است. با این که صریح قرآن و روایات اسلامی گواهی قطعی بر جسمانی بودن آن میدهد؛ چنان که فقیه و مفسر بزرگ شیعه، مرحوم طبرسی، در تفسیر «مجمع البیان» اتفاق علماء را بر جسمانی بودن معراج نقل میکند.(۱۳)
همچنین محدث عالیقدر شیعه، علامه مجلسی (ره)، و مفسر معروف اهل سنت، فخررازی، معتقدند که اهل تحقیق بر این باورند که به مقتضای دلالت قرآنکریم و روایات متواتر شیعه و سنی، خدای متعال روح و جسد پیامبر اسلام (ص) را از مکه به مسجدالاقصی و سپس از آنجا به آسمانها برد و انکار این مطلب، یا تأویل آن به عروج روحانی، یا وقوع آن در خواب، ناشی از کمی تتبع یا سستی دین و ضعف یقین است.(۱۴)
▪ برای اثبات این موضوع دلائل و شواهدی وجود دارد که:
۱) کلمه «عبد» نشان میدهد،(۱۵) که این سفر در بیداری و این سیر، جسمانی بوده است؛ چون وقتی گفته میشود: فلان شخص را به فلان نقطه بردم، یعنی خودش را با همان جسم و روح، نه این که در عالم خواب و خیال برده؛ مگر قرینهای برخلاف باشد. بنابراین، از باب آن که قرآن خود مفسر خود است میبینیم در سوره «جن» آیه ۱۹ میفرماید: «و انّه لمّا قام عبدالله یدعوه» و در سوره «علق» آیه ۱۰ میفرماید: «عبداً اذا صلی» از عبد اراده مجموع روح و جسم شده است. یعنی پیامبر اسلام (ص) با تن و جسم خود به عالم بالا عروج کرده است و این سیر جسمانی و روحانی بوده است، نه روحانی تنها، و معلوم است چنین سیری، از مسجدالحرام تا بیتالمقدس (حدود یکصد فرسخ) در صورتی یک ارزش و معجزه حساب میشود که با جسم بوده باشد.
همچنین در تأیید و تقویت بیشتر این نظر (جسمانی بودن معراج) آیت ا… سبحانی میفرماید: «قریش از شنیدن این که پیامبر ادعا نمود من در ظرف یک شب همه این اماکن (سیر به مسجدالاقصی و عروج به آسمانها) را سیر نمودهام، سخت ناراحت شدند، و جداً به تکذیب او برخاستند؛ به طوری که جریان معراج وی در همه محافل قریش موضوع روز شد؛ هرگاه سیر این عوالم به صورت یک رؤیا بود، معنا نداشت که قریش به تکذیب حضرت برخیزند، و جنجالی راه بیندازند؛ زیرا گفتن این که من در شبی از شبها در هنگام خواب، چنین خوابی را دیدهام، هرگز موجب نزاع و اختلاف نمیگردد، چون سرانجام هر جه هست خواب است، و تمام امور محال و غیر ممکن و به دور از ذهن، در خواب به صورت ممکن درمیاید.» ایشان میافزاید: «این نظر (معراج در خواب و عالم مکاشفه بود) آن قدر ارزش ندارد، که ما آن را دنبال کنیم؛ ولی افسوس اینجاست که برخی از دانشمندان مصری، مانند «فرید وجدی»(۱۶) این نظر را پسندیده و با سخنان بیاساس، به تحکیم آن پرداخته است. با این همه، بهتر آن است که از این مطلب بگذریم.»(۱۷)
شیخ طوسی (ره) در تفسیر «التبیان»، ذیل این آیه شریفه میفرماید: «علمای شیعه معتقدند که خداوند در همان شبی که پیامبرش را از مکه به بیتالمقدس برد، او را به سوی آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خویش را در آسمانها به او ارائه فرمود؛ و این در بیداری بود، نه در خواب.» ۲) لفظ «سبحان» که در ابتدای سوره اسراء آمده حکایت از اعجازگونه بودن این جریان مهم دارد که خداوند متعال برای رفع استبعاد مردم، خود را از هرگونه عیب و نقص و ناتوانی تنزیه میکند و گرنه سیر روح منهای جسد که از محدویتهای عالم مادی رها باشد، این تعبیر را نمیطلبد.
۳) آنکه در سوره «النجم» ماده «رؤیت» بکار رفته: «ما زاغ البصر و ماطغی، لقد رأی من آیات ربه الکبری»؛ چشم پیامبر(ص) دچار خطا و انحراف نشد. او نشانههای بزرگ خدای خود را مشاهده کرد. این دو آیه شریفه به روشنی میرساند که این رؤیت با همین و حالت بیداری پیامبر(ص) رخ داده، نه در حالت خواب و عالم مکاشفه.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که بر اساس تناسب بین رائی و مرئی (بیننده و دیده شده)، این چشم مادی تنها آنچه را که از جنس خود باشد را میبیند نه روح مجرد را و فرشتگانی که در ذات وجوشان طبیعت مادی راه ندارد. بنابراین، دیدارهای پیامبر(ص) با انبیای گذشته و برپا شدن نماز جماعت در بیتالمقدس که آن تمامی انبیاء و رسل به خاتم خود (پیامبر اسلام) اقتداء کردند و حجت با فرشتگان و رؤیت اهل بهشت و جهنم که شرحش در اخبار آمده، چگونه صورت گرفته است؟
پاسخ آن است که: این امر با تمثل ارواح در ابدان مناسب خود، و مفارقت نوریه در قالبهای مثالی، شدنی است؛ چنان که جبرئیل(ع) در برابر حضرت مریم به صورت مردی ظاهر گشت. ناگفته نماند که ما این برخوردها را در نقل روایاتی که در اینباره رسیده، تا جایی میپذیریم که برهان عقلی آن را مردود نداند و بر این اصل، آن قسمتهایی که در پارهای از روایات، مراحل نهایی و اوج صعود حضرت را بازگو میکند که ملاقات با پروردگار است و چگونگی آن که ملازم است با جسمیت خدای متعال، به هیچ وجه پذیرفته نیست؛ به عنوان نمونه: ابن هوازن قشیری (متوفی ۴۶۵) در کتاب معراجش روایت میکند که پیامبر (ص)، پروردگارش را با همین چشم سر دید، یا آن که از پیامبر نقل کرده است که: خدای خود را دیدم در حالی که دو کفش از طل در پای وی بود و در نوشتههای برخی از خاورشناسان آمده است: در آخرین آسمان، پیامبر (ص) به خداوند به اندازهای نزدیک شد که صدای قلم خدا را میشنید و میفهمید که خدا مشغول نگاهداری حساب افراد میباشد.(۱۸)
متأسفانه جریان معراج پیامبر (ص) مانند بسیاری دیگر از جریانهای صحیح تاریخی، از روی غرضورزی یا سادهلوحی و اعمال سلیقههای شخصی در طول تاریخ آمیخته با خرافات عجیب و غریبی شده است که قیافه اصلی آن را از نظر کسانی که مطالعه کافی در این قسمت ندارند، ناپسند نشان داده است.
درباره مطالب مزبور (دیدن خداوند و…) میگوییم: لازمه رؤیت با چشم، محدود بودن مرئی است و هر محدودی، محدودکنندهای باید، پس او نمیتواند واجب الوجود باشد و آیا نشنیدهاید این کلام امام علی (ع) را که در جواب «ذعلب یمانی» فرمود: «لاتدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان…»(۱۹) و فرازی دیگر از کلام ۱۸۲ میفرماید: او مکان ندارد و با حواس ظاهری ادراک نگردد و با مردمان مقایسه نشود. او با موسی سخن گفت و آیات خویش را به او نمایاند، بدون آن که از اعضا و جوارح و ابزاری همانند بشر استفاده کرده باشد.
آخرین ابهام و یا سؤالی که در باره معراج مطرح میشود این است: آیا معراج پیامبر(ص) به عنوان یک بشر، از نظر علوم طبیعی امکانپذیر است؟
در پاسخ، مقدمه ذکر میکنیم: اساساً اعتقاد ما بر آن است که شریعت حیاتبخش اسلام و قوانین نورانی آن از طرف خالق هستیبخش حکیم، تنظیم و توسط بهترینها که انبیا، و ائمه معصومین (ع) هستند به بشر ابلاغ شده است. ازاینرو، آنچه که جنبه خرافی داشته و با عقل و علم و حکمت منافی باشد در آن راه ندارد. ما پیرو مذهبی هستیم که علوم روز آن را تأیید میکند، بلکه این مذهب پویا خود، دانشهایی را پایهگذاری کرده است، ولی باید متوجه بود که منظور از علوم تنها آن دسته از مسائلی است که صد در صد جنبه قطعی به خود گرفته، نه هر آنچه که به عنوان علم مطرح شود؛ زیرا ممکن است در پرتو اکتشافات دیگری دیر یا زود دگرگون شود و این دسته در میان علوم کم نیستند.
کوتاه سخن آن که ما میگویی میان عقائد مسلمان مذهبی و مسائل قطعی علوم، رابطه تنگاتنگ وجود دارد و هر کدام دیگری را تقویت میکند.
از این مقدمه نتیجه میگیریم که بسیاری از موانع سفر انسان به فضا با اختراعات و اکتشافات علم روز از میان بر داشته شده است و اموری که زمانی غیرمعقول انگاشته میشد با پیشرفت بشر در عرصههای علمم و صنعت و فناوری به امری ممکن و معقول مبدل شد و انسان در این عصر تسخیر فضا و … توانست بر مشکل جاذبه زمین، پرتوهای خطرناک شهابهای آسمان، فقدان اکسیژن، مشکل بی وزنی فائق آید.
ولی سخن در این است: آیا تنها این موجود ضعیف (بشر) که سراپا فقر و نیاز است، و پس از گذشت قرنها تلاش و کوشش طاقتفرسا با تجهیزات کذائی، توان سفر به کرات آسمانی را دارد؟ و آیا خالق قادر متعال او از ابداع وسیلهای که بهتر از سفینههای فضایی مدرن، این مأموریت را انجام دهد، عاجز است؟!
روی سخن با مسلمانان است آیا هیچ فرد خداپرستی که ایمان به قدرت لایزال و بیپایان الهی دارد. (ان الله علی کل شیء قدیر) میتواند انکار کند؟ آیا برای خدای متعال مانعی دارد که وسیله مرموزی که از فکر محدود بشر بیرون است در اختیار پیامبرش بگذارد تا بتواند در آسمانها سیر کند و عجائب آیات پروردگارش مشاهده نماید؟ جواب البته منفی است. چه مانعی در مقابل عظمت و قدرت خدای متعال میتواند ابراز وجود کند!
جایی که بشر با این فکر محدود در پرتو صنعت و تکنولوژی، همه موانع را برطرف کرد و توانست فضانوردانی را در قمر (کرات آسمانی) پیاده کند و در ماوراء جوّ به حرکت درآورد، به یقین پیامبران الهی میتوانند با عنایت خداوند بزرگ که قدرت او مافوق قدرتها است و خالق تمام موجودات و قدرتهاست بدون اسباب ظاهری و خارجی ایجاد کنند.
پیامبر اسلام (ص) با عنایت خداوند بزرگ به معراج رفته است. هرگاه برنامه سیر تاریخی پیامبر، در پرتو عنایت الهی انجام گرفته باشد، به طور مسلم تمام این قوانین طبیعی در برابر اراده قاهره وی تسلیمند، و هر آنی در قبضه قدرت او هستند؛ از این رو، چه اشکالی دارد: خدایی که به زمین جاذبه داده است و به اجرام آسمانی اشعه کیهانی بخشیده، بنده برگزیدهاش را به وسیله قدرت نامتناهی خویش، بدون اسباب ظاهری و خارجی از مرکز جاذبه خارج نماید، و اشعههای خطرناکی که در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعه ماوراءبنفش، اشعهایکس و اشعه کیهانی، مصون بدارد.
منبع
عسکری اسلامپور
پینوشتها: –
۱. حسین راغب اصفهانی، المفردات، دفتر نشر الکتاب، دوم ۱۴۰۴ق، ص ۳۲۹.
۲. همان، ص ۲۴۷.
۳. احمد سیاح، فرهنگ جامع ، تهران: کتاب فروشی اسلام، ۱۳۵۴، ج ۱- ۲،ص ۶۹۰.
۴. مفردات راغب، ص ۲۰۵.
۵. براق نام مرکوبی است که بنا بر روایات، حضرت رسول(ص) شب معراج برپشت او آسمانها را درنوردید.
۶. طبرسی، مجمع البیان، سوره اسراء،ج ۳، ص ۳۹۵.
۷. سدره یا سدرة المنتهی، نام درخت کُنار بزرگی است که بنابر روایات اسلامی بر بالای آسمان هفتم قرار دارد و برگش مانند گوش فیل و میوه اش مانند کوزه است. علم ملائکه و سایر مخلوقات به آن منتهی شود و از آن درنمی گذرد. هیچ موجودی، بجز پیامبر اسلام (ص) در شبِ معراج از آن درنگذشته است و آنچه ورای آن است جز خدای نداند. از پای این درخت رودهایی از آب صاف روشن و شیر تازه و باده خوشگوار، برای نوشندگان روان می گردد. دربارة آن گفته اند که اسب سوار، در سایه اش هفتاد سال راه می پیماید و یک برگ از آن روی تمام مردم سایه می افکند.(جعفر یاحقّی، دکتر جعفر محمّد: فرهنگ اساطیر و اشارات در ابیّات فارسی، ص ۲۴۱ – ۲۴۲.)
۸. سوره اسراء، آیه ۱.
۹. ر.ک: محمود زمخشری، الکشاف، دارالکتاب العربی، بیروت، چ سوم، ۴۰۷ ق، ج۴، ص ۴۱۹.
۱۰. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۲.
۱۱. محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، بیروت: مؤسسة الاعلمی مطبوعات، ج ۳، ص ۱۶۶-۱۷۱.
۱۲. الکشاف، ج ۲، ص ۶۴۷.
۱۳. مجمع البیان، ج۷، ص ۳۹۵.
۱۴. بحارالانوار، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، ج ۱۸، ص ۲۸۹ فخررازی، مفاتیح الغیب، ج ۵، ص ۵۴۰ – ۵۴۶.
۱۵. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۹.
۱۶. دایرة المعارف، ج ۷، ص ۳۲۹، ماده «عرج». ۱۷. آیت اللّه جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم چاپ نهم، ۱۳۷۳، ج۱، ص ۳۸۶.
۱۸. «محمد پیامبری که از نو باید شناخت»، ص ۱۲۵.: