پرسش: آيا با اين که علي(عليه السلام) پيامبر نيست، مقام او هم تراز انبياء گذشته مانند هارون است؟
پاسخ: حديث شريف منزلت که تواتر و صحت آن نزد علماي تمام مذاهب اسلامي به اثبات رسيده است؛ يکي از دلايل شيعيان بر خلافت و وصايت بلا فصل و ترجيح بر تمام امت براي اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) است. خاتم الانبيا(صلي الله عليه وآله) مکرر به علي(عليه السلام)مي فرمود: «آيا از اين که نسبت تو به من به منزله هارون به موسي باشد راضي نيستي؟ با اين تفاوت که بعد از من ديگر پيغمبري نخواهد آمد».[1] .
گاهي هم ايشان به امت فرموده است: «عليّ بمنزلة هارون من موسي….» و اين حديث را جميع علماي اهل سنت تائيد کرده و آن را حديث صحيح و متواتر خوانده اند[2] .
براي مثال مي توان از بخاري در جلد سوم صحيح، مسلم بن حجاج در جلد دوم صحيح، امام احمد حنبل در جلد اول مسند، محمد بن سوره ترمذي در جامع و بيش از 25 مأخذ ديگر که همگي آن ها در صفحات 286 تا 288 کتاب شبهاي پيشاور آورده شده است نام برد که در بين راويان آن ها معاوية بن ابي سفيان نيز ديده مي شود.
حديث مهمتري از خليفه دوم ـ عمر ابن الخطاب ـ روايت شده است. خليفه دوم مي گويد: «من و ابوعبيده جراح و تني چند از اصحاب در مجلسي حاضر بوديم. حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در حالي که به علي بن ابي طالب(عليه السلام)تکيه داده بود، با دست بر شانه هاي علي(عليه السلام) زد و فرمود: يا علي! تو اولين مؤمن از نظر ايمان آوردن و اولين مسلمان از نظر اسلام آوردن مي باشي». سپس ادامه داد: «ياعلي! تو براي من به منزله هارون براي موسي هستي
و هر کس که گمان کند مرا دوست دارد و با تو دشمني ورزد، دروغ گفته است».[3] .
خبر فوق را بسياري ديگر چون: ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه و ابن صباغ مالکي در «فصول المهمه» و بسياري از علماي اهل سنت بيان کرده اند و جاي هيچ شک و ترديدي در صحت آن باقي نگذاشته اند.
از آنجايي که از نظر مذاهب چهارگانه اهل سنت، رد و شک در گفتار خليفه دوم جايز و روا نمي باشد؛ لذا در صحت وسقم اين حديث هم نبايد شک کرد.
مطابق با آيه شريفه (إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْکَ کَما أَوْحَيْنا إِلي نُوح وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ عِيسي وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً)[4] و نيز آيات شريفه (وَ اذْکُرْ فِي الْکِتابِ مُوسي… و وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيّاً)[5] که بر نبوت هارون صراحت دارد؛ از آنجايي که هارون، هم مقام نبوت و هم مقام خلافت حضرت موسي را داشت و هم افضل بر تمام بني اسرائيل بود؛ لذا با استفاده از حديث منزلت، دو ويژگي براي اميرالمؤمنين(عليه السلام)محرز مي گردد:
1. مقام خلافت و وزارت آن حضرت بعد از رسول الله(صلي الله عليه وآله)؛
2. فضيلت و برتري اميرالمؤمنين(عليه السلام) بر امت و بر تمامي صحابه.
همانطور که قبلاً گفته شد درجات انبيا متفاوت است. برخي از آن ها مانند هارون، در امر نبوت استقلال نداشته و تابع پيغمبر صاحب احکام بوده اند. هارون هم تابع برادرش حضرت موسي(عليه السلام) بوده است.
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه خود در ذيل اين حديث مي گويد: پيغمبر(صلي الله عليه وآله) با
اين حديث، جميع مراتب و منزلت هاي هارون را براي علي(عليه السلام) اثبات کرد و اگر حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) خاتم الانبيا نبود و قرار مي بود که بعد از ايشان پيغمبر ديگري مبعوث شود، يقيناً تنها علي(عليه السلام) واجد اين شرايط بود. نه فقط ابن ابي الحديد، بلکه بسياري ديگر از علماي اهل سنت همچون: علامه جلال الدين سيوطي بر اين عقيده اند و از جابر بن عبدالله انصاري از قول نبي گرامي(صلي الله عليه وآله) نقل مي کنند: «اگر بنا بود که پس از من پيغمبري بيايد، يا علي تو آن مي بودي».[6] همچنين مير سيد علي همداني ـ فقيه شافعي ـ در «مودة القربي» از رسول الله(صلي الله عليه وآله) نقل مي کند: «به درستي که خداوند مرا بر انبيا برگزيده و اختيار نمود. براي من وصي اختيار نمود و پسر عم مرا وصي من قرار داد و همانطور که بازوي موسي را به برادرش هارون محکم ساخت، بازوي مرا نيز محکم نمود. او خليفه و وزير من است و اگر قرار باشد بعد از من پيغمبري وجود داشته باشد، هر آينه او علي(عليه السلام)مي باشد. ليکن بعد از من پيغمبري نخواهد آمد».[7] بنابراين واجد شرايط بودن علي(عليه السلام) براي مقام نبوت، نه تنها غلو شيعيان نيست، بلکه فرموده پيامبر خدا است. اين واجد شرايط بودن، بدان معنا است که علي(عليه السلام) در تمامي صفات و خصايص (به جز نبوت) با پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)شريک مي باشد.
امام ثعلبي در تفسير خود و احمد شهاب الدين در کتاب «توضيح الدلايل علي ترجيح الفضايل» درباره علي(عليه السلام) چنين مي گويد: «بر کسي پوشيده نيست که مولاي ما اميرالمؤمنين(عليه السلام) در بيشتر خصلت هاي رضيه، افعال زکيه، عادات، عبادات و احوال عاليه شباهت زيادي به پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) دارد و اين شباهت آنقدر آشکار است که نياز به برهان،حجت و دليل ندارد. بعضي از علما، برخي از خصلت هاي حميده حضرت که نظير پيغمبر
بوده است را برشمرده اند».[8] .
سپس ادامه مي دهد: «علي(عليه السلام) در طهارت نظير پيغمبر(صلي الله عليه وآله) است. علت آن هم قول خداي تعالي در آيه تطهير است». او در ادامه مي گويد: «علي از حيث ولايت بر امت، نظير پيغمبر است و دليل آن آيه (إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)[9] مي باشد. آنگاه مي گويد: «علي(عليه السلام) در اداي رسالت و تبليغ نيز نظير پيغمبر است و دليل آن هم سوره برائت است[10] ؛ زيرا موقع نزول اين سوره بر حضرت خاتم(صلي الله عليه وآله)، آن آيات را به ابوبکر داد تا در موسم حج بر اهل مکه بخواند. جبرييل نازل شد و گفت: به جز خودت يا کسي که از اهل تو باشد، کس ديگري نمي تواند اين رسالت را ادا کند. پس پيغمبر به امر پروردگار آيات سوره برائت را از ابوبکر گرفت و به علي(عليه السلام) داد تا در موسم حج آنرا قرائت کند».[11] .
امام ثعلبي چنين ادامه مي دهد: «آن حضرت در مولاي امت بودن نيز، نظير پيغمبر است و دليل آن فرموده پيغمبر در غدير خم مي باشد».[12] .
آنگاه ادامه مي دهد: «علي(عليه السلام) در اتحاد نفساني نظير پيغمبر است و نفس علي قائم مقام نفس رسول الله(صلي الله عليه وآله) مي باشد[13] چنانچه
خداوند در آيه مباهله علي را به منزله نفس آن حضرت قرار داده است»[14] و بالاخره: «و علي(عليه السلام) در باز بودن در خانه اش به مسجد نظير پيغمبر است[15] و همانند پيامبر خدا، اجازه ورود به مسجد در حال جنب بودن را دارد».[16] او در تائيد اين ويژگي اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)مي گويد: بخاري و مسلم در صحيحين خود از پيغمبر(صلي الله عليه وآله) نقل مي کنند: «احدي بجز من و علي نمي تواند در حال جنب بودن وارد مسجد شود».[17] .
که اعطاي اين ويژگي به علي(عليه السلام)توسط پيامبر خدا به امر خداوند، بخاطر اين بود که آن بزرگوار در حدي از طهارت و قداست روح قرار داشتند که جنابت نمي توانست موجب کدورتي و يا تنزل معنوي در آن روح گردد.
به هر حال بسياري از علماي اهل سنت، از جمله جلال الدين سيوطي و امام احمد ثعلبي و سبط بن جوزي از ابوذر غفاري و از اسماء بنت عميس (همسر ابوبکر) نقل مي کنند که در روزي که پيغمبر هم تشريف داشتند، نماز ظهر را در مسجد به جاي آورديم، سائلي از راه رسيد و تقاضاي کمک نمود. هيچ کس به جز علي(عليه السلام) به او جوابي نداد. علي(عليه السلام) در حال رکوع اشاره به انگشترش کرد و به سائل اجازه داد انگشتر را از
دستش بيرون آورد. سپس پيغمبر رو به آسمان کرده فرمود: «پروردگارا! برادرم موسي از تو سؤال کرد و گفت سينه مرا فراخ گردان و وظيفه ام را در تبليغ رسالت آسان نما و… و برادرم هارون را در کار من شريک گردان. پس آيه اي که تقاضاي ايشان را پذيرفته بود از جانب خداوند نازل شد که: از طريق وزارت و همدستي برادرت هارون، بازوي ترا محکم ساختيم و قدرت و حکومتي را به شما داديم که هرگز به شما دست نيابند».[18] .
آنگاه پيغمبر ادامه داد: «خداوندا! من محمد برگزيده تو هستم. پس سينه ام را گشاده گردان و وظيفه ام را آسان نما. براي من از اهل من وزيري قرار ده که او علي باشد و پشت مرا به وجود او محکم گردان».[19] .
ابوذر غفاري مي گويد: هنوز دعاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) تمام نشده بود که جبرئيل نازل گرديد و آيه (إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ)»[20] را بر آن حضرت قرائت نمود. بنابراين چنين استنتاج مي شود که دعاي پيغمبر مستجاب شده و علي(عليه السلام) به وزارت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) برگزيده شده است.
ابن عباس نيز مي گويد: صداي منادي را شنيدم که گفت: «اي احمد! آنچه که خواستي به تو عطا شد».[21] پس پيغمبر دست علي(عليه السلام) را گرفت و فرمود: دست هايت را به سوي آسمان بلند کن و از خداي خود چيزي بخواه تا به تو عنايت کند. علي(عليه السلام) نيز چنين دعا کرد: «خدايا! براي من نزد خود عهدي قرار ده و نزد خود مودّت و محبّت را
پديد آر»[22] پس جبرئيل نازل شد و آيه شريفه را (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا)؛ (آنان که ايمان آوردند و نيکوکار شدند خداي مهربان آن ها را محبوب مي گرداند[23] بر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) خواند).
وقتي که اصحاب از اين قضيه متحير و متعجب شدند، پيغمبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: «از چه چيزي متعجب شده ايد؟ قرآن چهار قسمت است. يک ربع آن مخصوص ما اهل بيت، يک ربع قرآن حلال، ربع ديگر آن حرام و ربع ديگر فرايض و احکام است. به خدا سوگند کرامت هاي قرآن درباره علي(عليه السلام) نازل گرديده است».[24] .
بنابراين همانطور که موسي کليم الله در غيبت چهل روزه خود، امتش را به خود وانگذارد و هارون را که بر همه بني اسرائيل برتر و افضل بود، وصي و خليفه خود قرار داد تا در فقدان خود امر نبوت مختل نگردد؛ پيغمبر خاتم(صلي الله عليه وآله) نيز به طريق اولي بايد مردم را در غياب خود و پس از رحلتش، وانگذارد و شريعت را به دست افراد جاهل، نسپارد تا هر کس به ميل خود در آن تصرف کند.
به همين جهت تصريح کرده اند: «همان گونه که هارون در غيبت موسي خليفه و جانشين او بود، علي(عليه السلام) هم در غيبت من خليفه و جانشين من باشد. البته برخي بر اين تصورند که اين حديث، جنبه تشويقي و خصوصي داشته و عموميت ندارد و چنين استدلال مي کنند؛ پيغمبر(صلي الله عليه وآله) علي(عليه السلام) را در غزوه تبوک براي مدت معيني به خلافت برگزيد و چون علي دلتنگ آن حضرت شده بود، پيغمبر آن بيانات را از باب تشويق و رفع دلتنگي علي(عليه السلام)فرمود. در پاسخ اين قبيل افراد بايد گفت: غزوه تبوک يکي از مواردي بوده که پيغمبر چنين بياني را فرموده است. ايشان در مواردي ديگر از جمله در مراسم مؤاخات در مکه و نيز در مدينه و هر جاي ديگري که مقتضي بود همين
جمله را مي فرمود.
نکته پاياني اين که امام غزالي، ابن ابي الحديد و جارالله زمخشري از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)حديثي را نقل مي کنند که فرمود: «علماي امت من مانند انبياي بني اسرائيل اند»[25] يا «علماي امت من برتر از انبياي بني اسرائيل اند».[26] .
وقتي که به فرموده پيامبر گرامي اسلام، علماي ما مساوي يا حتي برتر و افضل از انبياي بني اسراييل باشند، آيا شخصي مثل اميرالمؤمنين(عليه السلام) از انبيا بالاتر نمي باشند؟!
منابع :
كتاب شهابي درشب
ین وبلاگ بسیار عالی واموزنده است