مولوی شیعه یا سُنّی ؟!
- بهدست: Admin
- دستهبندی: نقد مکاتب بشری
- برچسبها: سنی, شیعه, مولوی
مولوي كه از گروه صوفيه است در اشعار و آثار خود نشان داده كه از فيض ارتباط با اهل بيت (ع) محروم بوده، و در اين زمينه حتي از بعضي اقران صوفي مشرب خود نيزعقب ترمانده است . تا آنجا كه دشمنان اهل بيت (ع) چون معاويه را مشمول الطاف صوفيانه خود قرار داده و براي آنها انواع كرامت ها تراشيده است . درحالي كه مثلاً سنايي يعني همان شخصي كه مولوي شديداً به او علاقه مند و اشعــارش مــورد تـوجه وي است درمورد معاويه چنين مي گويد :
كه از او و سه كسِ او به پيمبر چه رسيد
مواردي كه درمتن آمده[2] براي اثبات تسنن مولوي كافي است. ولي براي روشن ترشدن مطلب و بستن راه هرگونه بهانه و عذر ، نكات ديگري به اجمال اضافه مي شود:
الف ـ پدر مولوي، بهاء ولد، كه اولين استاد و مربي وي است سني حنفي صوفي بوده است ( رجوع شود به معارف بهاء ولد وكتب تراجم )
ب ـ اساتيد ديگر مولوي كه عمدتاً در دمشق و حلب يعني محل تحصيل مولوي سكونت داشته اند، از عامه بوده اند.[3]
ج ـ پير و مراد معشوق مولوي يعني شمس تبريزي شيعه و امامي نبوده و ارتباطي با مكتب تشيع نداشته است.[4]
د ـ مصادر و منابعي كه شرح حال مولوي را نوشته و نزديك به عصر وي بوده اند ، مولوي را فقيه حنفي معرفي كرده و نام او را در طبقات و تراجم حنفي ها آورده اند.[5]
هـ ـ مريدان و شاگردان و فرزند محبوب مولوي (سلطان ولد ) نيز سني و نوعـاً حنفي هستند و سخنـان و اشعار آنها ( به خصوص سلطان ولد) كاملاً بر اين مطلب گواهي مي دهد، به عبارت ديگر تسنن وحنفي بودن ( همچنين تصوف ) ميراث خانوادگي مولوي است و تا آنجا پيش رفته اند كه سلطان ولد در زمان علامه حلّي و شيعه شدن سلطان خدابنده، فرزند خود را روانه سلطانيّه مي كند تا از اين مصيبت به خيال خود يعني تشيّع سلطان و تبعات آن جلوگيري كند.[6]
نمونه ها و نشانه هاي زياد ديگري است كه اين پاورقي گنجايش آن را ندارد.
با وجود اين همه دلايل و شواهد، اين ادعا، كه مولوي مثلاً شيعه است، مضحكه اي بيش نيست، و به اصطلاح اجتهاد در مقابل نص است. تنها رگ صوفي گري است كه بعضي افراد را وادار مي كند تا با پرده پوشي بر واقعيات، چنين سخنان بي اساس را اظهار كنند.
همين عامل باعث شده است كه اشعار مجعول و غيرواقعي ( درمدح اهل بيت علیهم السلام و تشيع ) را به مولوي نسبت بدهند و خصوصاً بعد از رخنه و نفوذ تصوف در شيعه ( ازقرن نهم و بالاٌخص در دوران صفويه ) اشعاري به نفع وي جعل كنند، تا مگر مولوي ( در رابطه با تشيع ) اعاده حيثيت شود و او را با شيعه آشتي دهند.
كتاب تاريخ ادبيات ايران مي نويسد : … به مولوي غزل ها و اشعاري درعهد صفويه نسبت داده اند كه دلالت بر تشيع او مي كند و حال آنكه او سني و فقيه حنفي بود و پيداست كه اين اشعار، از مجعولات شيعه ( صوفي ) و مخصوصاً از مخترعات صفوي است[7].
از آنچه گفته شد روشن مي شود كه عنوان كردن تقيه براي توجيه روش مولوي نيز مضحكه ديگري است كه سخنان و آثار مولوي آن را به شدت تكذيب مي كند .
اگر واقعاً كسي شيعه و پيرو مذهب اهل بيت (ع) باشد و در عين حال در موقعيت و شرايط تقيه قرار بگيرد، افعال و سخنـان وي متناسب با جو تقيه و در حد ضرورت شكل مي گيرد ، ( و اين براي كساني كه از بيرون شاهد آن هستند و به خصوص آيندگان ملموس و روشن خواهد بود )، نه اين كه چون كاسه داغ تر از آش معاويه را تا مقام اولياي الهي بالا ببرد و لباس كرامت بر او بپوشاند، يا سكوت و عجز عثمان از بيان خطبه ( درنمازجمعه ) را رندانه و با زيركي ، كرامت و فضيلت جا بزند .
براستي چه ضرورت و دليلي وجود داشت كه تا اين حد در ستايش افراد مذكور پيش برود و درباره اشخاصي چون معاويه و عثمان سخناني بگويد و ابتكاري به خرج بدهد که شايد هيچ عالم سني قبل از او به زبان نياورده باشد. آيا كتاب هايي چون حليه الاولياء، طبقات شعراني و حتي تذكره الاولياء عطاركه نام برخي از ائمه (ع) و سخنان آنان را (هرچند كم) آورده اند خلاف تقيه عمل كرده اند؟
به قول يكي از بزرگان توجيه مذكور شبيه به داستان آن مرد است كه دركمال زيبايي مي رقصيد و انواع حركات را از خود بروز مي داد. وقتي به او اعتراض كردند كه چرا چنين عملي را انجام دادي، در مقام عذرخواهي برآمد و گفت: مجبور بودم. به او گفتند: اي بدبخت اگر مجبور بودي پس چرا چنين خوش رقصيدي؟ كسي كه از هنر رقاصي تو خبر نداشت.
ثانياً: مولوي نشان داده كه در مذهب و مرام خود چندان هم اهل نرمش و گذشت و اعمال تقيه نبوده است. افراط و اصرار مولوي برسماع، عليرغم مخالفت هاي شديد فقها و حتي برخي صوفيان معاصر خود ( چنانكه در جاي خود خواهد آمد، و همچنين پيروي بي چون و چرا نسبت به شمس تبريزي، با همه اعترض ها و كشمكش ها كه پيش آمد و نشـان مي دهد كه مولوي در مسايل اصولي ( به عقيده خود ) اهل مماشات و تسامح و تقيه نبوده است.
ثالثاً: محيط قونيه و به طوركلي آسيا ي صغير ( روم ) كه مولوي در آنجا زندگي مي كرده ، به علل مختلف از جمله حضور عده كثيري از كفار ( مسيحي، يهودي و … ) درميان مسلمانان، شيوع تصوف، سهل انگاري حكام سلجوقي درباره اديان و مذاهب، تركتازي مغول و … محيطي بود كه تا حدودي لاقيد و كم تعصب به شمار مي رفت، و انواع مذاهب و اديان را در خود جـاي داده بود.[8]
در هر صورت جواب ناآگاهان يا متجاهلان، بايد سخن فرزند مورد علاقه مولوي يعني سلطان ولد را يادآوري كرد كه درحق پدرش مي گويد: حضرت پدرم از اول حال تا آخر عمر ( عمروار ) هرچه كرد براي خدا كرد.[9]
*******************************
[1] ـ لازم به تذکر است : این متن از حاشیه کتاب « نقدی بر مثنوی » برداشت شده است.
[2] ـ منظور، متن کتاب « نقدی بر مثنوی » می باشد
[3] ـ رساله سپهسالار / ص 25 وكتب ديگر
[4] ـ مقالات شمس بهترين شاهد برمطلب است
[5] ـ مانند كتاب الكواكب المضييه
[6] ـ تنبيه الغافلين، ص 84 نقل از مناقب العارفين
[7] ـ ج 3/1 ، ص 469 ، تاليف ذبيح ا… صفا.
[8] ـ مولانا جلال الدين ص 48
[9] ـ مناقب العارفين ، ص309
گردآوری : آیت الله سیّد جواد مدرسی یزدی
السلام علیکم یا حمقا !! یا متحجرین ساندیس خور هزار شیخ و مجتهد باید زانوی شاگردی در برابر فخر عارفان و خداوندگار عشق و
عرفان بزنند ، متروکی پایگاه شما مشهود است و کینه پراکنی و جنگ مذهبی راه انداختنتان نشانه ای از بی خردی شما دارد
سنی وشیعه هر که هستی هر که باشی آدم باش و اندیشمند و آزاد اندیش دوره ی این جنگ های بازاری گذشته است خوب می دانید که
دوست داران مولانا در جهان چندین برابر همه ی مجتهدهای شما هست . آنها از سر نادانی کسی را تقلید می کنند و ما از سر نیاز
به شور و وجد و طرب و روشنفکری و آزادی و شما باز هم عرض خود می برید و زحمت ما می دارید خدا هدایت کند متحجران را !!!!
سلام اقای عارف با ادب. همون شما با ادبان مقلد مولوی باشید کفایت میکنه. راستی این ادب رو هم از خداوندگارت به ارث بردی؟ بماند ما دنبال جنگ مذهبی نیستیم دنیال روشن گری و رو کردن کارها و عقاید باطل بعضی عارف نماها ی گرفتار در چنگ شیطان هستیم.تمام گفته ها با سند محکم ارائه شده پس راحی به جز قبول ان نداری با عرض شرمندگی و نشانه این هم همین توهین هاست که کردید.پس شما به طربتان و شورتان بپردازید و خود را داخل در مسائلی که متوجه ان نمیشوید نکنید. با تشکر !!!!!!!!
اقای فواد.تو این وبسایت پر از توهین و تهمت وافترا که رویکردش بر هر کسی که یه سری اینجا بزنه مشخصه دم از روشن گری دیگر نزنید جان عمه تان.
خوب مولانا شد باطل و صوفی ، برو یه سری به اشعار سعدی هم بزن که بدون شک ایرانی ها او حافظ رو دیگه خیلی دوست دارن حتما اشعاری در مدح عمر بن خطاب پیدا میکنی بعد بیا اینجا او رو هم باطل و کافر و ناصبی اعلام کن.
تکلیف عمر خیام و سایرین هم که مشخصه، بعد کی میمونه، هیچکی ،تمام مفاخر و علما قبل از شاهان صفوی که برای جدا سازی ایران و مردمش از سرزمین فوق وسیع اسلامی مذهب شیعه رو رسمی کردن همه بدون تردید سنی بودن حتی فردوسی حتی حافظ و بعضی دیگر بعد از صفوی هم به همین ترتیب.البته اون موقع و همین حالا هم همهی سنی ها حضرت علی و خاندن او رو دوست داشتن و براش احترام فائل بودن،هیچ شیعه واقعی هم به یار غار رسول الله، به سربلند کننده اسلام و به زوج مطهر رسول الله تهمت و افترا نمیزنه و توهین نمیکنه جز شما اخوندها و ملاها برای رونق مغازه های متحجرتون
کجاییید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی کجایید ای سبکبالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی از مولوی است شاهی که ولی بود و وصی بود علی بو سلطان سخا و کرم جود علی بود و…… دهها شعر در مدح اهل بیت پیامبراز مولوی است متاسفانه جو خفقان وحشتناک افراطیون اهل سنت پدیده تقیه را بوجود آورد ابراز عقیده مساوی با مرگ بود چه در زمان نبی امیه و چه در زمان بنی العباس اصلا قتل عام سادات هم باعث شد که عده ای از نوادگان پیامبر نسب خود را انکار کنند و از ابو فرج جوزی که استاد سعدی بوده و خیلی هم سعدی به او ارادت داشته سئوال کردند خلفای بعد پیامبر چند نفر بودند گفت اربع اربع اربع چون نمیتوانست بگوید دوازده تا و وقتی از پرسیدند ابوبکر افضل است یا علی گفت افضلهما من کانت ابنته فی بیته کسی که دختر او در خانه پیامبر است یا دختر پیامبر در خانه اوست و به این وسیله دو پهلو جواب داد این جو خفقان برای یک عالم و فقیه بوده تا برسد به مردم بدبخت کوچه و بازار در زمان صفویه که اهل سنت با انها خیلی بد هستند تو جاده مشهد رباط ساختند رباط یعنی مسافرخانه امانگاه چون بودند سنیهای افراطی که نذر میکردند شیعه بکشند تا بروند به بهشت مثل همین الان اگه دستشون برسه قتل عام میکنند اون وقت انتظار دارید سعدی و حافظ و مولوی اظهار عقیده کنند خوب اگه واقعا به دین حکام خود بودند چرا این همه بر سر مذهب آنها اختلاف است در مدح خلفا چند بیتی گفته اند ولی به اسم امیر المومنین که رسیده اند عشق و علاقه امانشان نداند و داد سخن داده اند سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد پس کو بقیه ؟همین الان مگه ریگی جلاد آدم کش را که سربازان را مثل گوسفند سر میبرید مجاهد نمیدانند صدام را هم شهید میدانند چون به خوزستان که صد در صد شیعه بوده حمله کرده و تا تونسته شیعه ها کشته در هیچ دین و مذهبی تو همه بلاد دنیا بروید بگردید ببینید میتونید یک همچو مذهبی پیدا کنید که بمب گذاری سر راه مردم بی پناه و تکه تکه کردن مشتی زن و بچه را عبادت و جهاد در راه خدا بدانند و بروید ببینید در هیچ جای دنیا پیشوایان دینی حکم قتل دست جمعی دارندگان سایر ادیان را صادر میکنند اینها فقط از این گروه و جماعت ساخته است و بس