نحوه تولد عمر بن الخطاب علیه اللعنة !!!
نحوه تولد عمر بن الخطاب علیه اللعنة !!!
صهّاك كنيزي حبشي بوده كه از آن عبدالمطلب بوده و شترهاي او را به چراگاه مي برده است.
روزي در اثر ارتباط نامشروع با شخصي به نام نفيل صاحب پسري به نام خطاب شد .
پس از اينكه خطاب به حد رشد رسيد ، در اثر ارتباط نامشروع او با مادر خود (صهّاك) ، دختري به نام حنتمه ، به دنيا آمد .
صهّاك بدليل ترس از مولايش آن دختر را در پارچه اي پيچيده و بر سر راه گذاشت . هاشم بن مغيره او را يافته و به خانه برد و بزرگ كرد . وقتي حنتمه به حد رشد رسيد ، پدرش خطاب او را از هاشم خواستگاري كرده و با او ازدواج كرد و در نتيجه اين ازدواج موجودي به نام « عمر » به دنيا آمد .
يعني خطاب پدر و جد و دايي عمر بوده و حنتمه مادر و خواهر و عمه او بوده است كه اين نسب به قدري مشهور بوده كه در موارد مختلف وارد شده كه هر گاه مي خواستند عمر را با حقارت خطاب كنند ، مي گفتند : « يابن الصهاك الحبشيه » كه اشاره به نسب اوست .
منبع : ( بحار الانوار 31/97 و 106 )
سلام به انهایی که عاقلانه به ماجرا نگاه میکننیه سوال چرا سنگ علی (رض) را به سینه میزنید؟پس چرا علی (رض)اسم فرزندانش که در کربلا با برادر خود حسین (رض)شهید شدن روابوبکر عمر وعثمان گذاشت بعضیا میگن اسم عمربن علی رو عمر گذاشته پس یعنی حضرت علی ع در انتخاب اسم فرزندانشم حقی نداشته پس چرا دختر ام کلثوم را به حضرت عمر داد چرا وفات حضرت زهرا س در تقویم ایران تا سال 75 وفات بود یکدفعه شد شهادت ؟؟؟؟راستی اسم پسر امام حسن چرا ابوبکر بود که در کربلا شهید شد حتما این هم توطئه بوده برید از خدا بترسید وبه اینها لعن نفرستید که مورد قضب خداوند قرار میگیرید برید خدا رو شکر کنید که اگه درس غیرت وحیا دارید از عمر جانم دارید برید شکر بکشید ایرانیها چه شیعه چه سنی جانم زندگیم فدای عمر عثمان ابوبکر وعلی وشش صحابی دیگر که خداوند به انها در زمان حیات رسول خدا بشارت بهشت داده.مانند طلحه(رض) زبیر(رض) ابوعبیده(رض)سعیدبن زید(رض) سعدبن ابی وقاص وعبدالرحمان ابن عف(رض)سلام ودرود خدا بر انها…
جانم.زندگیم.خانوادم فدای عمر ابوبکر عمر علی رض
هر کس به ولایت علی شک دارد با مادر خویش در میان بگذارد.
عشره مبشره،ده یار بهشتی که پیامبر به آنها بشارت بهشت داده است چه کسانی هستند؟
۱.حضرت ابوبکر صدیق(رض)-پیامبر (ص)فرمودند:*خداوند مرا به سوی شما مبعوث کرد شما گفتید دروغ میگویی اما ابوبکر گفت راست میگویی و مرا با جان و مالش یاری داد*
۲.حضرت عمر بن خطاب(رض)- *پیامبر(ص)میفرماید از خدا خواستم هر یک از این دو مرد(ابوجهل و عمر)را بیشتر دوست داری اسلام را به وسیله او کمک کن و خداوند اسلام را در دل عمر گذاشت*-پیامبر(ص) به عمر(رض)فرمودند:*ای فرزند خطاب!سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست شیطان از راهی که تو از آن گذر میکنی نخواهد رفت*
۳.حضرت عثمان ذی النورین-پیامبر(ص)میفرماید:*آیا از مردی حیا نکنم که فرشتگان از او شرم دارند*
۴.حضرت علی بن ابی طالب-پیامبر (ص)میفرماید :*من روز دوشنبه مبعوث شدم و علی روز سه شنبه ایمان آورد*-علی(رض) میفرماید:*مرا از کتاب خدا بپرسید چون آیه ای در قرآن نیست که ندانم در شب نازل شده یا روز،در کوه نازل شده یا دشت*
۵.حضرت ابو عبیده بن جراح(رض)-پیامبر (ص) میفرماید: *هر امتی امینی دارد و امین امت من ابو عبیده بن جراح است*
۶.حضرت زبیر بن عوام(رض)-پیامبر (ص) میفرماید:*هر پیامبری در بهشت یاری دارد و تو ای زبیر یار منی*
۷.حضرت طلحه بن عبیدالله(رض)-پیامبر (ص) در مورد طلحه چنین میفرماید:*هر کس دوست دارد به مردی نگاه کند که روی زمین راه میرود و وظیفه اش را انجام داده،به طلحه نگاه کند*
۸.حضرت سعید بن زید(رض)-او نیز یکی از ده نفری است که پیامبر به بهشتی بودن او بشارت داده.
۹.حضرت سعد بن ابی وقاص(رض)-پیامبر (ص) در جمعی از اصحاب فرمودند:*اکنون مردی از اهل بهشت بر شما وارد میشود و سپس سعد به آن جمع وارد شد*
۱۰.حضرت عبدالرحمن بن عوف(رض)-پیامبر (ص) فرمودند:*او در حالی که به خود پیچیده و نشسته وارد بهشت خواهد شد.
*
نحوه اسلام آوردن ظاهری عمر بن خطاب
بسیاری
از علمای اهل سنت و از جمله ذهبی در تاریخ الاسلام ، محمد بن سعد در
الطبقات الکبری و ابن عساکر در تاریخ دمشق ، اسلام آوردن عمر را این گونه
نقل کردهاند :
عن أنس بن مالک قال : خرج عمر رضی الله عنه متقلدا
السیف فلقیه رجل من بنی زهرة فقال له : أین تعمد یا عمر ؟ قال : أرید أن
أقتل محمدا !
قال : وکیف تأمن فی بنی هاشم وبنی زهرة وقد قتلت محمدا ؟
فقال : ما أراک إلا قد صبأت . قال : أفلا أدلک على العجب إن ختنک وأختک قد صبآ وترکا دینک .
فمشى
عمر فأتاهما وعندهما خباب فلما سمع بحس عمر توارى فی البیت فدخل فقال : ما
هذه الهینمة ؟ وکانوا یقرءون طه قالا : ما عدا حدیثا تحدثناه بیننا قال :
فلعلکما قد صبأتما ؟ فقال له ختنه : یا عمر إن کان الحق فی غیر دینک ؟ فوثب
علیه فوطئه وطئا شدیدا فجاءت أخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحة بیده فدمی
وجهها فقالت وهی غضبى : وإن کان الحق فی غیر دینک إنی أشهد أن لا إله إلا
الله وأن محمدا عبده ورسوله .
فقال عمر : أعطونی الکتاب الذی هو
عندکم فأقراه وکان عمر یقرأ الکتاب فقالت أخته : إنک رجس وإنه لا یمسه إلا
المطهرون فقم فاغتسل أو توضأ فقام فتوضأ ثم أخذ الکتاب فقرأ ( طه ) حتى
انتهى إلى : * ( إننی أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدنی وأقم الصلاة لذکری )
*
فقال عمر : دلونی على محمد فلما سمع خباب قول عمر خرج فقال :
أبشر یا عمر فإنی أرجو أن تکون دعوة رسول الله صلى الله علیه وسلم لک لیلة
الخمیس : اللهم أعز الإسلام بعمر بن الخطاب أو بعمرو بن هشام . وکان رسول
الله صلى الله علیه وسلم فی أصل الدار التی فی أصل الصفا .
فانطلق
عمر حتى أتى الدار وعلى بابها حمزة وطلحة وناس فقال حمزة : هذا عمر إن یرد
الله به خیرا یسلم وإن یرد غیر ذلک یکن قتله علینا هینا قال : والنبی صلى
الله علیه وسلم داخل یوحى إلیه فخرج حتى أتى عمر فأخذ بمجامع ثوبه وحمائل
السیف فقال : ما أنت بمنته یا عمر حتى ینزل الله بک من الخزی والنکال ما
أنزل بالولید بن المغیرة ؟ فهذا عمر اللهم أعز الإسلام بعمر فقال عمر :
أشهد أن لا إله إلا الله وأنک عبد الله ورسوله (1)
از انس بن مالک روایت شده است که عمر در حالیکه شمشیر به همراه داشت از
خانه بیرون شد ؛ پس شخصی از بنی زهره او را دید وگفت : ای عمر ، قصد کجا
داری؟
پاسخ داد : می خواهم محمد را بکشم !!
گفت : اگر محمد را بکشی ، چگونه از بنی هاشم وبنی زهره در امان خواهی بود ؟
عمر پاسخ داد : به گمانم که تو نیز دست از دین خود برداشته ای ( و مسلمان شده ای )
آن شخص گفت : آیا می خواهی تو را بر چیزی شگفت ، راهنمایی کنم ؟ داماد تو و خواهرت نیز از دین خویش بیرون شده اند !!!
پس عمر به راه افتاده و به نزد ایشان رفت ؛ خباب نیز در آنجا بود و وقتی که
آمدن عمر را احساس کرد در خانه پنهان شد ؛ عمر گفت : این سر و صداها چیست ؟
– ایشان سوره طاها را تلاوت می کردند – پاسخ دادند : چیزی جز سخنانی که به
هم می گفتیم نبود ؛ عمر گفت : و شاید شما از دین بیرون شدید ؟
داماد عمر به او پاسخ داد : ای عمر ؛ اگر حق در غیر دین تو باشد چه خواهی کرد ؟
عمر بر او جهیده و او را لگد کوب نمود ، پس خواهرش هم آمد تا از شوهرش دفاع
کند اما عمر چنان با دست بر صورت او کوبید که صورت او خونین شد ؛ پس
خواهرش در حال عصبانیت گفت : اگر حق در غیر دین تو باشد پس من شهادت می دهم
که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست .
پس عمر گفت : کتابی را که در نزد شماست به من بدهید – عمر خواندن می دانست –
پس خواهرش به او گفت : تو کثیف هستی و غیر از پاکیزگان نباید این کتاب را
لمس کنند ؛ برخیز و غسل بنما یا وضو بگیر ؛ پس او وضو گرفت و کتاب را گرفته
و خواند : طه ؛ تا به این جا رسید که « اننی انا الله لا اله الا انا
فاعبدنی وأقم الصلاة لذکری »
عمر گفت : من را به نزد محمد ببرید ؛ وقتی که خباب کلام عمر را شنید گفت :
بشارت بادت ای عمر ؛ امیدوارم که دعای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در
شب پنجشنبه که گفتند : « خدایا اسلام را به وسیله عمر بن خطاب یا عمرو بن
هشام عزیز بنما » در مورد تو مستجاب شده باشد ؛ و در این هنگام رسول خدا در
خانه خویش در پای کوه صفا بودند .
پس عمر به راه افتاده و به در خانه رسول خدا رفت ؛ و حمزه و طلحه و عده ای
نیز درب خانه حضرت بودند ؛ پس حمزه گفت : این شخص عمر است که اگر خدا در
مورد او خیر مقدر کرده باشد مسلمان می شود ؛ و اگر غیر این را اراده کرده
باشد کشتن او برای ما آسان است ؛ رسول خدا نیز در خانه بودند در حالیکه به
ایشان وحی صورت می گرفت ؛ پس از خانه بیرون آمدند و به کنار عمر رسیدند ،
پس او دست به کمر بند و محل بستن شمشیر برد ؛ پس حضرت فرمودند : ای عمر نمی
خواهی بس کنی ؟ تا اینکه خداوند همان ذلتی را که بر ولید بن مغیره وارد
کرد ، بر تو نیز فرود آورد ؟ این شخص عمر است ، خدایا اسلام را با عمر عزیز
بنما !!! پس عمر گفت : شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و اینکه
تو بنده و فرستاده خدایی .
1)تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 1 ، ص
174 – 175 و تاریخ المدینة ، ابن شبة النمیری ، ج 2 ، ص 657 – 659 و تاریخ
مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 44 ، ص 34 – 35 و الطبقات الکبرى ، محمد بن
سعد ، ج 3 ، ص 267 – 269 و… .
ای کاش سندش روهم می نوشتی
0البته سندی که طرفین قبولش داشته باشند مثل سلطان الواعظین در شبهای پیشاور یا شهای در شب
*من شیعه هستم ولی از طرز فکر اکثر شیعه ها متنفرم که به خود اجازه می دهند به اصحاب پیامبر فحش و ناسزا بگویند حقیقت چیز دیگری است پیامبر و امامان به افرادی که فحش می دادن با نیکی برخورد می کردند شیعه و سنی هردو افراد تند رو دارند که اسلام را ننگین می کنند و بین این دو فرقه اختلاف ایجاد می کنند . از حرفهای بی ربط دست بردارید علی و عمر دوست و فامیل بودند از شما بچه مسلمان بعیده که به راحتی فحش بدهید و دشمنی ایجاد کنید من همه شیعه ها و سنی های واقعی یکی می دانم و دوستشان دارم
بدعت عمربن خطاب در قرائت نماز
از
جمله کارهای که عمر کرد بدعت گذاری در نماز بود چون همه می دانیم کسی که
نمازش مشگل داشته باشد خیلی از اعمالش هم به مشگل برمی خورد و زودتر حرف
ناحق وباطل را قبول می کند برای همین جناب خلیفه از جمله بدعـتهای که قرار
داد بدعت در نمــاز بود که مادر مـتن پایین اشاره می کنیم
ملک
العلماء در بدایع الصنایع می گوید: عمر قرائت حمد و سوره را در یکی از دو
رکعت اول نماز مغرب ترک کرد. و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد. و
همچنین عثمان در یکی از دو رکعت اول از نماز عشاء قرائت حمد و سوره را ترک
کرد و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد !
و در جای دیگر می نویسد:
عثمان قرائت سوره را در هر دو رکعت اول نماز عشاء ترک کرد. و قضای آن را
در رکعت سوم و چهارم نماز عشاء بلند قرائت کرد!(۱)
این
شیوه نماز خواندن مورد قبول هیچ یک از مذاهب نمی باشد و به طور قطع نوعی
بدعت در نماز می باشد. در رابطه با روش صحیح نماز خواندن درکتب شیعه و سنی
روایات فراونی وجود دارد. در اینجا به یک روایت از کتب اهل سنت اکتفا می
کنیم:عباده پسر صامت نقل کرده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله
فرمودند: هر کس سوره حمد و بیشتر از آن را نخواند نمازش درست نیست.(۲)
اسناد:
(1) بدایع الصنایع ملک العلماء 1/111 و 172، الغدیر ج 8 / 173
(2)
صحیح بخاری 1/302، صحیح مسلم 1/155، صحیح ابوداود 1/131، سنن ترمذی 1/34و
41، سنن بیهقی 2/38 و 61، سنن نسائی 2/137، سنن دارمی 1/283، سنن ابن ماجه
1/276، مسند احمد 5/314، کتاب الام 1/93، المحلی ابن حزم 3/236، المصابیح
بغوی 1/57، المدونة الکبری 1/70 و …
یرای شیعه ای مثل شماکمال تاسف رادارم که انسانهای شیعه ومحب ولایت امیرالمومنین وفرزندانشون روبایک سری انسان سنی راباهم یکسان میدانید…..خداونددرقران میفرماید:آیاکسانی که میدانندباانان که نمیدانندبرابرند؟ که محب افرادخیانتکاری همچون
عمر… که حتی خودسنی هانمیتوانندآن راکنمان کنند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
يكى از رواياتى كه عصمت مطلق اميرمؤمنان
عليه السلام و برترى بىچون و چراى آن حضرت را بر تمام اصحاب و بلكه بر
تمام امت ثابت مىكند، روايت مشهور «علي مع الحق والحق مع علي» است.
چرا كه طبق اين روايت، اميرمؤمنان عليه
السلام همواره با حق است و هرگز از حق جدا نخواهد شد و حق گرداگرد آن حضرت
مىچرخد، هر جا كه على بن أبى طالب عليه السلام باشد. و اين همان عصمت
مطلقى است كه شيعيان قائل هستند؛ زيرا معناى عصمت مطلق، چيزى غير از
«همراهى هميشگى با حق و صواب، و عدم اشبتاه در گفتار و كردار» نيست و زمانى
كه رسول خدا صلى الله عليه وآله شهادت دهد كه اميرمؤمنان در همه حالات و
همواره با حق است و هيچگاه از حق جدا نمىشود، عصمت مطلق آن حضرت ثابت
مىشود؛ زيرا كردار و گفتار انسان خطا كار، همواره با حق نيست و ممكن است
گاهى بر خلاف حق باشد؛ چون امكان خطا و اشتباه براى افراد غير معصوم همواره
وجود دارد.
مبغضان و منكران فضائل اهل البيت عليهم
السلام وقتى با اين روايت و با چنين مضمونى رو برو شدهاند، به شدت در
برابر آن موضع گيرى كردهاند؛ از جمله ابن تيميه حرانى، همان كسى كه در
انكار فضائل اهل البيت عليه السلام يد طولائى دارد، با چشمان بسته ادعا
كرده كه اين روايت نه سند صحيح دارد و نه حتى سند ضعيف !!!
ما در اين مقاله به صورت مختصر أسناد اين
روايت را در كتابهاى اهل سنت بررسى خواهيم كرد تا صداقت گفتار امثال ابن
تيميه بيش از پيش سنجيده شود.
طرح شبهه:
ابن تيميه در كتاب منهاج السنة مىنويسد:
الوجه السادس قولهم إنهم رووا جميعا أن
رسول الله صلى الله عليه وسلم قال على مع الحق والحق معه يدور حيث دار ولن
يفترقا حتى يردا على الحوض من أعظم الكلام كذبا وجهلا
فإن هذا الحديث لم يروه أحد عن النبي صلى
الله عليه وسلم لا بإسناد صحيح ولا ضعيف فكيف يقال إنهم جميعا رووا هذا
الحديث وهل يكون أكذب ممن يروى عن الصحابة والعلماء أنهم رووا حديثا
والحديث لا يعرف عن واحد منهم أصلا بل هذا من أظهر الكذب ولو قيل رواه
بعضهم وكان يمكن صحته لكان ممكنا فكيف وهو كذب قطعا على النبي (ص).
بخلاف إخباره أن أم أيمن في الجنة فهذا
يمكن أنه قاله فإن أم أيمن امرأة صالحة من المهاجرات فإخباره أنها في الجنة
لا ينكر بخلاف قوله عن رجل من أصحابه أنه مع الحق وأن الحق يدور معه حيثما
دار لن يفترقا حتى يردا على الحوض فإنه كلام ينزه عنه رسول الله (ص)
أما أولا فلأن الحوض إنما يرده عليه أشخاص كما قال للأنصار..
وأيضا فالحق لا يدور مع شخص غير النبي
صلى الله عليه وسلم ولو دار الحق مع على حيثما دار لوجب أن يكون معصوما
كالنبي صلى الله عليه وسلم وهم من جهلهم يدعون ذلك ولكن من علم أنه لم يكن
بأولى بالعصمة من أبي بكر وعمر وعثمان وغيرهم وليس فيهم من هو معصوم علم
كذبهم.
وجه ششم: اين گفته آنها (شيعيان) كه
همگى روايت كردهاند كه رسول خدا (ص) فرموده: «على با حق است و حق با او
است و همواره حق بر مدار على مىچرخد، و اين دو هرگز از همديگر جدا
نمىشوند در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند» از بزرگترين دروغها و
نادانى است.
زيرا اين حديث را هيچ كس از رسول خدا (ص)
نقل نكرد است، نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف؛ پس چگونه شيعيان ادعا
مىكنند كه همگى اين روايت را نقل كردهاند.
دليل ديگر بر بطلان ادعاى شيعيان اين كه:
حق بر مدار هيچ كسى جز رسول خدا (ص) نمىچرخد و اگر حق بر مدار على (عليه
السلام) بچرخد، واجب است كه او همانند رسول خدا (ص) معصوم باشد. و اين از
نادانى شيعيان است كه چنين چيزى را ادعا مىكنند؛ اما آنهايى كه دانا
هستند مىدانند كه على (عليه السلام) سزاوارتر از ابوبكر، عمر، عثمان و
ديگران در عصمت نيست و چون در ميان نامبردگان كسى معصوم نيست؛ پس دروغ بودن
ادعاى شيعيان فهميده مىشود.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس
أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص238ـ239،
تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
نقد و بررسي
اين روايت با تعبيرهاى گوناگون و با
سندهاى معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است كه ما هر كدام از آنها را به
صورت جداگانه آورده و أسناد آن را بررسى خواهيم كرد
روايت اول: «الحق مع ذا»
ابويعلى موصلى در مسند خودش، ابوبكر آجرى
در الشريعة، ابن حجر عسقلانى در المطالب العالية، ابن عساكر دمشقى در
تاريخ مدينه دمشق، سيوطى در جامع الأحاديث و متقى هندى در كنز العمال
نوشتهاند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ
الْمَكِّيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ، عَنْ صَدَقَةَ بْنِ الرَّبِيعِ،
عَنْ عُمَارَةَ بْنِ غَزِيَّةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي
سَعِيدٍ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ بَيْتِ النَّبِيِّ (ص) فِيْ
نَفَرٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ، فَخَرَجَ عَلَيْنَا فَقَالَ:
«أَلا أُخْبِرُكُمْ بِخِيَارِكُمْ؟» قُلْنَا: بَلَى. قَالَ: «خِيَارُكُمُ
الْمُوفُونَ الْمُطَيِّبُونَ، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْخَفِيَّ
التَّقِيَّ»
قَالَ: وَمَرَّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ: «الْحَقُّ مَعَ ذَا، الْحَقُّ مَعَ ذَا»
از ابو سعيد نقل شده است كه ما به همراه
تعدادى از مهاجران و انصار در كنار خانه رسول خدا صلى الله عليه وآله بوديم
كه آن حضرت خارج شد و گفت: آيا به شما خبر بدهم كه چه كسى بهترين شما است؟
گفتيم: بلى. فرمود: بهترين شما كسى است كه به عهد خود وفا كنند، از بوى
خوش استفاده كنند، به راستى كه خداوند انسانى را كه در جاى مخفى نيز تقوا
را رعايت مىكند دوست دارد.
ابو سعيد گفت: در همين زمان على بن أبى طالب از آن جا گذشت، پس رسول خدا صلى الله عليه وآله گفت: حق با او است، حق با او است.
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي
بن المثني (متوفاى307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج2، ص318، ح1052، تحقيق: حسين
سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ –
1984م.
الآجري، أبي بكر محمد بن الحسين
(متوفاى360هـ)، الشريعة، ج4، ص1759 و ص2092، ح1583، تحقيق الدكتور عبد الله
بن عمر بن سليمان الدميجي، ناشر: دار الوطن – الرياض / السعودية، الطبعة:
الثانية، 1420 هـ – 1999م.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر
ابوالفضل (متوفاى852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج16،
ص147، ح3945، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار
العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولى، السعودية – 1419هـ.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم
علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق
وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص449، تحقيق: محب الدين أبي
سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1995.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد
الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده
والجامع الكبير)، ج4، ص258، طبق برنامه الجامع الكبير.
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام
الدين (متوفاى975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج11، ص285،
تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة:
الأولى، 1419هـ – 1998م.
ابوبكر آجرى بعد از نقل اين روايت مىگويد:
ومناقب علي رضي الله عنه وفضائله أكثر من
أن تحصى، ولقد أكرمه الله عز وجل بقتال الخوارج، وجعل سيفه فيهم وقتاله
لهم سيف حق إلى أن تقوم الساعة…
الآجري، أبي بكر محمد بن الحسين
(متوفاى360هـ)، الشريعة، ج4، ص1759 و ص2092، ح1583، تحقيق الدكتور عبد الله
بن عمر بن سليمان الدميجي، ناشر: دار الوطن – الرياض / السعودية، الطبعة:
الثانية، 1420 هـ – 1999م.
بررسي سند روايت:
اين روايت از نظر سندى هيچ اشكالى در آن نيست؛ چنانچه ابن حجر هيثمى بعد از نقل اين روايت مىگويد:
ومر علي بن أبي طالب فقال: الحق مع ذا الحق مع ذا.
رواه أبو يعلى ورجاله ثقات.
… اين روايت را ابويعلى نقل كرده و راويان آن ثقه هستند.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر
(متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص235، ناشر: دار الريان
للتراث/ دار الكتاب العربي – القاهرة، بيروت – 1407هـ.
هر چند كه همين تصريح هيثمى براى اثبات صحت سند روايت كفايت مىكند؛ اما در عين حال ما تك تك روات را بررسى خواهيم كرد:
مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ الْمَكِّيُّ:
از روات بخارى، مسلم، ترمذى، ابن ماجه و نسائى؛ مزى در تهذيب الكمال در باره او مىنويسد:
قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل: سَأَلتُ
أبي عن محمد ابن عباد المكي، فقال لي: حديثه حديث أهل الصدق، وأرجو أن لا
يكون به بأس. قال: وسمعته مرة أخرى ذكره فقال: يقع في قلبي أنه صدوق.
وَقَال أبو زُرْعَة، عن يحيى بن مَعِين: لا بأس به. وذكره ابنُ حِبَّان في
كتاب الثقات…
وروى له الجماعة سوى أبي داود.
عبد الله بن احمد بن حنبل گفت: از پدرم
در باره او سؤال كردم، پس گفت: روايات او از نوع رواياتى است كه افراد
راستگو نقل مىكنند، اميدوارم كه اشكالى در او نباشد. عبد الله گويد كه بار
ديگر از پدرم شنيدم كه گفت: به دلم افتاده كه او بسيار راستگو است.
ابوزرعه گفته: از يحيى بن معين نقل شده كه گفت: در او اشكالى نيست. ابن
حبان نيز او را در زمره افراد ثقه در كتاب الثقاتش آورده.
تمام صحاح سته، غير از ابوداود از او روايت نقل كردهاند.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي
عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج25، ص437، تحقيق: د. بشار عواد
معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
أَبُو سَعِيدٍ عبد الرحمن بن عبد الله:
از روات بخارى، نسائى و ابن ماجة؛ ذهبى در باره او مىنويسد:
عبد الرحمن بن عبد الله أبو سعيد مولى بني هاشم البصري الحافظ عن عكرمة بن عمار وشعبة وعنه أحمد والعدني ثقة توفي 197 خ س ق
عبد الرحمن بن عبد الله، حافظ (كسى كه صد
هزار حديث حفظ است) بود، از عكرمه و شعبه روايت نقل كرده و احمد بن حنبل و
عندى از او نقل كردهاند. او مورد اعتماد است و در سال 197 هـ از دنيا
رفت، بخارى، نسائى و ابن ماجه از او روايت نقل كردهاند.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله
محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في
الكتب الستة، ج1، ص633، رقم: 3238، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة
للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو – جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ – 1992م.
صَدَقَةَ بْنِ الرَّبِيعِ:
ابن حبان نام او را در زمره افراد «ثقه» در كتاب الثقات نقل كرده است:
صدقة بن الربيع يروى عن عمارة بن غزية روى عنه أبو سعيد مولى بنى هاشم
التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن
أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج8، ص319، رقم: 13657، تحقيق السيد شرف
الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.
هيثمى نيز بعد از نقل روايتى كه صدقة بن الربيع در سند آن است، مىگويد:
رواه أبو يعلى ورجاله رجال الصحيح غير صدقة بن الربيع وهو ثقة.
اين روايت را ابويعلى نقل كرده، تمام راويان آن راويان صحيح بخارى هستند، غير از صدقة بن ربيع كه او نيز ثقه است.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر
(متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج10، ص256، ناشر: دار الريان
للتراث/ دار الكتاب العربي – القاهرة، بيروت – 1407هـ.
محمد بن دوريش شافعى بعد از نقل روايتى كه در آن صدقة بن ربيع وجود دارد گفته:
رجاله رجال الصحيح غير صدقة بن الربيع، وهو ثقة.
راويان اين روايت، راويان صحيح بخارى هستند، غير از صدقة بن ربيع و او نيز ثقه است.
البيروتي الشافعي، الإمام الشيخ محمد بن
درويش بن محمد الحوت (متوفاى1277 هـ)، أسنى المطالب في أحاديث مختلفة
المراتب، ج1، ص249، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية –
بيروت، الطبعة: الأولى، 1418 هـ ـ 1997م.
با شهادت اين سه دانشمند بزرگ رجالى اهل
سنت، وثاقت او را ثابت خواهد كرد، علاوه بر اين كه هيچ تضعيفى در باره او
در كتابهاى اهل سنت به چشم نمىخورد.
عُمَارَةَ بْنِ غَزِيَّةَ:
از روات بخارى، مسلم و ساير صحاح سته؛ مزى در تهذيب الكمال در باره او مىنويسد:
قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل عَن أبيه،
وأبو زُرْعَة: ثقة. وَقَال إسحاق بن منصور، عن يحيى بن مَعِين: صالح.
وَقَال أبو حاتم: ما بحديثه بأس، كان صدوقا. وَقَال النَّسَائي: ليس به
بأس. قال محمد بن سعد: توفي سنة أربعين ومئة، وكان ثقة، كثير الحديث.
إستشهد به البخاري في “الصحيح”، وروى له في “الأدب”وروى له الباقون.
عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش و
ابوزرعه نقل كرده است كه او «ثقه» است. اسحاق بن منصور از يحيى بن معين نقل
كرده كه او «صالح» است. ابوحاتم گفته: در روايات او اشكالى نيست، او بسيار
راستگو بود. نسائى گفته: اشكالى در او نيست. محمد بن سعد گفته: در سال
140هـ از دنيا رفت، مورد اعتماد بود و روايات زيادى نقل كرده. بخارى به
روايات او در كتاب صحيحش اشتهاد كرده و در ادب المفرد نيز از او روايت
كرده، ساير صحاح سته نيز از او نقل كردهاند.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي
عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج21 ص260ـ 261، تحقيق: د. بشار
عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ:
از روات بخارى، مسلم و ساير صحاح سته؛ مزى در تهذيب الكمال مىنويسد:
قال النَّسَائي: ثقة. وذكره ابنُ حِبَّان
في كتاب”الثقات”، وَقَال هو ومحمد بن عَبد الله بن نمير، وعَمْرو بن علي:
مات سنة اثنتي عشرة ومئة. زاد ابن حبان: وهو ابن سبع وسبعين سنة. استشهد به
البخاري في الصحيح، وروى له في الأدب. وروى له الباقون.
نسائى گفته: «ثقه» است. ابن حبان نام او
را در كتاب «الثقات» آورده و گفته: او محمد بن عبد الله بن نمير و عمرو بن
على در سال 212 هـ از دنيا رفتهاند. ابن حبان اضافه كرده كه او در هنگام
وفات 77 ساله بود. بخارى در صحيحش به روايات او استشهاد كرد و در ادب
المفرد روايت كرده، ساير صحاح سته نيز از او روايت نقل كردهاند.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي
عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج17، ص135، تحقيق: د. بشار عواد
معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
ابوسعيد الخدري:
صحابى.
بنابراين در صحت اين روايت نيز هيچ اشكالى ندارد.
روايت دوم: «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ»
ابن عساكر دمشقى در تاريخ مدينه دمشق مىنويسد:
(19567)- أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ
عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ، أنا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ
عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ أَبِي الْحَدِيدِ، أنا جَدِّي أَبُو بَكْرٍ، أنا
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ بِشْرٍ، نَا مُحَمَّدُ
بْنُ عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ الطَّبَرِيُّ، بِصُورَ، وَأَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ
بْنِ أَبِي غرزة الْكُوفِيُّ، قَالا: أنا أَبُو غَسَّانَ مَالِكُ بْنُ
إِسْمَاعِيلَ، نَا سَهْلُ بْنُ شُعَيْبٍ النِّهْمِيُّ، عَنْ عُبَيْدِ
اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَدِينِيِّ، قَالَ: حَجَّ مُعَاوِيَةُ بْنُ
أَبِي سُفْيَانَ فَمَرَّ بِالْمَدِينَةِ، فَجَلَسَ فِي مَجْلِسٍ فِيهِ
سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، وَعَبْدُ
اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ، فَالْتَفَتَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ،
فَقَالَ: يَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا مِنْ بَاطِلِ
غَيْرِنَا، فَكُنْتَ عَلَيْنَا وَلَمْ تَكُنْ مَعَنَا، وَأَنَا ابْنُ
عَمِّ الْمَقْتُولِ ظُلْمًا يَعْنِي عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِيَ
اللَّهُ عَنْهُ وَكُنْتُ أَحَقَّ بِهَذَا الأَمْرِ مِنْ غَيْرِي، فَقَالَ
ابْنُ عَبَّاسٍ: اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَكَذَا فَهَذَا وَأَوْمَأَ إِلَى
ابْنِ عُمَرَ أَحَقُّ بِهَا مِنْكَ، لأَنَّ أَبَاهُ قُتِلَ قَبْلَ ابْنِ
عَمِّكَ، فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: وَلا سَوَاءً، إِنَّ أَبَا هَذَا قَتَلَهُ
الْمُشْرِكُونَ، وَابْنَ عَمِّي قَتَلَهُ الْمُسْلِمُونَ، فَقَالَ ابْنُ
عَبَّاسٍ: هُمْ وَاللَّهِ أَبْعَدُ لَكَ وَأَدْحَضُ لِحُجَّتِكَ،
فَتَرَكَهُ وَأَقْبَلَ عَلَى سَعْدٍ، فَقَالَ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، أَنْتَ
الَّذِي لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا، وَجَلَسَ فَلَمْ يَكُنْ مَعَنَا وَلا
عَلَيْنَا، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: إِنِّي رَأَيْتُ الدُّنْيَا قَدْ
أَظْلَمَتْ، فَقُلْتُ لِبَعِيرِي: إِخْ، فَأَنَخْتُهَا حَتَّى انْكَشَفَتْ،
قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: لَقَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَيْنِ،
مَا قَرَأْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ (ص): إِخْ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: أَمَا
إِذْ أَبَيْتَ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ لِعَلِيٍّ:
” أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ “، قَالَ:
فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: لَتَأْتِيَنِّي عَلَى هَذَا بِبَيِّنَةٍ، قَالَ:
فَقَالَ سَعْدٌ: هَذِهِ أُمُّ سَلَمَةَ تَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص)
فَقَامُوا جَمِيعًا فَدَخَلُوا عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، فَقَالُوا: يَا
أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، إِنَّ الأَكَاذِيبَ قَدْ كَثُرَتْ عَلَى رَسُولِ
اللَّهِ (ص) وَهَذَا سَعْدٌ يَذْكُرُ عَنِ النَّبِيِّ (ص) مَا لَمْ
نَسْمَعْهُ، أَنَّهُ قَالَ، يَعْنِي لِعَلِيٍّ: ” أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ
وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ “، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فِي
بَيْتِي هَذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلِيٍّ، قَالَ: فَقَالَ
مُعَاوِيَةُ لِسَعْدٍ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، مَا كُنْتُ أَلْوَمَ الآنَ
إِذْ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَجَلَسْتَ عَنْ عَلِيٍّ،
لَوْ سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَكُنْتُ خَادِمًا لِعَلِيٍّ
حَتَّى أَمُوتَ.
معاويه، پس از حج به مدينه آمد و در
مجلسى نشست كه در آن سعد بن أبى وقاص، عبد الله بن عمر و عبد الله بن عباس
حضور داشتند. رو به عبد الله بن عباس كرد و گفت: اى أبا عباس! تو حق ما را
از باطل ديگران تشخيص ندادى؛ عليه ما بودى نه با ما؛ در حالى كه من پسر
عموى كسى هستم كه مظلوم كشته شد ـ يعنى عثمان بن عفان ـ و من براى اين كار
شايستهتر ديگران بودم.
ابن عباس با اشاره به پسر عمر جواب داد:
اگر اين طور بود، او از تو شايستهتر بود؛ چرا كه پدر او پيش از پسر عموى
تو كشته شد. معاويه گفت: اين دو با هم مساوى نيستند؛ چرا كه پدر او را
مشركان كشت؛ اما پسر عموى مرا مسلمانان. ابن عباس جواب داد: اين كه آنها
مسلمان بودند، خلافت را از تو دورتر و حجت تو را راحتتر باطل مىكند.
پس معاويه، ابن عباس را رها كرد و رو به
سعد بن أبى وقاص گفت: اى ابو إسحاق! تو كسى بودى كه حق ما را نشناختى و
كنار نشستى نه با ما بودى و نه عليه ما !
سعد گفت: من ديدم كه دنيا تاريك شده بود؛
پس به شترم گفتم: اخ (بخواب)، شترم را خواباندم تا تاريكىها از بين برود.
معاويه گفت: من در بين لوحتين (قرآن) را خواندم؛ اما در كتاب خدا كلمه
«إخ» نخواندم.
سعد در جواب گفت: حالا كه نمىپذيرى؛ پس
من از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم كه به على (عليه السلام)
مىگفت: «تو با حق هستى و حق با تو است؛ هر كجا كه باشي». معاويه گفت: بايد
براى اين سخنى كه گفتى شاهد بياورى. سعد گفت: ام سلمه شهادت مىدهد كه
رسول خدا صلي الله عليه وآله آن را گفته است.
پس همگى بلند شدند و پيش ام سلمه آمدند؛
گفتند: اى مادر مؤمنان ! دروغ بستن به رسول خدا صلي الله عليه وآله زياد
شده است، اين سعد، از رسول خدا چيزى را نقل مىكند كه ما نشنيدهايم كه
خطاب به على (عليه السلام) فرموده باشد: «تو با حق هستى و حق با تو است، هر
كجا كه باشي». پس ام سلمه گفت: رسول خدا صلي الله عليه وآله اين مطلب را
در اين خانه من به على (عليه السلام) گفت.
پس معاويه به سعد گفت: اى ابوإسحاق ! من
الآن بيش از تو نبايد ملامت شوم؛ چرا كه تو اين مطلب را از رسول خدا صلي
الله عليه وآله شنيدى و به على (عليه السلام) نپيوستى، اگر من آن را از
رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده بودم، تا زمان مرگ خادم على (عليه
السلام) مىشدم.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم
علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق
وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج20، ص361، تحقيق: محب الدين أبي
سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1995.
بررسي سند روايت:
أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ:
ابن عساكر در باره استادش مىنويسد:
علي بن أحمد بن منصور بن محمد بن عبدالله
بن محمد أبو الحسن بن أبي العباس الغساني المعروف بابن قبيس. الفقيه
المالكي النحوي الزاهد…
سمعت منه الكثير وكان ثقة متحرزا متيقظا
منقطعا عن الناس ملازما لبيته في درب النقاشة أو متخليا في بيته في المنارة
الشرقية وكان يفتي على مذهب مالك ويقرئ النحو ويعرف الفرائض والحساب وكان
مغاليا في السنة رحمه الله محبا لأصحاب الحديث.
على بن أحمد بن منصور، از فقهاى مالكى، آگاه به علم نحو و زاهد بود.
من از او زياد شنيدم، او مورد اعتماد،
پرهيزگار و بيدار بود، از مردم بريده و هميشه در خانهاش بود، بر مبناى
مذهب مالك فتوا مىداد، علم نحو مىخواند، واجبات و علم حساب ياد مىگرفت،
تلاش بسيارى در سنت داشت و اصحاب حديث را دوست مىداشت.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم
علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق
وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج41، ص237، رقم: 4789، تحقيق: محب
الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1995.
أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ أَبِي الْحَدِيدِ:
ذهبى در سير أعلام النبلاء در باره او مىنويسد:
ابن أبي الحديد. الشيخ العدل المرتضى
الرئيس أبو الحسن أحمد بن عبدالواحد… وكان ثقة نبيلا متفقدا لأحوال
الطلبة والغرباء عدلا مأمونا.
ابن أبى الحديد، استاد عادل، پسنديده و رئيس، مورد اعتماد و سرشناس بود. احوال طلبهها و مردم غريب را جويا مىشد، عادل و امين بود.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله
محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج18، ص418،
تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة –
بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
أَبُو بَكْرٍ:
ابن عساكر در باره او مىنويسد:
أبو بكر محمد بن أحمد بن عثمان السلمي الشاهد المعروف بابن أبي الحديد الثقة الأمين الرضا الشيخ النبيل.
ابوبكر محمد بن أحمد، مشهور به إبن أبى الحديد، مورد اعتماد، امين، پسنديده، استاد و پرآوازه بود.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم
علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق
وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج51، ص79، تحقيق: محب الدين أبي
سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1995.
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ بِشْرٍ،
خطيب بغدادى در باره او مىنويسد:
محمد بن يوسف بن بشر بن النضر بن مرداس أبو عبد الله الهروي ويعرف بغندر وكان أحد الحفاظ الثقات وسكن دمشق وورد بغداد وحدث بها
خطيب بغدادى در باره او مىنويسد:
محمد بن يوسف، مشهور به غندر، يكى از حافظان مورد اعتماد بود، ساكن دمشق بود و وارد بغداد شد و در آن جا حديث نقل كرد.
البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، تاريخ بغداد، ج3، ص405، رقم: 1533، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
أَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ بْنِ أَبِي غرزة الْكُوفِيُّ:
ذهبى در باره او مىگويد:
ابن أبي غرزة الامام الحافظ الصدوق أحمد
بن حازم بن محمد بن يونس بن قيس بن أبي غرزة أبو عمرو الغفاري الكوفي صاحب
المسند ولد سنة بضع وثمانين ومئة
وله مسند كبير وقع لنا منه جزء وذكره ابن حبان في الثقات وقال كان متقنا.
إبن أبى غزرة، پيشوا، حافظ (كسى كه يك صد هزار حديث حفظ بوده) و بسيار راستگو بود.
او مسند بزرگى داشت كه يك جزء از آن به من رسيد، ابن حبان او را در زمره افراد ثقه آورده و گفته: در نقل حديث بىغلط بود.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله
محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج13، ص239،
تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة –
بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
أَبُو غَسَّانَ مَالِكُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ:
ذهبى در باره او مىنويسد:
مالك بن إسماعيل أبو غسان النهدي الحافظ
عن إسرائيل وعبد الرحمن بن الغسيل وعنه البخاري ومن بقي بواسطة وأبو زرعة
حجة عابد قانت لله توفي 219 ع
مالك بن إسماعيل، حافظ (كسى كه صد هزار
روايت حفظ است) بود، از اسرائيل و عبد الرحمن بن غسيل روايت نقل كرده و
بخارى و ديگر اصحاب صحاح از طريق ابوزرعه از او نقل كردهاند، او حجت (كسى
كه سى صد هزار حديث حفظ است) و عبادت كننده خداوند بود.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله
محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في
الكتب الستة، ج2، ص233، رقم: 5239، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة
للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو – جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ – 1992م.
سَهْلُ بْنُ شُعَيْبٍ:
ذهبى در تاريخ الإسلام در باره او مىگويد:
سهل بن شعيب النخعي الكوفي. وفد على عمر
بن عبد العزيز. وروى عن الشعبي وبريدة بن سفيان وقنان النهمي. وعنه زريق
البجلي المقرئ وأبو غسان مالك بن إسماعيل وأبو داود الطيالسي وعون بن سلام.
وما علمت به بأساً.
سهل بن شعيب نخعى كوفى، از شعبى و بريده روايت نقل كرده… من اشكالى در او نمىبينم.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله
محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير
والأعلام، ج9، ص413، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب
العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ – 1987م.
عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَدِينِيِّ:
إبن أبى حاتم رازى در باره او گفته:
عبيد الله بن عبد الله بن عمر بن الخطاب
مات قبل سالم سمع أباه روى عن الزهرى سمعت أبى يقول ذلك نا عبد الرحمن قال
سئل أبو زرعة عن عبيد الله بن عبد الله بن عمر فقال مدينى ثقة.
عبيد الله بن عبد الله، پيش از سالم
مرده، از پدرش روايت شنيده، زهرى از او روايت كرده است. از پدرم شنيدم كه
مىگفت: از عبد الرحمن شنيدم كه از ابوزرعه در باره عبيد الله بن عبد الله
سؤال شد، پس گفت: او اهل مدينه و ثقه بود.
ابن أبي حاتم الرازي التميمي، ابومحمد
عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس (متوفاى 327هـ)، الجرح والتعديل، ج5،
ص320، رقم: 1520، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، الطبعة: الأولى،
1271هـ ـ 1952م.
عجيب است كه سعد بن أبى وقاص اين سخن را
از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيده بود؛ اما بعد از وفات رسول خدا
با ابوبكر و سپس با عمر بيعت كرد، بعد از عمر در شوراى شش نفره، به نفع
عثمان رأى داد و در زمانى كه همه مردم با امير المؤمنين عليه السلام بيعت
كردند، او از اين كار خوددارى كرد.
هنگامى كه بسيارى از اصحاب رسول خدا زير
پرچم پرچمدار رسول خدا صلى الله عليه وآله عليه معاويه مىجنگيدند، سعد بن
أبى وقاص از يارى اميرمؤمنان عليه السلام سرباز زد.
به راستى اگر رسول خدا صلى الله عليه
وآله در قيامت از او در اين باره سؤال كند، چه حجتى خواهد داشت؟ اگر او به
صداقت رسول خدا صلى الله عليه وآله ايمان داشت، چرا به گفتار آن حضرت توجه
نكرد؟
و عجيبتر اين كه معاوية بن أبى سفيان
اين روايت را از سعد بن أبى وقاص و ام سلمه شنيد؛ اما بلا فاصله پس از آن
به همه شهرهاى اسلامى بخشنامه كرد كه بايد على بن أبى طالب را در منبر
مساجد و در خطبههاى نماز لعن كنيد!!!
جالب است كه ابن حجر هيثمى همين روايت را
نقل مىكند؛ اما براى حفظ آبروى معاويه از بردن نام او خوددارى و از كلمه
«فلانا» براى او استفاده كرده است:
(3073)- [3277] حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ
عَلِيٍّ، ثنا أَبُو دَاوُدَ، ثنا سَعْدُ بْنُ شُعَيْبٍ النّهْمِيُّ، عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِيِّ، أَنَّ فُلانًا دَخَلَ
الْمَدِينَةَ حَاجًّا، فَأَتَاهُ النَّاسُ يُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، فَدَخَلَ
سَعْدٌ، فَسَلَّمَ…
الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي
بكر (متوفاى 807 هـ)، كشف الإستار عن زوائد البزار على الكتب الستة، ج4،
ص96، ح3282، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت،
الطبعة: الأولي، 1399هـ ـ 1979م.
اينها نشانگر اين است كه اهل سنت براى
حفظ آبروى امثال معاويه، متوسل به هر نوع دروغ و تدليسى مىشوند تا مبادا
كسى فكر كند معاويه ناصبى بوده است.
روايت سوم: «علي مع القرآن والقرآن مع علي»
حاكم نيشابورى در المستدرك على الصحيحين مىنويسد:
(4566)- [3: 121] أَخْبَرَنَا أَبُو
بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَفِيدُ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ
مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، ثنا عَمْرُو بْنُ طَلْحَةَ الْقَنَّادُ الثِّقَةُ
الْمَأْمُونُ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ، عَنْ أَبِيهِ،
قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ، عَنْ أَبِي ثَابِتٍ مَوْلَى
أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ
الْجَمَلِ، فَلَمَّا رَأَيْتُ عَائِشَةَ وَاقِفَةً دَخَلَنِي بَعْضُ مَا
يَدْخُلُ النَّاسَ، فَكَشَفَ اللَّهُ عَنِّي ذَلِكَ عِنْدَ صَلاةِ
الظُّهْرِ، فَقَاتَلْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَمَّا فَرَغَ
ذَهَبْتُ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَأَتَيْتُ أُمَّ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ: إِنِّي
وَاللَّهِ مَا جِئْتُ أَسْأَلُ طَعَامًا وَلا شَرَابًا وَلَكِنِّي مَوْلَى
لأَبِي ذَرٍّ، فَقَالَتْ: مَرْحَبًا فَقَصَصْتُ عَلَيْهَا قِصَّتِي،
فَقَالَتْ: أَيْنَ كُنْتَ حِينَ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا؟ قُلْتُ:
إِلَى حَيْثُ كَشَفَ اللَّهُ ذَلِكَ عَنِّي عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ،
قَالَ: أَحْسَنْتَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ
وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: ” عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ
عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ “.
در روز جمل، وقتى چشمم به «عايشه» افتاد
كه ايستاده بود، پارهاى از خيالات كه در دل ديگران وارد مىشود، در دل من
پديد آمد، هنگام نماز ظهر، خداوند شك و ترديد را از دل من برطرف ساخت و
سرانجام به پشتيبانى از حضرت على عليه السّلام با دشمنان او نبرد كردم. پس
از پايان جنگ به مدينه بازگشتم. و به خانه «امّ سلمه» رفتم و به او گفتم:
به خدا سوگند! به منظور درخواست خوراكى و آشاميدنى به خانه تو نيامدهام.
من آزاده شده «ابوذر» هستم.
ام سلمه، به من خوش آمد گفت و من حكايت
حال خود را در روز جمل بازگو كردم. «ام سلمه» گفت: آنگاه كجا بودى كه دلها
به سوى منطقه پرواز خود مىرفتند؟ در پاسخ گفتم: تا آنجا پرواز كردم كه
خداوند پرده شك را از چشم دل من برطرف كرد و در هنگام ظهر، دروازه حقيقت
به روى من گشوده شد و در راه حقيقت، از جان گذشته و عاشقانه با دشمنان نبرد
كردم.
ام سلمه، از شنيدن سخنان من، شادمان گشت و به من آفرين گفت و اظهار داشت: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود:
على همراه قرآن است و قرآن نيز همراه با
على عليه السّلام است. هيچگاه على عليه السّلام از قرآن و قرآن از على عليه
السّلام، جدا نمىشوند تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
حاكم نيشابورى بعد از نقل اين روايت مىگويد:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَأَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ هُوَ عُقَيْصَاءُ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ
اين روايت سندش صحيح و ابوسعيد التيمى همان عقيصاء است كه ثقه و مورد اعتماد است؛ ولى بخارى و مسلم آن را نقل نكردهاند
حافظ علائى، از محدثان مشهور اهل سنت در كتاب إجمال الإصابة، مىنويسد:
وأخرج الحاكم في مسنده بسند حسن عن أم
سلمة رضي الله عنها أن النبي صلى الله عليه وسلم قال علي مع القرآن والقرآن
مع علي لن يفترقا حتى يردا علي الحوض.
حاكم در مسند خود با سند «حسن» از ام
سلمه نقل كرده است كه رسول خدا فرمود: على همراه با قرآن و قرآن همراه با
على است، آن دو از هم جدا نمىشوند، تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
العلائي، أبو سعيد خليل بن كيكلدي
(متوفاى761 هـ)، إجمال الإصابة في أقوال الصحابة، ج1، ص55، تحقيق: د. محمد
سليمان الأشقر، ناشر: جمعية إحياء التراث الإسلامي – الكويت، الطبعة:
الأولى، 1407هـ.
شمس الدين ذهبى، حافظ علائى را اين چنين ستايش كرده است:
خليل بن كيكلدي العلائي. خليل بن كيكلدي
الإمام الحافظ الفقيه البارع المفتي صلاح الدين أبو سعيد العلائي الدمشقي
الشافعي ولد سنة أربع وتسعين وستمائة (694 هـ 1295م).
وحفظ كتبا وقرأ وأفاد وانتقى ونظر في
الرجال والعلل وتقدم في هذا الشأن مع صحة الذهن وسرعة الفهم سمع من ابن
مشرف وست الوزراء والقاضي أبي بكر الدشتي والرضي الطبري وطبقتهم.
خليل بن كيكلدى، پيشوا، حافظ، فقيه،
پرهيزگا و مفتى بود… كتابهاى را حفظ كرد وآنها را خواند، استفاده و
پاكسازى كرد، در باره راويان آن و اشكالات روايت تحقيق كرد. در اين كار
پيشگام بود؛ ذهن سالمى داشت و باهوش بود.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله
محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، المعجم المختص بالمحدثين (معجم
المحدثين)، ج1، ص92، رقم: 108، تحقيق: د. محمد الحبيب الهيلة، ناشر: مكتبة
الصديق – الطائف، الطبعة: الأولى، 1408هـ.
با توجه به موقعيت و جايگاهى كه حاكم
نيشابورى نزد اهل سنت دارد، و همانطور كه از لقب «حاكم» پيدا است، او بر
تمام روايات اهل سنت سنداً و متنا تسلط داشته، و همچنين تصريح دانشمند
بزرگى همانند حافظ علائى بر «حسن» روايت، به نظر مىرسد كه بررسى سند روايت
ضرورتى نداشته باشد و تصريح اين دو نفر براى كسانى كه قلبشان از كينه
نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام خالى است، كفايت مىكند.
روايت چهارم: «اللهم ادر الحق مع علي»
حاكم نيشابورى در كتاب المستدرك على الصحيحين مىنويسد:
4629 أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ كَامِلٍ
الْقَاضِي، ثنا أَبُو قِلابَةَ، ثنا أَبُو عَتَّابٍ سَهْلُ بْنُ حَمَّادٍ،
ثنا الْمُخْتَارُ بْنُ نَافِعٍ التَّمِيمِيُّ، ثنا أَبُو حَيَّانَ
التَّيْمِيُّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: ”
رَحِمَ اللَّهُ عَلِيًّا اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ
“.
از على عليه السلام نقل شده است كه رسول
خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خداوند على را رحمت كند، خدايا! حق را بر
مدار على بچرخان، هر طرف كه او برود.
و سپس در تصحيح حديث مىگويد:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ
سند اين روايت بنابر شرايطى كه مسلم قبول دارد صحيح است؛ ولى او و بخارى نقل نكردهاند.
المستدرك على الصحيحين ج3، ص134
فخر الدين رازى، تفسير پرداز شهير اهل
سنت، تصريح مىكند كه به صورت متواتر نقل شده است هركس در دينش به على بن
أبى طالب اقتدا كند، هدايت خواهد شد و سپس براى اثبات گفتارش به روايت
«الهم ادر الحق مع على حيث دار» استناد مىكند:
الحجة الخامسة:
روى البيهقي في السنن الكبير عن أبي
هريرة قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يجهر في الصلاة ببسم الله
الرحمن الرحيم ثم إن الشيخ البيهقي روى الجهر عن عمر بن الخطاب وابن عباس
وابن عمر وابن الزبير وأما أن علي بن أبي طالب رضي الله عنه كان يجهر
بالتسمية فقد ثبت بالتواتر ومن اقتدى في دينه بعلى بن أبي طالب فقد اهتدى
والدليل عليه قوله عليه السلام: اللهم أدر الحق مع علي حيث دار.
دليل پنجم:
بيهقى در سنن كبراى خود از ابوهريره نقل
كرده است كه رسول خدا در نماز بسم الله را بلند مىخواند. سپس بيهقى از عمر
بن خطاب، ابن عباس و پسر عمر و پسر زبير نقل كردهاند كه بلند
مىخواندهاند. اما على بن أبى طالب نيز بسم الله را بلند مىخواند؛ به
درستى و با روايات متواتر ثابت شده است كه هركس در دينش به على بن أبى طالب
عليه السلام اقتدا كند، به راستى كه هدايت شده است. دليل بر اين مطلب اين
سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله است كه فرمود: خدايا حق را بر مدار على
بگردان، هر جا كه او باشد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر
التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج1، ص168، ناشر:
دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م.
نظام الدين نيسابورى نيز در تفسير خود مىنويسد:
وكان مذهبه الجهر بها في جميع الصلوات ,
وقد ثبت هذا منه تواتراً ومن اقتدى به لن يضل. قال صلى الله عليه وسلم:
“اللهم أدر الحق معه حيث دار”.
مذهب او (امام على عليه السلام) اين بود
كه در تمام نمازها بسم الله را بلند مىخواند، به درستى كه با روايات
متواتر ثابت شده است كه هر كس به او اقتدا كند، گمراه نمىشود. رسول خدا
صلى الله عليه وآله فرمود: خدايا حق را با او بگردان، هر كجا كه باشد.
النيسابوري، نظام الدين الحسن بن محمد بن
حسين المعروف بالنظام الأعرج (متوفاى 728 هـ)، تفسير غرائب القرآن ورغائب
الفرقان، ج1، ص89، تحقيق: الشيخ زكريا عميران، ناشر: دار الكتب العلمية –
بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ – 1996م.
محمد بن ابراهيم بيهقى همين روايت را به صورت مستقيم از أبوحيان تيمى نقل كرده است:
عن أبي حيان التيمي عن أبيه عن علي بن
أبي طالب، رضي الله عنه، قال النبي، صلى الله عليه وسلم: رحم الله علياً،
اللهم أدر الحق معه حيث دار.
البيهقي، إبراهيم بن محمد (متوفاى بعد
320هـ)، المحاسن والمساوئ، ج1، ص37، تحقيق: عدنان علي، ناشر: دار الكتب
العلمية – بيروت/ لبنان، الطبعة: الأولى، 1420هـ – 1999م
بسيارى از بزرگان اهل سنت، صحت اين حديث
را مفروغ عنه گرفته و اين روايت را جزء فضائل آن حضرت ذكر كردهاند. در
كتاب موسوعة اقوال الدارقطنى آمده است:
وبعده أمير المؤمنين: علي بن أبي طالب
رضي الله عنه وأرضاه، وقد ورد عن النبي صلى الله عليه وسلم في فضائله
أحاديث كثيرة منها: قوله صلى الله عليه وسلم: اللهم أدر الحق مع علي حيث ما
دار.
بعد از او (عثمان) اميرمؤمنان على بن أبى
طالب است كه خداوند از او راضى باشد و او را راضى كند. از رسول خدا در
باره فضائل او روايات زيادى نقل شده است؛ از جمله كه آن حضرت فرمود: خدايا
حق را دور على بگردان، هر كجا كه او باشد.
الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاى 385هـ)، موسوعة أقوال الدارقطني ج1، ص22، طبق برنامه الجامع الكبير.
ابوبكر باقلانى در شرح حال اميرمؤمنان عليه السلام مىنويسد:
وبعده أمير المؤمنين: علي بن أبي طالب
رضي الله عنه وأرضاه، وقد ورد عن النبي صلى الله عليه وسلم في فضائله
أحاديث كثيرة منها: قوله صلى الله عليه وسلم: اللهم أدر الحق مع علي حيث ما
دار.
الباقلاني، ابوبكر محمد بن الطيب
(متوفاى403هـ)، الإنصاف فيما يجب اعتقاده ولا يجوز الجهل به، ج1، ص106،
تحقيق: عماد الدين أحمد حيدر، ناشر: عالم الكتب – لبنان، الطبعة: الأولى،
1407هـ – 1986م
ابوحامد غزالى در باره فضائل اميرمؤمنان عليه السلام مىنويسد:
وقال صلى الله عليه وسلم في حق علي: «اللهم أدر الحق مع علي حيث دار» وقال صلى الله عليه وسلم: «أقضاكم علي».
رسول خدا (ص) در باره على (عليه السلام)
فرمود: خدايا حق را دور على بگردان، هر كجا كه او باشد، و نيز فرمود: على
عليه السلام از همه شما در قضاوت برتر است.
الغزالي، ابوحامد محمد بن محمد
(متوفاى505هـ)، المستصفى في علم الأصول، ج1، ص170، تحقيق: محمد عبد السلام
عبد الشافي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1413هـ.
و بسيار ديگر از بزرگان اهل سنت اين روايت را نقل كردهاند كه به جهت اختصار به همين اندازه بسنده مىكنيم.
پاسخ به شبهات دلالي
ممكن است كسى ادعا كند كه ما صحت روايت
را در باره اميرمؤمنان عليه السلام قبول داريم؛ اما اين ويژگى اختصاص به آن
حضرت ندارد؛ بلكه اين روايت در باره كسانى ديگرى همچون عمار بن ياسر و عمر
بن الخطاب نيز نقل شده است؛ بنابراين اين دو نفر نيز در اين فضيلت شريك
هستند و هر چيزى را كه در باره اميرمؤمنان عليه السلام ثابت كند، در باره
آنها نيز به اثبات مىرساند.
در پاسخ به اين شبهه، تك تك رواياتى را كه در اين باره نقل شده است، بررسى و در آخر نتيجهگيرى خواهيم كرد.
حق با عمار است و عمار با حق
در برخى از كتابهاى شيعه و سنى روايتى
با اين مضمون كه «حق با عمار است و عمار با حق است» نقل شده است. محمد بن
سعد در كتاب الطبقات الكبرى به نقل از واقدى مىنويسد:
قال أخبرنا محمد بن عمر وغيره قالوا…
وما كان أحد من قدماء أصحاب رسول الله
يشك أن عمارا قد وجبت له الجنة في غير موطن ولا اثنين فهنيئا لعمار بالجنة
ولقد قيل إن عمارا مع الحق والحق معه يدور عمار مع الحق أينما دار وقاتل
عمار في النار.
محمد بن عمر (واقدى) و ديگران به من خبر دادند:
كسى از قديمىهاى اصحاب ترديد نداشتند كه
بهشت بر عمار واجب شده است؛ نه در يكى دو جا؛ پس گوارا باد بهشت بر عمار.
به درستى كه گفته شده: عمار با حق است و حق با او است، عمار همواره گرد حق
مىچرخد، هر جا كه باشد و كشنده عمار در آتش است.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج3، ص262، ناشر: دار صادر – بيروت.
بلاذرى در انساب الأشراف و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق، همين مطلب را با همين سند نقل كردهاند:
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص76، طبق برنامه الجامع الكبير.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم
علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق
وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج43، ص475، تحقيق: محب الدين أبي
سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1995.
انصارى تلمستانى با اين تعبير آن را نقل كرده است:
وروِي أن عليا قال بعد مصاب بصفين…
روايت شده است كه على عليه السلام بعد از جنگ صفين گفت:…
الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر
المعروف بالبري (متوفاى644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج1،
ص304، طبق برنامه الجامع الكبير.
روشن است كه هيچ يك از اين روايات، سند درستى ندارد و نمىتواند براى كسى حجت باشد.
از علماى شيعه، نيز شيخ صدوق در كتاب علل الشرايع آن را با سند مرسل نقل كرده است:
عمار مع الحق والحق مع عمار يدور معه حيث دار.
عمار با حق و حق با عمار است، با او مىچرخد، هر كجا كه برود.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين
(متوفاى381هـ)، علل الشرائع، ج1، ص223، تحقيق: السيد محمد صادق بحر العلوم،
ناشر: المكتبة الحيدرية ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م
محمد بن سليمان كوفى در مناقب الإمام امير المؤمنين عليه السلام آن را با سند ذيل كه تمام راويان آن مجهول هستند، نقل كرده است:
830 – [ حدثنا ] أحمد [أبو جعفر أحمد بن
علي بن الحسن بن مروان] قال: حدثنا الحسن [الحسن بن علي بن عفان العامري]
قال: أخبرنا علي [علي بن حكيم] قال: أخبرنا محمد [محمد بن فضيل]:
*
شک عمر در نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله
عمر
مکرر در نبوت رسول خدا ص شک می کرد. از جمله شک های وی در روز حدیبه بود
که حمیدی در جمع بین الصحیحین اعتراف به آن کرده که عمر گفت:
ما شککت فی نبوة محمد قط کشکی یوم الحدیبیة !
یعنی هرگز به اندازه شکی که در روز حدیبیه در نبوت پیامبر اکرم ص کردم شک نکرده بودم.
این
کلام وی خود نشان دهنده آن است که وی مادام و همیشه در نبوت پیامبر اکرم
صلی الله علیه واله شک می کرده است. ولی شک وی در روز حدیبیه با بقیه شک ها
فرق می کرده است.
علت شک عمر آن بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و
اله فرموده بودند که به مکه می رویم و اعمال حج انجام خواهیم داد. و به
همین منظور به همراه جمع کثیری از اصحاب به سوی مکه به راه افتادند. ولی
مشرکان که از طرفی نمی خواستند که مسلمانان به حج بیایند و از طرفی هم خود
را قادر به مقابله و جنگ با ایشان نمی دانستند تصمیم گرفتند که با پیامبر
عظیم الشان اسلام صلح کنند. برای همین مشرکان چندی از بزرگان خود را پیش
پیامبر اکرم ص فرستادند. پیامبر اکرم ص نیز صلاح دیدند که به مدینه برگردند
و به حج نروند و با ایشان صلح کنند. که البته مفاد و شروط این صلح منافع
بسیاری بعدها برای مسلمانان به وجود آورد. ولی عمر که از شروط صلح نامه
خمشگین شده بود به محضر پیامبر اکرم ص رسید و مثل همیشه با تندی و توهین با
ایشان سخن گفت.
بخارى ماجرای توهین عمر را در آخر کتاب شروط صحیح
خود نقل مى کند که عمر مى گوید: به پیغمبر گفتم : آیا تو پیغمبر بر حقّ
خدا نیستى ؟
فرمود: چرا هستم .
گفتم : آیا ما بر حقّ و دشمن ما بر باطل نیستند؟
فرمود: چرا.
گفتم : پس چرا در دین خود پستى و خفت نشان دهیم ؟
در این هنگام پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله – فرمود: من پیغمبر خدا هستم و نافرمانى او را نخواهم کرد! و خدا هم یاور من است.
عمر گفت : به پیغمبر گفتم : مگر تو نمى گفتى که ما بزودى به خانه خدا مى رسیم و آن را طواف مى کنیم ؟
فرمود: چرا، ولى آیا گفتم امسال چنین خواهد شد؟
گفتم : نه .
فرمود: پس این را بدان که به خانه خدا مى آیى و آن را طواف مى کنى. (1)
این
نوع سخن گفتن وی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خود دلیل واضح و
روشنی است بر عدم اعتقاد وی به نبوت ایشان. و به همین دلیل در روز حدیبیه
عمر حقیقت درون خودش را بیان می کند و اظهار می دارد که در نبوت پیامبر شک
دارد و در واقع اصلا عقیده ندارد. آیا کسی که عقیده به نبوت دارد و طبق حکم
قران کلام پیامبر را وحی می داند در کارها و سخنان وی شک می کند و او را
توبیخ می کند ! ؟
اسناد:
(1) صحیح البخاری ک الشروط باب الشروط فی الجهاد ج 2 / 122 ط دار الکتب العربیة
بحاشیة السندی وج 3 / 256 ط مطابع الشعب، مسند أحمد ج 4 / 330 ط 1.
بدعت عمربن خطاب در قرائت نماز
از
جمله کارهای که عمر کرد بدعت گذاری در نماز بود چون همه می دانیم کسی که
نمازش مشگل داشته باشد خیلی از اعمالش هم به مشگل برمی خورد و زودتر حرف
ناحق وباطل را قبول می کند برای همین جناب خلیفه از جمله بدعـتهای که قرار
داد بدعت در نمــاز بود که مادر مـتن پایین اشاره می کنیم
ملک
العلماء در بدایع الصنایع می گوید: عمر قرائت حمد و سوره را در یکی از دو
رکعت اول نماز مغرب ترک کرد. و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد. و
همچنین عثمان در یکی از دو رکعت اول از نماز عشاء قرائت حمد و سوره را ترک
کرد و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد !
و در جای دیگر می نویسد:
عثمان قرائت سوره را در هر دو رکعت اول نماز عشاء ترک کرد. و قضای آن را
در رکعت سوم و چهارم نماز عشاء بلند قرائت کرد!(۱)
این
شیوه نماز خواندن مورد قبول هیچ یک از مذاهب نمی باشد و به طور قطع نوعی
بدعت در نماز می باشد. در رابطه با روش صحیح نماز خواندن درکتب شیعه و سنی
روایات فراونی وجود دارد. در اینجا به یک روایت از کتب اهل سنت اکتفا می
کنیم:عباده پسر صامت نقل کرده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله
فرمودند: هر کس سوره حمد و بیشتر از آن را نخواند نمازش درست نیست.(۲)
اسناد:
(1) بدایع الصنایع ملک العلماء 1/111 و 172، الغدیر ج 8 / 173
(2)
صحیح بخاری 1/302، صحیح مسلم 1/155، صحیح ابوداود 1/131، سنن ترمذی 1/34و
41، سنن بیهقی 2/38 و 61، سنن نسائی 2/137، سنن دارمی 1/283، سنن ابن ماجه
1/276، مسند احمد 5/314، کتاب الام 1/93، المحلی ابن حزم 3/236، المصابیح
بغوی 1/57، المدونة الکبری 1/70 و …
*
هر كس به ولايت علي شك دارد دامان عفاف مادرش لك دارد
در پاسخ به حجويات و جعل احاديث كاربر گرامي جانم فداي نجاست ميتوان گفت ايشان محكوم به جعل احاديث بوده و بايد از درگاه بيكران لطف خدا طلب استغفار كند به نظر من مشكل از خود عمر نبوده و مشكل از نطفه ايشان است و از يك زنا زاده نميتوان توقع داشت به حرف پيامبر احترام بگذارد و سخن يامبر را مقدم تر از عقده خلافت خود بداند اين برادر عزيز به نظر ميرسد كه مطالعه اي درمورد تاريخ اسلام نداشته و ميخواهد مانند مگسي دور سر شيعيان علي بن ابي طالب بچرخد اما بايد بداندهر كسي با ال علي در افتاد ور افتاد و بايد به اين كاربر بگويم شما را بس كه بگويم :هر كس به ولايت علي شك دارد دامان عفاف مادرش لك دارد
*شما دم از زنا کاری میزنی ؟؟؟ آیا در آن دنیا تو جواب خدا را چه خواهی داد هنگامی که کل اعضای بدنت شهادت دهند ؟؟میخوای گویی که تو نبودی ؟؟؟ آیا در محضر خدا میتوانی توهین کنی ؟؟؟ ایا جوابی برای حرفای ناپسند خود داری ؟؟
بشکست عمر پشت دلیران عجم را ،بر باد فنا داد رگ وربشه جم را این عربده ازقصب خلافت ز علی نیست با آل عمر کینه قدیم است عجم را…
ای شعیان که نام مسلمان رابه تمسخر گرفته اید، حرمزاده درمذهبی وجود دارد که صیغه در آن حلال است .والسلام
ای که گویی بر عمـــر و آل او لعنت نکن
چون که شایدحق تعالی کرده باشد رحمتش
آنچه با آل علـی کرد او اگـر بخشـد خدای
هم ببخشاید تو را گر کرده باشی لعنتش
همچنين پيامبر ميفرمايد:شرابخوار با بت پرست فرقي ندارد..
*شما هی میگید علی علی علی ِعلی مگر خداست علی دوست و برادر عمر بوده و همیشه با هم بودند ای شیعه ها و سنی ها در دینتان تند روی نکنید این هایی که به آنها اهانت می کنید همه اصحاب رسول الله بودند آخه چرا؟
یعنی چی هی میگید علی علی علی؟یعنی چی این حرف؟
میدونی فرق خدا با علی در چی است؟
اینکه خدا خالق و علی مخلوق
دیگر بس
میخای بدونی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ناراحت نشی !!! زبونت رو گاز نگیری !!!! چون مولا امیرالمومنین علی علیه السلام حجت خداست و معصوم است از کوچکترین عیب در عین حال بنده خداست و آمده تا در دنیا و آخرت دست منو و تو را بگیرد آنهایی که محب و شیعه حقیقی اش باشند وایشان و ائمه بعد از ایشان تا امام زمان عج واجب الاطاعت هستند یعنی فرمان و حرفشون حرف خدا و حق هست و…….اما آقاجون .این عمر علیه اللعنه ولدالزناااااااااااااااااااااااااااست شرمنده ! و غاصب حق مولاست برای همین نزد شیعه قدر یک پ…… هم ارزش نداره .اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآخر تابع له علی ذلک
هیچ کس بدون عیب ونقص و معصوم نیس بجزء پیامبران الوالعزم پنج نفر نوح .ابراهیم.موسی.عیسی(ع)وپیامبر خاتم محمد(ص)چرا مبالغه و گزاف گوی میکنی
سلام بر اهل بیت پیامبر
سلام بر علی (ع) وسلام بر فاطمه (س) وسلام بر حسنین(ع) وسلام بر همه امام ما شعیان وسلام بر مهدی موعود (عج) به امید فرج مهدی موعود صلوات
لعنت بر دشمنان 14 معصوم ما شعیان
ای برادران به اصتلاح اهل سنت غدیر را فراموش نکنید
علي (ع) ميفر مايد امام بد ديگران را ناسزا ندهيد تا امام بر حقتان را دشنام ندهند انشاالله در قيامت مشخص مي شود عمر كه بوده و چه كرده
با سلام.در کتاب صحیح مسلم که اهل سنت ان را قبول دارند اورده شده که جناب عمر ناراضی الله عنه فردی شراب خوار و می پرست بوده.ایا مکررا در قران و احادیث پیامبر صلوات الله علیه و اله و سلم که فرموده اند شرابخواری کاری بسیار بد است و نماز و روزه ان شخص مورد قبول ایزد مننان نیست؟ لطفا پسران عایشه در این مورد هر چه دارید بفرمایید تا اگر نعوذ به الله شرابخواری را ایشان حلال اعلام کرده اند مثل ان یکی خلیفه تان یزید ابن معاویه لعنت الله علیه ما هم بدانیم؟ .
به شیعیان پیشنهاد می کنم حتما کتاب شهابی در شب را بخوانند تا هم با استحکام مبانی اعتقادی خویش آشنا شوند و هم با شیوه ی تبلیغ یک شیعه(پیرو مولای مظلوممان علی) آشنا تر گردند.
همین کتاب را به برادرا سنی خودم هم پیشنهاد میکنم بخوانند تا هم دیگر ما را رافضی نخوانند هم بدانند شیعه کیست و مرامش چیست؟
رمز پیروزی وحدت کلمه است. مسلمان با مسلمان مهربان باش
کسانی که پیامبر به انها نمره 20داده ما چه حقی داریم که توهین کنیم برادران
برادر؟؟؟؟
بیخود خودتو به ما نچسبون
تو خواهر ماهم نیستی
پیامبرهمه ما مسلمانان حضرت علی را انتخاب کرد چون دستورخداوندبود علی انتخاب شد تا امام مسلمانان شود ولادت درکعبه وشکستن درب خیبر وازدواج با فاطمه(س) اورا علی نکرد بلکه امر الهی بودکه او علی شود.موسس مذهب شیعه علی بود ورئیس مذهب امام صادق(ص) میباشدتمام حرفهای پیامبر درمورد علی ازطرف خدا بود
طبق فتوای رهبر عزیزمان توهین به مقدسات سنی ها حرام هست
کجا این مطلب را نوشتن .هر ایه ای که در قرآن باشد درست است این مطلب باعث اختلاف شیعه وسنی می باشد
جمع کنین .. برین بچسبین به زندگیتون.. این حرفارو تموم کنین.. به فکر انسان بودن و خدمت به هم باشین.. چرا تموم نمیکنین این شر و ورا رو .. هر کی هر چه کرد و زد و برد دیگه تموم شده.. چرا نمیفهمین ..؟؟ هنوز دنبال اینین که کی کیوووووووووو.. متاسفم..
سلام به اونهایی که هنوز به یاد مظلومیت اقا امیر المومنین (ع)هستندوان سه ملعون حرامزاده را لعن میکنند.به کوری چشم تمام مخالفین ومنافقین فقط حیدر (ع)امیرالمومنین هستند.چرا کسی که پیروعمرلعنت الله علیه هست به خودش اجازه میده مذهب سراسرنور تشیع روکفربدونه.کفر اونیه که یک بی همه چیز سنی به خودش بمب ببنده ووسط جمعیت خودشومنفجرکنه.کجااومده که مولاعلی(ع)بااون حرامزاده لعنتی مثل دوست رفتار می کردند!!!مگرشما منحرفان سنی کم به تشیع توهین کردید که حالا انتظار احترام از سوی شیعه را دارید.چرادر کلاس درس وقتی از یک سنی پرسیدیم بابای عمر کیست.پاسخی نداشت بده وبا حالت گریه ازکلاس بیرون رفت!!!واقعا اگه پاسخی داشت جا میزد؟!!!خوبه مااین همه معجزه و کرامت از اهل بیت علیهم السلام سراغ داریم. شمابدبخت هاچی دارید؟به کوری چشم سنی هااستقبال بی نظیری هم از ضریح مطهرومقدس اباعبدالله الحسین (ع)صورت گرفت که دشمن هاروحسابی سوزوند.جانم اقا حیدر کرار حیدرصفدر اسدالله غالب لعن الله عمرثم ابابکروعمرثم عمر ثم عثمان وعمر باتشکرازمدیرسایت اللهم عجل لولیک الفرج
صرفه جویی خوبه امانه تااین حد