نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (15) – ایمان ابوبکر، برتر از ایمان علی!!
در ص 493 اسلامشناسی دربارهی ابوبکر میگوید:
این مرد، پنجمین مسلمان یا اولین مسلمان بیرون از خانه محمد، ابوبکر بن ابی قحافه، تاجر سرشناس و پرنفوذ قریش است که بی کمترین درنگی دعوت محمد را پذیرفت.
پاسخ: خوب بود آقای دکتر در مورد ایمان ابوبکر به بقیهی کتابهای اهل تسنن هم مراجعه میکرد. بعضی او را پنجمین نفر، بعضی یازدهمین نفر و برخی پنجاهمین نفر بر میشمرند و حتی عدهای میگویند بعد از عمر بن خطاب مسلمان شده است.
ابن حجر عسقلانی در فتح الباری اسم چند نفر را ذکر میکند که همه قبل از ابوبکر ایمان آوردهاند. نیز دیگران از این افراد یاد کردهاند:
1. بلال.
2. زید بن حارثه.
3. عامر بن فهیره (غلام ابوبکر).
4. ابوفکیهه، (غلام صفوان).
5. شقران، که بعدها غلام پیامبر شد.
6. عمار یاسر.
7. پدرعمار.
8. مادر عمار.
9. أبو رافع.
10. خدیجه.
11. ام ایمن.
12. ام فضل (همسرعباس).
ابن حجر از ابن اسحق، توضیحی چنین نقل میکند: میگویند ابوبکر اولین ایمان آورنده است. شاید مراد آنها از اشخاص، افراد آزاد باشد، نه غلامان؛ چه اینکه جماعت کثیری قبل از ابوبکر مسلمان شده بودند، ولی دینشان را از اقوامشان مخفی میداشتند.[1]
طبری نیز مینویسد: محمد بن سعد گوید: به پدرم گفتم حقیقت دارد که میگویند ابوبکر اوّلین شخص ایمان آورنده به پیامبر است؟ گفت: هرگز! قبل از او پنجاه نفر ایمان آورده بودند.[2]
پیشتر از زبان ابن ابی الحدید سنی معتزلی مذهب نقل کردیم که وقتی علمای اهل سنت کمی روایات فضایل ابوبکر را در مقابل روایات فضایل علی(ع) مشاهده کردند به فکر جعل احادیث فضلیت برای خلفا به ویژه ابوبکر- بر آمدند. آقای شریعتی نیز چون از تشخیص روایات صحیح و دروغ عاجز بود همه را صحیح پنداشته است.
حال نظر دکتر در مورد خانوادهی پیامبر اکرم | را در صفحهی 489 اسلامشناسی بخوانید:
اما هنوز اسلام از خانه محمد پا بیرون نگذاشته است و او دستور دارد که نزدیک ترین خویشاوندانش را به اسلام بخواند. خویشان نزدیک محمد چه کسانیاند؟ محمد یکایک آنها را در پیش خود بررسی می کند و هر چه بیشتر در آنان میاندیشد امیدش کمتر میشود.
یکی عبّاس است، مرد پول پرست و رباخواری که جز به صدای پول گوشش به هیچ صدای دیگری بدهکار نیست. چنین آدمی، بخاطر عقیده خود را و عزیزتر از خود، پول را بخطر میاندازد؟
دیگری حمزه است، جوان صاف و ساده ایست، نیرومند و بی باک اما، او به کارهای پهلوانی و زور آزمائی و زد و خورد بیشتر از حق و باطل دلبستگی دارد. به شانههای پهن و پیچهای قوی بازوانش بیشتر میاندیشد تا فکرش. تیپ پهلوان و ورزشکاری است که برای اینگونه مسائل فکری و اعتقادی آمادگی ندارد.
از همه بزرگتر، ابوطالب است، سرپرست او بزرگترین و محترم ترین مرد قریش و رئیس خاندان هاشم. وی مردی است مهربان و شریف و بخصوص نسبت به محمد محبّت فراوان دارد ولی، به هر حال، او روحی محافظه کار و ملایم دارد و موقعیت اجتماعی او چنان است که احتمال نمیرود یکباره به سخن محمد، پسر برادرش، همهء پیوندهای خود را با دین و جامعه و رجال شهر و خویشاوندان ببرد.
دیگری ابولهب است، مرد شرور و بد کینه و پستی که همه چیز را فدای تجارت می کند. حتی بت ها را فقط بخاطر آن میپرستد که مکه را امنیت داده اند و امنیت را بخاطر آن میخواهد که تجارتش را رونق بخشیده است. دین او و مقدسات او همه در « امنیت» خلاصه میشود. او چگونه در برابر دینی که در اولین قدم، چنین امنیتی را قربانی خواهد ساخت و همه چیز را دستخوش انقلاب و واژگونی خواهد کرد آرام مینشیند؟ زن ابولهب، در شرارت همدست و همراه ابولهب است. جمیله خواهر ابوسفیان! محمد، در مکه، خانوادهای را از این زن و شوهر دشمنتر ندارد.
محمد در جبین هیچیک از اینان پرتو امیدی نمیخواند و از سوئی مأمور است. که دعوت خویش را از آنان آغاز کند. مأموریت دشواری است. یک ماه در این اضطراب درد آور و نومید کننده بسر آورد، آنچنان که از شدت رنج و هجوم افکار مریض شد.
تاریخ همواره شاهد است که مردان انقلابی، چنانکه گفتم، در گاهوارهء ارتجاع پرورش یافتهاند و از این رو، نخستین کسانی که با آنان به دشمنی برخاستند نزدیکترین خویشاوندانشان بودهاند.
اما محمد، بی هیچ امیدی، مأمور است که دعوت خویش را از خویشاوندان نزدیکترش آغاز کند.»
تناقضگویی در گفتارهای این نویسنده چندان دور از انتظار نیست. گاهی قهرمانان نجاتگر و حامی رسول خدا(ص) را طلحه، ابوبکر، عمر، خالد بن ولید و ابوعبیده جراح یاد میکند و خویشاوندان حضرت را بی کفایت و رشوه خوار و بت پرست و ارتجاعی. و در صفحات دیگر بعکس هیچ یادی از آن قهرمانان نمیکند و از جان نثاری خویشان رسول خدا(ص) سخن میگوید.
[1]. فتح الباری، ج 7، ص 16. از 13جلدیها.
[2]. حدثنا ابن حمید قال حدثنا کنانة بن جبلة عن ابراهیم بن طهمان عن الحجاج ابن الحجاج عن قتادة عن سالم بن أبى الجعد عن محمد بن سعد قال قلت لابی أکان أبو بکر أو لکم اسلاما فقال لا ولقد أسلم قبله أکثر من خمسین ولکن کان أفضلنا اسلاما. (تاریخ الامم و الملوک، طبری (8 جلدی)، ج 2، ص 60.
!متحجر کم عقل
به منکر علی بگو نماز خود رهاکند نمازبی ولای او عبادتی است بی وضو
ما كي هستيم كه بخواهيم صحابه حضرت محمد را زير سوال ببريم؟
اصلا خود حضرت علي هم با ابوبكر رابطه دوستانه اي داشته چون هر دو از يك جام معنوي كه حضرت محمد بود شراب معرفت مي نوشيدند هرچند علي(ع) مقام بالاتري داشته ولي دليل نمي شود قبول داشتن ابوبكر انكار حضرت علي باشد
ما كه در آن دوران نبوديم حق نداريم درباره رفتار مردم آن زمان قضاوت كنيم شايد ناگفته هاي زيادي در تاريخ باشد.
يعني شماها مي گيد حضرت محمد ابوبكر و عمر را نميشناخته و آنها را به عنوان صحابه اش پذيرفته بوده؟
.امان از تعصبات شيعيان كه مايه خجالت ائمه ماست
بيخود نيست كه اينقدر بين شيعه و سني تفرقه است. اينگونه افراد مقصرند كه حتي به نظر حضرت محمد هم احترام نمي گذارند چه برسه به صحابه اش و تازه به عقايد اهل تسنن توهين هم مي كنند و جشنهاي توهين آميز برگزار ميكنن كه مايه ننگ شيعيان واقعي است
دوست عزیز بهتر که شما سعی کنی یه مقدار به مطالعه کتب شیعه وسنی بپردازی .اینطورنیست که هرکی صحابه شد ولو صحابه پیغمبرانسان متقی باشد.درمنابع شیعه وسنی بسیاربراین امرتاکیدشده است که رسول الله چقدرابوبکروعمرراکوچک می شمرد.