هر صحابه اي هادي و مقتدا نيست
- بهدست: Admin
- دستهبندی: شيعه پاسخ می دهد
- برچسبها: صحابه, هادي
پرسش: چون پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) فرموده است: «إنّ أصحابي کالنّجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم» آيا تمامي اصحاب، هادي و مقتداي امت قرار داده نشده اند؟
پاسخ: ابتدا بر فرض صحت سند حديث روي مدلول حديث بحث مي کنيم تا بعد به سند بپردازيم.
صحابه به کساني اطلاق مي گردد که رسول الله(صلي الله عليه وآله) را زيارت نموده وياموفق به ضبط حديث از آن حضرت شده باشند. اصحاب مي توانند مهاجر يا انصار يا موالي آن ها باشند.
به دليل مطالب سوره منافقون و آياتي از سوره هاي توبه و احزاب که شأن نزول آن ها در مذمت منافقين و فاسقين مي باشد، نمي توان همه صحابه را پاک و منزه از جميع عيوب دانست. از جمله منافقيني که خداوند در قرآن مجيد و نيز پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) آن ها را مذمت و اهل آتش معرفي نموده اند، افرادي هستند که در زمره اصحاب آن ها حضرت بودند. حتي برخي علماي اهل سنت، نظير هشام بن محمد سايب کلبي کتاب مخصوص درباره صحابه نگاشته اند.
داستان عقبه مثال بارزي است که حافظ ابوبکر احمد بن حسين بيهقي شافعي در کتاب «دلايل النبوه» و امام احمد حنبل در جلد پنجم مسند آن را بيان کرده اند. در اين واقعه همان عده اي از اصحاب بودند که در صدد قتل خاتم الانبيا(صلي الله عليه وآله) بر آمدند. اين واقعه در مراجعت پيغمبر از غزوه تبوک اتفاق افتاد. در آن ما جرا 14 نفر از منافقين به طور محرمانه تصميم به قتل پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) گرفتند. در بطن عقبه و در دامن کوه، راه بسيار باريکي بود که افراد، بايستي يکي يکي از آن عبور نمايند. منافقين در آن محل مي خواستند نقشه و نيت شوم خود را عملي نمايند؛ اما جبرئيل مأموريت يافت تا پيامبر خدا را از آن توطئه مطلع نمايد و ايشان حذيفه نخعي را مامور کرد تا در آنجا مخفي شود و در موقعي که با هم صحبت مي کنند آن ها را شناسايي نمايد. حذيفه هم منافقين را
شناسايي کرد و خود را به پيغمبر رسانيد و آن ها را معرفي نمود. هفت نفر از توطئه گران از بني اميه بودند. حضرت به حذيفه دستور داد تا رازداري نمايد؛ زيرا خداوند نگه دارنده او مي باشد. در ابتداي شب، کمي بعد از غروب خورشيد، خود پيغمبر جلوتر از بقيه حرکت نمود. عمار ياسر مهار شتر را از جلو گرفته بود و حذيفه شتر را از عقب مي رانيد. وقتي به گذرگاه باريک رسيدند، منافقين که ظرف هايي را پر از ريگ کرده بودند با سر و صدا به طرف شتر پرتاب کردند تا شتر رَم کرده و آن حضرت را به دره عميق پرتاب نمايد. آنگاه منافقين فرار کردند و در وسط جمعيت پنهان شدند؛ ولي همانطور که پيغمبر به حذيفه نخعي فرموده بود، خداوند آن حضرت را محافظت نمود.
سعد بن عباده از اصحاب کبار بود که با ابوبکر و عمر بيعت نکرد، باتفاق جمهور مورخين از شيعه و سني در شام ماند تا اواسط خلافت عمر کشته شد. پس اقتداکردن به او و مخالفت با عمر و ابوبکر به حکم حديث راه هدايت است.
طلحه و زبير از اصحاب بودند که در مقابل خليفه چهارم قيام کردند و باعث کشته شدن عده زيادي از مسلمين شدند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) درباره اميرالمؤمنين فرموده بودند: حربک حربي؛ چگونه مي شود عمل آن ها را حمل بر صحت کرد؟! اجتهاد مقابل نص؟!
ابوهريره کذاب نيز از جمله اصحاب بود که عمر ـ خليفه ثاني ـ او را به جرم احاديث دروغ نسبت به پيغمبر تازيانه زد. سمرة بن جندب نيز که حديث وضع مي نمود، از صحابه بود.
به طور کلي اگر دو نفر از صحابه دو راه مخالف يکديگر را برگزينند، در اين صورت حداقل يک نفر از آن ها بر باطل رفته است. اکنون که مطابق حديث مذکور، صحابه راهنما و هادي امت هستند، مسلمانان بايد از کداميک پيروي نمايند تا هدايت يابند؟
اگر پاسخ اين است که بايد بررسي شود کدام يک راه حق را مي روند، در اين صورت حديث فوق از درجه اعتبار ساقط مي گردد و بدين معنا است که نمي شود بر
صحابه اي اقتدا کرد.
اصلاً با فرض درست بودن اين حديث، ديگر نمي توان به شيعيان که به راه جمعي از صحابه ـ نظير سلمان، ابوذر، مقداد، عمار ياسر و علي(عليه السلام) ـ که با ابوبکر بيعت نکردند، مي روند ايراد گرفت. آيا علي(عليه السلام) حداقل چهارمين خليفه بر حق مسلمين و جانشين پيغمبر نبود؟ پس چرا اصحابي مانند طلحه و زبير در مقابل علي(عليه السلام) ايستادند و باعث خون ريزي بسياري از مسلمانان شدند؟ راه کداميک از اين دو دسته اصحاب که در مقابل هم قرار گرفتند راه هدايت است؟ راه علي(عليه السلام) يا راه طلحه و زبير؟
آيا معاويه و عمرو بن عاص از اصحاب نبودند که با خليفه چهارم جنگيدند و حتي در منابر و خطبه ها او را سب و لعن مي کردند و تا هشتاد سال اين کار ادامه داشت؟ آيا راه و روش هر دو طرف، راه هدايت است؟ در صورتي که پيامبر به علي بن ابي طالب(عليه السلام)فرمودند: حربک حربي.
مگر عثمان ـ خليفه سوم ـ از اصحاب پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نبود که امام علي(عليه السلام) خليفه چهارم ـ درباره اش فرمود: «و او همانند کلاغي بود که همتش شکمش بود. واي به حال او! اگر پر و بالش چيده مي شد و سرش قطع مي شد، براي او بهتر بود.»[1] .
بنابراين با ذکر اين مقدمات و مثال ها بايد نتيجه گرفت که: نمي توان هر صحابه اي را ستاره راه و چراغ هدايت پنداشت.
ضعف سند از عدم صحّت دلايل که بگذريم از نظر سند حديث با مشکل روبروست. قاضي عياض در
[ صفحه 91 جلد دوم شرح الشفاي گويد: دارقطني در فضائل و ابن عبدالبر اسناد حديث را ضعيف و مردود دانسته اند و نيز عبد بن حميد در مسند خود از عبدالله بن عمر نقل نموده که بزار منکر صحت حديث است.**
ابن عدي باسناد خود از نافع از ابن عمر نقل نموده اسناد حديث ضعيف است.
بيهقي گويد که متن اين حديث مشهور است ولي سند به علت وجود حارث بن غضين مجهول الحال و حمزه بن ابي حمزه نصيري کذاب مشکل دارد. ابن حزم گفته اين حديث مکذوب و موضوع باطل است.[2] .
منابع :
كتاب شهابي در شب
بدون دیدگاه