ولادت امام زمان علیه السلام
امام مهدی علیه السلام در شب نيمه شعبان سال 255 در روزگار خلافت معتمد ديده به جهان گشود. امام حسن عسکری علیه السلام براي فرزندش گوسفندان زيادي عقيقه کرد و شيعيان را اطعام نمود. شيخ مفيد گويد: پدرش امام حسن عسكرى علیه السلام، جز وى فرزندى نه آشكارا و نه پنهانى بر جاى نگذارد و او را نيز در پنهان و خفا نگهدارى فرمود.
امام زمان علیه السلام از آغاز تولد خجسته خويش، به امر و مشيت الهی در پس پرده غيبت قرار گرفت و جز پدر گرامي اش امام حسن عسكري علیه السلام و مادرش نرجس و عمه پدرش حكيمه خاتون و برخي از خواص و نزديكان، نمي توانستند به طور آزاد و دلخواه وي را ديدار و زيارت كنند.
زيرا خلفاي عباسی و عاملان و حاكمان ستم پيشه آنان، وجود شريف آن حضرت را مانع ستمگري و ترك تازي هاي خويش مي ديدند و فرعون وار در صدد يافتن مهدي موعود و كشتن وي برمي آمدند و اين شيوه ستمگرانه در طول تاريخ برقرار بود و در آينده نيز استمرار خواهد يافت. تا آن هنگامي كه خداوند متعال، اراده اش بر اين تعلق گيرد كه آن حضرت آشكار شود و قيام سراسري خويش را آغاز و حكومت واحد جهاني را برقرار كند.
دوران کودکي
چنان چه گفته شد، حضرت مهدي عليه السلام از همان آغاز ولادت و دوران کودکي ـ بلکه پيش از ولادت ـ در خفا بسر مي برد و جز تعداد کمي از شيعيان و ياران خاص پدرش، کسي موفق به ديدار و ملاقات با او نمي شد. از اين رو از حوادث دوران کودکي آن حضرت اطلاعات زيادي در دست نيست. در اين جا به برخي از حوادث دوران کودکي امام اشاره مي کنيم:
حضرت مهدي عليه السلام در روز اول ولادت:
حکيمه در موارد متعدد به ديدار و زيارت امام مي رفت. او در همان روز نخست ولادت امام براي عرض تبريک به خانهي برادرزاده اش امام حسن عسکري علیه السلام رفت؛ ولي با کمال تعجب، حضرت مهدي علیه السلام را در جاي خودش نديد. وقتي از امام حسن عسکري علیه السلام پرسيد، آن حضرت فرمود: «او را به کسي سپرديم که مادر موسي فرزندش را به او سپرد.»
روز سوم ولادت:
حکيمه روز سوم ولادت حضرت مهدي نيز براي ديدار امام به آن جا رفت. در اين ديدار، حضرت مهدي عليه السلام را در آغوش گرفت و بوسيد. امام حسن عسکري علیه السلام از حکيمه خواست فرزندش را نزد او ببرد.
هنگامي که حکيمه، حضرت مهدي عليه السلام را به پدر داد، امام حسن علیه السلام فرمود: «فرزندم سخن بگو!» و حضرت مهدي لب به سخن گشود و گفت: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمکن لهم الارض و نري في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا يحذرون». / «پناه مي برم به خدا از شيطان رانده شده، به نام خداوند بخشايشگر مهربان. و ما اراده کرديم بر کساني که در زمين ضعيف شدهاند، منت گذاريم و آنان را پيشوايان قرار دهيم و وارثان (زمين) قرار دهيم و آنان را در زمين قدرت دهيم و به فرعون و هامان و سپاهيان شان از سوي آنان چيزي نشان دهيم که آن ها را به ترس وادارد».
سپس بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و حضرت امام علی عليه السلام و همه امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسيد و پس از ذکر نام پدرش ساکت شد. همچنين در روز سوم ولادت حضرت مهدي علیه السلام، پدرش اصحاب خود را جمع کرد، حضرت مهدي علیه السلام را به آن ها نشان داد و فرمود: «پس از من اين کودک، امام شما و جانشين من است. او همان کسي است که گردن ها در انتظارش کشيده مي شود و آن گاه که ظلم و جور پر شود، قيام مي کند و دنيا را از عدل و داد پر مي نمايد».
روز هفتم ولادت:
نيز حکيمه به ديدار آن امام رفت و ماجراي اين ديدار شبيه ديدار روز سوم است.
روز دهم ولادت:
در اين روز خادمي به نام نسيم، در حضور حضرت مهدي علیه السلام عطسه کرد. امام به سخن درآمد و فرمود: «خداوند تو را رحمت کند. (يرحمک الله)» نسيم از اين سخن خوشحال شد. آن گاه امام فرمود: «به تو بشارت مي دهم که عطسه، سه روز ايمني از مرگ را در پي دارد.»
چهل روزگي:
حکيمه مي گويد: «چهل روز پس از تولد حضرت مهدي عليه السلام به خانه امام حسن عسکري رفتم. مولايم امام زمان را مشاهده کردم که در خانه راه مي رود و کسي را نديدم که فصيح تر از او سخن بگويد.»
حکيمه گويد: پس از آن از ابومحمد عليه السلام سراغ امام زمان علیه السلام را مي گرفتم و او در پاسخ مي فرمود: «او را به کسي سپرديم که مادر حضرت موسی عليه السلام فرزندش را به او سپرد».