چرائى غيبت حضرت مهدی (عج)
پرسش پيرامون علت غيبت، نه تنها پس از وقوع غيبت حضرت مهدى (عليه السلام) بلكه حتّى قبل از پيدايش ظاهرى آن حضرت، در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وامامان پس از او مطرح مى شده، بگونه اى كه در فرمايشات آن بزرگواران نيز، به پاسخگويى آن پرداخته شده است.
آنچه قبل از بررسى گذراى اين مبحث، لازم به تذكّر است، اشاره به ناتوانى بشر در شناخت اسرار پيچيده هستى، در همه زمينه هاست.
با پيشرفت علم ودانش، انسانها روز به روز آفاق گسترده ترى را فرا روى خويش مى يابند كه حجم معلومات ودانسته هاى خود را در برابر مجهولات وامور ناشناخته آن بسيار ناچيز مى شمارند. از انيشتين نقل شده است كه انگشت خود را به آب دريا زد وگفت: (نسبت بين آبى كه انگشت مرا مرطوب ساخته به آب دريا، مثل نسبت معلومات، ما در برابر مجهولات هستى است).
منظور از اين بيان، اعتراف به ناشناخته ماندن بسيارى از ابعاد غيبت وحكمت هاى آن است، به عبارت ديگر بايد پذيرفت كه اگر در پاره اى روايات به برخى عدل وحكمت هاى غيبت دست يافتيم، هرگز به اين معنا نيست كه غيبت داراى علت هاى اساسى تر وحكمت هاى بالغه ديگر نمى باشد، با اين همه نگاهى مختصر به برخى روايات اين باب، خالى از فايده نيست:
امتحانِ درجه تسليم در برابر اراده خدا
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: (إنّ وجه الحكمة فى ذلك لاينكشف اِلاّ بعد ظهوره، كما لا ينكشف وجه الحكمة لما اتاه الخضر من خرق السفينة، وقتل الغلام واقامة الجدار لموسى (عليه السلام) اِلاّ وقت افتراقهما).(12)
(وجه حكمتى كه در غيبت حضرت مهدى (عليه السلام) هست جز بعد از ظهورش، معلوم نمى گردد. چنانكه وجه حكمتى كه در افعال حضرت خضر بود نسبت به سوراخ كردن كشتى وكشتن پسرك وبرپا داشتن ديوار نيمه خراب، براى حضرت موسى (عليه السلام) جز در وقت جدا شدن آن دو ظاهر نگشت).
ذكر جريان ملاقات حضرت خضر (عليه السلام) وحضرت موسى (عليه السلام) در كلام امام صادق (عليه السلام)، اشاره به اين نكته دارد كه مأموريت حضرت موسى (عليه السلام) از جانب خدا، براى درك حضور وهمراهىِ حضرت خضر (عليه السلام)، به منظور آزمايش ميزان تحمّل او در برابر امور ناشناخته ودرجه تسليم او در مقابل حكمت هاى پوشيده هستى، صورت گرفت.
غيبت حضرت مهدى (عليه السلام) نيز مى تواند صدها حكمت پنهان داشته باشد كه جز در موقع ظهور آن حضرت روشن نمى شوند. آنچه مطلوب است تسليم در برابر اراده الهى است كه اين غيبت را تقدير فرموده است.
بيم از كشته شدن
امام صادق (عليه السلام) فرمود: (براى حضرت قائم قبل از ظهورش، غيبتى هست) زراره گويد پرسيدم: چرا؟
فرمود: (يخاف على نفسه الذّبحة. از كشته شدن خويش مى ترسد).(13)
از آن رو كه حضرت مهدى (عليه السلام) آخرين امام معصوم است وهمچون امامان گذشته نيست كه اگر كشته شد، امامى ديگر جانشين او شود. او بايد بماند تا آن زمان كه شرايط لازم براى حكومت جهانى اسلام وقرآن پيش آيد. قيام نمايد ودنيا را از عدل وداد پر كند، مردمى كه طى بيش از دو قرن ثابت كردند كه هر امامِ هدايت را، يا به شمشير يا به زهر، از بين مى برند، بى گمان اگر حضرت مهدى (عليه السلام) غيبت نمى كرد، او را نيز به سرنوشت پدران بزرگوارش دچار مى كردند. خصوصاً ملوك بنى عباس كه از مدتها قبل، توطئه ها كردند ودر مقام كشتن او بر آمدند وبا توجه به همين دسيسه ها بود كه خداوند عزوجلّ حتّى ولادت حجّت خويش را بصورت پنهان قرار داد.
ذكر اين حكمت نشان مى دهد كه تا زمان حتمى شدن قيام، هر زمان ديگرى، خطر كشته شدن امام (عليه السلام) را به همراه دارد وكشته شدن امام (عليه السلام)، كشته شدن پيام اوست، كشته شدن اسلام است كه خدا هرگز به آن رضايت نخواهد داد.
الطاف خفيّه پروردگار
الف) خداى تبارك وتعالى به دنبال امتحانى طولانى در كيفيت برخورد مسلمانان با اولياى الهى وجود شريف حضرت مهدى (عليه السلام) را، در پس پرده غيبت قرار داد. از آن رو كه مى دانست اگر در چنين شرايطى او را ظاهر گرداند، از اكثر مردم، تعدّيات وتجاوزات مختلفى در حق او صورت خواهد گرفت كه به موجب آن، مستحق عقوبات الهى خواهند شد. پس ولىّ خود را از ديدگان مردم پنهان داشت تا بدين وسيله وجود وحضور او كه چشمه رحمت است، مايه نقمت نگردد.(14)
ب) ابراهيم كرخى گويد به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: خدا امرتان را اصلاح كند، آيا على (عليه السلام) در دين خداى عزّ وجلّ قوى نبود؟ فرمود: (چرا).
گفتم: پس چگونه مخالفين بر او غلبه يافتند وچرا آنان را دفع نكرد وچه چيزى او را باز داشت؟
فرمود: (آيه اى در كتاب خدا مانع او شد). پرسيدم: چه آيه اى؟
فرمود: (قول خداوند عزّ وجلّ: (لو تزيّلوا لعذّبنا الذين كفروا منهم عذاباً اليماً).(15)
(اگر مؤمنان وكافران از هم جدا مى شدند، كافران را به عذابى دردناك دچار مى كرديم).
به موجب اين آيه، خداوند در اصلاب مردم كافر ومنافق وديعت هايى دارد كه همان فرزندان صالح هستند واز نسل آنان پديد مى آيند، از اين رو على (عليه السلام) آن پدران را نمى كشت تا آنكه وديعت هاى الهى خارج شوند. بعد از خروج آن ودايع بود كه بر هر كس از آنان غلبه مى يافت او را مى كشت. وچنين است قائم ما اهل البيت كه ظهور نمى كند تا آنكه همه نسلهاى پاك ومؤمن كه وديعت هاى خدايند، ظاهر شوند. آن زمان است كه ظهور مى كند وبر هر كس غلبه يابد مى كشد).(16)
ج) امام صادق (عليه السلام) فرمود: (يا عمار الصدقة واللّه فى السر افضل من الصدقة فى العلانية وكذلك عبادتكم فى السر مع امامكم المستتر فى دولة الباطل افضل، لخوفكم من عدوكم فى دولة الباطل).(17)
(اى عمار! همچنانكه صدقه پنهانى بهتر از صدقه آشكار است، عبادت پنهانى شما در دولت باطل در حالى كه امام تان پنهان ومستور باشد، افضل وداراى ثواب بيشتر است، به خاطر ترسى كه شما در دولت باطل از دشمنان تان داريد
آماده شدن شرايط براى محو سلطه مستكبران
حضرت مهدى (عليه السلام) فرموده است: (انّه لم يكن لاحد من آبائى (عليهم السلام) اِلاّ وقد اوقعت فى عنقه بيعة لطاغية زمانه وإنى أخرج حين أخرج ولا بيعة لأحد من الطواغيت فى عنقى).(18)
(هيچكدام از پدران من (عليهم السلام) نبودند مگر آنكه بيعت طاغوت دورانش اجباراً بر عهده اش نهاده شد، اما من در زمان ظهورم، در حالى قيام مى كنم كه بيعت وپيمان هيچ يك از طواغيت برگردنم نيست.
حضرت مهدى (عليه السلام) اگر بخواهد بر طبق اراده خدا حكومتى توحيدى در همه عالم تشكيل دهد بگونه اى كه همه قدرتهاى حاكم را در هم شكسته وسلطه وسيطره اش را بر سراسر هستى گسترش دهد، لازم است كه شرايطى در دنيا ايجاد شود كه از همان زمان ظهور تا استقرار كامل نظام عدالت، هيچ طاغوت ومستكبرى را ياراى مقاومت وغلبه در برابر او نباشد.
آزمايش مردم در ميزانِ ايمان به امامت
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (ذلك الّذى يغيب عن شعيته واوليائه غيبةً لا يثبت فيها على القول بامامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للايمان).(19)
(او ـ مهدى (عليه السلام) ـ كسى است كه از شيعيان ودوستان خود غائب مى گردد غيبتى كه در آن، كسى بر اعتقاد به امامت وولايت او استوار نمى ماند مگر آن كس كه خداوند قلبش را به ايمان امتحان كرده باشد.
آزمايش مؤمنان به سختى ها وشدايد روزگار
امام صادق (عليه السلام) فرمود: (إنّ لصاحب هذاالامر غيبةً، المتمسّك فيها بدينه كالخارط للقتاد).(20)
(صاحب اين امر ـ حضرت مهدى (عليه السلام) ـ غيبتى دارد كه در آن، هركس بخواهد دينش را حفظ كند مانند كسى است كه بخواهد با كشيدن دست بر شاخه اى خار، آن را از خار برى سازد).
امام كاظم (عليه السلام) فرمود: (إنما هى محنةٌ من اللّه عزّ وجلّ امتحن اللّه بها خلقه).(21)
(به يقين، غيبت مهدى (عليه السلام)، امتحانى از جانب خداست كه بندگانش را به آن مى آزمايد. وامام صادق (عليه السلام) فرمود: نه به خدا قيام نخواهد كرد مگر غربال شويد، مگر در امتحانات، تصفيه شويد مگر نيك وبدتان از هم جدا شوند).(22)
گناهان وعدم آمادگى مردم
حضرت مهدى (عليه السلام) در بيان كيفيت بهره بردن از وجود ايشان در دوران غيبت مى فرمايند: (وامّا وجه الانتفاع بى فى غيبتى فكالانتفاع بالشمس اذا غيّبها عن الابصار السحاب).(23)
(امّا چگونگى بهرهورى از من در دوران غيبتم چونان بهره بردن از خورشيد است زمانى كه ابرها آن را از ديدگان، مستور مى دارند).
طبق اين كلام شريف، وجه غيبت خورشيد را بايد در وجود ابرها جستجو كرد. خورشيد به خودى خود عين ظهور است ويكسره نور افشانى ودرخشش دارد. اين ابرها هستند كه چهره جان فروز آن را از ديدگان مخفى مى كنند. وبدين گونه است نهانى آخرين خورشيد ولايت وامامت حضرت مهدى (عليه السلام) كه در ذات خويش جز مهربانى ولطف وعنايت نسبت به عباد اللّه ندارد. امّا مردم با گناهان خود وبا عدم آمادگى براى قبول حكومت الهى او، سبب پنهان ماندن او در پس پرده هاى سياه ابر غيبت مى باشند. چنين است كه شيخ طوسى (رحمة اللّه عليه) مى فرمايد:
(امّا سبب غيبت امام دوازدهم (عليه السلام) ممكن نيست كه از جانب خداى سبحان ويا از جانب خود آن حضرت باشد، بلكه از طرف مردم ومكلفين است وجهت آن غلبه خوف ـ از نابودى حق ـ ومطيع نبودن مردم نسبت به اوست وهر موقع كه اين سبب زائل شود ومردم در اطاعت او بكوشند، وتسليم او باشند، ظهور واجب مى شود).(24)
جريان سنّت الهى
امام صادق (عليه السلام) فرمود: (وجه الحكمة فى غيبته، وجه الحكمة فى غيبات من تقدّمه من حجج اللّه تعالى ذكره).(25)
وجه حكمت در غيبت او، همان وجه حكمت در غيبت هايى است كه توسط حجّت هاى الهى پيش از او صورت گرفته، به عبارت ديگر مى توان وجه غيبت حضرت مهدى (عليه السلام) را استمرار همان سنّت حكيمانه اى دانست كه در ادوار گذشته تاريخ به غيبت بسيارى از انبياء واولياء انجاميده است.
چنانكه باز هم امام صادق (عليه السلام) فرمود: (إنّ سنن الانبياء (عليهم السلام) بما وقع بهم من الغيبات حادثة فى القائم منّا اهل البيت حذو النّعل بالنّعل والقذّة بالقذّة).(26)
(سنت هاى پيامبران نسبت به غيبت هايى كه براى شان پيش آمد، همگى به طور تمام وكمال در مورد قائم ما اهل بيت، اتفاق مى افتد).
غيبت پيامبران پيشين
عبد اللّه بن فضل هاشمى گويد: شنيدم امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
(صاحب اين امر را غيبتى هست كه بناچار صورت پذيرد وباطل گرايان همگى در آن شك كنند). پرسيدم: فدايت شوم! چرا؟
فرمود: (بخاطر چيزى كه بيان آن را به ما اجازه نداده اند).
قلت: فَما وَجْه الحكمة فى غيبته؟ قال: (وجه الحكمة فى غيبته، وجه الحكمة فى غيبات مَن تقدّمه مِن حجج اللّه تعالى ذكره).(27)
محمد بن مسلم گويد: بر امام باقر (عليه السلام) وارد شدم در حالى كه قصد داشتم درباره قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) سؤال كنم.
امام (عليه السلام) بدون اينكه چيزى بگويم فرمود: (اى محمد بن مسلم! در قائم آل محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) شباهتى به پنج نفر از پيامبران وجود دارد: يونس بن متى، ويوسف بن يعقوب، موسى، عيسى ومحمد (صلى اللّه عليهم).
امّا شباهت او به يونس (عليه السلام)؛ به خاطر آنست كه از غيبت باز مى گردد وپس از عمرى طولانى، جوان به نظر مى رسد.
امّا شباهت او به يوسف (عليه السلام)؛ غيبت او از خاص وعام است وپنهان بودن او از برادرانش ومشكل شدن امر او بر پدرش يعقوب (عليه السلام)، با اينكه مسافت بين او وپدرش واهلبيت وشيعيانش نزديك بود.
امّا شباهت او به موسى (عليه السلام)؛ استمرار خوف وطولانى شدن غيبت ومخفى بودن ولادت اوست واينكه پيروان او بعد از غيبت او با ديدن سختى ها وخوارى هاى فراوان خسته شدند، تا آن زمان كه خداوند عزّ وجلّ اجازه ظهور به او داده وياريش نموده وبر دشمنانش پيروز گرداند.
امّا شباهت او به عيسى (عليه السلام)؛ اختلاف كسانى است كه در باره او به مخالفت يكديگر پرداختند، برخى گفتند به دنيا نيامده، گروهى گفتند مُرده است، گروهى ديگر گفتند، كشته شده وبه دار آويخته شده است.
وامّا شباهت او به جدّش حضرت محمّد مصطفى (صلى الله عليه وآله وسلم)؛ قيام به شمشير وكشتن دشمنان خدا وپيامبر، وستمگران ومستكبران است واينكه او به وسيله سلاح والقاء وحشت بر دشمن غلبه مى يابد وهيچ پرچمى از پرچمهاى او بدون پيروزى بر نمى گردد).(28)
شيخ صدوق (رحمه اللّه) در مقدمه كتاب شريف (كمال الدين) آورده است: سبب تأليف اين كتاب چنان شد كه در يكى از سالها، زمانى كه از زيارت على بن موسى الرضا (عليه السلام) بر مى گشتم، در نيشابور اقامت گزيدم. وآنجا اكثر كسانى كه بر من وارد مى شدند، شيعيانى بودند كه امر غيبت حضرت مهدى (عليه السلام) آنان را به حيرت وشبهات دچار ساخته بود.
در بين آنان، يكى از مشايخ اهل فضل كه مدّتها در آرزوى ديدارش به سر مى بردم وبه خاطر ديندارى واستقامت عقيده اش مشتاق زيارتش بودم، به نام (نجم الدين ابو سعيد محمد بن الحسن بن الصلت قمى) به ديدارم آمد وروزى سخن از فلاسفه واهل منطق در بخارا به ميان آورد، كه با شبهات خويش حيرت وشك او را، در امر غيبت طولانى حضرت قائم (عليه السلام)، برانگيخته بودند.
زمانى كه جوابش را دادم ودلش آرام يافت، پيشنهاد كرد كه كتابى در اين باب بنويسم ومن هم قول مساعد دادم.
پس از اين قضيه، شبى در خواب ديدم كه در مكّه هستم وبه طواف (بيت اللّه) مشغولم ودر هفتمين شوط، كنار حجرالاسود آمده، آن را استلام كردم ومى بوسيدم ومى گفتم: (امانتى ادّيتها وميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاة).
(امانت خويش را ادا كردم وپيمانم را به عهده گرفتم، تا تو روز قيامت به وفاى آن برايم شهادت دهى).
در همين هنگام مولاى مان صاحب الزمان (صلوات اللّه عليه) را ديدم كه كنار درب خانه كعبه ايستاده است، نزديكش رفتم واو با نگاه به چهره من، با فراست هر چه را كه از دل مشغولى وانديشه هاى متفرقه داشتم دريافت. سلام كردم، جواب فرمود، سپس پرسيد: چرا كتابى درباره غيبت نمى نويسى تا هُمومِ تو را كفايت كند؟ گفتم: اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)، درباره غيبت تصنيفات وتأليفاتى دارم.
فرمود: نه به آن ترتيب; بلكه از تو مى خواهم كه اينك كتابى درباره غيبت بنويسى وغيبت هاى پيامبران را در آن ذكر نمايى.
او با گفتن اين سخن، به راه افتاد ورفت ومن دهشتزده از خواب بيدار شدم. آن شب را تا صبح به دعا وگريه وزارى وشكوه از فراقش گذراندم وصبحگاهان به عنوان امتثال فرمانش، تأليف اين كتاب را آغاز كردم.(1)
آنچه در سفارش وفرمان ولى عصر (سلام اللّه عليه) نسبت به ذكر غيبت هاى پيامبران در كتاب شيخ صدوق قابل دقّت وبررسى است، به يقين اهميّت شناخت اين غيبت ها، در راستاى آشنايى با حكمت هاى مستور در اين سنّت دير پاى الهى است كه در احاديث معصومين (عليهم السلام) هم – چنانكه ذكر شد ـ مورد تأكيد مكرّر قرار گرفته است.
شيخ صدوق اوّلين باب هاى كتاب گرانقدر خود (كمال الدين وتمام النعمة) را، به بررسى نهانزيستىِ پيامبران (صلوات اللّه عليهم) مى پردازد:
* اولين باب، درباره غيبت حضرت ادريس (سلام اللّه عليه) است، كه در ضمن حديثى طولانى آمده است:
(ادريس در غارى از كوهى بلند، دور از چشم مردم پناه گرفت وبه روزه دارى وعبادت پرداخت. مردم پس از خروج واختفاى او، مدّت بيست سال به قحطسالى وبيچارگى مبتلا بودند، تا اينكه طى ماجرايى، حضرت ادريس در طلب آب وغذا از نهانگاه خويش بيرون مى آيد ومردم او را مى شناسند وطاغوت زمانش به خوارى كشيده مى شود واو به ميان مردم باز مى گردد).(2)
* دوّمين باب، با ذكر چهار حديث، درباره حضرت نوح (عليه السلام) است، كه در سوّمين حديث آمده است:
امام صادق (عليه السلام) فرمود: (زمانى كه مرگ نوح (عليه السلام) نزديك شد، پيروان خويش را فرا خواند وبه آنان گفت: بدانيد كه پس از من، غيبتى خواهد بود كه در طى آن طاغوتها به قدرت خواهند رسيد، وهمانا خداى تعالى به قيام كننده اى از فرزندان من كه نامش (هود) است، درامر شما گشايشى پديد خواهد آورد).(3)
* سوّمين باب، درباره غيبت حضرت صالح (عليه السلام) است كه در آن تنها يك حديث از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه طى آن فرمود:
(همانا صالح (عليه السلام) مدتى از ميان قوم خويش غائب بود، آن روز كه تازه غيبت كرده بود عاقل مردى ميانسان، تنومند وزيبا اندام وبا محاسنى فراوان وگونه هايى مناسب وقامتى متناسب بود. امّا وقتى بسوى قومش بازگشت ـ در اثر كثرت ضعف وتغيير صورت ـ او را نشناختند ومردم درباره او سه دسته شدند.
همانا مثل قائم اهلبيت(عليهم السلام) همانند صالح (عليه السلام) است).(4)
* چهارمين باب، درباره غيبت حضرت ابراهيم (عليه السلام) است ودر ابتداى آن آمده است:
(امّا غيبت حضرت ابراهيم خليل الرحمن (عليه السلام) شباهت به غيبت قائم ما (صلوات اللّه عليه) دارد، بلكه عجيب تر از آن است زيرا خداوند عزوجلّ حتى در شكم مادر، اثر ابراهيم (عليه السلام) را مخفى گرداند وولادتش را نيز پنهان داشت، تا زمان تقدير شده ظهور آن، فرا رسد).
در اين باب طى دو حديث نسبتاً طولانى از دو نوع غيبت حضرت ابراهيم (عليه السلام) كه طى سه مرحله انجام يافت سخن به ميان آمده است: يكى در هنگام ولادت وقبل از آن، ديگرى در زمانى كه طاغوت مصر او را تبعيد كرد، وسوّمين مرحله آن زمانى كه براى عبرت گرفتن به تنهايى روانه سرزمينهاى دور ونزديك شد).(5)
* پنجمين باب، درباره غيبت حضرت يوسف (عليه السلام) است كه با نقل سه حديث، كيفيت غيبت حضرت يوسف (عليه السلام) وجنبه امتحان داشتن اين غيبت، براى حضرت يعقوب (عليه السلام) مطرح شده ونتيجه گرفته شده كه حال شيعيان آگاه در زمان ما نسبت به امام غائب خويش (سلام اللّه عليه)، همانند حال حضرت يعقوب (عليه السلام) است كه مى گفت: (اى فرزندان من! برويد يوسف وبرادرش را جستجو كنيد).(6)
وحال ناآگاهان ومعاندين در امر غيبت او همچون حال برادران يوسف است كه مى گفتند: (بخدا سوگند! تو در همان گمراهى سابق خود هستى).(7)
* ششمين باب، درباره غيبت حضرت موسى (عليه السلام) است، در اولين حديث از قول پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است كه فرمود:
(پس از حضرت يوسف (عليه السلام) شدّت وغيبتى براى بنى اسرائيل واقع شد كه چهار صد سال طول كشيد، در حالى كه آنان همگى منتظر قيام قائم يعنى حضرت موسى (عليه السلام) بودند).(8)
در اين باب پنج حديث ذكر شده كه طى آنها غيبت حضرت مهدى (عليه السلام) به غيبت حضرت موسى (عليه السلام) تشبيه شده است.
* هفتمين باب، درباره غيبت اوصياى حضرت موسى (عليه السلام) تا روزگار حضرت مسيح (عليه السلام) است.
ودر بابهاى بعدى نيز به اخبارى در زمينه نهانى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) واولياء پرداخته شده است
پی نوشت:
(12) كمال الدين، ج 2، باب 44، ح 11، ص 482.
(13) كمال الدين، ج 2، باب 44، ح 10، ص 481.
(14) نقل با تصرف از كلام شيخ صدوق رحمة اللّه ـ كمال الدين جلد 2 صفحه 641.
(15) سوره فتح، آيه 25.
(16) مدرك پيشين ص 642.
(17) مدرك پيشين ص 646.
(18) متخب الاثر، باب 28، ص 267.
(19) مدرك پيشين ص 101.
(20) كمال الدين باب 33 ص 346.
(21) اصول كافى كتاب الحجّة ج 2 صفحه 133.
(22) مدرك پيشين صفحه 196 حديث 6 با تلخيص.
(23) بحار الأنوار ج 52 صفحه 92 حديث 7 ـ احتجاج صفحه 263.
(24) كتاب الغيبه.
(25) بحار الانوار ج 52 صفه 91 به نقل از علل الشرايع.
(26) كمال الدين ج 2 باب 33 حديث 31 صفحه 345.
(27) كمال الدين صدوق، ج 2، باب 45، ص 483.
(28) بحار الأنوار، ج 51، ص 217 ـ 218.
(1) كمال الدين، ج 1، ص 3 و4.
(2) كمال الدين، ج 1، ص 127 تا 132.
(3) كمال الدين، ج 1، ص 135 باب 4.
(4) كمال الدين، ص 136 و137.
(5) كمال الدين، ص 138 تا 141.
(6) سوره يوسف، آيه 88.
(7) سوره يوسف، آيه 88.
(8) كمال الدين، ص 145 و146.
مهدى در قرآن وكلام ائمة اطهار عليهم السلام