بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
لشکر امیرالمؤمنین علیهالسلام در راه صفین دچار عطش شد، ذخیره آب آنها پایان یافته بود و هر چه در چپ و راست مسیر خود تلاش کردند از آب اثری نیافتند.
حضرت امیر علیهالسلام لشکر رااندکی از جاده منحرف کرد اندکی راه پیمود تا آنکه دیری ” 6 ” در وسط بیابان نمایان شد، حضرت به طرف دیر آمد و به اصحاب فرمود: ساکنین آن را صدا بزنید، مردم صدا کردند، راهبی سر خود را از دیر بیرون آورد، حضرت به او فرمود: آیا نزدیک شما آبی هست که این جمعیت را چاره سازد؟
راهب گفت: اصلا، میان من و آب بیش از دو فرسخ فاصله است، من نیز اگر ذخیره یکماه را برایم نیاورند از تشنگی هلاک میشوم. حضرت به اصحاب فرمود: آیا سخن این راهب را شنیدید؟ گفتند: آری آیا اکنون که نیروئی داریم دستور میدهی که به آنجا (دو فرسخی) رویم شاید به آب دست یابیم؟ حضرت فرمود: نه شما نیازی به این کار ندارید! سپس حضرت گردن استر خود را به طرف قبله منحرف کرد و به مکانی نزدیک دیر اشاره نمودند و فرمود: اینجا را حفر کنید، عدهای با کلنگ زمین را کندند تا اینکه سنگی بزرگ و درخشان (سفید) ظاهر شد (به گونهای که قابل حفر نبود) به حضرت عرض کردند: یا علی کلنگ در این سنگ اثر نمیکند.
حضرت فرمود: آب در زیر این سنگ است، اگر سنگ را از جای خود حرکت دهید به آب خواهید رسید، تلاش کنید تا سنگ را از جا برکنید.
بدون دیدگاه