علامه امینی برای بدست اوردن مطلبی به کتاب ربیع الابرار احتیاج پیدا میکند.این کتاب از کتب کمیاب بوده که سه جلد از ان بیشتر موجود نبوده است.دو جلد ان در کشورهای دور دست بوده ویک جلد ان نزد ورثه عالمی از علماء نجف می بوده است.شیخ به نجف میرود تا کتاب را از وارث برای چند روز امانت بگیرد اما ورثه حاضر نمیشوند که حتی برای ساعتی کتاب را در اختیار شیخ قرار دهند
شیخ نا امید شده به حرم حضرت علی علیه السلام رفته و شکایت خود را از وارث ان عالم عرض میکند.سپس برای استراحت به خانه بر میگردد.در خواب حضرت علی علیه السلام را میبیند.حضرت به او میگویند:(ان جواب سوالک عند ولدی الحسین) یعنی جواب سوالت نزد پسرم م حسین است.
شیخ از خواب بیدار شده وضو گرفته به زیارت امام حسین علیه السلام میرودو سپس شکایت خود را عنوان میکند.بعد از توسل در یکی از ایوانهای حرم مطهر مینشیند که ناگهان متوجه خطیب توانای ان زمان کربلا شیخ ابوالحب میشود که به سمت او می اید.بعد از احوال پرسی علامه را به صرف صبحانه به منزل خود میبرد.پس از صرف صبحانه علامه از شیخ ابوالحب میخواهد که کتابخانه خود را به او نشان دهد.
در لابلای کتب ناگهان چشم علامه به کتاب ربیع الابرار می افتد.اشک از چشم شیخ روان میگردد. ابوالحب جریان را سوال وشیخ تمام ماجرا را بیان میکند.اشک از چشو ابوالحب روان میشود .به علامه میگوید این کتاب را کتابخانه بغداد 1000 دینار از من خرید ولی من امتناع کردم.حال ان را به تو اهدا میکنم وگفت: این جواب حواله دو امام بزرگوار حضرت علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام است.
منبع:کتاب الغدیر