لباس طلبگی و شبهات (3)
اگر شما هم ملبس باشيد و زياد مسافرت کرده باشيد، حتما تا کنون مورد تمسخر و بي حرمتي گروهي نادان قرار گرفتهايد. برخي از طلاب که براي تبليغ لباس ميپوشند، يکي از دلائلي که ملبس نميشوند همين مساله است.
گروه ديگري هم که برخورد مردم با برخي از ملبسين را ديدهاند، خوش ندارند لباس بپوشند. نکته مهم و حياتي اينجاست که مردم چه ديدي نسبت به لباس دارند و آيا اين لباس مايه تمسخر است يا تفاخر؟. آيا معقول است که تنها به خاطر تمسخر گروهي نادان، لباس مقدس روحانيت را کنار بگذاريم.
در اين مقاله به بررسي اين مساله خواهيم پرداخت:
عدهاى در ميان مردم بىمهابا اين لباس را مسخره مىكنند به آن اهانت مىكنند و وجود آن را عامل بدبختى و گرفتارى مىدانند. آيا پوشيدن اين لباس در اين شرايط كمك به سبك شدن جايگاه روحانيت و هتك قداست آن نيست؟
روحانيت هم اگر مقدس است بايد اين قداست را در راه رسالتهاى بزرگ خود به كار گيرد نه اينكه براى حفظ قداست خويش دست از فعاليت بردارد و از جامعه فاصله بگيرد.
اولاً اينگونه اهانتها اصلاً تازگى ندارد. همة ارزشمداران و حق محوران با اين پديده مواجه بودهاند. اگر امروز كسانى روحانيت را عامل بدبختى معرفى مىكنند يك روز به موساى كليم نيز فال بد مىزدند. و ان تصبهم سيّئة يطيروا بموسى و من معه؛[1] (و اگر به آنان بدي برسد، آن را از بدي (فال بد) موسي و پيروانش ميدانند.)
ثانياً اگر ما در مقابل اين برخورد ابلهانه از خود ضعف نشان دهيم و تحت تأثير جوسازى مخالفان صحنه را رها كنيم، آنان را به اهداف خود نزديك ساختهايم. غرض اصلى آنها از اين برخورد، تضعيف انگيزة نيروهاى حق و رهايى از مزاحمت آنان است كه به آن خواهند رسيد. آنها با اين كلمات مىخواهند ضعف و تقصير خود را بپوشانند يا موجه جلوه دهند. ما نبايد شريك جرم آنان شويم و زندگى خود را براساس خواستة نابجاى آنها سامان دهيم.
شبيه شاگردان درسخوان يك كلاس كه از سوى عدهاى دانشآموز بىمسئوليت متهم به پرخوانى مىشوند و دائماً مورد تمسخر قرار مىگيرند. اگر در مقابل اين زخم زبانها مقاومت نمايند هنگام دريافت كارنامه يا ادامة تحصيل و انتخاب شغل، پاسخ كوبندهاى براى طعنههاى آنها خواهند داشت. قرآن كريم نيز پاسخ پيروان انبياء به طعنههاى كفار را اينگونه بيان كردهاست:
ان الذين أجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون… فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون[2] (بدکاران همواره در دنيا به مومنان مي خنديدند – پس امروز (قيامت) همواره مومنان به کافران مي خندند)
قال ان تسخروا منّا فانّا نسخر منكم كما تسخرون[3]
اگر شما ما را مسخره ميکنيد، مسلما ما هم (به هنگام توفان) همانگونه که ا را مسخره ميکنيد، مسخره خواهيم کرد)
ثالثاً وجدانهاى سالم و فطرتهاى دست ناخورده هر چند در مقابل اين گونه برخوردها پاسخ آمادهاى نداشته باشند و موضعگيرى روشنى ننمايند اما پيش خود روش باطل آنها را ستايش نمىكنند. انسان به فطرت خدادادى خود در مقابل بدىها و زشتىها جبهه مىگيرد و از اعماق جان زيبايىها و ارزشها را مىستايد هر چند خودش اهل عمل نباشد.
فألهمها فجورها و تقواها[4]
سرّ نامگذارى كارهاى خوب به «معروف» همين است كه كارهاى خوب نزد عقلهاى سالم به رسميت شناخته شده و به خوبى معروفند[5] حتى دشمنان و معاندان هم به فضايل انسانهاى وارسته اعتراف دارند و مخالفت و دشمنى آنها به جهت شهوت عملى است نه شبهة علمى.[6]
اگر بخواهيم رضايت مخالفان دين و روحانيت را جلب كنيم بايد دست از همة اعتقادات خود برداريم و پيرو آيين آنها گرديم
رابعاً رفتار اسلامى يك روحانى عامل، تأثير انبوهى از اهانتها و تمسخرهاى بى منطق را خنثى مىنمايد.
خامسا براى حفظ قداست امور مقدس نبايد آنها را از صحنه خارج كرد. قرآن اگر مقدس است بايد از آن بيشتر بهره گرفت نه اينكه آن را به بهانة تقدس در يك قاب زرين گرانبها محبوس نمود. شهيد اگر مقدس است بايد در متن جامعه سرچشمة الهام و عبرت باشد نه اينكه به نقطة دورافتادهاى خارج از شهر تبعيد شود و از آن يادى در ميان نباشد.
روحانيت هم اگر مقدس است بايد اين قداست را در راه رسالتهاى بزرگ خود به كار گيرد نه اينكه براى حفظ قداست خويش دست از فعاليت بردارد و از جامعه فاصله بگيرد.
سادساً ما هرگونه روشى براى زندگى خود انتخاب كنيم و هر لباسى كه بپوشيم در نهايت، مورد اعتراض گروهى از مردم خواهيم بود. هرگز نمىتوان رضايت همگان را به دست آورد. اگر چنين است – كه هست – به جاى توجه به رضايت و نارضايتى مردم به رضا و سخط خداى مردم توجه كنيم تا از ولايت و نصرت او بهرهمند گرديم. اگر بخواهيم رضايت مخالفان دين و روحانيت را جلب كنيم بايد دست از همة اعتقادات خود برداريم و پيرو آيين آنها گرديم. و لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم، قل ان هدى الله هو الهدى و لئن اتّبعت اهوائهم بعد الذى جاءك من العلم مالك من الله من ولى و لا نصير.[7]
يهود و نصارا هرگز از تو راضي نمي شوند تا اينکه از آيينشان پيروي کني، بگو مسلما هدايت خدا فقط هدايت (واقعي) است. و اگر پس از دانشي (چون قرآن) که برايت آمده از هوا و هوس آنان پيروي کني، از سوي خدا هيچ سرپرست و ياوري باي تو نخواهد بود.
منبع:
1- اعراف 131 :7.
2- مطففين 29 :83 و 34.
3- هود 38 :11.
4- شمس 8 :91.
5- مفردات الفاظ القرآن، ذيل ماده عرف.
6- ازباب نمونه رك: موسوعه الامام على بن ابىطالب 377 / 8، على7 عن لسان اعدائه.
7- بقره 120 :2.
تهيه: محمد حسين امين – گروه حوزه علميه تبيان
بدون دیدگاه