مبناى ابن عربى در مسئله خلافت !!!
محى الدين عربى در فتوحات مىگويد: «…و أولى الامر منكم اى اذا ولى عليكم خليفة عن رسول أو التمسوه من عندكم كما شرع لكم فاسمعوا له وأطيعوا ولوكان عبدا جبشيا مجدّع الاطراف فان فى طاعتكم ايّاه طاعة رسولاللّه صلىاللهعليهوسلمو لهذا لم يستأنف فى اولى الامر أطيعوا واكتفى بقوله أطيعوا الرسول…»[1]
ابن عربى بر خلاف نظر شيعه كه معتقد است كه «الوالامر» كسانى هستند كه خدا آنان را «ولىامر» مسلمين قرار داده به قرينه عطف بر رسول واطلاق امر به طاعت كه دو برهان بر لزوم عصمت امام وخليفه والوالامر است. وى با تفسير آيه به حديث «لوكان عبدا حبشيا مجدّع الاطراف» اطاعت هر كسى را كه بر منصب خلافت وحكومت قرار گرفت را واجب مىشمرد، وحال آنكه شواهد ساختگى آن حديث در دلالت وسندش آشكار است.
حديث مورد استناد ابن عربى در مبنايش
اكنون متن حديثى كه محى الدين به آن استدلال كرده عرضه مىگردد. آوردهاند كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: من يعيش منكم بعدي فسيرى اختلافا كثيرا فعليكم بما عرفتم من سنّتي و سنّة الخلفاء المهديين الراشدين من بعدي و عليكم بالطاعة و ان كان عبدا حبشيا عضوا عليها بالنواجذ فانّما المؤن كالجمل الأنف حيثما قيد انقاد.[2]
ساختگى بودن اين حديث نياز به بيان ندارد
در اين حديث شواهد زيادى بر ساختگى بودنش وجود دارد كه با مختصر تأملى در متن وسند آن هر كس به آن پى مىبرد، زيرا:
بررسى متن حديث
اين حديث مطالب ذيل را در بردارد.
1 – خبر از وقوع اختلاف فراوان بعد از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم
2 – وظيفه امّت پيروى از سنّت رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم و سنّت خلفاء است.
3 – اطاعت از خلفاء وامراء هر چند جائر باشند با صبر و بردبارى لازم و واجب است.
4 – توصيف مؤن به شتر مهار شده در تسليم و انقياد
مطلب اول : وقوع اختلاف «من يعيش منكم بعدي فسيرى اختلافا كثيرا».
پديده اختلاف پس از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم يك پديده مسلم و غير قابل انكارى است و تبعا در صورت اختلاف بايد در جستجوى حق كوشيد.
مطلب دوم : وظيفه امّت « فعليكم بما عرفتم من سنّتي و سنّة الخلفاء المهديين الراشدين من بعدي ».
در اين جمله توصيه به تمسّك به دو چيز است .
اوّل : سنّت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلمكه پس از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم ممنوع اعلام شد، كه مشخص و مورد اتّفاق همه مسلمانان است.
دوم : تمسّك به سنّت خلفاء راشدين واطاعت از آنان.
خلفاء راشدين در كلام پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم – اگر اين كلام از آن حضرت صادر مىشد چه كسانى مى توانستند باشند – اگر غير معصومين مىبودند كه اجتهاد مى كنند و خطا براى آنان متصوّر است، بلكه از معصيت و گناه مصون نيستند را در كنار سنّت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلمقرار دادن، وهن به اسلام ووهن به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و ترجيح اين خلفاء بر آن حضرت صلىاللهعليهوآلهوسلماست.
امّا وهن به اسلام است، زيرا اسلام كه تنها مبتني بر وحى و اراده و اوامر الهى است، آن را مشوب به آراء بشرى معرفى مى كند.
امّا وهن به پيامبر است، زيرا روشن است كه حجيّت سنّت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم از آن جهت است كه وى هر چه مى گويد، از پيش خود نمى گويد و كلام وى وحى است « ما ينطق عن الهوى ان هو إلا وحي يوحى»[3]« و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين» [4] و اوست كه بيان گر قرآن است « و أنزلنا إليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل اليهم» [5] و هيچ كس در اين امر با پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم شريك نيست و اگر سنّت كسى را هم سنگ با سنّت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم قرار دهيم او را بر پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلمترجيح دادهايم زيرا حجيّت كلام و سنّت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به واسطه اتكاء به وحى است، امّا سنّت غير او بدون اتكاء به وحى حجّت قرار داده شده است و اين امر محال است .
پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم برأى خود سخن نمى گويد و اگر بگويد مورد سرزنش و ملامت الهى قرار مى گيرد، امّا اين خلفاء آراء و سخنانشان در كنار كلام اللّه مجيد حجّت و از اعتبار بر خوردار است!!!
سوم : اطاعت از خلفاء و امراء هر چند جائر باشند.
« و عليكم بالطاعة و ان عبدا حبشيا عضوا عليها بالنواجذ »
اين جملهاى كه ابن عربى بر آن پا فشارى دارد.
اين جمله از حديث با صدر حديث منافات دارد چه اينكه عمل به سنّت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلمبا اطاعت حاكم جائرى كه بايد در مقابل ظلم و منكراتش دندان سر جگر گذاشت جمع نمىشود.
بلكه وجوب نهي از منكر و انكار منكرات از ضروريات دين است.
پس نمى توان به پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نسبت داد كه در عرض پيروى از سنّت خود و خلفاء راشدين امر به اطاعت از جائر، و بردبارى و صبر و شكيبائي در تحمّل تخلّفات او فرموده باشد.
چهارم : توصيف مؤن به شتر مهار شده .
« فإنّما المؤن كالجمل الأنف حيثما قيد انقاد . » اين توصيف از مؤن كه همچون شتري كه بر بينى آن مهار زده باشند تسليم هر كس و ناكس است و بهر كجا كه بخواهند مىتوانند او را مى كشند، بزرگترين توهين به مؤن است، زيرا مؤن همچون كوهى استوار در مقابل باطل ايستاده و جز در مقابل امر الهى در مقابل هيچ چيز سر تواضع فرود نمىآورد.
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم در ضمن حديثى مؤمن را چنين توصيف مىكنند: «مؤمنان به شب پارسا وبه روز شير غرندهاند» [6].
امام باقر عليهالسلام: مىفرمايد: مؤمن از كوه سختتر است از كوه كاسته مىشود امّا هيچ چيز از دين مؤمن نمىتواند بكاهد. [7]
امام صادق عليهالسلام فرمود: «خدا واگزار كرده است به مؤمن همه امورش را (ولى) به او اجازه نداده است كه ذليل وخوار باشد، آيا نشنيدهاى كه مىفرمايد:«و لله العزّة و لرسوله و للمؤنين»بنابر اين مؤمن هميشه عزيز است وهيچگاه ذليل نمىگردد. سپس فرمود: مؤمن عزيزتر (و سر بلندتر) از كوه است، زيرا به وسيله كلنگ از كوه كاسته مىشود واز ايمان مؤمن چيزى نمىتواند بكاهد» [8].
نتيجه:
مضمون و متن حديث فوق كه ابن عربى به آن استدلال كرده با آيات قرآن و احاديث پيامبر و روح اسلام سازگار نيست و بقول ابن جوزي از موضوعاتى است كه «براى خوشنودى خلفاء وفرمان فرمايان به اميد دست يابىبه مال ومنال وضع گرديده است.
بررسى سند حديث
سند حديث نيز اين مطلب را تأييد مىكند، زيرا:
اولاً: اين حديث در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيامده است.
ثانيا: تنها راوي آن عرباض بن سارية السلمي است كه در زمان معاوية و يزيد ( بني أمية ) در حمصِ شام مىزيست، و اهل حمص در آن زمان در هوادارى بنى اميّه و عداوت با اهل بيت پيامبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مشهور و استوار بودند. ياقوت حموى مى گويد:
«سر سختترين وماجرا جوىترين وكوشاترين مردم همراه با معاويه در جنگ با حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در جنگ صفين اهالى حمص بودند» [9]. بني اميّة براى ثبات و استقرار حكومتشان به اين گونه احاديث خصوصا از سوى كسانى همچون عرباض نيازمند بودند.
رواج وضع حديث در زمان بني اميّه براى تحكيم پايههاى حكومتشان چندان نياز به دليل و شاهد ندارد.
عرباض بن ساريه تنها راوى اين حديث از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم براى حمايت معاويه در مقابل حضرت امير المؤمنين عليهالسلام حديث زير را ساخته است .
«عن العرباض بن سارية عن النبي صلىاللهعليهوسلم أنه قام يوما في الناس فقال : ايّهاالنّاس توشكون ان تكونوا مجندة جند بالشام و جند بالعراق و جند باليمن فقال ابن حواله : يا رسول اللّه ان ادركني ذلك الزمان فاختر لي، قال : ( انّي اختار لك الشام، فانّه خيرة المسلمين و صفوة اللّه من بلاده، يجتبي اليها صفوته من خلقه … فان اللّه قد كفل لي بالشام و أهله» [10]
اين حديث به خوبى پرده از چهره عرباض تنها راوى حديث حجيت سنت خلفاء ودليل ابن عربى بر مىدارد.
اين حديث نه تنها از عرباض بن ساريه حمصى نقل شده است، بلكه روات آن اغلب بلكه همه آنان حمصى و شامى بودهاند كه دشمنى آنان با أهل بيت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را برخى از رجاليون به خصوص نيز بيان كردهاند كه مقام را مجال بيان نيست.
اين ناصبيان و دشمنان على عليهالسلامبه وسيله شخص پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم تضعيف و تكذيب شدهاند، صدور دو حديث از پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم در نزد شيعه و سنّى مسلّم است.
حديث اول : قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم : «يا علي انّه لا يحبك الاّ مؤمن ولا يبغضك الا منافق» [11] (اى على دوست ندارد تو را مگر مؤمن ودشمن ندارد تو را جز منافق)
حديث دوم : قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم: « آية المنافق ثلاث اذا حدث كذب و اذا وعد أخلف و اذا اؤتمن خان » [12] (سه چيز نشانه منافق است: هر گاه سخن بگويد دروغ مىگويد، چون وعده دهد وفا نمىنمايد، اگر او را امين شمرند خيانت مىكند)
با توجه به اين احاديث مسلّم و صحيح، در تضعيف و تكذيب ناصبيان و خوارج و دشمنان علي عليهالسلام، در مجعول بودن اين حديث كه همه راويان آن ناصبى و دشمن حضرت على عليهالسلام مىباشند هيچ ترديدى باقى نمى ماند.
با وجود اين مبناى اعتقاد محى الدين عربى در مسئله خلافت اين حديث است.
[1]. فتوحات ج1 ص264 باب 48 مسئله 3.
[2] ـ المستدرك ج 1 ص 96، و مسند احمد ج 4 ص 126، و المعجم الكبير ج 18 ص 248
[3] ـ سورة النجم آية 3
[4] ـ سورة الحاقة آية 46
[5] ـ سورة النحل آية 44
[6] ـ «رهبان بالليل، اسد بالنهار». اصول كافى ج 2 ص 232 حديث
[7] ـ «المؤن أصلب من الجبل، الجبل يستقل منه و المؤن لا يستقل من دينه شىء».
همان ص 241 حديث 37.
[8] ـ « انّ اللّه عزّوجلّ فوض الى المؤن اموره كلّها و لم يفوض إليه أن يكون ذليلاً، أما تسمع قول اللّه عزّوجلّ يقول : «و لله العزّة و لرسوله و للمؤنين » فالمؤن يكون عزيزا و لا يكون ذليلاً ثمّ قال: انّ المؤن اعزّ من الجبل، إن الجبل يستقل منه بالمعول و المؤن لا يستقل من دينه شىء. همان ج 5 ص 23 حديث 1
[9] ـ «انّ اشدّ النّاس على عليّ رضياللّه عنه بصفين مع معاوية كان أهل حمص و أكثرهم تحريضا عليه و جدا في حربه». معجم البلدان ج 2 ص 304.
[10] ـ المعجم الكبير الطبراني ج 18، ص 251 رقم 627
[11] ـ صحيح مسلم ج 1 كتاب الايمان باب 33 حديث 131 و سنن ترمذي، ج 5 ص 601 حديث و ب 21 ص 593 حديث 3716، و حديث 3717 و سير اعلام النبلاء ج 6 ص 431 دار الفكر
[12] ـ صحيح بخاري ج 1، كتاب الايمان ص 80 باب 25 علامة المنافق حديث 32
نوشته : سيد عليرضا حسينى
بدون دیدگاه