رسول خدا (ص) به تنهائي هجرت كرده است:
ابن كثير دمشقى در كتاب البداية والنهاية در فصلى تحت عنوان « فصل فى سبب هجرة رسول الله بنفسه الكريمة» روايت مفصلى را از نحوه هجرت رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل مىكند كه ثابت مىكند رسول خدا به تنهائى هجرت كرده است. در تمام اين روايات هيچ اشارهاى كه رسول خدا ابوبكر را به همراه خود برده باشد نشده است. ما تكههاى از اين روايت را نقل مىكنيم:
فخرج رسول الله فأخذ حفنة من تراب في يده ثم قال نعم أنا أقول ذلك أنت أحدهم وأخذ الله على أبصارهم عنه فلا يرونه فجعل ينثر ذلك التراب على رؤسهم وهو يتلو هذه الآيات «يس والقرآن الحكيم إنك لمن المرسلين على صراط مستقيم (إلى قوله) وجعلنا من بين أيديهم سدا ومن خلفهم سدا فأغشيناهم فهم لا يبصرون» ولم يبق منهم رجل الا وقد وضع على رأسه ترابا ثم انصرف إلى حيث أراد أن يذهب…
رسول خدا از خانه خارج شد، مشتى از خاك برداشت، خداوند چشمان مشركان را نابينا كرد و آنها رسول خدا را نديدند، آن حضرت خاكها را را بر سر آنها پاشيد؛ در حالى كه اين آيه را مىخواند: «يس و القرآن…» مردى از آنها باقى نماند؛ مگر اين كه خاك بر سر او نشست، سپس رسول خدا به سمتى كه مىخواست برود، حركت كرد….
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 177، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
احمد بن حنبل نيز در مسند خود داستان هجرت رسول خدا صلى الله عليه وآله را نقل مىكند؛ كه در اين روايت هيچ اشارهاى به همراهى ابوبكر با آن حضرت نشده است:
عَنِ بن عَبَّاسٍ في قَوْلِهِ (وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ) قال تَشَاوَرَتْ قُرَيْشٌ لَيْلَةً بِمَكَّةَ فقال بَعْضُهُمْ إذا أَصْبَحَ فَأَثْبِتُوهُ بِالْوَثَاقِ يُرِيدُونَ النبي صلى الله عليه وسلم وقال بَعْضُهُمْ بَلِ اقْتُلُوهُ وقال بَعْضُهُمْ بَلْ أَخْرِجُوهُ.
فاطلع الله عز وجل نَبِيَّهُ على ذلك فَبَاتَ علي على فِرَاشِ النبي صلى الله عليه وسلم تِلْكَ اللَّيْلَةَ وَخَرَجَ النبي صلى الله عليه وسلم حتى لَحِقَ بِالغَارِ وَبَاتَ الْمُشْرِكُونَ يَحْرُسُونَ عَلِيًّا يَحْسَبُونَهُ النبي صلى الله عليه وسلم فلما أَصْبَحُوا ثَارُوا إليه فلما رَأَوْا عَلِيًّا رَدَّ الله مَكْرَهُمْ فَقَالُوا أَيْنَ صَاحِبُكَ هذا قال لاَ أدري فَاقْتَصُّوا أَثَرَهُ فلما بَلَغُوا الْجَبَلَ خُلِّطَ عليهم فَصَعِدُوا في الْجَبَلِ فَمَرُّوا بِالغَارِ فَرَأَوْا على بَابِهِ نَسْجَ الْعَنْكَبُوتِ فَقَالُوا لو دخل ههنا لم يَكُنْ نَسْجُ الْعَنْكَبُوتِ على بَابِهِ فَمَكَثَ فيه ثَلاَثَ لَيَالٍ.
ابن عباس در باره اين سخن خداوند «وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ؛ ياد كن اى رسول ما! هنگامى كه كافران از راه حيلهگرى تصميم گرفتند تا تو را به بند كشند(الانفال\30)».نقل شده است كه در يكى از شبها، كفّار قريش در شهر مكه به مشورت پرداختند و نتيجه مشورتشان آن بود كه بعضى گفتند: بامداد كه شد، محمد را دستگير كرده او را به بند كشيم؛ ديگرى پيشنهاد كرد: چنين نيست بلكه او را مىكشيم؛ ديگرى پيشنهاد داد او را تبعيد مىكنيم.
خداى تعالى، رسول (ص) را از تصميمهاى قريش، آگاه ساخت. آن شب على عليه السّلام در بستر پيغمبر (ص) خوابيد و آن حضرت از خانه بيرون رفت تا به غار ثور رسيد. كافران آن شب على عليه السّلام را كه خيال مىكردند پيغمبر (ص) است، تحت نظر گرفته بودند كه مبادا شبانه از خانه بيرون برود!.
بامداد كه به خانه رسول خدا (ص) حملهور شدند، على عليه السّلام را مشاهده كردند و دانستند كه از حيلهگرى خود بهرهاى نبردهاند. از على عليه السّلام پرسيدند: مصاحب تو (رسول خدا) كجاست؟ حضرت على عليه السّلام اظهار بىاطلاعى كرد. كفّار قريش اثر پاى حضرت را دنبال كرده تا به كوه منتهى شد. آنجا اثر پائى به چشم نخورد، ناچار بر فراز كوه آمدند غار ثور را ديدند، تارهائى بر در غار تنيده شده بود، گفتند: اگر پيغمبر با وجود همين تارهاى عنكبوت وارد غار شده بود، تارهاى عنكبوت از هم گسيخته مىشد. و به اين ترتيب، از تصميمى كه داشتند منصرف شدند. رسول خدا (ص) سه شبانه روز در غار به سر برد.
الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 348، ح3251، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (211هـ)، المصنف، ج 5، ص 389، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير ( 310هـ)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 9، ص 228، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
ابن كثير دمشقى بعد از نقل اين روايت مىگويد:
وهذا اسناد حسن وهو من أجود ما وري في قصة نسج العنكبوت على فم الغار وذلك من حماية الله رسوله.
سند اين روايت «حسن» است و اين بهترين داستانى است كه در قصه تنيدن تار عنكبوت بر در غار نقل شده است و اين تنيدن تار عنكبوت به منظور حكايت خداوند از پيامبرش بوده است.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص180ـ 181، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
ابن حجر عسقلانى نيز اين روايت را «حسن» مىداند:
وذكر أحمد من حديث بن عباس بإسناد حسن في قوله تعالى وإذ يمكر بك الذين كفروا الآية….
احمد بن حنبل روايت ابن عباس را با سند «حسن» در باره اين سخن خداوند «واذ يمكر..» نقل كرده است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 236، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
رسول خدا صلى الله عليه وآله در راه سفر به مدينه، به خيمه زنى به نام ام معبد رسيد، در اين قضيه معجزات شگفتانگيزى از رسول خدا صلى الله عليه وآله ديده شده است. در اين داستان نيز هيچ نامى از ابوبكر نيست. ابن كثير دمشقى اين گونه نقل مىكند:
عن ابن اسحاق فنزل رسول الله بخيمة أم معبد واسمها عاتكة بنت خلف بن معبد بن ربيعة بن أصرم فأرادوا القرى فقالت والله ما عندنا طعام ولا لنا منحة ولا لنا شاة إلا حائل فدعا رسول الله ببعض غنمها فمسح ضرعها بيده ودعا الله وحلب في العس حتى أرغى وقال اشربي يا أم معبد فقالت اشرب فانت أحق به فرده عليها فشربت ثم دعا بحائل أخرى ففعل مثل ذلك بها فشربه ثم دعا بحائل أخرى ففعل بها مثل ذلك فسقى دليله ثم دعا بحائل أخرى ففعل بها مثل ذلك فسقى عامرا ثم تروح وطلبت قريش رسول الله حتى بلغوا أم معبد فسألوا عنه فقالوا أرأيت محمدا من حليته كذا وكذا فوصفوه لها فقالت ما أدري ما تقولون قدمنا فتى حالب الحائل قالت قريش فذاك الذي نريد….
از ابن اسحاق نقل شده است كه رسول خدا به خيميه اممعبد وارد شد. اسم او عاتكه بنت خلف بن معبد بود بود. رسول خدا و همراهان او مىخواستند در آن جا بمانند، اممعبد گفت: به خدا سوگند كه در نزد ما نه طعامى وجود دارد، نه شترى كه شير دهد و نه گوسفندي؛ جز اين گله بز. پس رسول خدا بعضى از حيوانات او را پيش خود خواند و ضراع او را با دستش لمس كرد و به درگاه خداوند دعا كرد. شير آن حيوان را در كاسهاى دوشيد تا اين كه پر شد و فرمود: ام معبد بنوش. ام معبد گفت: شما بنوشيد كه شما سزاوارتر هستيد. رسول خدا شير به او پس داد، ام معبد از آن نوشيد. سپس بز ديگرى را خواست و همانند داستان قبلى اتفاق افتاد و خود آن حضرت شير نوشيد. سپس بز ديگرى را خواست و اين بار راهنماى آن حضرت شير نوشيد. سپس بز ديگرى را خواست و عامر از آن شير نوشيد و سپس به راه افتادند. قريش به دنبال رسول خدا مىگشتند تا اين كه به ام معبد رسيدند و از او سؤال كردند و گفتند: آيا محمد را نديدى كه چنين و چنان بود… ام معبد گفت: نمىدانم كه شما چه مىگوييد ولى جوانى پيش ما آمد و از اين گله بز شير نوشيد. قريش گفتند كه ما به دنبال او هستيم…
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 191، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
همراهي ابوبكر، با دستور يا اجازه رسول خدا (ص) نبوده است:
ثانياً: همان طور كه فخررازى گفته است، بىترديد هجرت به دستور خداوند صورت گرفته است و حتى تمامى كارهاى رسول خدا به دستور خداوند است؛ اما بايد ثابت شود كه همراهى ابوبكر نيز به دستور رسول خدا بوده است و آن حضرت به خاطر مصالحى مجبور به بردن ابوبكر نشده است؛ در حالى كه طبق مدارك موجود در منابع اهل سنت، رسول خدا صلى الله عليه وآله ابتدا به تنهائى به طرف غار رفته بوده و ابوبكر بعد از با خبر شدن از حركت رسول خدا به دنبال آن حضرت راه افتاد و رسول خدا نيز به خاطر اين كه ابوبكر زير شكنجه قريش جاى آن حضرت را نشان ندهد، ابوبكر را به همراه خود برده است.
واقعا مسخرست الان باید به تموم چیزای دیگه این سایت هم شک کرد. با ااین روش تفرقه افکنی امام زمان اول از همه باید توی سر شما بزنه که دقیقا روش دجال رو برای ازبین بردن وحدت بکار میبرید. بعد اسمشم میزاری گنج معنوی. بهت هشدار میدم که داری تو گرداب افکار ماسونی می افتی و بدون که پیامبر اکرم (ص) انقدر بزرگوار و باهوش و برگزیده بودند که بدانند چه کسایی دور و بر ایشانند. ودرآخر هرسنی مذهبی که حقانیت اهل بیت (ع) و هر شیعه مذهبی که حقانیت صحابه (ع) رو انکار کنه از اهل دجال نه بلکه خود دجاله………….
azize del agha naser: in eshkela ro bayad be bozorgane ahle sonat bekoni na man chon tamame harfa va neveshteham az kotob in aghayoone
That’s not just the best aswner. It’s the bestest answer!
This free sharing of information seems too good to be true. Like cmouminsm.
I’d venture that this aritlce has saved me more time than any other.
Life is short, and this arctile saved valuable time on this Earth.
جوهري از بزرگان اهل سنت در کتاب السقيفه اين قضيه را مفصل آورده:
فتثاقل لاسامه وتثاقل الجيش بتثاقله
تا آنجايي که نبي مکرم بارها فرمود هر چه سريعتر لشکر اسامه و سپاه اسامه حرکت کند بعد فرمود:
انفذوا جيش اسامه
هر چه سريعتر مقدمات حرکت سپاه اسامه را مجهز کنيد و آماده کنيد
لعن الله من تخلف عنه
خداي عالم لعنت کند آن کساني را که از جيش اسامه تخلف ميکنند
آيا ابوبکر و عمر به فرمان پيامبر جزء سپاه اسامه و متخلفين بودند يا خير؟
ابن حجر عسقلاني متوفي 852 هجري در شرحش بر صحيح بخاري که از مهمترين و بهترين و معتبرترين شرح بر صحيح بخاري هست صراحت دارد بر اينکه تجهيز اسامه روز شنبه قبل از رحلت پيغمبر اکرم به دو روز بود
فبدأ برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه في اليوم الثالث فعقد لأسامة لواء بيده فأخذه أسامة فدفعه إلى بريدة وعسكر بالجرف وكان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين والأنصار منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة وسعد وسعيد وقتادة بن النعمان وسلمة بن أسلم فتكلم في ذلك قوم منهم …ثم أشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه فقال أنفذوا بعث أسامة فجهزه أبو بكر بعد أن استخلف فسار عشرين ليلة إلى الجهة التي أمر بها
آن افرادي که در سپاه اسامه بودند شخصيتهاي بزرگ مهاجرين و انصار بودند ؛شخصيتهاي مثل ابو بکر عمر ابو عبيده جراح و سعد و سعيد و قتاده و همه بودند وقتي به فرماندهي اسامه اشکالتراشي کردند با اينکه پيغمبر بيماريش شدت گرفته بود فرمان داد هر چه سريعتر سپاه اسامه را مجهز کنيد و آماده حرکت باشد
ابن حجر عسقلاني در کتاب فتح الباري ج 8 ص 124 باب بعث اسامه بن زيد