احترام به پدر و مادر در منطق اسلام
اگر چه عواطف انسانى و حق شناسى به تنهايى براى رعايت احترام در برابر والدين كافى است. ولى از آنجا كه اسلام حتى در مسائلى كه هم عقل در آن استقلال كامل دارد و هم عاطفه آن رابوضوح در مىيابد سكوت روا نمىدارد و به عنوان تاكيد در اين گونه موارد هم دستورهاى لازم را صادر مىكند، درباره احترام به والدين آنقدر تاكيد كرده است كه در كمتر مسئلهاى ديده مىشود به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مىكنيم:
الف: در چهار سوره قرآن مجيد، به نيكى به والدين بلافاصله بعد از مسئله توحيد قرار گرفته است. اين همرديف بودن، بيانگر اين است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام مىگذارد.
1- ( …..لا تعبدون الا الله و بالوالدين احساناً» بقره /83 (…. بجز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد).
2. (واعبدوا الله و لا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً» (نساء 36) و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
ب: اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه هم قرآن و هم روايات، صريحاً توصيه مىكنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند، رعايت احترامشان لازم است.
1- ( وقضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احساناً» (اسراء 23) و پروردگارت حكم كرد كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
2. (الا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً» (انعام 151) چيزى را با او شريك نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
3. (و آن جاهداك على ا ن تشرك بى ماليس لك به علم فلا تطعمها و صاحبهما فى الدنيا معروفاً» (لقمان 15) و اگر آنان به تو اصرار كنند كه با من آنچه را كه علم به آن ندارى، شريك كنند اطلاعتشان مكن ولى در دنيا به نيكى با آنان رفتار كن.
ج: شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شكرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است؛ چنانكه مىخوانيم: «ا ن اشكرلى ولوالديك الى المصير» (لقمان 14) مرا و پدر و مادرت را شكركن كه بازگشت به سوى من است؛ با اين كه نعمت خدا بيش از آن اندازه است كه قابل احصا و شماره باشد، پس، اين دليل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران است.
قرآن حتى كمترين بىاحترامى را در برابر پدر و مادر، اجازه نداده است. در حديثى، امام صادق (ع) مىفرمايند: «لو علم الله شيئاً هو ادنى من اف لنهى عنده و هو من ادنى العقوق، و من العقوق ا ن ينظر الرجل الى و الديه فيجد النظر اليها» اگر چيزى كمتر از «اف» وجود داشت، خدا از آن نهى مىكرد. «اف» كمترين اظهار ناراحتى است. و از اين جمله، نظر كردن تند و غضب آلود به پدر و مادر است.
ه: با اينكه جهاد يكى از مهمترين برنامههاى اسلامى است، تا هنگامى كه جنبه وجوب عينى نداشته باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است. پس اگر حضور در اين جهاد موجب ناراحتى آنان شود، جايز نيست. در حديثى از امام صادق (ع) آمده است كه مردى نزد پيامبر اسلام (ص) آمد و عرض كرد، جوان با نشاط وورزيدهاى است و جهاد را دوست دارد، ولى مادرش از اين موضوع ناراحت مىشود. پيامبر (ص) فرمودند: «ارجع فكن مع والدتك فوالذى بعثنى بالحق لانسها بك ليله خير من جهاد فى سبيل الله سنه» برگرد و با مادر خويش باش. قسم به آن خدايى كه مرا به حق مبعوث كرد، يك شب مادر با تو مأنوس شود، از يك سال جهاد در راه خدا بهتر است.
البته، هنگامى كه جهاد جنبه وجوب عينى پيدا كند، كشور اسلامى در خطر قرار گيرد و حضور همگان لازم شود، هيچ عذرى حتى نارضايتى پدر و مادر پذيرفته نيست.
پبامبر (ص) فرمودند: «اياكم وعقوق الوالدين فان ريح الجنه توجد ممن سيرع الف عام ولايجدها عاق» از عاق پدر ومادر بترسيد زيرا بوى بهشت از هزار سال راه به مشام مىرسد؛ اما هيچگاه به كسانى كه مورد خشم پدر و مادر هستند نخواهد رسيد.
اين تعبير، اشاره لطيفى به اين موضوع دارد كه چنين اشخاصى نه تنها در بهشت گام نمىگذارند، بلكه در فاصله بسيار زيادى از آن قرار دارند و حتى نمىتوانند به آن نزديك شوند. سيد قطب در تفسير فىظلال القرآن، حديثى به اين مضمون از پيامبر (ص) نقل مىكند كه مردى كه مادرش را بر دوش گرفته بود و طواف مىداد، پيامبر (ص) را در همان حال مشاهده كرد. عرض كرد: «آيا حق مادرم را با اين كار انجام دادم».
پيامبر فرمودند: «نه، حتى جبران يكى از نالههاى او را به هنگام وضع حمل» نمىكند.
يك نكتة كه دراينجا بايد ذكر شود، اين است كه گاه مىشود پدر و مادر پيشنهادهاى غير منطقى يا خلاف شرع به انسان مى كند، بديهى است اطاعت آنان در هيچ يك از اين موارد، لازم نيست. ولى با اين حال، بايد با برخورد منطقى و انجام دادن وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در بهترين صورتش، با اين گونه پيشنهادها برخورد كرد. امام كاظم (ع) مىفرمايند: «كسى نزد پيامبر (ص) آمد و از حق پرد وفرزند سئوال كرد. فرمودند: بايد او را با نام صدا نزند (بلكه بگويد پدرم)، جلوتر از او نرود، قبل از او ننشيند و كارى نكند كه مردم به پدرش بدگويى كنند (نگويند خدا پدرت را نيامرزد كه چنين كردى)».
توحيد و نيكى به پدر و مادر، سرآغاز يك رشته احكام مهم اسلامى
«لا تجعل مع الله الها اخر فتقعد مذموماً مخذولاً و قضى ربك الا تعبدوا الا اياء و بالوالدين احساناً اما يبلغن عندك الكبر احدهما اوكلاهما فلا تقل لهما «اف» و لا تنهر هما و قل لهما قولاً و كريماً و احفض لهما جناح الذال من الرحمه و قل رب ارحمهما كما ريبانى صغيراً ربكم اعلم بما فى نفوسكم ان تكونوا صالحين فانه كان للاوابين غفوراً» (اسراء 22-25) با خداى يكتا، خداى ديگرى به خداى مگير كه نكوهيده و خوار خواهى ماند. پروردگارت مقرر داشت كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. هر گاه تا تو زنده هستى هر دو يا يكى از آن دو سالخورده شوند، آنان را ميازار و به درشتى خطاب مكن و با آنان به اكرام سخن بگو. در برابرشان از روى مهربانى سر تواضع فرود آور و بگو: اى پروردگار من، همچنانكه مرا در خردى پرورش دادند، بر آنان رحمت آور. پروردگارتان از هر كس ديگر به آنچه در دلهايتان مىگذرد. داناتر است. و اگر از صالحان باشيد. او توبه كنندگان را مىآمرزد.
آيات مورد بحث، سر آغازى براى بيان يك سلسه از احكام اساسى اسلام كه با مسئله توحيد وايمان شروع مىشود، توحيدى كه خمير مايه همه فعاليتهاى مثبت و كارهاى نيك و سازنده است. آيه نخست با توحيد شروع شده است و تاكيد مىكند كه نبايد براى خداوند يگانه هيچ معبودى قرار داد. آيه نمىگويد: «معبود ديگرى را با خدا پرستش مكن». بلكه مى گويد: قرار مده» تا معناى وسيعترى داشته باشد. يعنى، نه در عقيده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا، و نه در پرستش معبود ديگرى را در كنار «الله» قرار مده.
سپس به بيان نتيجه شرك مىپردازد، كه همانا با نكوهش و خوارى نشستن است. انتخاب كلمه «قعود» (نشستن) در اينجا، اشاره به ضعف و ناتوانى است، زيرا در ادبيات عرب، اين كلمه كنايه از ضعف است؛ همانگونه كه گفته مىشود: « قعد به الضعف عنالقتال» (ناتوانى سبب شد كه از بيكار با دشمن بنشيند).از جمله بالا استفاده مىشود كه شرك، سه اثر بسيار بد در وجود انسان مىگذارد:
1- شرك مايه ضعف، ناتوانى، زبونى و ذلت است؛ در حالى كه توحيد، عامل قيام، حركت و سرافرازى است.
2- شرك، مايه مذمت ونكوهش است؛ چرا كه يك خط روشن انحرافى است، در برابر منطق عقل و كفرانى است آشكار، در مقابل نعمت پروردگار. و آنكس كه تن به چنين انحرافى دهد، در خور مذمت است.
3- شرك سبب مىشود كه خداوند، مشرك را به معبودهاى ساختگىاش واگذارد و دست از حمايتش بردارد. و از آنجا كه معبودهاى ساختگى نيز قادر به حمايتش بردارد و از آنجا كه معبودهاى ساختگى نيز قادر به حمايت كسى نيستند و خدا هم حمايتش را از چنين كسانى برداشته است، آنان «مخذول» و بدون يار و ياور خواهند شد. در آيات ديگر قرآن نيز همين معنا به شكل ديگرى مجسم شده است؛ چنانچه مىفرمايد: «مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتاً و ا ن اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون» ( عنكبوت 41) (مثل آنان كه غير از خدا را به دوستى گرفتند، مثل عنكبوت است كه خانهاى بساخت و همانا سستترين خانهها، خانه عنكبوت است، اگر مىدانستند.
بعد از اصل توحيد، به يكى از اساسىترين تعليمات انسانى انبيا- با تاكيد مجدد بر توحيد- اشاره شده است؛ كه همانا نيكى به پدر و مادر است.
«قضا»، مفهوم محكمترى امر دارد. و فرمان قطعى و محكم را مىرساند. اين مطلب، نخستين تاكيد در اين باره است، قرار دادن توحيد در كنار نيكى به پدر و مادر، تاكيد ديگرى بر اهميت اين دستور اسلامى است. مطلق بودن «احسان» كه هر گونه نيكى را در بر مىگيرد، و همچنين «والدين» كه مسلمان و كافر را شامل مىشود، سومين و چهارمين تاكيد در اين جمله است. نكره بودن «احساناً» كه دراين گونه موارد براى بيان عظمت مىآيد، پنجمين تاكيد محسوب مىشود. توجه به اين نكته لازم است كه فرمان، معمولاً روى يك امر اثباتى مىرود؛ در حالى كه در اينجا، روى نفى رفته است. اين نكته، ممكن است به خاطر آن باشد كه از كلمه «قضى»، فهميده مىشود كه جمله ديگرى در شكل اثباتى در تقدير است يا اينكه مجموع جمله نفى و اثبات : «الا تعبدوا الا اياه». در حكم يك جمله اثباتى؛ اثبات عبادت انحصارى پروردگار است.
سپس، يكى از مصداقهاى روشن نيكى به پدر و مادر بيان شده است. در اينجا، به قسمتى از ريزهكاريهاى برخورد بسيار مودبانه و احترام آميز فرزندان به پدران و مادران از ديدگاه قرآن، اشاره مىشود.
1. از يكسو، روى حالت پيرى آنان- كه در آن موقع نيازمندتر به حمايت ومحبت و احترامند- تاكيد مىكند، و فرزندانشان را از كمترين سخن اهانت آميز به آنان نهى مىكند. آنان ممكن است بر اثر كهولت، طورى شوند كه نتواند بدون كمك ديگرى حركت كنند، از جا برخيزند و حتى ممكن است قادر به رفع آلودگى از خود نباشند. در اين مواقع، آزمايش بزرگ فرزندان شروع مىشود.
2. از سوى ديگر، قرآن تاكيد مىكند كه در اين هنگام نه تنها به آنان نبايد «اف» گفت: و با صداى بلند و اهانت آميز با آنان صحبت كرد، بلكه با قول كريم و گفتار بزرگوانه بايد با آنان گفتگو كرد. همه اينها، نهايت ادب در سخن را مىرساند، كه زبان كليد قلب است.
3. از سوى ديگر، دستور به تواضع و فروتنى داده شده است، تواضعى كه نشاندهنده محبت و علاقه باشد، و نه چيز ديگر
4. سرانجام، سفارش شده است كه حتى موقعى كه فرزند رو به سوى درگاه خدا مىآورد، پدر و مادر را، چه در حيات و چه در ممات، نبايد فراموش كند و بايد تقاضاى رحمت پروردگار را برايشان بنمايد، بويژه اين تقاضايش را با اين دليل همراه سازد: «پروردگارا، همان گونه كه آنان در كودكى مرا تربيت كردند. تو به آنان رحم كن» نكته مهمى كه از اين تعبير- علاوه بر آنچه گفته شد- استفاده مىشود. اين است كه اگر پدر و مادر آنچنان مسن و ناتوان شدند كه به تنهايى قادر بر حركت و دفع آلودگيها از خود نباشند. فراموش نكن كه تو هم در كودكى چنين بودى و آنان را بايد جبران كرد. از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر واحترام و تواضع به آنان، ممكن است لغزشيهايى پيش بيايد كه انسان آگاهانه يا نا آگاهانه به سوى آن كشيده شود. در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد: «پروردگار شما به آنچه در دلهاى شماست، آگاهتر است؛ زيرا علم خدا در همه زمينهها ضرورى، ثابت، ازلى و خالى از هر گونه اشتباه است؛ در حالى كه علوم انسانى واجد اين صفات نيست.
بنابراين اگر بدون قصد طغيان و سركشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمينه احترام و نيكى به پدر و مادر از انسان سر زد ولى بلافاصله پشيمان شد و در مقام جبران بر آمد، مسلماً مشمول عفو خدا خواهد شد.
1. «اواب» از ماده «اوب» به بازگشت توام با اراده گفته مىشود؛ در حالى كه «رجوع» هم به بازگشت با اراده و هم بىاراده اطلاق مىگردد. به همين دليل به «توبه»، «اوبه» گفته مىشود؛ چون حقيقت توبه، بازگشت توام با اراده به سوى خداست. از آنجا كه «اواب» صفت مبالغه است، به كسى گفته مىشود كه هر لحظه از او خطايى سر زند و در همان حال، به سوى پروردگار بازگردد. اين احتمال نيز وجود دارد كه ذكر صيغه مبالغه، اشاره به تعدد عوامل بازگشت به رجوع به خدا باشد؛ زيرا ايمان به پروردگار از يكسو، توجه به دادگاه عالم قيامت از سوى ديگر، وجدان بيدار از سوى سوم، و توجه به عدالت و آثار گناه از سوى چهارم، دست به دست هم مىدهند و انسان را موكداً از مسير انحرافى به سوى خدا مىبرند.
2. «واذا خذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله و بالوالدين احساناًأ» (بقره 83) و به ياد آوريد هنگامى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
اگر چه آيات درباره بنىاسرائيل نازل شده است، ولى يك سلسله قوانين كلى براى همه ملل دنيا در بردارد. از ديدگاه قرآن، برقرارى و سربلندى ملتها در صورتى است كه به بزرگترين قدرت بىزوال تكيه كنند، در همه حال از او مدد بگيرند و فقط در برابر او سر تعظيم فرود آورند؛ كه اگر چنين كنند، از هيچ كس ترس و وحشتى نخواهند داشت. واضح است كه چنين تكيه گاه و مبدئى جز آفريدگار بزرگ نمىتواند باشد. از طرف ديگر، براى بقا و جاويدان ماندن ملتها، همبستگى خاص بين افراد خاص لازم است. اين عمل در صورتى امكان دارد، كه هر كس به پدر و مادر خود كه شعاع بستگى آنان به وى نزديكتر است، در مرحله بعد به خويشان و بعد از آنان به همه افراد اجتماع، نيكى كند. بدين گونه، همه بال و پر يكديگر مىشوند، و افراد ضعيف را حمايت مىكنند.
3. ( واعبدوالله و لا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً» (نساء 36) و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را با او شريك نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
آيه فوق، نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترك شرك و بت پرستى ج كه ريشه اصلى برنامههاى اسلامى است- مىكند. دعوت به توحيد و يگانه پرستى روح را پاك، نيت را خالص، اراده را قوى و تصميم را براى انجام دادن هر برنامه مفيدى محكم مىسازد. از آنجا كه اين آيه بيان كننده يك رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چيز، اشاره به حق خداوند بر مردم، پرستيدن او و شريكى براى او برنگزيدن كرده است.
سپس، اشاره به حق پدر و مادر شده و توصيه گرديده است كه بايد به آنان نيكى كرد. از اين تعبيرهاى مكرر در قرآن كريم بر بندگى خدا واحسان به والدين، استفاده مىشود كه بيان اين دو ارتباط است. در حقيقت هم، چنين است، چون بزرگترين نعمت، نعمت هستى و حيات است كه در درجه اول از ناحيه خداست و درمراحل بعد، به پدر و مادر ارتباط دارد. بنابراين، ترك حقوق پدر و مادر، همدوش شرك به خداست.
4- «قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناًأ» (انعام 151) بگو، بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده بيان كنم كه چيزى را با او شريك نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
ذكر نيكى به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه با شرك و قبل از دستورهاى مهمى مانند تحريم قتل نفس و اجراى اصول عدالت، دليل بر اهميت بسيار حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است. اين موضوع وقتى روشنتر مىشود، كه توجه كنيم به جاى «آزار به پدر و مادر»- كه هماهنگ با ديگر تحريمهاى اين آيه است-،احسان و نيكى به آنان ذكر شده است. يعنى نه تنها ايجاد ناراحتى براى آنان حرام است، بلكه احسان و نيكى به آنان نيز لازم و ضرورى است. جالبتر اين كه، كلمه «احسان» به وسيله «ب» متعدى شده و فرموده است: « بالوالدين احساناً»احسان گاهى با «الى» و گاهى با «ب» ذكر مى شود، معناىآن نيكى كردن به طور مستقيم و بدون واسطه است، بنابراين، اين آيه تاكيد مىكند كه موضوع نيكى به پدر و مادر را بايد آنقدر اهميت داد، كه شخصاً و بدون واسطه، به آن اقدام كرد.
5- «ولقد اتينا لقمان الحكمه ان اشكر الله و من يشكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان الله غنى حميد و اذقال لقمان لابنه و هو يعظه يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهناً على وهن و فصاله فى عامين ان اشكرلى ولوالديك الى المصير و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس من اناب الى ثم الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعلمون» (لقمان 15-12) و آدمى را درباره پدر و مادرش سفارش كرديم. مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوانتر مى شد و پس از دو سال از شيرش باز گرفت. و سفارش كرديم كه مرا و پدر و مادرت را شكر گوى كه سرانجام تو نزد من است. اگر آن دو به كوشش از تو بخواهد تا چيزى را كه نمىدانى چيست با من شريك گردانى، اطاعتشان مكن. در دنيا با آنان به وجهى پسنديده زندگى كن و خود، راه كسانى را كه به درگاه من باز مىگردند. در پيش گير، بازگشت همه شما به سوى من است و من از كارهايى كه مىكردهايد، آگاهتان مىكنم.
در آيه اول، نتيجه «شكر» و «كفران» نعمتها، به اين صورت بيان شده كه شكر نعمت، به سود خود انسان، و كفران هم به زبان خود او است. خداوند از همگان بىنياز است. اگر همه ممكنات شكر كنند، چيزى بر عظمتش افزوده نمىشود و اگر جمله موجودات كافر شوند. بر دامن كبريايىاش گردى ننشيند.
«ل» در جمله «ان اشكرالله»، براى اختصاص و در «لنفسه» براى نفع است. بنابراين، سود شكرگزارى كه همان دوام نعمت، و افزايش آن به اضافه ثواب آخرت است، به خود انسان بر مىگردد؛ همان گونه كه زيان كفران، فقط دامان خودش را مىگيرد.
تعبير: «غنى حميد»، اشاره به اين است كه شكر گزار در برابر افراد عادى، يا چيزى به بخشنده نعمت مىدهد يا اگر چيزى نمىدهد، با ستايش او مقامش را در انظار مردم بالا مىبرد. ولى درباره خداوند، هيچ يك از اين دو، معنا ندارد.او از همگان بىنياز، و شايسته ستايش همه ستايشگران است. فرشتگان حمد او را مىگويند، و تمام ذرات موجودات به تسبيح و حمد او مشغولند. اگر انسانى به زبان قال كفران كند، كمترين اثرى ندارد؛ زيرا ذرات وجود خودش، به زبان حال مشغول حمد و ثناى اويند.
شكر با «صيغه مضارع» نشانه تداوم واستمرار است، و كفر با «صيغه ماضى» كه حتى بريك مرتبه است بيان شده است. اين نكته، اشاره به اين است كه كفران حتى براى يك بار، ممكن است عواقب دردناكى بار آورد اما شكر لازم است كه مستمر و مداوم باشد تا انسان مسير تكامل خود را طى كند.
بعد از معرفى لقمان و مقام و حكمت او، به نخستين اندرز وى- كه در عين حال مهمترين توصيه به فرزندش مى باشد- اشاره شده است. حكمت لقمان ايجاب مىكند كه قبل از هر چيز، به سراغ توحيد، اساسىترين مسئله عقيدتى، برود؛ زيرا هر حركت تخريبى و ضد الهى، همچون: دنيا پرستى، مقام پرستى و هوا پرستى، شاخهاى از شرك به شمار مىروند. نكته قابل توجه اينكه، لقمان حكيم دليل بر نفى شرك را اين ذكر مىكند كه شرك، ظلم عظيم است؛ آن هم با تعبيرى، كه از چند جهت تاكيد دارد. و چه ظلمى از اين بالاتر، كه هم درباره خدا انجام بگيرد و موجود بىارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم درباره خويشتن انجام شود. و انسان از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غير او ساقط كند. دو آيه بعد، در حقيقت جملههاى معترضهاى است كه در لابه لاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بيان شده است. البته معترضه، به معناى بىارتباط نيست، بلكه به معناى سخنان الهى است كه ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد. در اين آيه، بحث از وجود، زحمات، خدمات و حقوق پدر و مادر، و قرار دادن شكر آنان در كنار شكر خداوند است. به علاوه، تاكيدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان، به فرزندش نيز شمرده مى شود، زيرا پدر و مادر با اين علاقه وافر و خلوص نيت، ممكن نيست جز خير و صلاح فرزند را در اندرزهايشان بازگو كنند.
آنگاه، به زحمات بسيار مادر اشاره مىشود. اين مسئله از نظر علمى ثابت شده و تجزيه نيز نشان داده است، كه مادران در هنگام باردارى گرفتار سستى مىشوند؛ زيرا شيره جان و مغز استخوان را به پرورش جنين خود اختصاص مىدهند، و از تمام مواد حياتى وجود خود بهترينش را تقديم او مىكنند. به همين دليل، مادران در دوران باردارى گرفتار كمبود انواع ويتامينها مىشوند كه اگر جبران نشود، ناراحتىهايى را براى آنان به وجود مىآورد. اين ويژگى، در دوران رضاع و شير دادن نيز ادامه مىيابد؛ چرا كه شير، شيره جان مادر است. لذا به دنبال آيه، آمده است كه پايان نكته، اشاره شده است: «والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين» (بقره 233) مادران فرزندانشان را دو سال تمام شير دهند. البته، منظور دوران، كمتر از دوسال انجام شود. به هر حال، مادر در اين 23 ماه، دوران حمل و دوران شير خوارگى، بزرگترين فداكارى راهم از نظر روحى و عاطفى، هم از نظر جسمى، و هم از جهت خدمات، دربارة فرزندش انجام مىدهد.
جالب اينكه در آغاز توحيد، پدر و مادر را ذكر مىكند، ولى به هنگام بيان زحمت و خدمات، تكيه روى زحمات مادر است تاانسان متوجه ايثارگريها و حق عظيم او شود. سپس، به شكر خداوند و شكر پدر و مادر سفارش شده است. شكر خدا را بايد كرد، زيرا خالق و منعم اصلى انسان، خداست كه چنين پدر و مادر مهربانى را به ما داده است. و هم شكرگزار پدر و مادر بايد بود، كه به واسطه اين فيض و عهدهدار انتقال نعمتهاى خداوند به انسان مىباشند.
و در پايان، آيه با لحنى كه خالى از تهديد و عتاب نيست، مى فرمايد: «بازگشت همه شما، به سوى من است». اگر در اينجا كوتاهى كنيد، در بارگاه الهى تمام اين حقوق، زحمات و خدمات مو به مو بررسى و محاسبه مىشود. بعضى از مفسران در اينجا به نكتهاى توجه كردهاند كه در قرآن مجيد، تاكيد بر رعايت حقوق پدر و مادر بارها آمده است. اما سفارش به فرزندان- جز درباره نهى از كشتن فرزندان كه يك عادت شوم و زشت استثنايى در عصر جاهليت بود- كمتر ديده مىشود. اين نكته به دليل آن است كه پدر و مادر به حكم عواطف نيرومندشان، كمتر ممكن است فرزندان را به دست فراموشى بسپارند. در حالى كه بسيار ديده شده است كه فرزندان، پدر و مادر را به ويژه به هنگام پيرى و از كار افتادگى، فراموش مى كنند: اين دردناكترين حالت براى پدر و مادر، و بدترين ناشكرى براى فرزندان محسوب مىشود. از آنجا كه توصيه نيكى درباره پدر و مادر ممكن است اين توهم را براى بعضى ايجاد كند كه حتى در مسئله عقايد، كفر و ايمان بايد با آنان مماشات كرد، در آيه بعد تاكيد مىكند كه هرگز نبايد رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد. پس، هرگز نبايد عواطف خويشاوندى، حاكم بر اعتقاد مكتبى انسان شود. تعبير به «جاهداك»، اشاره به اين است كه پدر و مادر گاه به گمان اينكه سعادت فرزندشان را مىخواهند، تلاش و كوشش مىكنند كه او را به عقيده انحرافى بكشانند. وظيفه فرزندان اين است كه هرگز در برابر اين فشارها تسليم نشوند، استقلال فكرى خود را حفظ كنند، و عقيده توحيد را با هيچ معاوضه نكنند. همچنين، جمله «ماليس لك به علم».اشاره به اين است كه اگر فرضاً دلايل بطلان شرك را ناديده بگيريم، حداقل دليلى بر اثبات آن نيست. از آنجا كه ممكن است اين فرمان اين توهم را به وجود آورد كه در برابر پدر و مادر مشرك بايد شدت عمل داشت و بىحرمتى كرد، بلافاصله اضافه مى كند كه اطاعت نكردن از آنان در كفر و شرك، دليل بر طرز شايستهاى رفتار كرد، ولى از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى تسليم افكار و پيشنهادهايشان نشد. اين رفتار، درست نقطه اصلى اعتدال، و راه پيامبران و مومنان راستين است. لذا، بعد مىافزايد كه مومنان بايد راه كسانى را پيروى كنند، كه به سوى خداوند باز مىگردند؛ چرا كه بازگشت همه به سوى خداوند است، و خداوند انسان را ازكارهايشان آگاه مىسازد و طبق آن پاداش و كيفرى مىدهد.
نفى و اثباتهاى پى در پى، و امر و نهىها در آيات فوق، براى اين است كه مسلمانان در اين گونه مسائل كه در بدو نظر تضادى در ميان انجام دادن دو وظيفه لازم تصور مىشود- خط اصلى را پيدا كنند و بدون كمترين افراط و تفريط، در مسير صحيح قرار گيرند.اين دقت و ظرافت قرآن در اين ريزه كاريها، از چهرههاى فصاحت و بلاغت عميق آن است.
وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعملون» (عنكبوت 8) و به آدمى سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند و اگر آن دو بكوشند كه تو چيزى را كه بدان آگاه نيستى شريك من قرار دهى، اطاعتشان مكن. بازگشت همه شما به سوى من است و شما را به كارهايى را مىكردهايد، آگاه مىكنم. روايات مختلفى در شان نزول اين آيه آمده، كه چكيده آن اين است كه «بعضى از مردانى كه در مكه بودند، ايمان و اسلام را پذيرفتند. هنگامى كه مادرشان از اين مسئله آگاه شدند، تصميم گرفتند كه غذا نخورند و آب ننوشند تا فرزندانشان از اسلام باز گردد. گر چه هيچ كدام از اين كدام از اين مادران به گفته خود وفا نكردند و اعتصاب غذا را شكستند. ولى اين آيه نازل شد و خط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمينه ايمان و كفر به دست همگان داد