فصل پنجم :
فتنه و خيانت
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از فتنه و خيانت حذر مى كرد و مردم را نيز برحذر مى داشت .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از ارتداد مسلمانان خبر داده و پيشگويى فرموده بود : شما از سنّتهاى پيشينيان خود تبعيّت خواهيد كرد ; گام به گام و چون دو گوش اسب كه با هم برابر و يكسانند . . بطوريكه اگر يكى از آن گذشتگان به سوراخ سوسمارى داخل شده باشد ، شما هم داخل خواهيد شد !
گفتند : اى رسول خدا منظور شما ( از پيشينيان ) يهود و نصارى است ؟
فرمود : پس چه كسى ( منظور من است ) ؟(79)
و نيز مردم را با اين آيه بر حذر مى داشت : ) وَاتّقوا فتنةً لاتصيبنَّ الّذين ظلموا منكم خاصَّةً ( ـ و از فتنه اى كه چون درگيرد تنها به ستمكاران شما اصابت نمى كند ، پروا كنيد . ـ (80)
فاطمه سلام الله عليها نيز همين آيه كريمه را پس از غصب فدك توسط ابوبكر در برابر مردم يادآور شده و اين آيه را خواند ) وما محمّدٌ الاّ رسولٌ قد خَلَت من قَبلِهِ الرّسل أَفإِن مات أو قتل إنقلبتم على أعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرّ الله شيئاً ( و محمّد جز پيامبرى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى بوده اند ، آيا اگر او بميرد يا كشته شود به ( جاهليّت ) باز مى گرديد و هر كس بازگردد هرگز به خداوند زيانى نمى رساند .(81)
و فرمود : ننگتان باد اى بنى قيله ! آيا ميراث پدرم را بربايند در حاليكه شما ببينيد و بشنويد و جمعيد و جمعيّت داريد ؟ !(82)
امير مؤمنان على (عليه السلام) در زمان حيات رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين آيه را تلاوت فرمود : ) أَفإِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ إِنْقَلَبتُمْ عَلى أَعقابِكم ( ـ آيا اگر ( پيامبر ) بميرد يا كشته شود به ( جاهليّت ) باز مى گرديد . ـ
سپس از سوى خود و خواصّ مؤمنين و مؤمنات فرمود : ( نه بخدا قسم ، پس از آنكه خداوند ما را هدايت فرموده به عقب باز نخواهيم گشت . بخدا قسم اگر او رحلت كند يا كشته شود آنقدر براى آنچه او جنگيد ، مى جنگم تا درگذرم . بخدا قسم من برادر ، دوست ، پسر عمو و وارث پيامبرم . پس چه كسى از من به او سزاوارتر است ؟ ) .(83)
و حذيفه در گفتگويى كه با عمر داشت به او گفت : من از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)شنيدم كه فرمود :
فتنه اى كه گريبانگير شخص مى گردد در اهل و مال و همسايه اوست و كفّاره و جلوگير آن ، نماز و روزه و صدقه است .
عمر گفت : سؤال من از اينها نيست بلكه از فتنه اى است كه چون دريا موج مى زند .
حذيفه گفت : در برابر آن فتنه درى بسته وجود دارد .
عمر گفت : آيا آن در گشوده يا شكسته مى شود ؟
حذيفه گفت : شكسته مى شود .
عمر گفت : سزاوارتر آن است كه آن در تا قيامت گشوده نشود .(84)
عمليات خيانت در طول تاريخ ، فراوان و مهيّج بوده امّا آنچه بشر از خيانت كشف كرده جز اندكى از بسيار نيست . اين به آن جهت است كه تبهكاران كوشيده اند تا بر جنايات خود پرده افكنده و آنها را بپوشانند .
خداوند متعال عليه خيانت موضعى آشكار و صريح اتّخاذ فرموده و رسول او آنرا براى مردم ذكر كرده است .
غدر و خيانت ، جزئى از فتنه است و رسول خدا فرموده است : فتنه ها چون پاره هاى شب تاريك روى آورده اند .(85)
و فرمود : هر كس فردى را بر جانش امان دهد ، سپس او را به قتل رساند پرچم خيانت در قيامت به دست او دهند .
و فرمود : هر كه مردى را امان دهد مبنى بر اينكه خون او را نخواهد ريخت سپس او را بكشد ، من از او برى و بيزار خواهم بود ; گرچه آن شخص مقتول ، كافر باشد .(86)
همچنين پيامبر (صلى الله عليه وآله) به لشگريانش در جنگها سفارش مى فرمود كه : افراط نكنيد و خيانت نورزيد .(87)
على (عليه السلام) مى فرمايد : هر خيانتكارى فاجر است و هر فاجرى كافر .(88)
و نيز همان حضرت مى فرمايد : هر خيانتى ، معصيت است و هر فسق و معصيتى ، نوعى كفر است .(89)
و باز مى فرمايد : براى هر خيانت پيشه، پرچمى است كه روز قيامت به آن شناخته مى شود .(90)
غدر و خيانت ، ارتداد از دين و روى گردانى از حق است . مردى يهودى به على (عليه السلام) گفت : از رحلت پيامبرتان هنوز بيش از بيست و چند سال نگذشته كه شمشير در بين يكديگر گذاشته و همديگر را مى كشيد ( يعنى از روى خيانت و ستم ) .
امير مؤمنان (عليه السلام) فرمود : امّا شما هنوز قدمهايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به موسى گفتيد : ) يا موسى اجعَل لنا اِلهاً كما لَهم الهةٌ ( ـ اى موسى براى ما خدايى چون خدايان آنها قرار بده ـ .(91)
آنحضرت به مالك اشتر فرمود : بپرهيز از ريختن خون مردم ( بجز مواردى كه حلال است ) زيرا هيچ چيز موجب نقمت و عذابِ بزرگتر و پيامدهاى سوءِ عظيم تر و زوال نعمتِ سريعتر و كوتاهى و قطع عمر از ريختن خون ناحق نيست ، پس پايه هاى حكومت خود را با ريختن خون حرام محكم نكن زيرا اينكار موجب تضعيف و سستى بلكه بالاتر از آن سبب از بين رفتن و انتقال حكومت تو ، به ديگرى است .(92)
انواع سمّ
سمّ : هر مادّه اى كه اگر به مقدار كم به جسم جاندارى وارد گردد ، نظام آنرا مختل سازد يا آنرا از ادامه فعّاليت هاى حياتى اش باز دارد ، سمّ ناميده مى شود . اين نام دربرگيرنده انواع زيادى از مواد معدنى ، گياهى و حيوانى است كه بعضاً جامد يا مايع يا گازند .
مثلا سمّ مارها در شبكه عصبى بدن تأثير گذارده و موجب لخته شدن خون مى شود . . البتّه تأثير سمّ ها بر حسب نوع و مقدار و مقاومت بدن جاندار متفاوت است و گاهى موجب بالا رفتن حرارت يا پايين آمدن فشار به مقدار زياد مى گردد .
بدن آدمى با موادى از قبيل سرب ، جيوه ، آهك ، ترياك(93) ، گوگرد ، فسفر ، سولفات مس و اكسيد آهن مسموم مى شود .(94)
اينك بعضى از انواع قديمى سمّ كه دانشمندان و متخصّصين آنها را در كتابهايشان آورده اند نام مى بريم :
سمّ ناقع : يعنى كُشنده ، نقع نام مكانى است نزديك مكّه در اطراف طائف .(95)
جاحظ مى گويد : چرا بعضى از سمّ ها در سلسله عصبى اثر مى گذارند و بعضى در خون ؟ و بعضى در هر دو و چرا بعضى سمّ كامل است و بعضى از لوازم سمّ است ؟(96)
سلع : گياهى است كه به آن سام هم گفته اند . عجاج مى گويد :
پيوسته در تمام روز او را زهرهاى اسلع مى خوراند يعنى سمّ شديدتر .(97)
عنقز : سمّ ذعاف است كه مهلت نمى دهد و درجا مى كُشد .(98)
ضبح و ضباح : گياهى است سمّى كه در فارسى آنرا سعن مى نامند .(99)
هلهل يا هلاهل : سمّ كشنده اى است و هل بمعنى مار نر است(100) و گويى اين سمّ از مار نر گرفته شده است .
ذيفان : سمّى كُشنده است .(101)
ذعاف : نوعى سمّ است و نام طعام مذعوف را از همين كلمه گرفته اند .(102)
ضريع : گياهى است تلخ و بدبوى كه آنرا شبرق ( ريز ريز ) هم گفته اند و اهل حجاز آنرا ضريع مى نامند . هنگامى كه خشك شود سمّى مى گردد .(103)
ذراريح : نوعى سمّ است و در لسان العرب ذيل فعل ذرح آمده است . ( سمّ مگسهاى هندى ) .
ذرحه : سم مگس هندى . مفرد ذراريح است .
به مفرد آن ذريحه هم گفته شده است و از همين كلمه است : طعام مذروح .
اين حيوان اندكى از مگس بزرگتر و رنگارنگ با رنگهاى سرخ و سياه مى باشد . دو بال دارد و سمّ آن كُشنده است .(104)
آدمى چه در گذشته و چه در عصر حاضر(105) از مرگ به واسطه سمّ در امان نبوده و نيست و حتّى خود پزشكان و پيشوايان هم از آن در امان نمانده اند . چنانچه جالينوس حكيم هم با سمّ جان خود را از دست داد .(106)
آغشته و آميختن شمشير به سمّ : آنست كه شمشير را در سمّ مى خوابانند و هنگامى كه خوب آغشته به سمّ گرديد آنرا خارج كرده و تيز مى كنند .(107)
كتابهائى كه درباره سمّ ها نوشته شده است
درباره سمّ ، كتابهاى زيادى نوشته شده است . از جمله :
منقذ المسموم اثر جالينوس حكيم كه نسخه اى خطى از آن در كتابخانه آية الله العظمى گلپايگانى در قم وجود دارد .
كتاب السّموم اثر جابربن حيّان موجود در خزانه تيموريه در قاهره .
كتاب معرفة السّموم اثر ابوعلى سينا .
و كتابى از محمّدبن زكرياى رازى درباره سموم .
و بسيارى ديگر از دانشمندان كه در اين باره قلم زده اند .
انگيزه آنان در پرداختن به اين موضوع شايد به سبب تأثّرى است كه از مشاهده و برخورد با كشته شدن افراد توسط سمّ به آنها دست داده است . . يعنى از مشاهده روشى كه حكومتهاى گذشته آنرا به كار مى گرفتند تا مخالفين خود را نابود سازند .
چگونه در اين باره چيزى ننويسند در حاليكه موج آن جوامع مختلف را دوره اى از پس دوره ديگر در نورديده و لرزانده است . پادشاهان نيز دانشمندان را به نگارش در اينباره تشويق و تحريك مى كردند زيرا اى بسا خودشان قربانيان اين روش بوده اند .
براستى چگونه پادشاهان ، دانشمندان و حكماء به سمّ اهميّت ندهند حال آنكه پيامبر بشريّت حضرت محمّد يكى از قربانيان كشته شدن با سمّ است ؟ !
پاره اى از وقايع خيانت
در طول تاريخ ، ستمگران فراوانى دست به خيانت آلوده و حوادث بسيارى پديد آورده اند كه آزار و اذيت زيادى را در شرايط گوناگون واماكن مختلف بر مردم تحميل كرده است .
بعضى از اين كارهاى خائنانه ظاهراً موجّه و بعضى ديگر بدون توجيه صورت پذيرفته است .
در زمان داود پيامبر (عليه السلام) مردى بر مردى ديگر ستم كرد . يعنى عليه او ادعا كرد كه اين مرد گاوى را از من گرفته است . مرد ستمديده اين ادعا را رد كرد . داود از مدعى خواست تا دليلى ارائه دهد و او نتوانست دليلى براى ادّعاى خود بياورد . داود (عليه السلام) در خواب ديد كه خداوند عزّ و جل به او دستور داد تا مرد ستمديده را بكشد . داود مردّد شد و با خود گفت : اين خوابى بيش نبوده است . امّا پس از آن خداوند در بيدارى به او وحى فرمود كه مرد ستمديده را بكشد . داود (عليه السلام) او را احضار كرد و فرمود : خداوند امر فرموده تا تو را به قتل رسانم . مرد گفت : خداوند مرا به خاطر اين دعوا مؤاخذه نفرموده بلكه به سبب آنكه من قبلا پدر آن مرد مدّعى را به حيله كشته ام مؤاخذه كرده است . داود وى را كُشت .(108)
و نيز عمرو بن جفنه پادشاه اعراب ، برادرش عثمان بن جفنه را در سرزمين شام مسموم كرد و كشت . گفته اند كه لباسى آغشته به سمّ به وى پوشاند و او درگذشت .(109)
در سال 31 هجرى ، يزدگرد پادشاه ايران كه از برابر سپاه اعراب مى گريخت به آسيابانى پناه بُرد . آسيابان در لباسهاى گرانبهاى او طمع كرد و در خواب او را غافلگيرانه كُشت .(110)
خوارج امام على (عليه السلام) را در سال چهلم هجرى ترور كرده و به شهادت رساندند . پيامبر (صلى الله عليه وآله) به وى فرموده بود : اين امّت ، پس از من به تو خيانت خواهد كرد .
معاويه ، تعداد زيادى از اصحاب امير مؤمنان را با وسايل گوناگون ترور كرد .(111)
از نمونه هاى ديگر حوادث ترور و كشتن ناگهانى بايد از ترور سعد بن عباده توسط خالد بن وليد و به دستور غاصبان خلافت نام بُرد و نيز از ترور ابوبكر توسط حزب قريشى و ترور عمر بن خطاب و ترور عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن مسعود و ابوذر و ابى بن كعب و مقداد بن اسود توسط عثمان بن عفان .
و همچنين از ترور عمير بن قيس كندى توسط ابن زياد و آن هم پس از آنكه به وى امان داده بود .(112)
و از كشتار يازده هزار نفر از لشگريان سپاه ابن اشعث پس از جنگ دير جماجم توسط حجّاج بن يوسف ثقفى كه او نيز به آنها امان داده بود .(113)
و حيله و خيانت عبدالملك پادشاه اموى نسبت به عمرو بن سعيد أشدق .(114)
و غدر و حيله عمرو عاص نسبت به محمّد بن حذيفه در سال 36 هجرى . در اين حيله عمرو عاص او را به توهّم انداخت كه قصد بيعت با على (عليه السلام) را دارد و با او وعده جلسه اى در عريش ( واقع در سرزمين مصر ) گذاشت و هنگامى كه محمد بن حذيفه به سوى عمرو آمد ، عمرو عاص با كمين ، او و سى نفر از يارانش را دستگير كرد و كُشت .(115)
هنگامى كه عمرو عاص همراه با معاويه بن حديج ، محمد بن ابى بكر را كُشت و جسدش را آتش زد و سر بريده اش را به خانه عثمان در مدينه فرستاد ،امويان در مدينه اظهار شادى كردند و آن اوّلين سرى بود كه در اسلام حمل شد . همان وقت ام حبيبه دختر ابوسفيان دستور داد تا گوسفندى بريان شده را نزد عايشه ببرند و به او بگويند : اين برادر بريان شده توست . عايشه گفت : خداوند فرزند زن بدكاره را بكُشد(116) و وقتى معاوية بن حديج به مدينه آمد ، نائله(117) زن عثمان رفت و پاى او را بوسيد و گفت : به واسطه تو به خونخواهى ام از پسر خثعميه ( يعنى محمد بن ابوبكر ) دست يافتم .(118)
موسى بن نصير ( فاتح اسپانيا ) نيز در سال 97 هجرى ترور شد .(119)
البتّه بيشتر كسانى كه تروريست بوده اند خودشان هم عاقبت كشته شده اند . به عنوان مثال افراد خاندان حجّاج بن يوسف ثقفى ( جلاّد خون آشام عرب ) توسط سليمان بن عبدالملك اموى شكنجه و قتل عام شدند .(120)
[79] ـ الشّافى ، سيد مرتضى علم الهُدى ، ج 3، ص 132 و اضواء على السّنة المحمديّة ، محمود ابو ريّه ، ص 38 .
[80] ـ سوره انفال ، آيه 25 .
[81] ـ سوره آل عمران ، آيه 144 .
[82] ـ بلاغات النّساء ، ابن طيفور ، ص 12 و شرح نهج البلاغه ، ابن أبى الحديد معتزلى ، ج 16 ، ص 212 ـ 213 والنّهايه فى غريب الحديث ، ابن اثير ، ج 4 ، ص 273 و مروج الذّهب ، مسعودى ، ج 2 ، ص 311 والشّافى ، سيد مرتضى ، ج 4 ، ص 69 ـ 72 و أمالى شيخ مفيد ، ص 84 .
[83] ـ تفسير ابن كثير ، ج 1 ، ص 643 .
[84] ـ صحيح بخارى ، ج 4 ، ص 46 .
[85] ـ البدء والتاريخ ، ج 1 ، 108 .
[86] ـ أنساب الأشراف ، ج 5 ، ص 233 .
[87] ـ العقد الفريد ، ج 1 ، ص 128 .
[88] ـ شرح نهج البلاغه ، ج 10 ، ص 211 .
[89] ـ نهج البلاغه ، خطبه 200 .
[90] ـ نهج البلاغه ، خطبه 200 .
[91] ـ سوره اعراف ، آيه 138 .
[92] ـ نهاية الأرب ، ج 6 ، ص 31 .
[93] ـ بدن معتادان به مواد مخدّر تا مقدار معيّنى از اين مواد را تحمّل مى كند امّا بدن افراد غير معتاد قادر به تحمّل آن مقدار نيست و بسيار اتّفاق افتاده كه خود اشخاص معتاد هم بر اثر افراط در مصرف مواد مخدّر جان باخته اند .
[94] ـ دائرة المعارف بستانى ، پطرس البستانى ، ج 10 ، ص 680 .
[95] ـ معجم البلدان ، ج 5 ، ص 300 .
[96] ـ رسالة التربيع والتدوير ، جاحظ ، ص 48 .
[97] ـ كتاب العين ، خليل بن احمد فراهيدى ، ج 1 ، ص 335 .
[98] ـ همان مصدر ، ج 3 ، ص 293 .
[99] ـ همان مصدر ، ج 3 ، ص 203 .
[100] ـ همان مصدر ، ج 3 ، ص 354 .
[101] ـ الصّحاح ، جوهرى ، ج 4 ، ص 362 .
[102] ـ مجمع البحرين ، ج 2 ، ص 94 .
[103] ـ صحيح البخارى ، ج 6 ، ص 83 .
[104] ـ العين ، فراهيدى ، ج 3 ، ص 200 .
[105] ـ براى اطّلاع از كشتار مردم به وسيله سمّ در عصر حاضر نگاه كنيد به مقاله جامع و خواندنى و مفصّل آقاى سيد احمد ميرزايى در ضميمه روزنامه اطلاعات تحت عنوان ( تروريسم غير متعارف ) كه به تفصيل انواع سموم و مواد خطرناك شيميائى را با جداول علمى و ميزان تأثير و . . . معرفى كرده است. ضميمه روزنامه اطلاعات مورّخ يكشنبه دوّم مرداد ماه 79 و 24 شماره قبل از آن .
[106] ـ تاريخ اليعقوبى ، ج 1 ، ص 119 .
[107] ـ العين ، فراهيدى ، ج 8 ، ص 184 .
[108] ـ لسان العرب ، ابن منظور ، ج 3 ، ص 233 .
[109] ـ تاريخ ابن خلدون ، ج 3 ، ص 327 .
[110] ـ تاريخ ابن الأثير ، ج 3 ، ص 119 ـ 123 .
[111] ـ العقد الفريد ، ج 3 ، ص 234 .
[112] ـ تاريخ الطّبرى ، ج 5 ، ص 263 ، 264 .
[113] ـ تاريخ الطّبرى ، ج 6 ، ص 322 ـ 359 .
[114] ـ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 297 .
[115] ـ تاريخ ابن الأثير ، ج 3 ، ص 267 ، تاريخ الطّبرى ، ج 4 ، ص 546 .
[116] ـ تذكرة خواص الأمّة ، ص 144 و التمهيد والبيان ، ص 209 .( مادر عمرو عاص از زنان بدكاره زمان جاهليت بود ) .
[117] ـ معاوية بن حديج يهودى و نائله نصرانى بود . الكامل فى التاريخ ، ج 3 ، ص 357 .
[118] ـ مروج الذّهب ، ج 1 ، ص 406 و الولاة ، كندى ، ص 30 ـ 31 و تاريخ ابن الأثير ، ج 3 ، ص 357 .
[119] ـ تاريخ ابن الأثير ، ج 5 ، ص 22 .
[120] ـ تاريخ ابن الأثير ، ج 4 ، ص 588 و تاريخ الطبرى ، ج 6 ، ص 506 .
حجّاج به زندانيان خود آرد آميخته با خاكستر مى خوراند ( محاضرات الأدباء ، ج 3 ، ص 195 ) و از نمونه هاى ستم اين سفاكان آنكه : منصور عبّاسى ميخ در چشمهاى زندانيان مى كوبيد يا آنها را زنده زنده و پس از شكنجه در ديوارها دفن مى كرد ( تاريخ اليعقوبى ، ج 2 ، ص 38 ) و يا آنكه خانه را روى سر مخالفين خود خراب مى كرد ( تاريخ الطبرى ، ج 8 ، ص 7 ـ 9 و العيون والحدائق ، ج 3 ، ص ت227 ) و متوكّل عبّاسى قبر صالحين را نبش مى كرد ( مقاتل الطّالبين ، ص 597 و تاريخ الخلفاء ، ص 347 و تاريخ الطبرى ، ج 9 ، ص 85 و فوات الوفات ، ج 1 ، ص 203 ) .
در حاليكه مردم در زمان عباسى ها به قتل مى رسيدند ، تعداد عبّاسى ها رو به افزايش بود چنانچه در سال 200 هجرى تعداد عبّاسى ها به سى و سه هزار نفر مى رسيد ( مروج الذّهب ، ج 2 ، ص 347 و العيون والحدائق ، ج 3 ، ص 351 .) .
بدون دیدگاه