جهل عثمان به احكام صيد
احمد بن حنبل و غیر او با اسناد صحیح نقل کرده اند که عبدالله بن حارث بن نوفل گفت: عثمان به سوی مکه آمد. من در قدید به پیشواز او رفتم و مردم کبکی را شکار کرده بودند و ما آن را با نمک و آب پختیم و به عثمان و یارانش (که در حال احرام بودند) پیشکش کردیم.
عثمان گفت: این شکاری است که نه خود آن را شکار کرده ایم و نه دستور به شکار آن داده ایم. گروهی که در جامه احرام نبوده اند آن را شکار کرده و برای خوراک ما آورده اند و اشکالی در خوردن آن نیست! (1)
در روایتی دیگر ابن جریر می نويسد: عثمان به حج رفت و مولا علی عليه السلام نیز با او به حج رفت. کسی که خود در حال احرام نبود حیوانی شکار کرده و گوشت آن را برای عثمان آورد. وی از آن خورد ولی مولا علی عليه السلام از آن نخورد.
عثمان گفت: به خدا نه ما خود شکار کردیم و نه پیشنهاد و دستور شکار را دادیم. مولا علی عليه السلام این آیه را تلاوت كردند:
صيد بيابان تا زمانى كه مُحرِم هستيد بر شما حرام است. (مائده/96)
گویا عثمان هیچ آگاهی از روایات و آیات نداشته است. زیرا همانطور که مولا علی علیه السلام بیان فرمودند آیه قران صراحتاً صید را برای محرم حرام دانسته است. و گذشته از آن روایات بسیاری نیز در این رابطه از نبی اکرم صلی الله علیه و اله در کتب اهل سنت وجود دارد. از جمله اینکه:
صعب پسر جثامه می گوید: من در ابواءباودان بودم که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بر من بگذشت و گوشت گورخری برای او هدیه بردم. ايشان آن را رد کردند. وقتي از چهره من متوجه شدند که ناراحت شده ام. فرمودند: رد کردن این، برای بودنش از سوی تو نیست ولی ما درحال احرام هستیم. و در عبارتی دیگر: گوشت گورخری برای پیامبر آوردند و اوآن را رد کرد و گفت ما در حال احرام هستیم و شکار نمی خوریم. (2)
اسناد:
(1) مسند أحمد 1/104 و 100, کتاب الام شافعی 7/157, سنن ابو داود 1/291, سنن بیهقی 5/194, تفسیر الطبری 7/46 و 45, المحلی ابن حزم 8/ 254, کنزالعمال 3/53, الغدير ج 8 / 186
(2) صحیح مسلم 1/449, مسند احمد 4/37, سنن دارمی 2/39, سنن ابن ماجه 2/262, سنن نسائی 5/184, سنن بیهقی 5/192, احکام القران جصاص 2/586, تفسیر طبری 7/48, تیسیر الوصول 1/272 و …
جهل خليفه احكام طلاق
ربیع دختر معوذ بن عفراء در زمان عثمان با طلاق خلع از شوهرش جدا شد. سپس معاذ بن عفراء به نزد عثمان آمد و گفت: دختر معوذ امروز با طلاق خلعاز شوهرش جدا شده آیا باید از خانه او خارج شود؟
عثمان گفت: خارج شود و دیگر نه آن دو از یکدیگر ارث می برندو نه عده ای در کار است. فقط او باید به اندازه دیدن یک بارخون، از ازدواج مجدد خودداری کند چون احتمال دارد فرزندی در شکم داشته باشد. (1)
این در حالی است که طبق شریعت اسلام زن هائی که طلاق داده شده اند بايد از شوهر نمودن خودداری کنند تا سه پاکی بر آنان بگذرد و در این مساله هیچ تفاوتی میان اقسام طلاق وجود ندارد. این مطلبی است که خداوند در قران به آن تصریح می کند:
زنهايى كه طلاق داده شدند از شوهر نمودن خوددارى كنند تا سه پاكى بر آنان بگذرد.(بقره/228)
علمای اهل سنت نیز اینچنین گفته اند:
ابن کثیر در تفسیر خود می نویسد: مالک و بوحنیفه و شافعی و نیز احمد و اسحاق بن راهویه- بنابر روایت مشهور از قول این دو تن اخیر- بر آن رفته اندکه زن آزاد شده با طلاق خلع اگر از زنانی است که حیض می بیند مانند سایرزنانی که طلاق داده شده باید از شوهرنمودن خودداری کنند تا سه پاکی بر آنان بگذرد(2)
اسناد:
(1) سنن بيهقي 7/450 و 451, سنن ابن ماجة 1/634, تفسیر ابن کثیر 1/726, زادالمعاد ابن قیم 2/403, کنز العمال 3/223, نیل الاوطار 7/35, الغدیر 8/198
(2) تفسیر ابن کثی1/276
در مورد آیه 100 سوره توبه میخاستم بپرسم خواهشا جواب من رو بدید آیا این ایه اشاره به ابوبکر و عمر و عثمان میکند؟ با ذکر دلیل
این تفسیر ایه است خودت قضاوت کن:
تابعین چه اشخاصى بودند؟
اصطلاح گروهى از دانشمندان بر این است كه كلمه (تابعین ) را تنها به شاگردان صحابه مى گویند، یعنى آن عده اى كه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را ندیدند اما بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به روى كار آمدند و علوم و دانشهاى اسلامى را وسعت بخشیدند، و به تعبیر دیگر اطلاعات اسلامى خود را بدون واسطه از صحابه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گرفتند.
ولى همان گونه كه در بالا گفتیم مفهوم آیه از نظر لغت به این گروه ، محدود نمى شود، بلكه تعبیر (تابعین به احسان ) تمام گروههائى را كه در عصر و زمان
از برنامه و اهداف پیشگامان اسلام پیروى كردند شامل مى شود.
توضیح اینكه بر خلاف آنچه بعضى فكر مى كنند مساءله (هجرت ) و همچنین (نصرت ) كه دو مفهوم سازنده اسلامى است ، محدود به زمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نیست بلكه امروز نیز این دو مفهوم در شكلهاى دیگرى وجود دارد، و فردا نیز وجود خواهد داشت ، بنابراین تمام كسانى كه به نحوى در مسیر این دو برنامه قرار مى گیرند در مفهوم تابعین به احسان داخلند.
منتها مهم آنست كه توجه داشته باشیم قرآن با ذكر كلمه احسان تاءكید مى كند كه پیروى و تبعیت از پیشگامان در اسلام نباید در دائره حرف و ادعا، و یا حتى ایمان بدون عمل خلاصه شود، بلكه باید این پیروى یك پیروى فكرى و عملى و همه جانبه بوده باشد.
نخستین مسلمان چه كسى بود؟
در اینجا بیشتر مفسران به تناسب بحث آیه فوق این سؤ ال را مطرح كرده اند كه نخستین كسى كه اسلام آورد و این افتخار بزرگ در تاریخ به نام او ثبت شد چه كسى است ؟
در پاسخ این سؤ ال همه متفقا گفته اند نخستین كسى كه از زنان مسلمان شد (خدیجه ) همسر وفادار و فداكار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود، و اما از مردان ، همه دانشمندان و مفسران شیعه به اتفاق گروه عظیمى از دانشمندان اهل سنت على (علیهالسلام ) را نخستین كسى از مردان مى دانند كه دعوت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را پاسخ گفت .
شهرت این موضوع در میان دانشمندان اهل تسنن به حدى است كه جمعى از آنها ادعاى اجماع و اتفاق بر آن كرده اند.
از جمله (حاكم نیشابورى ) در (مستدرك على الصحیحین ) در كتاب (معرفت ) صفحه 22 چنین مى گوید: لا اعلم خلافا بین اصحاب التواریخ ان على بن ابى طالب رضى الله عنه اولهم اسلاما و انما اختلفوا فى بلوغه : (هیچ مخالفتى
در میان تاریخ نویسان در این مساءله وجود ندارد، كه على بن ابى طالب (علیهالسلام ) نخستین كسى است كه اسلام آورده ، تنها در بلوغ او به هنگام پذیرش اسلام اختلاف دارند).
(ابن عبد البر) در (استیعاب ) (ج 2 صفحه 457) چنین مى نویسد: اتفقوا على ان خدیجه اول من آمن بالله و رسوله و صدقه فیما جاء به ثم على بعدها: (در این مساءله اتفاق است كه خدیجه نخستین كسى بود كه ایمان به خدا و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آورد، و او را در آنچه آورده بود تصدیق كرد، سپس على (علیهالسلام ) بعد از او همین كار را انجام داد).
(ابو جعفر اسكافى معتزلى ) مى نویسد: قد روى الناس كافة افتخار على بالسبق الى الاسلام : (عموم مردم نقل كرده اند كه افتخار سبقت در اسلام مخصوص على بن ابى طالب (علیهالسلام ) است ).
گذشته از این ، روایات فراوانى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و نیز از خود على (علیهالسلام ) و صحابه در این باره نقل شده است كه به حد تواتر مى رسد و ذیلا چند حدیث را به عنوان نمونه مى آوریم :
1 – پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: او لكم واردا على الحوض اولكم اسلاما، على بن ابى طالب : (نخستین كسى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود، نخستین كسى است كه اسلام آورده ، و او على بن ابى طالب (علیهالسلام ) است ).
2 – گروهى از دانشمندان اهل سنت از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل كرده اند كه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دست على (علیهالسلام ) را گرفت و فرمود: ان هذا اول من آمن بى و هذا
اول من یصافحنى و هذا الصدیق الاكبر: (این اولین كسى است كه به من ایمان آورده ، و اولین كسى است كه در قیامت با من مصافحه مى كند و این صدیق اكبر است ).
3 – ابو سعید خدرى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین نقل مى كند كه دست به میان شانه هاى على (علیهالسلام ) زد و فرمود: یا على لك سبع خصال لا یحاجك فیهن احد یوم القیامة : انت اول المؤ منین بالله ایمانا و اوفاهم بعهد الله و اقومهم بامر الله …: (اى على هفت صفت ممتاز دارى كه احدى در قیامت نمى تواند درباره آنها با تو گفتگو كند، تو نخستین كسى هستى كه به خدا ایمان آوردى ، و از همه نسبت به پیمانه اى الهى باوفاترى ، و در اطاعت فرمان خدا پابرجاترى …)
همانگونه كه اشاره كردیم دهها روایت در كتب مختلف تاریخ و تفسیر و حدیث ، در این باره از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و دیگران نقل شده است و علاقمندان مى توانند براى توضیح بیشتر به جلد سوم عربى الغدیر صفحه 220 تا 240 و كتاب احقاق الحق جلد 3 صفحه 114 تا 120 مراجعه نمایند.
جالب اینكه گروهى كه نتوانسته اند سبقت على (علیهالسلام ) را در ایمان و اسلام انكار كنند به عللى كه ناگفته پیدا است كوشش دارند آنرا به نحو دیگرى انكار، یا كم اهمیت جلوه دهند، و بعضى دیگر كوشش دارند كه به جاى او ابو بكر را بگذارند كه او اولین مسلمان است .
گاهى مى گویند على (علیهالسلام ) در آن هنگام ده ساله بود و طبعا نا بالغ ، بنا بر این اسلام او به عنوان اسلام یك كودك تاءثیرى در قوت و قدرت جبهه مسلمین در برابر
دشمن نداشت (این سخن را فخر رازى در تفسیرش ذیل آیه فوق آورده است ). و این براستى عجیب است و در واقع ایرادى است بر شخص پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) زیرا مى دانیم هنگامى كه در یوم الدار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اسلام را به عشیره و طایفه خود عرضه داشت هیچكس آنرا نپذیرفت جز على (علیهالسلام ) كه برخاست و اعلام اسلام نمود، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اسلامش را پذیرفت ، و حتى اعلام كرد كه تو برادر و وصى و خلیفه منى !.
و این حدیث را كه گروهى از حافظان حدیث از شیعه و سنى در كتب صحاح و مسانید، و همچنین گروهى از مورخان اسلام نقل كرده و بر آن تكیه نموده اند نشان مى دهد كه نه تنها پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اسلام على (علیهالسلام ) را در آن سن و سال كم ، پذیرفت بلكه او را به عنوان برادر و وصى و جانشین خود معرفى نمود.
و گاهى به این تعبیر كه خدیجه نخستین مسلمان از زنان و ابو بكر نخستین مسلمان از مردان و على (علیهالسلام ) نخستین مسلمان از كودكان بود، خواسته اند از اهمیت آن بكاهند (این تعبیر را مفسر معروف و متعصب ، نویسنده المنار ذیل آیه مورد بحث ذكر كرده است ).
در حالى كه اولا همانگونه كه گفتیم كمى سن على (علیهالسلام ) در آن روز به هیچوجه از اهمیت موضوع نمى كاهد، بخصوص اینكه قرآن درباره حضرت یحیى صریحا مى گوید: و آتیناه الحكم صبیا: (ما فرمان را به او در حال كودكى دادیم ).
و درباره عیسى (علیهالسلام ) نیز مى خوانیم كه در حال كودكى به سخن آمد و به آنها كه درباره او گرفتار شك و تردید بودند گفت : انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبیا: (من بنده خدایم ، كتاب آسمانى به من داده ، و مرا پیامبر قرار داده است ).
هنگامى كه اینگونه آیات را با حدیثى كه از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در بالا نقل كردیم كه او على (علیهالسلام ) را وصى و خلیفه و جانشین خود قرار داد ضمیمه كنیم روشن مى شود كه سخن المنار گفتار تعصب آمیزى بیش نیست .
ثانیا این موضوع از نظر تاریخى مسلم نیست كه ابو بكر سومین نفرى باشد كه اسلام را پذیرفته است ، بلكه در بسیارى از كتب تاریخ و حدیث اسلام آوردن گروه دیگرى را قبل از او ذكر كرده اند.
این بحث را با ذكر این نكته پایان مى دهیم كه على (علیهالسلام ) در سخنانش بارها به این موضوع كه من اولین مؤ من و اولین مسلمان و نخستین نمازگزار با پیامبرم اشاره نموده و موقعیت خود را روشن ساخته است ، و این موضوع در بسیارى از كتب از آن حضرت نقل شده .
به علاوه ابن ابى الحدید از دانشمند معروف ابو جعفر اسكافى معتزلى نقل مى كند اینكه بعضى مى گویند ابو بكر سبقت در اسلام داشته اگر صحیح باشد چرا خودش در هیچ مورد به این موضوع بر فضیلت خود استدلال نكرده است ، و نه هیچیك از هواداران او از صحابه چنین ادعائى را كرده اند.
آیا همه صحابه افراد صالحى بودند؟
سابقا به این موضوع اشاره كردیم كه دانشمندان اهل سنت معمولا معتقدند كه همه یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) پاك و درستكار و صالح و شایسته و اهل بهشتند.
در اینجا به تناسب آیه فوق كه بعضى آنرا دلیل قاطعى بر ادعاى فوق گرفته اند بار دیگر این موضوع مهم را كه سرچشمه دگرگونیهاى زیادى در مسائل اسلامى مى شود مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم :
بسیارى از مفسران اهل سنت این حدیث را ذیل آیه فوق نقل كرده اند كه حمید بن زیاد مى گوید: نزد محمد بن كعب قرظى رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسولخدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چه مى گوئى ؟ گفت : جمیع اصحاب رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فى الجنة محسنهم و مسیئهم !: (همه یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در بهشتند، اعم از نیكوكار و بدكار و گنهكار! گفتم این سخن را از كجا میگوئى )؟ گفت : این آیه را بخوان و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار … تا آنجا كه مى فرماید: رضى الله عنهم و رضوا عنه سپس گفت : اما درباره تابعین شرطى قائل شده و آن این است كه آنها باید تنها در كارهاى نیك از صحابه پیروى كنند (فقط در این صورت اهل نجاتند، و اما صحابه چنین قید و شرطى را ندارند).
ولى این ادعا به دلائل زیادى مردود و غیر قابل قبول است ، زیرا:
اولا – حكم مزبور در آیه فوق شامل تابعین هم مى شود، و منظور از تابعان همانگونه كه اشاره كردیم تمام كسانى هستند كه از روش مهاجران و انصار نخستین ، و برنامه هاى آنها پیروى مى كنند، بنابراین باید تمام امت بدون استثناء اهل نجات باشند!
و اما اینكه در حدیث محمد بن كعب از این موضوع جواب داده شده كه خداوند در تابعین قید احسان را ذكر كرده ، یعنى از برنامه نیك و روش صحیح صحابه پیروى كند، نه از گناهانشان ، این سخن از عجیبترین بحثها است .
چرا كه مفهومش اضافه (فرع ) بر (اصل ) است ، جائى كه شرط نجات تابعان و پیروان صحابه این باشد كه در اعمال صالح از آنها پیروى كنند به طریق
اولى باید این شرط در خود صحابه بوده باشد.
و به تعبیر دیگر خداوند در آیه فوق مى گوید: رضایت و خشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستین كه داراى برنامه صحیح بودند و همه پیروان آنها است ، نه اینكه مى خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضایت خود قرار دهد، اما تابعان را با قید و شرط خاصى بپذیرد.
ثانیا – این موضوع با دلیل عقل به هیچوجه سازگار نیست ، زیرا عقل هیچگونه امتیازى براى یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بر دیگران قائل نمى باشد، چه تفاوتى میان ابو جهل ها و كسانى است كه نخست ایمان آوردند، سپس از آئین او منحرف شدند.
و چرا كسانى كه سالها و قرنها بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) قدم به این جهان گذاردند و فداكاریها و جانبازیهاى آنها در راه اسلام كمتر از یاران نخستین پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نبود، بلكه این امتیاز را داشتند كه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را نادیده ، شناختند، و به او ایمان آوردند، مشمول این رحمت و رضایت الهى نباشند.
قرآنى كه مى گوید: گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزكارترین شما است ، چگونه این تبعیض غیر منطقى را مى پسندد؟ قرآنى كه در آیات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مى كند و آنها را مستوجب عذاب الهى مى شمرد، چگونه (این مصونیت غیر منطقى صحابه ) را در برابر كیفر الهى مى پسندد؟ آیا اینگونه لعنها و تهدیدهاى قرآن قابل استثناء است ، و گروه خاصى از آن خارجند؟ چرا و براى چه ؟!.
از همه گذشته آیا چنین حكمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنایت محسوب نمى شود؟
ثالثا – این حكم با متون تاریخ اسلامى به هیچوجه سازگار نیست ، زیرا بسیار كسان بودند كه روزى در ردیف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود
منحرف شدند و مورد خشم و غضب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) كه تواءم با خشم و غضب خدا است قرار گرفتند، آیا در آیات قبل داستان ثعلبه بن حاطب انصارى را نخواندیم كه چگونه منحرف گردید و مغضوب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شد.
روشن تر بگوئیم : اگر منظور آنها این است كه صحابه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) عموما مرتكب هیچگونه گناهى نشدند و معصوم و پاك از هر معصیتى بودند، این از قبیل انكار بدیهیات است .
و اگر منظور آنست كه آنها گناه كردند و اعمال خلافى انجام دادند باز هم خدا از آنها راضى است ، مفهومش این است كه خدا رضایت به گناه داده است !
چه كسى مى تواند (طلحه ) و (زبیر) كه در آغاز از یاران خاص پیامبر بودند و همچنین (عایشه ) همسر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى كه خونشان در میدان جنگ جمل ریخته شد تبرئه كند؟ آیا خدا به این خونریزیها راضى بود؟
آیا مخالفت با على (علیهالسلام ) خلیفه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) كه اگر فرضا خلافت منصوص او را نپذیریم حد اقل با اجماع امت برگزیده شده بود، و شمشیر كشیدن به روى او و یاران وفادارش چیزى است كه خدا از آن خشنود و راضى باشد؟
حقیقت این است كه طرفداران فرضیه (تنزیه صحابه ) با اصرار و پافشارى روى این مطلب ، چهره پاك اسلام را كه همه جا میزان شخصیت اشخاص را ایمان و عمل صالح قرار مى دهد زشت و بلامنظر ساخته اند.
آخرین سخن اینكه رضایت و خشنودى خدا كه در آیه فوق است روى یك عنوان كلى قرار گرفته و آن (هجرت ) و (نصرت ) و (ایمان ) و (عمل صالح ) است ، تمام صحابه و تابعان مادام كه تحت این عناوین قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند، و آن روز كه از تحت این عناوین خارج شدند از تحت رضایت خدا نیز خارج گشتند.
از آنچه گفتیم بخوبى روشن مى شود كه گفتار مفسر دانشمند اما متعصب یعنى نویسنده المنار كه در اینجا شیعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاكى و درستى همه صحابه ، مورد سرزنش و حمله قرار مى دهد كمترین ارزشى ندارد، شیعه گناهى نكرده ، جز اینكه حكم عقل و شهادت تاریخ و گواهى قرآن را در اینجا پذیرفته ، و به امتیازات واهى و نادرست متعصبان گوش فرا نداده است