سخنان امیرالمومنین درباره پیمان شکنی طلحه و زبیر
شیخ مفید اعلی الله مقامه در الارشاد حول پیمان شکنی طلحة و زبیر به اختیار میل و اشتیاق اولیه آن دو برای بیعت با امام علی علیه السلام اشاره کرده و می فرماید: آنگاه كه طلحة و زبير بيعت او را شكستند و بسوى مكه رهسپار شدند تا عايشه را بر آن حضرت بشورانند و به مخالفت با آن حضرت او را همراه خود سازند و اين سخن را دانشمندان از آن حضرت نقل كردهاند كه پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود:
پس همانا خداوند محمد صلی الله علیه و اله را بسوى همه مردم بر انگيخت و او را براى همه جهانيان رحمت قرار داد. پس آن حضرت بدان چه مأمور شده بود بيان فرمود، و پيام پروردگارش را (به مردم) رسانيد، و خداوند بوسيله او (آن اوضاع) از هم گسيخته را منظم ساخت، و (آن مردم) پراكنده را گرد آورد، و بوسيله او راهها را امنيت بخشيد، و خونها را نگهدارى كرد، و بسبب او ميان كينهتوزان و دشمنان و آتشهاى افروخته از حقد و كينه، و عداوتهاى پا بر جاى در دلها طرح دوستى و الفت افكند، سپس جانش را گرفت در حالى كه (كردارش) پسنديده (او) بود و درباره سرانجام آنچه رساندن (احكام) به آن مي انجاميد كوتاهى نفرموده بود، و آنچه كوتاهى در رساندن آن به خاطر ميانه روى بود پيرامون آن نگشت و آن را نرساند، و پس از آن حضرت شد آنچه شد از ستيزه و كشمكش درباره زمامدارى و فرمانروائى!
و ابوبكر زمام دار شد، و پس از او عمر، و سپس عثمان و چون سرانجام كار عثمان بدان جا كه مي دانيد انجاميد نزد من آمديد و گفتيد: با ما بيعت كن! من گفتم: نمي كنم، گفتيد: چرا (بايد بكنى) من گفتم: نه، و دستم را بستم، شما آن را بازكرديد، من باز كشيدم شما بسوى خود كشيديد، و چنان بر سر من (براى بيعت كردن) ريختيد مانند شتران بسيار تشنه كه بگودالهاى آب رسند بدانسان كه من گمان كردم كشنده من هستيد و همانا بعضى از شما در پيش من كشنده برخ ديگر است، پس من دست خود باز كردم و شما از روى اختيار (و با كمال آزادى) با من بيعت كرديد، و در پيشاپيش شما طلحة و زبير آزادانه بدون هيچ ناچارى با من بيعت كردند، سپس چيزى درنگ نكردند كه از من اجازه (رفتن بمكه و بجا آوردن) عمره خواستند.
و خدا ميداند كه اينان (قصد عمره نداشته و) اراده پيمانشكنى داشتند. پس دوباره پيمان خود را در اطاعت نمودن و فرمان بردارى از خود تازه كردم و (از ايشان پيمان گرفتم كه فتنه راست نكنند و) براى امت موجبات نابودى و بلا باديد نيارند، و آن دو با من (چنين) پيمانى بستند، و سپس با من وفا نكردند و بيعت مرا شكسته پيمان خود را بهم زدند، شگفت است از ايشان كه در برابر ابوبكر و عمر رام شدند (و فرمان بردار گشتند) ولى با من به مخالفت برخاستند در صورتى كه من كمتر از آن دو مرد نيستم و اگر بخواهم بگويم ميگويم، بار خدايا تو در آنچه اينان در حق من انجام دادند و كار مرا كوچك پنداشتند حكم فرما، و مرا بر ايشان پيروز گردان.(1)
نکته ی قابل توجه این که حضرت هنگامیکه قصد بیان پیمان شکنی طلحه و زبیر را داشتند ابتدا به بیان مختصری از ماجرای سقیفه به عنوان مقدمه ای برای طغیان و پیمان شکنی آنها میکند. از همینجا پیداست گرچه زبیر تنها شمشیر کشنده در مقابل خلفا بود لکن حب مال و جاه و فرزند و عدم رعایت تولی و تبری او را به ورطه هلاکت انداخت!
لذا امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای که در منزل ذی قار در راه بصره قرائت فرمودند طلحه و زبیر را ذم کرده و فرمودند: «…و اين طلحه و زبير نه از خاندان نبوّت و پيغمبرى هستند و نه از فرزندان رسول خدا، و چون ديدند پس از سالها خداوند حقّ ما (خلافت و زمامدارى) را به ما بازگرداند يك سال تمام بلكه يكماه تمام درنگ نكردند تا اينكه مانند روش گذشتگان خود از جاى جستند كه حقّ مرا ببرند، و گروه مسلمانان را از دور من پراكنده و پخش كنند» [اين گفتار را فرمود] سپس بر آن دو نفرين كرد!
حضرت در ادامه فرمود: «…آنگاه كه طلحة و زبير پيمانشكنى نمودند و از پيروى من سرباز زده و براى فتنه كردن به عايشه رو آوردند، و عايشه را از خانه و ديارش بيرون آورده ببصرهاش كشاندند، اوباش و اراذل بصره را به گمراهى انداختند، با اينكه بمن خبر رسيد كه مردمان با فضيلت و نيكان ايشان در مراتب دين كنارهگيرى كردند (و تن بفرمان آنها نداده) و آنچه طلحة و زبير انجام دادند خوش نداشته و ناراحت بودند (اين سخنان را گفت) و خاموش شد، پس اهل كوفه (به سخن آمده) عرض كردند: ما ياران توئيم و بر دشمنان ياريت بنمائيم و اگر ما را بچند برابر اينان (يعنى لشكر طلحة و زبير) بخوانى (با جان و دل مىپذيريم) و انجام آن را بحساب خير و نيكى درمي اوريم و اميد (سعادت) در آن داريم، پس امير المؤمنين عليه السّلام در حق آنان دعاى خير فرموده از ايشان سپاسگزارى كرد سپس فرمود: اى گروه مسلمانان شما بخوبى ميدانيد كه طلحة و زبير از روى رضا و رغبت (و با كمال ميل) با من بيعت كردند، و هيچ اكراه و اجبارى در ميان نبود…» (2)
همچنین حضرت فرمودند: مردم! آنان (طلحه و زبیر) حقی را که خود از بین برده اند از من مطالبه می کنند. و خونی را که خود ریخته اند از من می خواهند. آری به خدا قسم ایشان بودند که دست به خون عثمان آلودند. و من در قتل وی کوچکترین شرکتی نیز نداشتم. آنان همان کسانی هستند که پیامبر خدا "فئة باغیة" و قوم طغیانگری و ستمگرشان نامیده و آنان را مردم سرکش و متمرد معرفی نموده است.
آری کدام ظلم بالاتر از این که عثمان را کشتند، ولی خون او را از بی گناهان و ازکسانی که در قتل وی شرکت نداشتند می طلبند؟! کدام تمرد بالاتر از این که آنان به عدالت و لیاقت من اعتراف نموده و با من بیعت کردند و دفعاتی پیمان بستند ولی پیمانشان را شکستند و بیعتشان را برهم زدند. به خدا سوگند، طلحه و زبیر و عایشه خودشان بهتر می دانند، که حق با من است. و آنان راه کج و باطل می روند.(3)
سپس حضرت از منزی ذی قار راهی بصره شد و یاران خود را فراخواند و عازم نبرد جمل شد.
اسناد:
(1) الارشاد ج1ص245
(2) الارشاد ج1ص249
(3) طبری ج5ص186و 199، استیعاب: ترجمه طلحه، عقدالفرید: تاریخ جنگ جمل، اغانی ج11ص119
بدون دیدگاه