قرآن در نگاه امام حسین علیه السلام
- بهدست: Admin
- دستهبندی: مكتب اهل البيت (ع)
- برچسبها: آموزش قرآن, امام حسین, امام حسین علیه السلام در قرآن, تبیین, ثارالله و ابن ثاره, عشق, فروتنی, فضیلت تلاوت, قرآن در نگاه, قیام, گذشت, مظلوم
قرآن در نگاه امام حسین علیه السلام
پرسش: قرآن نزد امام حسین علیهالسلام چه جایگاهی دارد؟
پاسخ: پیوند امام حسین علیهالسلام و قرآن، بسیار مستحکم و عمیق است. آن حضرت، سخت شیفتهی قرآن بود، به گونهای که مونس و همدم شب و روزشان قرآن بود. این جایگاه ویژه را از میان فرمودههای آن بزرگوار، دربارهی قرآن و واکنش های ایشان در برابر آن کتاب عظیم، میتوان دریافت.
معارف عمیق قرآن
در روایتی امام حسین علیه السلام مراتب و معارف قرآن کریم را این گونه بیان می فرماید:
کتاب الله عزوجل علی أربعة أشیاء: علی العبارة والاشارة واللطایف والحقایق. فالعبارة للعوم والاشارة للخواص واللطائف للأولیاء والحقایق للأنبیاء.(1)
کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارات و رمزها (اشارهها) و لطایف و حقایق. عبارات آن برای تودهی مردم است. اشاره و رموزات، از آن خواص و بندگان ویژه است. لطایف آن برای اولیا است و حقایق آن نیز برای پیامبران و انبیاء است.
در این حدیث، امام حسین علیه السلام ضمن بیان این که قرآن، دارای معارف عمیقی است، بهرهمندی از آن را برای همگان میسر میداند. مقصود از «عبارات»، شناخت مفاهیم در حد ترجمه و دانستن معانی لغات است که تودههای مردم در آن سهم دارند. مقصود از «اشارات قرآن» فهم قرآن است، در حد تفسیر آن است که در حوزهی صلاحیت متخصصان قرآن و مجتهدان تفسیر است که به ابزار تفسیر مجهزند. منظور از «لطایف قرآن»، نکات و برداشتهایی است که از حد فهم بیشتر علمای تفسیر، فراتر بوده، شرط ولایت الهی را طلب میکند، آنان که دل به خدا سپردهاند و خدا سرپرستی آنان را بر عهده گرفته است و از یاران و حواریون خاص پیشوایان معصومند، به حوزهی لطایف قرآن راه یافته، از آن بهرهمند میشوند. مقصود از «حقایق قرآن»، ذات قدسی و مکنون ملکوتی قرآن است که اتصال و تماس با آن، معصوم را میسزد و دست دیگران، از آن حوزه، کوتاه است: «لایمسه الا المطهرون».(2)
اهمیت آموزش قرآن
شدت علاقهی امام حسین علیه السلام به قرآن کریم را تا اندازهای میتوان از حرمت نهادن و تکریم آموزگاران قرآن شناخت، به گونهای که گاهی مورد انتقاد اطرافیان قرار میگرفت. یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام نزد معلمی به نام عبدالرحمان در مدینه آموزش میدید. روزی معلم، سوره حمد را به او آموخت. هنگامی که فرزند، سوره را برای پدر قرائت کرد، امام علیه السلام معلم را فراخواند و هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد. وقتی به امام – به سبب پاداش زیاد – اعتراض شد، فرمود: «هدیهی من کجا با تعلیم حمد برابر است».(3)
فضیلت تلاوت قرآن
بشر بن غالب اسدی نقل میکند: که روزی خدمت امام حسین علیه السلام رسیدم و آن حضرت دربارهی ارزش و ثواب خواندن قرآن فرمود: «کسی که یک آیه از قرآن را ایستاده بخواند، برای هر حرفی صد پاداش نیکو برای او نوشته میشود. اگر در غیر نماز بخواند، خداوند به هر حرفی، ده پاداش نیکو به او عطا میکند. پس اگر قرآن را بشنود، به هر حرفی یک پاداش نیکو به او عطا میکند و اگر کسی تمام قرآن را در شب بخواند، فرشتگان بر او تا صبح درود میفرستند و اگر در روز ختم کند، فرشتههای نگهبان تا شب بر او درود میفرستند و دعای او برآورده است و به اندازهی آن چه میان آسمان و زمین است، به او پاداش داده میشود».
پرسیدم: این ثواب خوانندهی قرآن است؛ اما کسی که نمیتواند قرآن بخواند چه؟ فرمود: «ای برادر بنی اسد! در شگفت مباش؛ زیرا خداوند، بخشنده، ستایش کننده و بزرگوار است. اگر آن چه را از قرآن میداند، بخواند، خدا این اجر را به او میدهد».(4)
افتخار به قرآن
حضرت امام زين العابدين علیه السلام می فرماید: «شب عاشورا شنیدم پدرم به یارانش میفرمود: أثنی علی الله أحسن الثناء و أحمده علی السراء والضراء اللهم انی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن…(5)؛ خداوند را با بهترین ثناها، ثنا گویم و او را بر فراخی و تنگی ستایش میکنم. خدایا! تو را به سبب این که ما را با انتخاب پیامبر، از میان ما گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی، ستایش می کنم.
در این خطبه، حضرت با افتخار به پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن، به همگان میفهماند که هر کس قرآن را داشته باشد، شدیدترین و سختترین مشکلات، پیش چشم او آسان خواهد شد.
عشق به قرآن
امام حسین علیه السلام از دوران کودکی، به این کتاب آسمانی علاقهی فراوانی داشت و در همهی مراحل زندگی، همواره از قرآن سخن میگفت و لحظهای از آن جدا نبود.
محدثان و مورخان نوشتهاند: در عصر تاسوعا، عمر بن سعد با دریافت پیام از عبیدالله بن زیاد، تصمیم گرفت به محل استقرار امام علیه السلام حمله کند. هنگامی که حضرت از تصمیم او آگاه شد، به برادر خود، حضرت ابوالفضل علیهالسلام فرمود: «اگر میتوانی او را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیاندازد، تا ما این شب را به نماز، دعا و استغفار بگذرانیم. خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن و دعای فراوان و استغفار را دوست دارم».(6)
پرسش: چرا از امام حسین علیهالسلام روایات اندکی دربارهی تفسیر قرآن نقل شده است؟
پاسخ: با مروری به مجموعههای روایی، دانسته میشود که از برخی پیشوایان معصوم علیهالسلام احادیث اندکی به یادگار مانده است. این موضوع، معلول حوادثی است که در زمان آنان رخ داده است که بررسی تفصیلی آن، جایگاه خود را میطلبد؛ اما به اختصار نکاتی را بیان میکنیم:
حوادثی که پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیش آمد، باعث اختلاف مردم دربارهی اهل بیت علیه السلام شد. عدهای واله و شیدای آنان شده، تنها به آنان اعتماد میکردند، عدهای از مقام علمی آنان روی گرداندند و دستهای هم کمال عداوت و بغض را دربارهی آنان نشان میدادند، در صورتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جملات متعددی تذکر داده بود که اهل بیت علیهم السلام اعلم مردم دربارهی قرآنند و آنان در تفسیر و فهم قرآن خطا نمیکنند.
علامه طباطبایی رحمه الله، یکی از بزرگترین صدمات تفسیر قرآن را، دور کردن مردم از اهل بیت علیهم السلام دانسته، میفرماید: این بزرگترین رخنهای بود که در علم قرآن و راه تفکری که به آن دعوت مینمود، وارد شد. یکی از گواهان این مطلب، کمی احادیثی است که از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است. شما وقتی به آن مقام و احترامی که اهل حدیث، در زمان خلفا داشتند و آن حرص و ولع شدیدی که مردم به گرفتن حدیث داشتند، بنگرید، آن گاه همهی احادیثی را که از امام علی، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام خصوصا دربارهی تفسیر قرآن نقل کردهاند، به دقت بررسی کرده، بشمرید، چیز عجیبی ملاحظه خواهید کرد…
احادیثی که از امام حسن علیهالسلام نقل کردهاند، شاید به ده نرسد. از امام حسین علیه السلام هم اساسا چیز قابلی ذکر نکردهاند… آیا علت این جریان، اعراض مردم از اهل بیت علیهم السلام و ترک ایشان بود یا آن که احادیثی از آنان گرفتند، ولی در دولت امویین، که از اهل بیت علیهم السلام روگرداندند، مخفی شد و از بین رفت؟ نمیدانم.(7)
پرسش: آیا از امام حسین علیه السلام دربارهی تفسیر آیات قرآن، احادیثی وجود دارد؟
پاسخ: از امام حسین علیهالسلام احادیثی (هر چند اندک، حدود سی روایت) دربارهی تفسیر آیات، به دست ما رسیده است که میتواند چراغی برای عاشقان ولایت باشد.(8) در این جا تنها برخی از آیاتی را که دیگران دربارهی آن ها پرسیدهاند و حضرت به آنان پاسخ داده است، میآوریم:
- 1. شیخ صدوق مینویسد: هنگامی که امام حسین علیه السلام و یاران او، در مسیر حرکت به سوی کربلا، به منزل ثعلبیه رسیدند، مردی به نام بشر بن غالب به محضرش آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! مرا از قول خداوند خبر ده که میفرماید: «یوم ندعوا کل أناس بامامهم».(9)
امام فرمود: یعنی آن پیشوا و امامی که مردم را به راه راست هدایت میکند و مردم هم او را اجابت کنند و امامی که مردم را به گمراهی دعوت کند و مردم نیز به دعوتش پاسخ مثبت دهند. دستهی نخست در بهشت و دستهی دوم در آتش جهنم خواهند بود و این است که خدای متعال میفرماید: «فریق فی الجنة و فریق فی السعیر».(10)
- 2. نضر بن مالک میگوید: به امام حسین علیه السلام عرض کردم: ای اباعبدالله! در توضیح این سخن خدا: «هذان خصمان اختصموا فی ربهم».(11) سخن بگویید.
حضرت فرمود: ما و بنی امیه دربارهی (ایمان و کفر به) خدا با هم در ستیزیم. ما باور داریم که خدا راست میگوید. آنان میگویند: خدا دروغ میگوید. پس ما و آنان، در روز قیامت هم دشمن خواهیم بود.(12)
- 3. امام باقر علیه السلام فرمود: حارث بن عبدالله به امام حسین علیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! جانم به فدایت! مرا از تفسیر این کلام خدا: «والشمس وضحاها × والقمر اذا تلاها × والنهار اذا جلاها»(13) آگاه کن.
حضرت فرمود: ای حارث! منظور از آفتاب، محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خدا است. منظور از ماه، امیرمؤمنان علی ابن ابیطالب است که از پی محمد میآید و مراد از روز، قائم آل محمد علیه السلام است که گسترهی زمین را پر از روشنایی عدل و داد میسازد.(14)
- 4. مردی از اهل بصره گوید: امام حسین علیه السلام و عبدالله بن عمر را در حال طواف خانهی خدا دیدم. از ابن عمر پرسیدم: «و أما بنعمة ربک فحدث»،(15) منظور کدام نعمت است؟ گفت: خدا به پیامبر دستور داده است که از هر چه نعمت به او داده، سخن گوید. آن گاه به امام حسین علیهالسلام عرض کردم: شما چه میفرمایید؟ فرمود: خدای سبحان به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان داده است که از نعمت دینش سخن گوید.(16)
- 5. امام سجاد علیه السلام فرمود: اهل بصره به امام حسین علیهالسلام نامه نوشتند و در آن، از معنای «صمد» پرسیدند.
حضرت در پاسخ نوشت: به نام خداوند بخشندهی مهربان. اما بعد: در قرآن، گفت و گو و مجادله نکنید و بدون آگاهی، دربارهی آن سخن مگویید. از جدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: هر کس بدون علم، دربارهی قرآن سخن گوید، جایگاهش را در آتش آماده کند. بدانید که خدای سبحان، خود تفسیر صمد را فرموده است: نه زاییده است و نه زاده شده و نه هیچ کس همتای او است. نه زاینده است و نه چیزی از او بیرون میآید؛ نه چیز متراکم و انبوه مرئی و مادی، همچون نوزاد و اشیای متراکم و انبوه دیگر، که از پدیدهها خارج میشود و نه چیز مجرد، همچون جان. نیز حالات گوناگون از قبیل چرت، خواب، تردید، نگرانی، اندوه، شادی، خنده، گریه، ترس، امید، آرزو، آزردگی، گرسنگی، سیری از او منشعب نگردند.
او والاتر از آن است که چیزی از او بیرون شود و منفصل گردد، چه مادی، چه مجرد، و نه زاییده شده، از چیزی منفصل. و زاده نشده است آن گونه که اشیای متراکم و انبوه از عناصر اولیهی خود زاده و بیرون میآیند؛ از قبیل جماد، جاندار از جاندار، گیاه از زمین، آب از چشمهها، میوهها از درختان و یا اشیای نامرئی که از پایگاههای اولیهی خود بیرون زنند؛ مانند دیدن از چشم و شنیدن از گوش و بوییدن از بینی و چشیدن از کام و سخن گفتن از زبان و شناخت و تمیز از عقل و آتش از سنگ؛ بلکه او است خدای صمد؛ نه از چیزی جدا شده و نه در چیزی جای گرفته و نه بر چیزی قرار گرفته است. او به وجود آورندهی همه چیز است و همه را با قدرت مطلقهی خود پدید آورده است. با مشیت او، هر آن چه به منظور فنا آفریده است، نابود میشود و با علم او، هر آن چه برای بقا خلق کرده است، باقی میماند. این است خدایی که نه زاییده است و نه زاده شده است. دانای پنهان و آشکار بلندمرتبه و والامنزلت است و او هیچ همتایی ندارد.(17)
پرسش: میدانیم که امام حسین علیه السلام پرورش یافتهی قرآن و از خاندان وحی است. آیا ممکن است چند نمونه از سیرهی قرآنی ایشان را بیان کنید؟
پاسخ: امام حسین علیهالسلام الگوی مجسم احکام قرآن و نمونهی بارز تجلی اخلاق قرآن و اسلام است. آن حضرت، با رفتارهایی که از خود بروز داد، تصویر زیبایی از اخلاق اسلامی و قرآنی را ترسیم فرمود. بدیهی است کسی که شریک و سند قرآن است، همهی رفتارهایش هماهنگ با قرآن و الهام گرفته از آن خواهد بود. در میان این رفتارها، نمونههایی یافت میشود که خود حضرت، آن را به قرآن نسبت داده است:
گذشت
الف) از عصام بن مصطلق نقل شده است: وقتی به مدینه وارد شدم، امام حسین علیه السلام را دیدم. از شهرتش در شگفت شدم. حسد مرا واداشت که دشمنی و کینهی خود را آشکار سازم. نزدیک ایشان رفتم و گفتم: تویی پسر ابوتراب؟ (تعبیر به ابوتراب برای امام علی علیه السلام در نظر کوته فکران، نوعی توهین بود).(18) حضرت فرمود: بلی.
هر چه خواستم، به او و پدرش دشنام دادم؛ ولی حضرت به من نگاه مهربانانهای کرد و فرمود: «أعوذ بالله من شیطان رجیم × بسم الله الرحمن الرحیم × خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین × و اما ینزغنک من الشیطان نزع فاستعذ بالله انه سمیع علیم».(19)
سپس فرمود: کار را برای خود آسانگیر و برای من و خود، از خداوند طلب آمرزش کن. اگر از من یاری بخواهی، یاریات میکنم و اگر چیزی طلب کنی، به تو میبخشم و اگر از من راهنمایی بخواهی، راهنماییات خواهم کرد.
من از گفتهها و رفتار خود پشیمان شدم. حضرت فرمود: «لاتثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم و هو أرحم ألراحمین».(20) من از این اخلاق کریمانه، در برابر جسارتها و دشنامها، دوست داشتم به زمین فرو روم. به ناچار از برابر چشم آن حضرت، به میان مردم پناه بردم و الان کسی پیش من از او و پدرش محبوبتر نیست.(21)
ب) روزی غلام امام حسین علیهالسلام، مرتکب لغزشی شد که سزاوار تنبیه بود. امام خواست او را ادب کند. غلام به حضرت گفت: یا مولای! «والکاظمین الغیظ».(22) امام علیه السلام فرمود: به او کاری نداشته باشید. غلام گفت: «والعافین عن الناس».(23) حضرت فرمود: از تقصیرت گذشتم. غلام گفت: یا مولای! «والله یحب المحسنین».(24) حضرت فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم و دو برابر آن چه به تو بخشیده بودم، از آن تو است.(25)
آیهی 134 سوره آل عمران، که غلام پرورش یافته در خانهی وحی، آن را تلاوت کرد، سه دستور به پرهیزگاران، در برابر خطاکاران میدهد:
- 1. خویشتن داری در برابر خشم: «والکاظمین الغیظ».
- 2. گذشت: «والعافین عن الناس».
- 3. محبوبیت در پیشگاه الهی: «والله یحب المحسنین».
امام حسین علیهالسلام با این رفتار خود، مصداق کامل عملکننده به این آیه را به جامعهی بشری معرفی فرمود.
فروتنی
روزی آن بزرگوار، عدهای از مسکینان را دید که عباهای خود را زیرانداز کردهاند و نان خشکی را، که نزدشان است، میخورند. وقتی حضرت را دیدند، ایشان را دعوت کرده، گفتند: یابن رسول الله! بفرمایید. حضرت نشست و با آنان غذا خورد. آن گاه این آیه را تلاوت کرد: «انه لایحب المستکبرین».(26) سپس آنان را دعوت کرده از آنان پذیرایی شایانی فرمود.(27)
پاسخ بهتر به محبت دیگران
انس میگوید: در خدمت امام حسین علیه السلام بودم. کنیزی داخل شد و شاخهی گلی به امام حسین علیه السلام هدیه کرد. امام در برابر آن، وی را آزاد ساخت. هنگامی که از علت این کار پرسیدم، فرمود: خداوند این ادب را به ما آموخته است، آن جا که میفرماید: «و اذا حییتم بتحیة فحیوا بأحسن منها».(28) آن گاه فرمود: تحیت بهتر، همان آزاد کردن او است.(29)
استفاده از وسایل مقدس برای هدف مقدس
در منزل بنی مقاتل، حضرت برای اتمام حجت و دعوت عبیدالله جعفی، به خیمهی او رفت و پس از گفت و گوهایی عبیدالله را به یاری خود فراخواند. عبیدالله گفت: من از مرگ سخت گریزانم؛ ولی اسب معروف خود، «ملحقه» را به شما تقدیم میکنم، اسبی که تا به حال، دشمنی را با آن تعقیب نکردهام، جز این که به او رسیدهام و هیچ دشمنی با دشمن این اسب، مرا تعقیب نکرده است، مگر این که از چنگال او نجات یافتهام.
امام در پاسخ وی فرمود: «و ما کنت متخذ المضلین عضدا».(30) حال که در این راه، از نثار جان امتناع میورزی، ما نیز نه به تو نیاز داریم و نه به اسب تو؛ زیرا من هیچ گاه گمراهکنندگان را دستیار خود قرار نمیدهم.(31)
پرسش: آیا امکان دارد سر از تن جدا شده، قرآن تلاوت کند؟
پاسخ: تلاوت قرآن سر مبارک امام حسین علیهالسلام، با معجزات شگفتانگیزی که از پیشوایان معصوم علیهمالسلام سراغ داریم، چندان استبعادی ندارد؛ همچنان که با قدرت خداوند، اشیا و موجودات بسیاری سخن گفتهاند؛ از جمله:
- 1. سخن گفتن مورچه و هدهد با حضرت سلیمان علیه السلام.(32)
- 2. حضرت موسی علیه السلام از درختی شنید: «یا موسی انی أنا الله رب العالمین».(33)
- 3. در خیبر، زنی یهودی، گوسفندی را مسموم کرد و پیش روی پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشت. حضرت فرمود: «کفوا أیدیکم فان هذه الذراع تخبرنی أنها مسمومة؛ دست بکشید، این پاچه گوسفند به من خبر میدهد که مسموم است».(34)
در حکایت ذیل، پاسخ پرسش مذکور را از نامهی شیخ صدوق به تفصیل میخوانیم. در حالات مرحوم صدوق آمده است که رکنالدولهی دیلمی، حاکم وقت، روزی در ستایش از شیخ، سخنانی بر زبان راند و از او تجلیل شایستهای کرد. یکی از حاضران در مجلس گفت: شیخ عقیده دارد سر مقدس امام حسین علیهالسلام در بالای نیزه، به تلاوت سوره كهف پرداخته است.
پادشاه نامهای به شیخ نوشت. مرحوم صدوق در پاسخ نوشت: «آری، به صورت یک خبر، به ما رسیده است که سر شریف امام حسین علیهالسلام به قرائت آیاتی از سوره کهف پرداخته است؛ اما از سوی امامان معصوم علیهمالسلام چیزی در این باره در اختیار نداریم. در عین حال، آن را انکار نمیکنیم؛ چه این که وقتی سخن گفتن و گواهی دادن پاها و دستهای خطاکاران، علیه آنان در روز قیامت، روا و جایز و امری مسلم دانسته شود،(35) چگونه روا نباشد که سر مبارک فرزند رسول خدا و جانشین او در زمین و پیشوایان و سرور جوانان اهل بهشت، به تلاوت قرآن مجید بپردازد. آری، این بزرگواری شکوهمند، با ارادهی قادر متعال، برای او فراهم آمده است. انکار این امر، در واقع، به انکار قدرت خدا یا انکار فضیلت رسول او بازمیگردد. شگفتا از کسی که چنین امر واضح و روشنی را دربارهی شخصی انکار میکند که فرشتگان در سوگ او گریستند و آسمانها در مصیبتش خون باریدند و جنیان در ماتمش گریبان دریدند».(36)
پرسش: سر مبارک امام حسین علیهالسلام، چه آیاتی را تلاوت فرمود؟
پاسخ: طبق نقلهای مقاتل، سر مبارک حضرت، آیات متعدی را تلاوت کرده است، نقلها به قرار زیر است:
1. زید بن ارقم میگوید: سر مبارک را دیدم که قرآن میخواند: «أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا».(37) موی بر تنم راست شد و گفتم: این ماجرا عجیبتر از جریان اصحاب کهف است.(38)
2. وقتی سر را به درختی آویزان میکنند و نوری از آن ساطع میشود، میخواند: «و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون».(39)
3. سلمة بن کهیل میگوید: از زبان مقدس سر شنیدم که میخواند: «فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم».(40)
4. ابن وکیده صدایی میشنود؛ اما نمیداند که از سر مقدس است یا از دیگری. ناگاه سر، او را خطاب میکند: «یابن وکیده! أما علمت أنا معشر الأئمة أحیاء عند ربهم یرزقون؛ ای ابن وکیده! آیا نمیدانی که ما امامان نزد پروردگار خود زنده هستیم».(41)
5. منهال بن عمرو میگوید: سر را در دمشق دیدم و فردی آیاتی از سوره کهف را میخواند. زبان مقدس به سخن آمد و فرمود: «أعجب من أصحاب الکهف قتلی و حملی؛(42) شگفت انگیزتر از داستان اصحاب کهف، کشتن من و حمل من است».
پرسش: چرا سر مبارک امام حسین علیه السلام از میان آیات قرآن، آیات یاد شده را تلاوت فرمود؟
پاسخ: از میان آیات مذکور، بیشترین نقلها تکیه بر تلاوت آیات سوره کهف دارد. شاید علت انتخاب این آیات، به این منظور بوده است که با تلاوت این آیات، به مردم بفهماند که شما میپندارید داستان اصحاب کهف عجیب است، که از ستمگر زمان خود، برای رهانیدن دین خویشتن دور شدند و به غار پناه بردند. نه، عجیب داستان ما است که با عزمی استوار به مقابله یا ستمگر زمان خودمان برخاستیم و حتی زنان و کودکان خویش را در این مبارزه، همراه خود آوردیم.
شاید بتوان علت دیگری برای انتخاب همهی آیات گفت. آیات یاد شده، دربارهی داستان اصحاب کهف است. از پیامهای مهم این داستان، آن است که ماندن مردم در دنیا، به خواب اصحاب کهف میماند که پس از 309 سال، خداوند آنان را از این خواب دنیوی بیدار کرد و از چگونگی و مدت توقفشان پرسید. آنان پاسخ دادند: «لبثنا یوما أو بعض یوم».(43) امویان هم بدانند که پس از این جنایت هولناک، جز اندکی نخواهند آسود و خداوند شرشان را دفع و به حسابشان رسیدگی خواهد کرد.
امام حسین علیه السلام در قرآن
پرسش: چه آیاتی در قرآن، دربارهی امام حسین علیه السلام تأویل یا تفسیر شده است؟
پاسخ: آیات فراوانی دربارهی امام حسین علیه السلام وجود دارد. برخی رقم آیات را 128 و برخی دیگر تا 250 آیه ذکر کردهاند. برخی از آیات یاد شده، آشکارا دربارهی امام حسین علیه السلام نازل شده است و برخی با تفسیر و تأویل مفسران – البته به کمک روایات – برایشان تطبیق شده است. این آیات را از جهات مختلفی میتوان دستهبندی کرد:
- الف) آیاتی که بر اساس منابع تفسیری و روایی، مربوط به امام حسین علیهالسلام است: سوره اسراء، 33؛ سوره مريم، 1؛ سوره حج، 60؛ سوره احقاف، 15؛ سوره الرحمن، 22؛ سوره نازعات، 6؛ سوره تكوير، 8؛ سوره فجر، 27؛ سوره التين، 1.
- ب) آیاتی که بر امام حسین علیه السلام تطبیق شده است:(44) سوره بقره، 84 و 193؛ سوره نساء، 31 و 77 سوره انعام، 62؛ سوره انفال، 75؛ سوره اسراء، 4 و 6؛ سوره مريم، 7؛ سوره حج، 19 و 40؛ سوره عنكبوت، 15؛ سوره صافات، 88 و 89؛ سوره زخرف، 28؛ سوره دخان، 29؛ سوره نبا، 18؛ سوره عبس، 25؛ سوره انشراح، 1.
- ج) آیاتی که در شأن یا تطبیق بر امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است: سوره آل عمران، 61؛ سوره نساء، 36 و 69؛ سوره انعام، 84؛ سوره نور، 35؛ سوره فرقان، 74؛ سوره احزاب، 40؛ سوره الرحمن، 17؛ سوره واقعه، 89؛ سوره حديد، 12 و 28؛ سوره التغابن، 15؛ سوره فجر، 3؛ سوره بلد، 3 و 9؛ سوره بروج، 3؛ سوره الشمس، 2 و 3؛ سوره فلق.
- د) آیاتی که مربوط به پنج تن آل عبا یا تعدادی از آنان است، که یکی از آنان امام حسین علیه السلام است: سوره بقره، 124، 60، 54، 37، و 238؛ سوره آل عمران، 7 و 110؛ سوره نساء، 43؛ سوره مائده، 54؛ سوره اعراف، 46 و 157؛ سوره يونس، 63 و 64؛ سوره نحل، 43؛ سوره اسراء، 44؛ سوره مومنون، 1 و 111؛ سوره فرقان، 54، 10 و 57؛ سوره فاطر، 32؛ سوره صافات، 165 و 166؛ سوره شورى، 23؛ سوره طور، 21؛ سوره حشر، 9؛ سوره صف، 4؛ سوره الحاقة، 17؛ سوره انسان، 7؛ سوره مرسلات، 41.
- ه) آیاتی که مربوط به دوازده امام یا چهارده معصوم علیهم السلام است: سوره بقره، 136، 35، 31 و 256، 143 137 و 261؛ سوره آل عمران، 185، 95، 36 و 200؛ سوره نساء، 59؛ سوره مائده، 56، سوره توبه، 36؛ سوره هود، 91؛ سوره ابراهيم، 24؛ سوره حجر 47، 46، 45، و 75؛ سوره نحل، 90؛ سوره اسراء، 71؛ سوره طه، 115؛ سوره حج، 77؛ سوره نور، 37، 36، و 55؛ سوره احزاب، 12 و 32؛ سوره صافات، 83؛ سوره شورى، 23؛ سوره واقعه، 10؛ سوره انسان، 5؛ سوره كوثر، 1.
- و) آیاتی که مربوط به حضرت امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیه السلام و دیگرانی چون حمزه، جعفر، عقیل و حضرت خدیجه علیهم السلام است: سوره آل عمران، 33؛ سوره كهف، 2؛ سوره حج، 40؛ سوره فاطر، 21؛ سوره غافر، 7؛ سوره تحريم، 8؛ سوره مطففين، 22.
- ز) آیاتی که در ذیل آن ها روایاتی مربوط به امام حسین علیه السلام آمده است که نه از باب شأن نزول و نه از باب تطبیق است: سوره بقره، 196، 195، 49 و 199؛ سوره آل عمران، 49، 45، 34 و 103؛ سوره نساء، 56؛ سوره مائده، 1 و 35؛ سوره انعام، 62؛ سوره اعراف، 199؛ سوره يوسف، 14، 13 و 67؛ سوره اسراء، 7 و 71؛ سوره مريم، 55؛ سوره نور، 31؛ سوره نمل، 40؛ سوره شعراء، 227؛ سوره قصص، 5 و 21؛ سوره احزاب، 23 و 58؛ سوره زمر، 46 و 61؛ سوره غافر، 71؛ سوره مجادله، 7.(45)
پرسش: چرا در قرآن، اسمی از امام حسین علیه السلام نیامده است؟
پاسخ: اولا، شیوهی پرسش حاکی از این است که گویا تنها راه معرفی اولیای الهی، که امت باید از آن پیروی کنند، یاد کردن نام آنان در کتاب آسمانی است، در حالی که اگر به خود قرآن مراجعه کنیم، خواهیم دید که قرآن برای معرفی شخصیتهای الهی، از سه راه وارد میشود و در هر مورد، بنابر مصالحی، از شیوهی خاصی پیروی میکند:
- 1. معرفی با اسم: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در انجیل، به وسیلهی اسم، به آیندگان معرفی شده است: «و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد».(46) همچنین به صراحت، از حضرت داود علیه السلام در قرآن کریم، به عنوان خلیفه یاد شده است: «یا داود انا جعلناک خلیفة فی الأرض».(47)
- 2. معرفی با عدد: نقبای بنی اسرائیل و گروهی که طبق گزینش حضرت موسی علیه السلام قرار شد به کوه بروند، در قرآن با عدد معرفی شدهاند.(48)
- 3. معرفی با صفت: یکی دیگر از راههای شناسایی شخصیتهای الهی، معرفی با صفت است.(49)
در قرآن کریم، گاهی معرفی با صفت، با ذکر نام نیز همراه است؛ مانند آیهی طالوت. گاهی نیز به ذکر صفات اکتفا شده است؛ مانند: «فسوف یأتی بقوم یحبهم و یحبونه أذلة علی المؤمنین أعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لآئم».(50)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما از دین خود برگردد، بزودی خدا گروهی (دیگر) را میآورد که آنان را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند. (اینان) یا مؤمنان فروتن (و) بر کافران سرافرازند، در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند.
دربارهی امامت خاصه (چه کسی امام باشد) قرآن از راه سوم وارد شده، در برخی از آیات، به طور مستقیم، موضوع امامت را مطرح میکند و به وضوح از آن سخن میگوید: آیاتی همچون: تبلیغ، ولایت، اولیالأمر، صادقین و قربی از این قسمتند. در برخی از آیات نیز غیرمستقیم از این موضوع بحث میکند. آیاتی همچون مباهله و تطهیر در این بخش جای دارند.
از سوی دیگر، امام از نظر شیعه باید دو خصوصیت عصمت(51) و علم لدنی(52) را دارا باشد که به این دو صفت، در قرآن اشاره شده است و به اتفاق شیعه و سنی، پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جز امیرالمؤمنین و فرزندان وی، کسی واجد این صفات نبوده است.(53)
ثانیا، به یقین مهمترین منبع احکام و معارف اسلامی، قرآن است. اگر خدای ناکرده تحریف اندکی در قرآن صورت میگرفت، اعتماد مسلمانان به قرآن به مشکلات مسیحیت و انجیل و تورات دچار شوند.
برای این که اصل اسلام (قرآن) با توجه به خاتمیت این دین، باقی بماند، بهترین راهکار، حفظ قرآن از تحریف و تصرفها است. درست است که قرآن میفرماید: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»؛(54) یعنی بیتردید ما این قرآن را به تدریج نازل کردیم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود. ولی این حفظ، تنها از راه اعمال قدرت و مددهای غیبی و عنایات خداوند در همهی مواقع و مراحل، به طور خارقالعاده نیست، بلکه یکی از علل حفظ و بقای آن، فراهم ساختن اسباب است؛ چون هر چیزی سببی دارد و خداوند، امور را جز با اسبابش اجرا نمیفرماید.
یکی از اسباب محفوظ ماندن قرآن از تصرف، این است که نام هیچ یک از معاصران پیامبر (جز زید و ابولهب) در مقام ستایش یا نکوهش به صراحت برده نشده است، با آن که آیات بسیاری، در ستایش نیکان (علی، عمار، سلمان و…) و نکوهش مشرکان (ابوسفیان، ابوجهل و…) نازل گردیده است.
بدیهی است اگر به صراحت، نام آنان آورده میشد، عدهای درصدد تحریف قرآن و تغییر آیات و حذف اسامی برمیآمدند؛ ولی وقتی در متن قرآن، اسمی از کسی نیامده است، آنان تنها بوسیلهی دانشمندان مزدور، در شأن نزولها و توجیه آیات، خیانت و تصرف میکردند، نه در خود آیات؛ مانند این که سمرة بن جندب به دستور معاویه، بر بالای منبر، آیهای را که در شأن علی نازل شده است، در شأن ابن ملجم معرفی کرد. تجربهی تاریخ هم نشان داده است که چگونه دنیاطلبان گفتههای پیامبر صلی الله علیه و آله را دست کاری کردند؛ همچنان که خلیفهی دوم، هنگام رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وقتی آن حضرت دوات و قلمی خواست، گفتهی پیامبر صلی الله علیه و آله را رد کرد و آن سخن شنیع را بر زبان راند.(55)
چگونه در برابر حضرت، این سخن به زبان رانده شد؟ آیا پس از رحلت نمیتوانستند به قرآن جسارت کنند؟ پس به یقین، اگر حتی درصد آیه، به صراحت نام اهل بیت علیهم السلام میآمد، این عده آن آیات را از قرآن حذف کرده، میگفتند: بقیهی قرآن، ما را کافی است و مردم نادان هم دم برنمیآوردند؛ چنان که به اهل بیت علیهم السلام آن همه آزار رساندند و مردم چیزی نگفتند. وانگهی خلیفهی اول و دوم، که صدها روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله را جمع آوری کرده، همه را سوزاندند، بعید نبود که برای مطامع دنیایی خود، بسیاری از آیات قرآن را نیز بسوزانند؛ ولی همان گونه که میدانید، بسیار فرق است میان زمین زدن و کنار گذاشتن حدیث پیامبر، با آیهی قرآن.(56)
ثالثا، یکی از دلیلهای نیامدن نام امامان علیهم السلام در قرآن، این است که قرآن تنها کلیات مسائل را بیان کرده، تبیین جزئیات آن، به پیامبر صلی الله علیه و آله واگذار شده است.
ابوبصیر میگوید: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: مردم میگویند: چرا از حضرت امام علی علیهالسلام و اهل بیت او نامی در قرآن کریم نیامده است؟ امام علیه السلام فرمود: به کسانی که چنین اعتراضی میکنند، بگویید: همان گونه که از نماز در قرآن یاد شده، ولی سه یا چهار (رکعت) بودن آن مشخص نشده است و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را برای مردم تفسیر کرد و نیز از زکات (در قرآن) یاد شده، ولی مقدار آن مشخص نشده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را برای مردم تفسیر کرد…، همین طور در قرآن آمده است: «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم»(57) (از خدا و رسولش و اولیالامر اطاعت کنید).
این آیه نیز دربارهی علی، حسن و حسین علیهالسلام نازل شده و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر که من مولای اویم، پس علی مولای او است (یعنی همان گونه که تفسیر جزئیات نماز، زکات و حج به پیامبر صلی الله علیه و آله واگذار شده است که دستورهای الهی را به مردم ابلاغ کند، معرفی اولیالأمر نیز به ایشان واگذار شده است و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز آن ها را به مردم معرفی کرد). سپس امام صادق علیهالسلام آیات و روایات دیگری را، که در این باره آمده است، نقل فرمود.(58)
پرسش: الف) در کدام آیه از قرآن مجید، امام حسین علیهالسلام فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معرفی شده است؟ ب) آیا به فرزند دختر نیز پسر گفته میشود؟
پاسخ: الف) در آیهی 61 سوره آل عمران، که به آیهی «مباهله» مشهور است، به این مطلب اشاره شده است: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین».
هرگاه بعد از دانشی که (دربارهی مسیح) به تو رسیده است (باز) کسانی با تو به ستیز برخیزند، به آنان بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت میکنیم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت میکنیم، شما هم از نفوس خود را، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
مفسران و محدثان شیعه تصریح کردهاند که این آیه، مزبور در حق اهل بیت علیهم السلام نازل شده است و منظور از «أبناءنا» منحصرا امام حسن و امام حسین علیه السلام است.(59)
ب) بیشتر اقوام و ملل گذشته و به ویژه عربها در دوران جاهلیت، برای زن، هیچ گونه اهمیتی قائل نبودند. آنان انتساب را تنها از سوی پدر میدانستند و میگفتند: بنونا أبنائنا و بناتنا. بنوهن أبناء الرجال الاباعد؛ یعنی فرزندان ما تنها پسرزادههای ما هستند؛ اما دخترزادههای ما فرزندان مردم بیگانه محسوب میشوند، نه فرزندان ما.
اسلام بر این فکر جاهلی، قلم بطلان کشیده، احکام فرزند را بر فرزندان پسر و دختر، یکسان جاری ساخته است. به همین دلیل، امامان علیهمالسلام که همه از سوی دختر، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میرسند، فرزندان حقیقی آن بزرگوار خوانده میشوند. نکتهی یاد شده، از چند راه اثبات میشود.
1. در سوره انعام، آیههای 84 و 85 آمده است: «… و من ذریته داود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی و هرون و کذلک نجزی المحسنین – و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کل من الصالحین».
و از نسل او حضرت داود و حضرت سلیمان و حضرت ایوب و حضرت یوسف و حضرت موسی و حضرت هارون را (هدایت کردیم) و این گونه، نیکوکاران را پاداش میدهیم و حضرت زکریا و حضرت یحیی و حضرت عیسی و حضرت الیاس را، که همه از شایستگان بودند.
در این آیه، حضرت عیسی علیهالسلام از فرزندان حضرت ابراهیم علیهالسلام شمرده شده است، با این که میدانیم نسبت حضرت عیسی تنها از سوی مادر به ایشان میرسد. این دلیل، بر آن است که سلسلهی نسب، از سوی پدر و مادر، یکسان پیش میرود و نوههای هر دو، فرزندان انسانند.
با توجه به این آیه، فخر رازی در ذیل آیهی مباهله میگوید: این آیه، دلالت دارد بر این که امام حسن و امام حسین علیهالسلام از ذریهی پیامبرند؛ زیرا خداوند، عیسی را از ذریهی ابراهیم شمرده است، با این که تنها از مادر به او مربوط میشود.(60)
2. در آیات مربوط به زنانی که ازدواج با آنان حرام است، میخوانیم: «و حلائل أبنائکم الذین من أصلابکم».(61) و زنان پسرانتان که از پشت خودتانند. در میان فقهای اسلام، این مطلب مسلم است که همسران پسرها و نوهها، چه دختری و چه پسری، بر شخص حرامند و مشمول آیهی یاد شده میشوند.
3. در روایاتی که از شیعه و سنی دربارهی امام حسن و امام حسین علیهالسلام رسیده است، اطلاق کلمهی «ابن رسول الله» بسیار، دیده میشود.(62)
پرسش: آیا «اولی الأمر» در آیهی شریفهی 59 سوره نساء، شامل امام حسین علیهالسلام می شود؟
پاسخ: مقصود از «اولی الأمر» در این آیهی شریفه، امامان معصوم علیهمالسلام هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شؤون زندگی، از سوی خدای سبحان و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آنان سپرده شده است؛ زیرا اولا، نام «اولیالأمر» در کنار نام خدا و رسول آمده است و آیهی شریفه، اطاعت از «أولیالأمر» را مانند اطاعت از خدا و رسول، بدون قید و شرط، لازم و واجب شمرده است. بنابراین، «اولیالأمر» (همانند پیامبر) باید افرادی معصوم و مصون از خطا و گناه باشند؛ زیرا اگر معصوم نباشند، اطاعت بیقید و شرط از آنان موجب گمراهی خواهد شد.
ثانیا، روایات متعددی در منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت نقل شده است که همگی گواهی میدهند که منظور از «اولیالأمر»، امامان معصومند و حتی در برخی از آنان نام امامان، یک به یک به صراحت ذکر شده است؛ چنان که در حدیثی از جابر بن عبدالله انصاری چنین نقل شده است: وقتی خدای – عزوجل – آیهی شریفهی «یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم…»(63) را بر پیامبر گرامیاش، محمد صلی الله علیه و آله نازل کرد، به آن حضرت گفتم:
یا رسولالله! خدا و رسولش را شناختیم؛ اولی الأمر که خداوند اطاعت آنان را در ادامهی اطاعت تو قرار داده است، کیست؟ فرمود: ای جابر! آنان جانشینان و امامان مسلمانان پس از منند که اولشان علی بن ابیطالب و پس از او حسن و آن گاه حسین و بعد از او علی بن الحسین و سپس محمد بن علی است، که در تورات معروف به باقر است و تو بزودی او را درک خواهی کرد. چون او را دیدار کردی، از سوی من به او سلام برسان. سپس صادق، جعفر بن محمد و بعد از او موسی بن جعفر و آن گاه علی بن موسی و پس از وی محمد بن علی و سپس علی بن محمد و آن گاه حسن بن علی و آخرین امام، هم نام من است، که هم نامش نام من (محمد) و هم کنیهاش کنیهی من (ابوالقاسم) است. او حجت خدا است بر روی زمین و بقیة الله و یادگار الهی است در میان بندگان خدا. او پسر حسن بن علی است. او است آن کسی که خدای متعال نام خودش را بدست او در سراسر جهان، یعنی همهی بلاد مشرق و مغربش میگستراند…(64)
مظلوم
پرسش: آیا آیهی «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»(65) دربارهی مظلومیت امام حسین علیهالسلام نازل شده است؟
پاسخ: «مظلوم»، یکی از لقب های امام حسین علیه السلام است که بیشتر با نام او همراه است. در بسیاری از زیارت نامهها، دعاها و احادیث، بر این لقب امام تأکید شده است؛ چنان که در زیارت اربعین امام حسین علیهالسلام میخوانیم: «السلام علی الحسین المظلوم الشهید…».(66) برخی از مفسران نیز، با توجه به روایات، برخی از آیات را در این زمینه بر امام تطبیق دادهاند؛ مثلا آیههای 227 سوره شعراء و نیز آیهی مطرح شده در پرسش: (و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرستی وی قدرتی دادهایم).
آیهی یاد شده، به احترام خون انسانها و حرمت شدید کشتن آنان اشاره کرده، میفرماید: در صورت روی دادن چنین عملی، حق قصاص برای اولیای مقتول مظلوم، ثابت است. در روایاتی این مفهوم به شهادت حضرت تطبیق داده شده است، فردی از امام صادق علیهالسلام از تفسیر آیه پرسید. حضرت فرمود: هو الحسین بن علی علیه السلام قتل مظلوما و نحن أولیاه والقائم منا اذا قام طلب بثار الحسین…؛ او حسین علیه السلام است که مظلومانه کشته شد و ما اولیای او هستیم و قائم ما هنگام ظهور، به خونخواهی حضرت، قیام خواهد کرد.(67)
ناگفته نماند که مظلومیت با ظلمپذیری فرق دارد. از نظر اسلام، ظلمپذیری با وجود توان دفاع و مقابله، امری ناپسند است؛ همچنان که در آیهی 97 سوره نساء، افرادی را که قادر به مهاجرت بودند، ولی از آن امتناع کردند و سلطهی ظالمانهی قریش را بر خود پذیرفتند، مذمت کرده است. مظلومیت حضرت، که در پاسخ به آن اشاره شد، به معنای ظلمپذیر بودن ایشان نیست؛ زیرا بدیهی است که از امام حسین و یاران ایشان در همهی صحنهها جز شهامت، صلابت و عظمت، چیز دیگری دیده نشد؛ ولی با وجود این شهامت و رشادتها، به علت قدرت طرف مقابل، مظلوم واقع شدند و با اسفناکترین وضع به شهادت رسیده، سرهای مبارکشان از تن جدا شد.
پرسش: نظر علمای شیعه و سنی دربارهی آیهی «تطهیر» چیست؟ آیا این آیه، پنج تن آل عبا از جمله، امام حسین علیهالسلام را شامل میشود؟
پاسخ: آیهی «تطهیر»(68) دربارهی پنج تن آل عبا علیهم السلام نازل شده است. در این باره، حدود هشتاد حدیث – که بیشتر آن ها از طرف اهل تسنن نقل شده است – شأن نزول آیه را پنج تن آل عبا (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام) میداند.
اهل تسنن، این احادیث را از طرق بسیاری (ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، سعد، وائلة بن الأسقع، ابی الحمراء، ابن عباس، ثوبان، غلام آزاد شدهی رسول خدا صلی الله علیه و آله، عبدالله بن جعفر و حسن بن علی) که حدود چهل طریق است، نقل کردهاند.
شیعه نیز احادیثش را از حضرت علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام رضا علیهم السلام و همچنین از ام سلمه، ابوذر، ابولیلی، ابوالأسود دئلی، عمرو بن میمون، اودی و سعد بن ابی وقاص – که حدود چهل طریق است – نقل کردهاند.
بسیاری از این احادیث و روایات، آیه را در پنج تن آل عبا منحصر میکند؛ به ویژه آن چه از ام سلمه – که آیه در خانهی او نازل شد – نقل شده است. از ام سلمه حدیث کساء به مضامین گوناگونی، که همهی آن ها یک مفهوم را میرسانند نقل شده است؛ از جمله نقل شده است:
پیامبر صلی الله علیه و آله در خانهی خود بود که فاطمه علیهاالسلام پارچهی حریری نزد آن حضرت آورد. پیامبر فرمود: همسر و دو فرزندانت، حسن و حسین را صدا کن. آنان آمدند. سپس غذا خوردند. بعد پیامبر صلی الله علیه و آله عبایی بر آنان افکند و فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بیتی و عترتی فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»؛ یعنی خداوندا! اینان خاندان منند، پلیدی را از آنان دور کن و از هر آلودگی پاکشان گردان. در این جا آیهی «انما یریدالله…» نازل شد. من گفتم: آیا من هم با شمایم ای رسول خدا! فرمود: تو بر خیر و نیکی هستی.(69) بنابراین، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله در این آیه شریک نیستند.
از آن جا که آیهی تطهیر، به علت مصالحی – از جملهی، جلوگیری از تحریف قرآن – میان آیاتی آمده است که دربارهی همسران پیامبر هستند، عدهای از اهل سنت کوشیدهاند چنین وانمود کنند که این آیه، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله را نیز شامل میشود. اگر چه – با توجه به کثرت روایات در شأن نزول آیه – نیازی به پاسخ گویی به این ادعا و بررسی آن نیست، ولی برای دفاع از اعتقاد شیعه و به صورت گذرا، نکاتی را یادآور میشویم و تفصیل مطلب را به مطالعه و تحقیق خوانندهی گرامی وامیگذاریم.
این آیه، به دلایلی، شامل همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمیشود: اولا، به دلایل احادیث روایت شده؛ ثانیا، به دلیل بیان خود قرآن. قرآن، خطاب به همسران پیامبر میفرماید: «و قرن فی بیوتکن…»؛(70) یعنی از خانه بیرون نشوید. حال آن که عایشه – یکی از زنان پیامبر – پس از درگذشت ایشان، از خانه خارج شد و در برابر حضرت علی علیه السلام خروج و با این آیه مخالفت کرد و مرتکب گناه شد. بنابراین، دارای عصمت مذکور در آیهی «انما یریدالله…» نیست.
ثالثا، به دلایل الفاظ آیه؛ زیرا که در آیهی یاد شده، ضمایر جمع مذکر آمدهاند و ضمایر قبل و بعد از آن، که مربوط به زنان پیامبر است، همگی به صورت جمع مؤنث آمدهاند.
رابعا، هیچ یک از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله خود را مشمول این آیه ندانستهاند و اگر این آیه، شامل آنان میشد، دست کم بعضی از آنان مانند عایشه و حفصه، آن را مطرح میساختند و از آن، بهرهی تبلیغاتی میبردند؛ چنان که عایشه از لقب «امالمؤمنین» بهرهی تبلیغاتی فراوانی برد. دلایل دیگری نیز در این باره وجود دارد که در کتابهای تفسیری آمده است.(71)
این آیه، اهل بیت، یعنی پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام را از هر گونه خطا، گناه، آلودگی و پلیدی، مصون، معصوم و محفوظ میداند. الف و لام «الرجس» برای جنس است و شامل هر گونه آلودگی و گناه به طور مطلق میشود.(72)
پرسش: از جملهی تفسیرهای آیهی «و فدیناه بذبح عظیم» این است که گفتهاند: منظور از «ذبح عظیم»، حضرت سیدالشهداء علیه السلام است. با توجه به این که ظاهر معنای آیه این است: «امام حسین علیه السلام را فدای اسماعیل کردیم»، این مطلب، از نظر عقلی صحیح به نظر نمیرسد. چگونه آن را توضیح میدهید؟
پاسخ: تنها تعداد انگشت شماری از مفسران، به تفسیر یاد شده اشاره کردهاند.(73)
منشأ این تفسیر، روایتی است که مرحوم صدوق رحمه الله در کتاب خصال نقل میکند که نخست، آن را بیان میکنیم: هنگامی که خداوند، گوسفندی را به جای ضبح حضرت اسماعیل، برای حضرت ابراهیم علیه السلام فرستاد، حضرت درخواست کرد که فرزندش را ذبح کند تا با تحمل غم و اندوه دل پدری که بدست خویشتن، فرزندش را ذبح کرده است، درجاتش بالا رود. خداوند از او پرسید: محبوبترین مخلوقاتم نزد تو کیست؟
پاسخ داد: محبوبتر از حبیبت، محمد صلی الله علیه و آله نیافریدی. فرمود: نزد تو، او محبوبتر است یا خودت؟ گفت: فرزند او. فرمود: این که فرزند او را دشمنش از روی ستم ذبح کردند، تو را بیشتر اندوهگین میسازد یا این که فرزندت را به دست خود ذبح کنی؟ گفت: پروردگارا! ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگین کرد. فرمود: ای ابراهیم! شخصی از امت محمد، فرزندش حسین را بعد از او، از روی ظلم، همچون گوسفند ذبح میکند و با این کار، گرفتار غضب من میشود. دل ابراهیم اندوهگین شد و ناله و گریه سر داد. وحی آمد که ای ابراهیم! نالهات را پذیرفتم و آن را جایگزین ناله و زاری برای فرزندت – اگر او را ذبح میکردی – کردم و برایت درجات اهل ثواب بر مصیبتها را واجب کردم و این همان قول خداوند است که فرمود: «و فدیناه بذبح عظیم».(74)
با توجه به این روایت، سه نکته را بیان میکنیم:
1. روایت یاد شده، ظاهرا از نظر سند مشکلی ندارد؛ زیرا راویان آن عبارتند از: عبدالوحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری العطار (استاد شیخ صدوق)، علی بن محمد بن قتیبة النیشابوری و فضل بن شاذان (از اصحاب ائمه اطهار علیهم السلام) که همهی آنان یا مورد اعتماد و ستایش قرار گرفتهاند و یا از اصحاب و بزرگانند.(75)
به نظر میرسد که روایت یاد شده، این مقام را تنها شایستهی حضرت سیدالشهداء علیهالسلام میداند. توضیح این که در این صورت، عبارت «فدیناه»، به معنای «عوضناه» است؛ یعنی خداوند مصیبت شهادت امام حسین علیه السلام را – که به دست دشمنانش ذبح خواهد شد – به جای مصیبتی که بنا بود حضرت ابراهیم علیه السلام متحمل شود، قرار داد؛ به این معنا که حضرت ابراهیم علیهالسلام برای بالا بردن درجات خویش میتواند بر مصیبت امام حسین علیهالسلام بگرید. بنابراین، از این روایت، هرگز استفاده نمیشود که امام حسین علیه السلام فدایی اسماعیل شد و این برداشت از روایت، نادرست است.(76)
2. بر فرض که بتوان امام حسین علیهالسلام را به جای «ذبح عظیم» گذاشت، با توجه به معنای «فدیناه»، مقصود این خواهد بود: از آن جا که مقام ذبح عظیم – که با گریستن بر آن، درجات انسان بالا میرود – تنها شایستهی امام حسین علیهالسلام بود، ذبح عظیمی را جانشین ذبح حضرت ابراهیم کردیم.
3. بر فرض پذیرفتن دلالت روایت، لسان این گونه روایات، تأویل آیات است، نه تفسیر و تأویل با ظاهر معنای آیات ارتباطی ندارد، بلکه مربوط به بطون قرآن بوده، از عهدهی قضاوت ما خارج است.
بنابراین، امامت، استمرار خط نبوت است. خداوند متعال، که نوع بشر را برای پیمودن راه کمال و سعادت آفریده است، همان گونه که باید برای ارائهی طریق و رسیدن به مطلوب، پیامبرانی را که متکی به نیروی وحی و دارای مقام عصمتند، مبعوث کند، لازم است برای تداوم این راه، پس از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی را برای آنان قرار دهد تا جامعهی انسانی را در ارائهی طریق و هدایت به سوی مقصد کمک کند؛ زیرا:
1. عقل انسانها به تنهایی برای تشخیص همهی عوامل و اسباب پیشرفت و کمال کافی نیست.
2. آیین انبیا ممکن است پس از رحلت آنان دست خوش انواع تحریفات شود. به همین دلیل، پاسدارانی معصوم و الهی لازم است تا از آن پاسداری کنند. امام صادق علیه السلام میفرماید: در میان ما اهل بیت، در هر نسلی، افراد عادلی هستند که تحریف غلوکنندگان را از آن اسلام نفی میکنند و دست بدعتگذاران و دین سازان و اهل باطل را کوتاه میکنند و تأویل و تفسیر نادرست جاهلان را کنار میزنند.(77)
3. تشکیل حکومت الهی، که انسان را به اهداف مورد نظر برساند، تنها به دست پیشوایان معصوم علیهم السلام امکان پذیر است؛ زیرا حکومتهای انسانی بنا به شهادت تاریخ، همیشه در مسیر منافع مادی افراد یا گروههای خاص سیر کردهاند. امام رضا علیه السلام دربارهی فلسفهی امامت میفرماید: امامت، مقام انبیاء وارث اوصیا و جانشینی خدا و پیامبر است… امام، ماه درخشان و چراغ پرفروغ و نور تابان و ستاره هدایت در تاریکی است…(78)
از مطالب یاد شده، دانسته شد که امامت، منصبی الهی است و خداوند با شناخت از عصمت و علم افراد، اشخاصی را برای پیشوایی مردم انتخاب میکند: «الله أعلم حیث یجعل رسالته».(79) روایات ذیل آیهی 28 سوره زخرف (یکی از آیات مربوط به امام حسین علیه السلام) به این نکته اشاره کردهاند.
پرسش: چرا امامت، در نسل امام حسین علیه السلام تداوم یافت، نه امام حسن علیه السلام؟
پاسخ: پاسخ به این پرسش، متوقف بر آگاهی از امامت و فلسفهی آن است. امامت در زبان عرب، به معنای پیشوایی و رهبری است. در کتاب مفردات راغب، «امام» به مطلق پیشوا تفسیر شده است. در تعریف اصطلاحی امامت، اختلاف بسیاری وجود دارد؛ زیرا امامت به عقیدهی شیعه، از اصول دین و ریشههای اعتقادی است، در حالی که به عقیدهی اهل سنت، جزء فروع دین و دستورهای عملی است.
بنابر عقیدهی شیعه، امامت عبارت است از: منصبی الهی و خدادادی که همهی شئون والا و فضایل را دربردارد، مگر نبوت و وحی را که لازمهی آن است.(80) مطابق این تعریف، امام از سوی خداوند و به وسیلهی پیامبر صلی الله علیه و آله تعیین میشود و همان فضایل و امتیازات پیامبر، جز مقام نبوت را دارد: «و جعلها کلمة باقیة فی عقبه لعلهم یرجعون».(81) و خداوند آن را در پی او جاویدان کرد، باشد که آنان (به توحید) بازگردند.
این آیه بیان میکند که خداوند، توحید یا امامت را – که خود مصداقی از همان توحید است – در دودمان حضرت ابراهیم علیه السلام تداوم داد. روایات، با تطبیق این آیه، بر امام حسین علیه السلام و استمرار امامت از نسل ایشان، به پرسش مطرح شده، پاسخ دادند.
در روایتی مفضل بن عمر میگوید: از حضرت امام صادق علیهالسلام دربارهی این آیه پرسیدم. حضرت فرمود: مقصود، امامت است که تا روز قیامت در صلب امام حسین علیه السلام نهاده شد. پرسیدم: چرا امامت امام حسین علیه السلام تداوم یافت، نه امام حسن علیهالسلام؟ حضرت فرمود: حضرت موسی و حضرت هارون، هر دو پیامبر و فرستادهی خدا بودند؛ اما خدا نبوت را در صلب هارون قرار داد، نه موسی. کسی نمیتواند بگوید: چرا خداوند چنین کرد. امامت نیز مانند آن است و کسی را نشاید که بگوید: چرا خداوند امامت را در صلب امام حسین علیهالسلام قرار داد، نه امام حسن علیهالسلام؛ زیرا خداوند در افعالش حکیم است. «لایسأل عما یفعل و هم یسئلون».(82)
بنابراین، چون انتخاب و نصب امام، از سوی خداوند حکیم است، امامت را در نسل امام حسین علیهالسلام تداوم داد.
پرسش: هنگامی که امام حسین علیهالسلام در کربلا به شهادت رسید، آیا همهی دنیا را خون فراگرفت یا این، تعبیری شاعرانه است؟
پاسخ: در روایات متعددی، آیهی 29 سوره دخان، بر گریهی خونبار آسمان و زمین بر حضرت امام حسین علیه السلام تطبیق داده شده است. پس از نقل آیه و بیان کوتاهی از مفهومش، به معنای گریهی آسمان و زمین میپردازیم: «فما بکت علیهم السماء والأرض و ما کانوا منظرین». و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و مهلت نیافتند.
آیه اشاره دارد که پس از غرق شدن فرعونیان، آسمان و زمین بر آنان گریه نکردند؛ زیرا آنان موجودات خبیثی بودند که گویی هیچ ارتباطی با عالم هستی و جهان بشر نداشتند. هنگامی که این بیگانگان از عالم طرد شدند، کسی جای خالی آنان را احساس نکرد، نه در صحنهی زمین، نه بر پهنهی آسمان و نه در اعماق قلوب انسانها، به همین دلیل، هیچ کس قطرهی اشکی بر مرگ آنان فرونریخت.
برخلاف فرعونیان و تبهکاران، در روایات متعددی آمده است که هنگامی که امام حسین علیهالسلام به شهادت رسید، آسمان و زمین بر مصیبت او گریه کردند، آسمان خون بارید و هر سنگی را که از زمین برمیداشتند، زیر آن خون تازه بود.
این روایات، هم در کتابهای شیعه نقل شده است(83) و هم در کتابهای اهل سنت.(84) دربارهی این که مقصود از گریهی آسمان و زمین، در این واقعه چیست، چند معنا گفته شده است: الف) گریهی آسمان و زمین، کنایه از شدت مصیبت در آن روز است. ب) ممکن است کنایه نباشد، بلکه واقعا سختی مصیبت آن روز، در آسمان و زمین اثر فیزیکی گذاشته، آثار تغییر در آن ظاهر شده است؛ چنان که در برخی روایات آمده است: «آسمان بر احدی گریه نکرد، جز بر یحیی بن زکریا و حسین بن علی علیهم السلام و گریهی آن، همان سرخی آسمان بود (که در آن هنگام، شدیدا قرمز شده بود)».(85) شاعری نیز در این باره میفرماید:
این سرخ شفق که بر این چرخ بیوفا است × هر شام عکس خون شهیدان کربلاست
گر چرخ خون ببارد از این غصه، در خور است × ور خاک خون بگرید از این ماجرا روا است
ج) ظاهر روایات این است که این تعبیرها کنایه نیست و تنها آسمان سرخ نشده بود، بلکه واقعا از آسمان خون بارید و زمین پر از خون شد؛ ولی به نظر میرسد که این از حوادث ملکوتی باشد که در آن روز، رخ داد و خون همه جا را فراگرفت؛ اما برای همهی افراد، قابل مشاهده نبود، بلکه افراد خاصی آن را میدیدند.
پرسش: آیات «مرج البحرین یلتقیان – بینهما برزخ لایبغیان -… یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان»(86) را به پیامبر حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام تفسیر میکنند. دربارهی این مطلب و این که منظور از «برزخ» و «بحرین» در این آیات چیست، توضیح بفرمایید.
پاسخ: این آیات، همانند آیات دیگر این سوره، نعمت های الهی را یادآوری میکند و میفرماید: خداوند، دو دریای مختلف را در کنار هم روانه کرد و با این که با یکدیگر تماس و برخورد دارند، ولی هیچ کدام بر دیگری طغیان و غلبه نمیکند؛ چون در میان آن دو، برزخی قرار داده شده که مانع از طغیان و غلبهی یکی بر دیگری میشود. از آن دو دریا، مروارید و مرجان خارج میشود.
برزخ، به واسطه و حایل میان دو چیز میگویند. به فاصله میان مرگ تا قیامت نیز عالم برزخ میگویند؛ چون میان دنیا و آخرت، واسطه و فاصله است. «بحرین»، تثنیهی «بحر»، یعنی دو دریا.
علامه طباطبایی رحمه الله میفرماید: یکی از آن ها دریای شور است که نزدیک به سه چهارم کرهی زمین را فراگرفته است و دیگری دریای شیرین است که در زمین، (شور) و آبهای زیرزمین (شیرین) همواره به هم اتصال دارند؛ ولی شوری آن، شیرینی این را و شیرینی این، شوری آن را از بین نمیبرد؛ چون میان آن دو، برزخی (مانع و واسطه) وجود دارد که نمیگذارد یکی بر دیگری طغیان و غلبه کند.
برزخ و مانع میان آنها، همان مخازن و رگههای زمین است که نمیگذارند این دو دریا بر یکدیگر طغیان و تجاوز کنند. دربارهی این دو دریا و برزخ میان آن دو، اقوال دیگری نیز گفته شده است.(87)
در حدیثی از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیات مذکور میخوانیم: علی و فاطمه علیهمالسلام دو دریای عمیقند که هیچ یک بر دیگری تجاوز نمیکند و از این دو دریا، لؤلو و مرجان، یعنی حسن و حسین خارج شدهاند.(88)
در روایت دیگری نیز آمده است که منظور از دو دریا، علی و فاطمه علیهم السلام و منظور از برزخ و حایل میان آن دو، رسول خدا صلی الله علیه و آله و قصود از لؤلؤ و مرجان، حسن و حسین علیهمالسلام است.(89)
میدانیم که آیات قرآن، ظاهر و باطنی دارند. به همین دلیل، ممکن است یک آیه، دارای چندین معنا باشد و آن چه در این روایات آمده، از بطون قرآن است که از پیشوایان معصوم علیهم السلام رسیده است و با معنای ظاهر آن منافاتی ندارد.
پرسش: سورهی دهر (سوره انسان) دربارهی چه کسانی نازل شده است و به کدام واقعه اشاره دارد؟
پاسخ: به نظر همهی دانشمندان شیعه و بیشتر دانشمندان اهل سنت، این سوره و یا هیجده آیه از آن (آیههای 22-5) دربارهی حضرت علی، حضرت فاطمه امام حسن و امام حسین علیهالسلام و خادم آنان، فضه نازل شده است. مرحوم علامه امینی در الغدیر این شأن نزول را از 34 نفر از علمای معروف اهل سنت نقل کرده است. پس این شأن نزول، در میان اهل سنت مشهور، بلکه متواتر است.
شأن نزول سوره چنین است: ابنعباس میگوید: حسن و حسین علیهم السلام بیمار شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله با جمعی از یاران، به عیادتشان آمد و به علی علیهالسلام فرمود: ای ابوالحسن! خوب بود برای شفای فرزندان خود، نذری میکردی. علی علیهالسلام، فاطمه علیهاالسلام و فضه – که خادم آنان بود – نذر کردند که اگر ایشان شفا یابند، سه روز روزه بگیرند (طبق بعضی از روایات، حسن و حسین علیهم السلام نیز گفتند: ما هم نذر میکنیم روزه بگیریم).
چیزی نگذشت که هر دو شفا یافتند، در حالی که از نظر مواد غذایی، دست خالی بودند. علی علیهالسلام سه من جو قرض کرد و فاطمه علیهم السلام یک سوم آن را آرد کرد و نان پخت. هنگام افطار، سائلی بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما ای خاندان محمد! مستمندی از مستمندان مسلمان هستم، غذایی به من بدهید.
آنان همگی مسکین را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار، وقتی که غذایی را آماده کرده بودند (همان نان جوین) یتیمی بر در خانه آمد. ایشان آن روز نیز ایثار کردند و غذای خود را به او دادند (باز با آب افطار کردند و روز بعد را نیز روزه گرفتند).
در سومین روز، به هنگام غروب آفتاب، اسیری بر در خانه آمد. آن بزرگواران، باز سهم غذای خود را به او دادند. هنگامی که صبح شد، علی علیهالسلام دست حسن و حسین علیهم السلام را گرفته، خدمت پیامبر آمدند. پیامبر دید که آنان از شدت گرسنگی می لرزند.
فرمود: این حالی که در شما میبینم، برای من بسیار گران است؛ سپس برخاست و با آنان حرکت کرد. هنگامی که وارد خانهی فاطمه علیهم السلام شد، دید ایشان در محراب عبادت ایستاده، در حالی که از شدت گرسنگی شکم او به پشت چسبیده و چشمهایش به گودی نشسته است، پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شد. در همین هنگام، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! این سوره را بگیر. خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت میگوید. پس سورهی «هل أتی» را بر او خواند.(90)
در برخی روایات نیز آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست خود را بلند کرد و از خداوند غذا درخواست کرد و خداوند نیز برایشان غذای بهشتی فرستاد.(91)
شأن نزول دیگری نیز برای این سوره نقل شده است که تفاوت اندکی با شأن نزول یاد شده دارد و آن این که مسکین، یتیم و اسیر، در یک شب و در سه نوبت پی در پی به در خانهی علی آمدند و آن حضرت، به هر کدام، یک سوم از غذایش را انفاق کرد.(92)
پرسش: چرا سوره فجر به نام امام حسین علیه السلام مشهور است؟
پاسخ: محتوای این سوره و روایاتی که در این باره نقل شده است، سر شهرت این سوره به نام امام حسین علیه السلام را آشکار میکند: در آغاز این سوره، به سوگندهای متعددی برمیخوریم: سوگند به فجر، شبهای ده گانه، طاق و جفت و… این سوگندها ضمن آن که اهمیت این موارد را میرساند، تهدیدی است برای جبارانی که نامشان در آیات بعدی میآید.
پس از سوگندها، از اقوام طغیانگر، مانند قوم ثمود، قوم عاد و قوم فرعون و عذابی که بر آنان فرود آمده، یاد شده است. این از سنت الهی است که وقتی قومی طغیان و ستم را به اوج میرساند، خداوند زمینهی هلاک و نابودی آنان را فراهم میسازد؛ چنان که موسای نجاتبخش را مأمور رهایی بنی اسرائیل و ویران کردن سلطهی فرعونیان کرد.
در بخشهای دیگر سوره، به آزمایش انسان و سرنوشت او، اشاره شده است و در پایان، سخن از عروجی ملکوتی از شخصیت عظیمالقدری به میان آمده است که به درجهی اطمینان و رضای الهی رسیده است.
با توجه به این محتوا معلوم میشود که برجستهترین مصداق این سوره – اگر نگوییم مصداق کامل – و این شخصیت ملکوتی، امام حسین علیه السلام است؛ زیرا وی همانند موسای کلیم، سلطهی امویان را، که برای نابودی دین خدا کمر همت بسته بودند و با عترت پیامبر دشمنی میکردند، در هم کوبید و با عاشورای خونین خویش، فجری از ایمان، عقیده و آزادی را در سیاهی ستم پدید آورد. بنابراین، اگر حکومت شوم بنی امیه را شام مرگ و تیرگی ظلمت بشمار آوریم، نهضت حسینی و خون شهدای کربلا، فجر بود که تاریکی ظلم را شکافت و روزنهای به روز بیداری و فجر گشود.
دیگر این که حضرت، صاحب «نفس مطمئنه» را برای مردم، با شهامت و از خودگذشتگی خویش معرفی فرمود و همین امر، شاید مهمترین علت شهرت این سوره، به نام امام حسین علیه السلام باشد؛ چنان که در روایتی از امام صادق علیهالسلام میخوانیم:(93)
سورهی فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سورهی حسین بن علی علیهالسلام است و به آن، رغبت نشان دهید. خداوند شما را در رحمت خود قرار دهد! ابواسامه، که در مجلس حاضر بود، عرض کرد: چگونه این سوره، ویژهی امام حسین علیهالسلام است؟ حضرت فرمود: آیا آیهی (یا أیها النفس المطمئنة…) را نشنیدی؟ منظور از این آیه، امام حسین علیهالسلام است. او صاحب نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه است. یاران او نیز دودمان رسالت، در روز رستاخیز از خداوند راضیاند. خداوند نیز از آنان راضی است.(94)
نفس مطمئنه نفسی است که با علاقهمندی و یاد پروردگار، آرامش مییابد و بدان چه او راضی است، رضایت میدهد و در نتیجه، خود را بندهای میبیند که مالک هیچ خیر و شری و نفع و ضرری برای خود نیست و نیز دنیا را یک زندگی مجازی و داشتن و نداشتن را امتحان الهی میداند. بنابراین، اگر در نعمت دنیایی غوطه بزند، به طغیان، فساد و استکبار نمیگراید و اگر گرفتار فقر و تنگدستی گردد، به کفر و ترک شکر رو نمیآورد، بلکه همچنان در عبودیت پابرجا است.
بدیهی است که امام حسین علیهالسلام با همهی وجود، «نفس مطمئنه» را معنا کرد. ناگفته نماند که شاید حکمت توصیه روایات، به خواندن سوره فجر در نمازها این باشد که پیروان حضرت، درخشش در ظلمت شب، شکافتن سینه ستم، آغازگر بودن روز روشن ایمان و امید، مبارزه با طاغوت و اطمینان داشتن به خدا را از ایشان الهام بگیرند.
در پایان، شایسته است علت نامگذاری این سوره را از قلم مفسر قرآن، آیتالله طالقانی بخوانیم: گویا ائمه معصوم علیهماالسلام، از این جهت این سوره را سورهی امام حسین علیهالسلام نامیدهاند که قیام و شهادت آن حضرت، در آن تاریکی طغیان، مانند طلوع نور فجر، از نو، منشأ حیات و حرکت گردید. خون پاک او و یارانش به زمین ریخت و نفوس مطمئنه آن ها با فرمان ارجعی و با خشنودی، به سوی پروردگار شتافت تا همیشه از دلهای پاک بجوشد و آن ها را به هم پیوسته دارد و راه حیات با عزت، باز و پایههای ظلم و طغیان متزلزل گردد و طاغویان را دچار خشم و نفرین کند.(95)
پرسش: معنای «ثارالله» چیست؟ آیا اطلاق این کلمه به امام حسین علیهالسلام، ریشه قرآنی دارد؟
پاسخ: الف) از ریشه «ثار» و «ثوره»، به معنای انتقام و خونخواهی و همچنین به معنای خون آمده است.(96)
برای ثارالله معانی و وجوه مختلفی ذکر شده است که هر یک، تفسیر خاص خود را می طلبد و در مجموع، به این معنا است که خداوند، ولی دم آن حضرت است و خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب میکند؛ زیرا ریختن خون سیدالشهداء علیهالسلام در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهی و روبهرو شدن با خداوند است و به طور کلی، از آن جهت که اهل بیت علیهم السلام «آلالله» هستند، شهادت این امامان، ریخته شدن خون متعلق به خداوند است.(97)
ب) هر چند این واژه در قرآن نیامده است، اما میتوان آن را با آیات قرآنی این گونه توجیه کرد: خداوند میفرماید: (من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا)؛(98) یعنی آن کس که مظلوم کشته شده است، برای ولیاش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم.
در آیهای دیگر میفرماید (الله ولی الذین آمنوا)؛(99) یعنی خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند. میدانیم که اهل بیت علیهما السلام در اوج قلهی ایمان قرار داشته، در رأس ایمان آورندگانند. پس خداوند در واقع، «ولی» آنان است و به همین دلیل که «ولی الله» اند. خلاصه آن که هر کس (صرفنظر از مسلک و مذهبش) که مظلومانه کشته شود، اولیای دم او، حق خونخواهی دارند و از آن جا که اهل بیت علیهماالسلام (به ویژه امام حسین علیه السلام) مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شدهاند، خونخواه آنان خود خدا است؛ همان گونه که ولی آنان خدا است، هر چند در ظاهر، برای فرزندان ایشان حق قصاص محفوظ است.(100)
گفتنی است که واژهی «ثارالله» در چندین زیارت امام حسین علیه السلام، مانند زیارت عاشورا آمده است که خود این زیارت مقدس، بر اساس نقل محدثان و راویان آن، از احادیث قدسی است که در واقع، سخن خداوند با الفاظ معصوم علیهالسلام است.(101)
پرسش: آیا لقب «ثارالله و ابن ثاره» (خون خدا و فرزند خدا) برای امام حسین علیه السلام مانند «ابنالله» برای حضرت عیسی علیه السلام «ابن الله» میگویند. طرح این شبهه، حاکی از ناآگاهی این گروه از معانی «ثار» و اطلاق «ثارالله» به امام حسین علیهالسلام است؛ چه این که اولا، در لغت عرب، «ثار» به معنای خون نیامده است، بلکه «ثار» به معنای خونبها و طالب خون است.(102)
بنابراین، «ثارالله» به معنای خون خدا نیست، بلکه به این معنا است که خون بهای امام حسین علیه السلام متعلق به خدا است و او کسی است که خونبهای امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. این واژه، حاکی از آن است که شدت همبستگی و پیوند سیدالشهداء علیهالسلام با خدا به گونهای است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیلهی خدا میماند که جز با انتقامگیری و خونخواهی خدا تقاص نخواهد شد.(103)
ثانیا، بر فرض که «ثار» به معنای خون و مقصود از «ثارالله» خون خدا باشد، قطعا معنای حقیقی نخواهد بود، بلکه یک نوع تشبیه و کنایه و مجاز است؛ چون مسلم است که خدا موجودی مادی نیست تا دارای جسم و بدن باشد و دستگاه گوارش و مرکز پالایش خون داشته باشد. پس این تعبیر، از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنی همان گونه که نقش خون در بدن آدمی، نقش حیاتی است و بود و نبودش مرگ و زندگی بدن را رقم می زند، وجود مقدس امام حسین علیهالسلام نزد خدا و در دین او چنین نقشی دارد و نبودش موجب نابودی اسلام و تشیع است.
اما دربارهی مسیحیان جای تردیدی نیست که آنان مسیح را فرزند حقیقی خدا میدانند و این نام را نه برای احترام و تشریفات، بلکه به معنای واقعی، بر او اطلاق میکنند و آشکارا در کتابهای خود مینویسند که اطلاق این نام بر غیرمسیح، به معنای واقعی، جایز نیست؛ چنان که نویسنده کتاب قاموس مقدس آورده است: «و لفظ پسر خدا، یکی از القاب منجی و منادی ما است که بر شخص دیگر اطلاق نمیشود، مگر در جایی که از قراین معلوم شود که قصد پسر حقیقی خدا نیست». دیگر این که قرآن کریم در چند جا عقیدهی خرافی و بدعتی مسیحیان را نقل میکند: (و قالت النصاری المسیح ابن الله).(104)
و به شدت آنان را به سبب این بدعت، نکوهش میکند: (یا أهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علی الله الا الحق انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله).(105)؛ اگر مسیحیان، حضرت عیسی علیه السلام را فرزند حقیقی خدا نمیدانستند، نقل این عقیده و رد آن از سوی خداوند حکیم، موجه نبود.(106)
تبیین قیام امام حسین علیه السلام بر اساس قرآن
پرسش: قیام امام حسین را چگونه میتوان بر اساس قرآن تبیین کرد؟
پاسخ: فلسفه نهضت امام حسین علیه السلام را از جهات گوناگون میتوان بررسی کرد. یکی از آن ها تبیین فلسفه نهضت آن حضرت، بر اساس آیات قرآن است. در این بررسی قرآنی، چند محور میتواند مطالعه شود:
- 1. موضع قرآن در برابر ستمگران و سرکشان
- 2. وظیفهای که قرآن در این زمینه بر دوش مسلمانان متعهد قرار داده است.
- 3. شیوه رفتار و رویارویی با سرکشان و ستمکاران
- 4. نتایج برخورد میان حق و باطل
با توجه به اختصار در چنین نوشتارهایی، در این پاسخ، تنها به برخی از عللی که خود حضرت بیان کرده و در قرآن نیز به آنها اشاره شده است، اشاره میکنیم:
بلندکردن نام خدا و یاری دین او
جهاد، برای جلب خشنودی پروردگار، برقرار ساختن عدالت اجتماعی، حمایت از کسانی که در معرض فریب و گمراهی قرار گرفتهاند، برچیدن بساط شرک و بتپرستی از محیط جامعهی انسانی و اجرای دستورهای خداوند، جایز، بلکه واجب است: (و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة و یکون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین).(107)؛ با آنان بجنگید تا دیگر فتنهای نباشد و دین مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمگران روانیست.
امام حسین علیه السلام دربارهی علت قیام خود میفرماید: و من با کفایتترین فرد برای یاری دین خدایم و این که شریعت او را عزیز کنم و در راه خدا جهاد کنم تا نام خدا بلند و پرآوازه باشد.
اصلاح امت به وسیلهی امر به معروف و نهی از منکر
در اسلام، به همان اندازه که از فساد، انتقاد و با آن مقابله شده است، به اصلاح سفارش و تأکید شده است. قرآن، تنها ایمان و تقوای درونی را کافی نمیداند، بلکه حرکت در راه او و تلاش برای هدایت جامعه را نیز ضروری میشمارد.(108) قرآن کریم، بهترین امت بودن را به انجام دادن امر به معروف و نهی از منکر مشروط کرده است: «کنتم خیر أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر».(109) امر به معروف و نهی از منکر وظیفهی تمام انبیاء در طول تاریخ بوده است.(110)
امام حسین علیهالسلام دربارهی علت قیام خود میفرماید: مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد! من بنا دارم (هر چند با ریخته شدن خونم باشد) امر به معروف و نهی از منکر کنم. در جملهای دیگر، آن حضرت، به برادرش محمد بن حنفیه میفرماید: من برای فساد، طغیان و ظلم قیام نکردم، بلکه تنها برای اصلاح امت جدم قیام کردم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر و به روش پیامبر اسلام و امام علی علیهالسلام عمل کنم.(111)
فسق یزید و فساد دستگاه حکومتی
نخستین شرط حاکم اسلامی، عمل کردن به قوانین الهی است: «انا أنزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما أراک الله و لاتکن للخائنین خصیما».(112)؛ ما این کتاب را به حق، بر تو نازل کردیم تا میان مردم به (موجب) آن چه خدا به تو آموخته، داوری کنی و زنهار! جانبدار خیانتکاران مباش.
از دیگر شرایط، اطاعت آحاد ملت، به ویژه کارگزاران حکومت اسلامی، از فرمانهای خداوند است. در آیات متعددی، از حکومتهایی که در آن ها غیرخدا اطاعت میشود، به شدت نکوهش شده است؛ مانند: «و تلک عاد جحدوا بآیات ربهم و عصوا رسله واتبعوا أمر کل جبار عنید».(113)؛ و این قوم (عاد) بود که آیات پروردگارشان را انکار و فرستادگانش را نافرمانی کردند و به فرمان هر زورگوی ستیزهجویی رفتند.
طبق فرمایشهای امام حسین علیهالسلام، یزید و حکومت او هیچ یک از شرایط حکومت و رهبری اسلام را نداشت. حضرت در اینباره میفرماید: یزید مردی فاسق است، قاتل افراد بیگناه است، شراب مینوشد. این مردم، ملزم به اطاعت از شیطان شدهاند و اطاعت خدا ترک کرده، فساد را در زمین آشکار کردهاند، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردهاند.(114)
واجب بودن قیام علیه سلطان ستمگر
«ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من أولیاء ثم لاتنصرون».(115)؛ به کسانی که ستم کردهاند، متمایل نشوید که آتش (دوزخ) به شما میرسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام، یاری نخواهید شد.
امام حسین علیهالسلام نیز یکی از دلایل خود را وجوب قیام علیه سلطان ستمگر دانسته، میفرماید: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، عهد الهی را نادیده گرفته، با روش پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت و در میان مردم، به ظلم و گناه عمل میکند و علیه او سخنی نگوید و شورشی نکند، بر خدا لازم است که او را به جایگاه خود (جهنم) ببرد.(116)
پرسش: آیا حرکت امام حسین علیه السلام و ورود ایشان به کربلا با این که میدانست کوفیان از او حمایت نمیکنند، با آیهی «ولاتلقوا بأیدیکم الی التهلکة» سازگار است؟
پاسخ: این پرسش، از دیرزمان در محافل علمی مطرح بوده، پاسخهای متعددی را به خود دیده است. عدهای برای فرار از پیامدهای این فرض که ایشان از شهادت خویش باخبر بود، آن را انکار کردهاند؛ اما عدهای دیگر، با تأکید بر آن، به این پرسش پاسخ دادهاند.
ما بر مبنای دیدگاه دوم، بحث را پی میگیریم. طبق این مبنا چند پاسخ به این پرسش میتوان داد که تنها به دو پاسخ اشاره میکنیم:
1. هر چند آیهی «ولاتلقوا بأیدیکم الی التهلکة» دربارهی ترک انفاق در جهاد نازل شده است، اما مفهوم گستردهای دارد که موارد بسیاری را شامل میشود؛ از جمله، این که انسان حق ندارد از جادههای خطرناک، بدون پیش بینیهای لازم بگذرد یا غذایی که به احتمال قوی آلوده، به سم است، تناول کند و یا حتی در میدان جهاد، بدون نقشه و برنامهریزی وارد عمل بشود.
بدیهی است که این گستردگی مفهوم، هر گونه جهاد ابتدایی و به خطر انداختن را دربر نمیگیرد؛(117) زیرا که واداشتن نفس به هلاکت، مربوط به جایی است که هدفی بالاتر از جان در خطر نباشد وگرنه، باید جان را فدای حفظ آن کرد؛ چنان که حضرت علی علیهالسلام جان خویش را در «لیلة المبیت» برای حفظ رسول خدا صلی الله علیه و آله به خطر انداخت.
اقدام به جهاد امام حسین علیهالسلام نیز چون برای حفظ شریعت بود – که وظیفهی امام است – «تهلکه» و اقدام به خودکشی نیست. خلاصه، طرح این شبهه، حاکی از ناآگاهی از احکام ابتدایی امر به معروف و نهی از منکر است و مطرح کنندهی آن، از مرحلهی اقدام به نهی از منکر، در جایی که خطر متوجه اساس دین یا ضرورت دینی باشد، غافل یا بیخبر است.
آن که مردن پیش چشمش تهلکه است × نهی «لا تلقوا» بگیرد او به دست
و آن مردن شد مر او را فتح باب × «سارعوا» آمد مر او را خطاب
2. هر کس که به امر خدا در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله یا به فرمان او به جهاد برخیزد و به شهادت برسد، در زمرهی مدافعان اسلام بوده، اقدام به جهادش، تهلکه و خودکشی به حساب نمیآید.
اگر خروج امام حسین علیهالسلام و یاران ایشان به امر خدا و رسولش صورت گرفته باشد و جهاد آن حضرت، در پی همان اهدافی باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دنبال میکرد، اقدام حضرت، تهلکه و خودکشی نخواهد بود.
اثبات این مطلب، با اهدافی که امام حسین علیهالسلام از جهاد داشته است و روایاتی که در آن ها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خود آن حضرت، از آگاهانه بودن انتخابش خبر دادهاند، با توضیحاتی که در ذیل خواهد آمد، کار چندان دشواری نیست:
1. به طور کلی، در آیاتی از قرآن(118) و در احادیث متواتر نبوی، جهاد علیه ستم و تجاوز و فساد در زمین، امری ضروری و واجب دانسته شده است؛ زیرا جهاد، فریضهای است که بقای اسلام، حیات دین، رشد ایمان، استقرار امنیت، ابقای نظام الهی و مصونیت حق، عدل، آزادی و شرف به آن بستگی تمام دارد. روشن است که فلسفه نهضت امام حسین علیهالسلام چیزی جز احیای همهی ارزشهای انسانی و مفاهیم والای دینی نبود.
2. روایات متعددی وجود دارد که از شهادت آن حضرت خبر دادهاند؛ از جمله، از قول انس بن حارث (کسی که حضرت را همراهی کرد تا شهید شد) از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است: فرزندم حسین علیهالسلام در سرزمین کربلا به شهادت خواهد رسید. هر کس او را دریابد، باید او را نصرت و یاری دهد.(119)
بنابراین، هر کس امام حسین علیهالسلام را یاری نکرده باشد، به یقین، با خدا و پیامبرش به جنگ و مخالفت برخاسته است: «الم یعلموا انه و من یحادد الله و رسوله و فأن له و نار جهنم خالدا فیها ذلک الخزی العظیم».(120)
3. وقتی امام حسین علیهالسلام با حر و یاران او روبهرو شد، فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: هر کس حاکم و پادشاه ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال و پیمان و تعهد الهی را شکسته، با سنت رسول خدا مخالفت میورزد و در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز و ستم رفتار میکند، هیچ گونه تغییر و تحولی نیابد و بیتوجه باشد و با سخن و عمل خود، به او اعتراض نکند، حق خدا است که او را بسزای سکوت و بیتوجهیاش برساند و او را وارد دوزخ کند.(121) آیا سزاوار است که امام حسین علیهالسلام این سخن را از پیامبر روایت کند و خود به آن عمل نکند.
4. سخنان و رفتار امام حسین علیهالسلام از همان آغاز حرکت، حاکی از آن بود که ایشان آگاهانه این حرکت را انتخاب کرده است و کاملا مطمئن بود که حرکتش به فرمان خدا و رسول او است.
شیخ مفید در ارشاد نقل میکند: پیرمردی از بنی عکرمه، به امام عرض کرد: کجا میروید؟ حضرت فرمود: کوفه. پیرمرد گفت: سوگند به خدا! منصرف شوید. شمشیرهای آماده، علیه شما و همهی افرادی که برای شما نامه نوشتند، در اینباره اتفاق نظر دارند… بنابراین، گمان نمیکنم رفتن به کوفه، به صلاح باشد. حضرت پاسخ داد: ای بندهی خدا! همه چیز را آگاهم و هیچ چیز از من پوشیده نیست و خداوند مغلوب ارادهی بندهی خود نمیشود. سوگند به خدا! اینان مرا نخواستند، مگر آن که قطعهی خونی که در شکم من است، بیرون آورند؛ اما خداوند کسانی را بر آنان مسلط خواهد ساخت که ذلیلترین ملت ها باشند.(122)
پرسش: آیا آگاهی امام از سرانجام خویش و تعلق ارادهی خداوند به آن، اجباری بودن حرکت حضرت را نمیرساند؟
پاسخ: در اینباره، دو مطلب را میتوان بررسی کرد:
مشیت و ارادهی خداوند
دربارهی مشیت، علما با تقسیم آن به تکوینی و تشریعی، به توجیه موضوع پرداخته نوعا اظهار داشتهاند که مشیت، که از حدیث «ان الله شاء ان یراک قتیلا»(123) استنباط میشود، تشریعی است، نه تکوینی و مشیت، به جبر و عدم اختیار منجر نمیشود.
این پاسخ، کلی است و این پرسش را در پی دارد که آیا مشیت تشریعی، کلی و برای همهی مسلمانان بوده است یا تنها به امام حسین علیهالسلام اختصاص داشته است. با بررسی معنای مشیت، دانسته خواهد شد که بر فرض، مشیت، خاص امام باشد، باز هم جبر را نتیجه نخواهد داد. برخی معتقدند که مشیت، علم و آگاهی خداوند به نظام آفرینش است.
برخی نیز مشیت خداوند را صرفا رضای او به فعل و انجام دادن آن دانسته، گفتهاند: اراده از صفات فعلیه و از آثار و لوازم حب حضرت حق به امور معین است. برخی نیز آن را از صفات ذات دانستهاند، گفتهاند: اراده چیزی جز حب الهی، که عین ذات است، نیست.
بر مبنای هر یک از این اقوال، مشیت الهی بر انجام نگرفتن کاری در آینده، مستلزم جبری بودن آن عمل نیست. از این رو، به نظر میآید که برداشت جبرگرایانه از روایاتی چون «ان الله شاء ان یراک قتیلا» و «گریه حضرت آدم علیهالسلام بر مصیبت امام حسین علیهالسلام» درست نیست؛ زیرا مشیت الهی و ارادهی او، یا همان حب و رضایت و ابتهاج او به انجام دادن عمل یا صرفا علم او به تمامیت فعل است، آن هم از حیث علم به مسببات فعل، که هیچ یک مستلزم به اعتقاد به جبر نیست؛ چون در تمامیت سبب، جزء اخیر از علل و اسباب، در افعال موجودات مختار ارادهی فاعل مختار است؛ چنان که در باب قضا و قدر گفته میشود: افعال اختیاری انسان، با وصف اختیاری بودن، مورد قضا، امضا و ارادهی الهی است و اختیاری بودن این اعمال، از ویژگیها و شؤون تقدیر است.
پی نوشت
(1). بحارالانوار، ج 89، ص 20.
(2). سوره واقعه(56)، آیه 79.
(3). مستدرک الوسائل، ج 13، ص 117.
(4). کافی، ج 6، ص 420.
(5). بحارالانوار، ج 44، ص 392.
(6). بحارالانوار، ج 44، ص 391.
(7). المیزان، ج 5، ص 448.
(8). موسوعة کلمات الامام حسین علیهالسلام، ص 571-552.
(9). «(یاد کن) روزی را که هر گروهی را با پیشوایان فرامیخوانیم.» (سوره اسراء(17)، آیه 71).
(10). سوره شورى(42)، آیه 7؛ امالی، ص 153.
(11). «این دو گروه، دشمنان یکدیگرند که دربارهی پروردگارشان با هم ستیز میکنند.» (سوره حج(22)، آیه 19).
(12). الخصال، ج 1، ص 42؛ بحارالانوار، ج 31، ص 517.
(13). «سوگند به خورشید و تابندگیاش؛ سوگند به ماه چون پی (خورشید) رود؛ سوگند به روز چون (زمین را) روشن گرداند.» (سوره الشمس(91)، آیه 3-1).
(14). تفسیر فرات، ص 562.
(15). «و اما نعمت پروردگارت را بازگو کن.» (سوره الضحى(93)، آیه 11).
(16). بحارالانوار، ج 24، ص 53.
(17). التوحید، ص 90.
(18). حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام این کنیه را پیش از دیگر کنیههایش دوست میداشت. (ر.ک: الغدیر، ج 6، ص 335).
(19). گذشت پیشه کن و به (کار) پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب و اگر از شیطان وسوسهای به تو رسید، به خدا پناه ببر؛ زیرا او شنوای دانا است… (سوره اعراف(7)، آیه 200-199).
(20). «امروز بر شما سرزنشی نیست؛ خدا شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است». (سوره يوسف(12)، آیه 92).
(21). سفینه البحار، باب خلق (خلق امام حسین علیهالسلام)؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 43، ص 224.
(22). «آنان که خشم خود را فرو میخورند». (سوره آل عمران(3)، آیه 134).
(23). «آنان که از مردم میگذرند». (سوره آل عمران(3)، آیه 134).
(24). «خدای متعال نیکوکاران را دوست میدارد». (سوره آل عمران(3)، آیه 134).
(25). بحارالانوار، ج 44، ص 195.
(26). سوره نحل(16)، آیه 23.
(27). وسائل الشیعه، ج 24، ص 300.
(28). «و چون به شما درود گفته شد، شما به (صوتی) بهتر از آن درود گویید». (سوره نساء(4)، آیه 68).
(29). بحارالانوار، ج 44، ص 195) برای مطالعه بیشتر، ر.ک: محمد جواد مغنیه؛ امام حسین والقرآن، روایت یاد شده، دربارهی امام حسین علیهالسلام نیز آمده است).
(30). سوره كهف(18)، آیه 51.
(31). الامالی، ص 154.
(32). ر.ک: سوره نمل(27)، آیه 24-18.
(33). سوره قصص(28)، آیه 30.
(34). شرح صحیح مسلم، ج 14، ص 179.
(35). سوره يس(36)، آیه 65.
(36). العترة والقرآن، ص 110-109، (به نقل از: مجالس امیرالمؤمنین، ج 1، ص 463؛ روضات الجنات، ص 534).
(37). «مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم از آیات ما شگفت بوده است؟ (سوره کهف(18)، آیه 9).
(38). ارشاد، ج 2، ص 116.
(39). فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام، ص 571؛ «و کسانی که ستم کردهاند، بزودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت». (سوره شعراء(26)، آیه 227).
(40). همان، ص 585؛ «و بزودی خداوند (شر) آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنوای دانا است». (سوره بقره(2)، آیه 137).
(41). دلائل الامامیه، ص 78.
(42). بحارالانوار، ج 45، ص 188؛ تاریخ مدینة، دمشق، ج 6، ص 369.
(43). «یک روز یا نصف روز درنگ کردیم». (سوره کهف(18)، آیه 19).
(44). گرچه بخش اول و دوم آیات را میتوان جمع کرد و در یک بخش قرار داد، اما با توجه به لسان روایات، این تفکیک، صورت گرفته است. در بخش اول در ذیل آیات، روایات به صراحت میفرماید: «الحسین»؛ اما در قسمت دوم، عبارتهای دیگری به کار رفته است.
(45). ر.ک: تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة؛ الحسین فی القرآن (تأویل آیات القرآن فی سیدالشهداء).
(46). سوره صف(61)، آیه 6.
(47). سوره ص(38)، آیه 26.
(48). سوره مائده(5)، آیه 12؛ سوره اعراف(7)، آیه 155.
(49). پرسشها و پاسخها، ص 182.
(50). سوره مائده(5)، آیه 54.
(51). سوره بقره(2)، آیه 124.
(52). سوره نمل(27)، آیه 40؛ سوره آل عمران(3)، آیه 7.
(53). ر.ک: پیام قرآن، ج 9، ص 177.
(54). سوره حجر(15)، آیه 9.
(55). ر.ک: الطرائف، ج 2، ص 433.
(56). ر.ک: خلافت و ولایت، ص 17-14؛ امامت و رهبری.
(57). سوره نساء(4)، آیه 59.
(58). کافی، ج 1، ص 286.
(59). الدرالمنثور، ج 2، ص 219؛ تفسیر الصافی، ج 1، ص 343.
(60). تفسیر کبیر، ج 5، ص 53.
(61). سوره نساء(4)، آیه 23.
(62). ر.ک، المیزان، ج 4، ص 311؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 445؛ ج 5، ص 327؛ اصول کافی، ج 1، ص 291؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 174.
(63). سوره نساء(4)، آیه 59.
(64). ر.ک: تفسیر نمونه، ج 3، ص 444-435؛ المیزان، ج 4، ص 409؛ ینابیع الموده، ج 1، ص 351-341؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر نور الثقلین، ذیل آیه 59 سوره نساء.
(65). سوره اسراء(17)، آیه 33.
(66). تهذیب، ج 6، ص 113؛ مفاتیح الجنان، ص 848؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298، 219-218؛ ج 51، ص 30؛ ینابیع الموده، ج 3، ص 243؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 280.
(67). نورالثقلین، ج 4، ص 182.
(68). سوره احزاب(33)، آیه 33.
(69). الدرالمنثور، ج 6، ص 532.
(70). سوره احزاب(34)، آیه 33.
(71). ر.ک: الغدیر؛ المیزان؛ تفسیر نمونه، ذیل آیه.
(72). همان.
(73). ر.ک: تفسیر کنزالدقائق، ج 11، ص 172-171.
(74). ر.ک: خصال، ج 1، ص 59-58؛ سوره صافات(37)، آیه 107.
(75). ر.ک: طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 205؛ رجال نجاشی، ص 259.
(76). ر.ک: خصال، ج 1، ص 59.
(77). کافی، ج 1، ص 80.
(78). همان، ص 257-256.
(79). سوره انعام(6)، آیه 124.
(80). پیام قرآن، ج 9، ص 20.
(81). سوره زخرف(43)، آیه 28.
(82). تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 541؛ تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 420؛ سوره انبياء(21)، آیه 23.
(83). اقبال الاعمال، ص 545؛ بحارالانوار، ج 14، ص 183-182؛ ج 45، ص 211-210.
(84). مقتل الحسین، ج 2، ص 90-89، (برای آگاهی بیشتر از منابع اهل تسنن، دربارهی این موضوع، ر.ک: فضائل الخمسه من الصحاح السته، ص 293).
(85). ر.ک: بحارالانوار، ج 14، ص 183-182.
(86). سوره الرحمن(55)، آیه 22-19.
(87). برای آگاهی بیشتر، ر.ک: المیزان، همان، ص 99 و 100؛ تفسیر نمونه، ج 23، ص 133-124، ذیل آیات 22-19 سوره الرحمن.
(88). تفسیر قمی، ج 2، ص 323-322.
(89). المیزان، همان. ص 103؛ البرهان، ج 5، ص 266.
(90). ر.ک: تفسیر نمونه، ج 25، ص 344-343؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 410-393.
(91). ر.ک: احقاق الحق، ج 3، ص 160.
(92). ر.ک: تفسیر القمی، ج 2 ص 398.
(93). «اقرؤا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسین بن علی و ارغبوا فیها رحمکم الله تعالی. فقال له أبوأسامة و کان حاضر المجلس: و کیف صارت هذه السورة للحسین خاصة، فقال: ألاتسمع الی قوله تعالی: «یا ایتها النفس المطمئنة» الآیه انما یعنی الحسین بن علی والنفس المطمئنه الراضیة والمرضیه و أصحابه من آلمحمد هم الراضون عن الله یوم القیامة و هو راض عنهم».
(94). بحارالانوار، ج 36، ص 131.
(95). پرتوی از قرآن، ج 4، ص 82.
(96). ر.ک: مجمع البحرین، ج 1، ص 237؛ فرهنگ فارسی، ج 1 ص 1185؛ مفردات راغب، ص 81.
(97). درسهایی از زیارت عاشورا، ص 14؛ شرح زیارت عاشورا، ص 35.
(98). سوره اسراء(17)، آیه 33.
(99). سوره بقره(2)، آیه 257.
(100). سوره اسراء(17)، آیه 33.
(101). ر.ک: مفاتیح الجنان، ص 838؛ مصباح المتهجد، ص 720؛ کامل الزیارات، ص 328؛ اقبال الاعمال، ص 341.
(102). ر.ک: لسان العرب، واژهی «ثار».
(103). ر.ک: فرهنگ عاشورا، واژهی «ثار».
(104). سوره توبه(9)، آیه 30.
(105). سوره نساء(4)، آیه 71.
(106). تفسیر نمونه، ج 4، ص 229؛ ج 7، ص 363.
(107). سوره بقره(2)، آیه 193.
(108). سوره مائده(5)، آیه 35.
(109). سوره آل عمران(3)، آیه 110.
(110). سوره نحل(16)، آیه 36.
(111). مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 89.
(112). سوره نساء(4)، آیه 105.
(113). سوره هود(11)، آیه 59.
(114). بحارالانوار، ج 44، ص 381.
(115). سوره هود(11)، آیه 113.
(116). بحارالانوار، ج 44، ص 381 (ر.ک: آموزههای تربیتی عاشورا، درسها و عبرتها).
(117). جامع المقاصد، ج 3، ص 467؛ ریاض المسائل، ج 1، ص 487.
(118). سوره توبه(9)، آیه 29.
(119). بحارالانوار، ج 44، ص 247.
(120). سوره توبه(9)، آیه 63.
(121). بحارالانوار، ج 44، ص 381.
(122). الارشاد، ج 2، ص 76؛ (ر.ک: الحسین والقرآن؛ حماسهی حسینی، ج 3؛ شهید آگاه).
(123). لهوف، ص 40، ص 63 و 84.
منبع: پایگاه راسخون
بدون دیدگاه