ماجرای فارسی سخن گفتن امام کاظم(ع)
شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاکها فرو میچکید. خورشید، خودش را پشت غروبها و کوهها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابانها مرگ پاشیده باشند!
مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیهالسلام میشود .
یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگرچه به زهر آغشته شده باشد!
… و چقدر هارون به دستهای سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار میکرد!
افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!
روز 25 رجب سالروز شهادت مردى است که به قدرت مسلط زمانهاش «نه» گفت و تا به آنجا رفت که رژیم طاغوتى هارون براى ادامه حیات ننگین خویش همه عوامل و نیروهایش را به ستیزه با آن انسان آزاده زمان بسیج کرد.چرا که همین یک کلمهى «نه» براى دستگاه فاسد هارون بسیار گران تمام شد.او نه گفت و تمام رزمندگان علوى در صفوف ایستاده در کنار او صف زدند و قیامها و نهضتها آغازیدند و در راه پیروزى حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبهى دار و سلولهاى زندان ایستادند و از خود حماسههائى بجا نهادند که تا نابودى و از بین رفتن دستگاه جبار بنى العباس ادامه یافت و نام پیشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم که چندین قرن از مبارزات امام میگذرد مردم آزادیخواه بدستگاه ستمگرى هارون با دیده نفرت و لعن مینگرند و مسببین و طراحان نقشههاى ضد انسانى را شایستهى نام انسانى نمیدانند.
نام او «موسى»، لقبش «کاظم»، مادرش بانویى بافضیلت بنام «حمیده»، و پدرش پیشواى ششم حضرت صادق – علیهالسلام – است.او در سال 128 هجرى در سرزمین «ابوأ» (یکى از روستاهاى اطراف مدینه) چشم به جهان گشود و در سال 183 (یا 186) به شهادت رسید.
به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به ، "العبد" الصالح و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به ،"الکاظم" گردید. آن حضرت به کنیه های ابو ابراهیم و ابو علی نیز معروف بوده است. مادر آن حضرت حمیده کنیزی از اهل مغرب یا اندلس (اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربی (بربری) گفته اند ….. برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسی الکاظم (ع) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم می کردند بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع) (148 ق) در بیست سالگی به امامت رسید و 35 سال رهبری و ولایت شیعیان را برعهده داشت….
در زمان حیات امام صادق (علیه السلام) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (علیه السلام) عده ای چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است. ـ پس از وفات حضرت صادق (علیه السلام) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را عبدالله افطحی دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (علیه السلام) را نداشت و به قول شیخ مفید در”ارشاد” متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگتراز برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که به فطحیه موسوم هستند.
ـ برادر دیگر امام موسی کاظم (ع) اسحق که برادر تنی آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسی کاظم (ع) را قبول داشت و حتی از پدرش روایت می کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.
ـ برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخی و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسی کاظم (ع) بقدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفی و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.
پاسدار دانشگاه جعفرى:
بررسى اوضاع و احوال نشان مىداد که هرگونه اقدام حاد و برنامه اى که حکومت منصور از آغاز روى آن حساسیت نشان بدهد صلاح نیست، ازینرو امام کاظم دنباله برنامه علمى پدر را گرفت و حوزه اى – نه به وسعت دانشگاه جعفرى- تشکیل داد و به تربیت شاگردان بزرگ و رجال علم و فضیلت پرداخت.«
«سید بن طاووس»مى نویسد: گروه زیادى از یاران و شیعیان خاص امام کاظم علیه السلام -و رجال خاندان هاشمى در محضر آن حضرت گرد مىآمدند و سخنان گهربار و پاسخهاى آن حضرت به پرسشهاى حاضران را یادداشت مىنمودند و هر حکمى که در مورد پیشآمدى صادر مىنمود، ضبط مىکردند.
امام موسى بن جعفر نه تنها از نظر علمى تمام دانشمندان و رجال علمى آن روز را تحت الشعاع قرار داده بود، بلکه از نظر فضائل اخلاقى و صفات برجسته انسانى نیز زبانزد خاص و عام بود، به طورى که تمام دانشمندانى که با زندگى پرافتخار آن حضرت آشنایى دارند در برابر عظمت شخصیت اخلاقى وى سر تعظیم فرود آوردهاند.
واقفیه و اندیشه واقفی گرى پس از امام کاظم:
جابر جعفى از اصحاب امام باقر (ع) مىگوید: از آن حضرت سؤال کردم، معنى این آیه«ان عده الشهور عندالله اثنى عشر شهرا فى کتاب الله …» چیست؟ (تعدادماهها در کتاب خداوند از ابتداى آفرینش دوازده ماه معرفى شده است.)
حضرت آهى کشید و فرمود: مقصود خداوند از سال، جدم رسول الله (ص) است که دوازده ماه دارد.
از امیرالمؤمنین تا من و فرزندم جعفر، پسرش موسى، فرزند او على، فرزندش محمد،فرزند او على، فرزند او حسن، فرزند او مهدى. که دوازده امام و حجتخدا در بینمردم و نگهبانان وحى و علم خدایند …
با این همه، عدهاى که خود را شیعهمىدانند امامان را کمتر از دوازده نفر مىدانند که واقفیه از جمله این گروههاستدر بیشتر موارد، منظور از واقفیه کسانى هستند که در امام کاظم (ع) توقف کردند وولایت امامهاى بعد از ایشان را نپذیرفتند.
واقفیه خود به دو گروه تقسیم شدند:
گروهى معتقد بودند امام موسى بن جعفر (ع) زنده و از نظرها غایب است و گروهى دیگر که اعتقاد داشتند حضرت که آخرین امام بود، رحلت فرمود. به این گروه قطعیهمىگویند.
بسیارى از واقفیان مانند ابىنصر بزنطى با دیدن معجزات امام رضا (ع)دست از انحراف برداشتند و بقیه که بر عناد خود اصرار ورزیدند و به مصداق«یریدون لیطفوا نور الله بافواههم والله متم نوره» پس از مدتى کوتاه اثرىاز آنان باقى نماند و تلاشهایشان تاثیرى در روند حرکت امامت نداشت. این نیز بهسبب موضعگیرى فکرى و سیاسى ائمه (علیهم السلام) در برابر آنان بود. یونس بنیعقوب مىگوید: از امام رضا (ع) پرسیدم: به کسانى که گمان دارند پدر شما زنده است، زکات پرداخت کنم؟ فرمود: هرگز! آنان کافر، مشرک و فاسد هستند.
این موضع امامان شیعه سبب شد تا شیعیان ازارتباط با واقفیان خوددارى کرده، از آنان کناره گیرى کنند.
امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی :
ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانههایی شناخته میشود؟"
فرمود:"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهمترین آن این است که امام قبلی معرفیاش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانهی دیگر آن است که هر چه از او میپرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بیخبر نباشد. نشانهی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همهی زبانها سخن بگوید."
سپس فرمود:"هم اکنون نشانهای به تو مینمایم که قلبت مطمئن شود."
در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:" من خیال میکردم فارسی متوجه نمیشوید."
امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانهها شناخته میشود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست." (بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد)
بدون دیدگاه