مدعيان دروغين مهدويت در طول تاريخ چه کسانى بودند؟
پاسخ: از جمله مسائلى که ثابت مى کند داستان مهدويت وظهور يک مصلح غيبى از موضوعات مسلمى بوده که مسلمانان بدان اعتراف داشته اند اين است که عده اى در طول تاريخ خود را به عنوان مهدى موعود قالب مى کردند. وعده اى هم اگر چه خودشان ادعايى نداشته اند، ليکن گروهى از عوام، از روى نادانى وشدت گرفتارى ويا از روى غرض، آنها را مهدى موعود پنداشته ومهدويت را در واقع به ايشان تحميل مى نمودند.
حال مى پردازيم به ذکر اسامى مهدى هاى باطل ودروغين در طول تاريخ:
1- ابو اسحق ابو عبيده ثقفى، که به نام خونخواهى حسين به کمک ابراهيم بن اشتر قيام نمود ومحمد حنفيه را که چهارمين فرزند حضرت على (عليه السلام) بود (متولد سال 16 ومتوفى سال 81) در قبه زمزم، که محبس ابن زبير بوده، نجات داده وپس از او، مدعى مهدويت شد ومحمد حنفيه را امام مى دانست چندين مسلک پس از فوت محمد حنفيه پديدار گشت تا بالنتيجه در سال 67 به دست مصعب بن زبير کشته شد. شهرستانى نوشته او کيسانى مذهب بوده پس از آن زبيرى وسپس شيعه گرديد.
2- فردوسى مى گويد: پس از آنکه کيخسرو جهان را از دشمن پاک ساخت، روى به عبادت آورد واز خداوند درخواست کرد که او را از زمين برگيرد. آنگاه جهان را به لهراسب داده وخود با افسران ارشد به جانب کوه روان شد. پيروانش او را زنده مى دانند که روزى قيام کند وظهور نمايد. آنگاه فردوسى فرمايد:
خردمند از اين کار خندان شود
که زنده کسى پيش يزدان شود
3- پيروان محمد حنفيه، که از ميان آنان دين مزدکيه، حارثيه، هاشميه، خرميه وکيسانيه پيدا شده وبه خرافاتى معتقدند در مروج الذهب مسعودى وابن خلکان وملل ونحل شهرستانى ص 112 داستان آنها مسطور است.
4- ابو الحسن زيد بن على (عليه السلام)، که از بزرگان حکما بوده، خلفاى اموى را به حق نمى دانست؛ لذا بر خلاف آنها قيام نموده وبه طرف کوفه روان گرديد. چهار هزار تن گرد او جمع شدند وبا حاکم عراق که در آن هنگام يوسف بن عمر بود به جنگ برخاست، او را کشته وبدنش را دفن کردند. هشام گفت تا جسد زيد را بيرون آورده برهنه مصلوب سازند وچنين کردند. پس از آنکه هشام مرد، وليد بن عبد الملک دستور داد تا جسد زيد را که سالها به دار مانده بود آتش زدند وخاکسترش را به باد دادند.
اين واقعه را در سال 121 وبعضى 122 هجرى نوشته اند.
پيروان زيد، اطراف يحيى وفرزندش را گرفته ويحيى در خراسان قيام کرده ودر جوزجان کشته شد. آنگاه پيروانش به فرق مختلفه تقسيم شدند که از آن جمله اند: رافضيه وزيديه مشهورترين آنها هستند که قائل به مهدويت ومنتظر ظهور زيد مى باشند.
5- ابو العباس سفاح، پس از فوت محمد حنفيه، با ابو هاشم در سال 98 ملاقات کرد وچون هاشم فرزندى نداشت، گفت امر خلافت با محمد بن عباس است وپس از او پسرش ابراهيم وصيت نمود واو مردى شجاع ودلير بوده ومردم با او در کوفه سال 104 بيعت کردند واو را به مسجد آوردند خطبه به نام او خواندند وبا او نماز گذاردند واو را به مهدويت ستودند.
6- ابو مسلم امين آل محمد، معروف به ابو مسلم خراسانى، از مردان شجاع، دلير وکاردان ومنشأش کوفه بود. داعيان عباس او را به سال 127 ديدند وپسنديدند وابو العباس او را (سياه پوش) مى گفتند. او در جنگ با سفاح در سال 137 کشته شد وتاريخ مفصل او را اکثر مورخين در نقل خلافت امويان به عباسيان نوشته اند.
7- ابن مقنع، نقابدار خراسان هشام بن حکيم که پدرش از مردم بلخ بود وچون مقنعه اى از زربفت بر روى منحوس خود مى انداخت وى را مقنع مى گفتند. از يک چشم نابينا بود، در تمام علوم غريبه از شعبده، نيرنجات، طلسمات وکيميا مهارت کامل داشت. در سال 140 وزارت عبد الجبار امير خراسان را گرفت وبعد در مرو بساط پيامبرى گسترد وتا سال 163 چهارده سال به عيش وعشرت پرداخت وداعيان او به اطراف رفته، او را تبليغ مى نمودند؛ آخر الامر خود را در تنور پر آتشى چنان سوزاند که اثرى از وى نماند. پيروانش او را زنده مى دانند وگويند به آسمان عروج کرده روزى ظهور مى نمايد.
8- ابو محمد عبد الله مهدى، در آفريقا، که با يهود سازش داشت ودر بدايت امر زاهد وپرهيزکار بود. اين مهدى معاصر با مکتفى عباسى بود، وى جنگهاى بسيار کرد ودر سال 280 داعيان خود را به مغرب فرستاد وچون به يمن رفت دعوى مهدويت نمود ولقب (القائم) به خود گرفت وسکه حجة الله زد. در سال 297، در روز جمعه، خود را به نام مهدى خواند ولقب امير المؤمنين بر خويش نهاد، ودر سال 344 وفات کرد. اين مهدى در آفريقا کارش بالا گرفت وپيروانش بسيار گشتند.
9- حاکم بامر الله، که در سال 386 به خلافت رسيد، در سن يازده سالگى همانند ديوانگان بود واحکام عجيبى صادر مى نمود؛ مثلا مدتى مردم را امر کرد بر در وديوار مسجد ومعابد وخيابانها به خلفا وصحابه دشنام بنويسند، زمانى فرمان داد زنان حق ندارند از خانه بيرون آيند وبراى رفع احتياجات آنان کالاى مورد نياز را درب خانه ها ببرند وبا ظرفى دسته دار مانند بيل داخل خانه کنند، اگر مطابق ميل زنان شد، به جاى آن وجهش را بگذارند. کفاشان را منع کرد ديگر کفش براى زنان ندوزند به اين وسيله زنان 7 سال در زندان خانه بودند، بالاخره در حرکت از مصر به وسيله چهارپايى مفقود شد پس از مدتى لباس پاره خون آلود او را يافتند، پيروانش چنان گمان نمودند که به آسمان عروج کرده است. او در بدو امر دعوى مهدويت نمود وآخر الامر مدعى الوهيت گرديد.
10- ابو عبد الله مغربى، متوفى به سال 524 که در مغرب اقصى در سال 522 دعوى مهدويت نمود وجنگهاى مهمى نمود وکارش بسيار بالا گرفت، تولدش 485 بود.
11- مهدى سودانى، تولدش در سال 1848 ميلادى بود وقتلش در سال 1885 پس از جنگهاى بسيار دعوى مهدويت کرد، در سال 1881 در رشته تصوف در آمد، در سال 1881 قيام کرد وخرطوم را گرفت، کم کم تمام سودان را به تصرف آورد وچهار جانشين معين نمود.
12- عباس الريفى، از اهل ريف مغرب اقصى بوده بين سال 690 و700 در آن حدود دعوى مهدويت نمود وفتنه عظيمى بر پا کرد.
13- الرجل الجبلى، گويا نامش عبد الله بوده در جبل خروج کرد وقريب سه هزار نفر با او بيعت نمودند ومدعى مهدويت گرديد، خروج وى در سال 717 بوده است.
14- توزرى مردى بود از اهل توزر از بلاد تونس در ايام دولت طائفه مدينيه، در مغرب خروج ودعوى مهدويت نمود ودر حصن وقلعه ماسا که از قلاع محکمه سوس اقصى است، متحصن گرديده وبالاخره او را مصامده به قتل رسانيدند. چنانکه شکيب ارسلان در تعاليق خود بر (المحاظرات) مى نويسد.
15- الرجل الطرابلسى، در نواحى طرابلس خروج نموده وناپلئون (بناپارت) بين دمنهور ورشيد با او محاربه واو را به قتل رسانيد: شکيب ارسلان.
16- السيد محمد الجونپورى الهندى، ولادت او سنه 847، ودر سنه 910 بمرد. پدرش سيد خان اويسى ومادرش بى بى اخا ملک بود. وى در سنه 901 دعوى مهدويت نمود وخلق کثيرى با او بيعت کردند از جمله سلطان حسين حاکم داناپور. تاليفاتى دارد از جمله شواهد الولايه، مطلع الولايه، تذکره الصالحين، بار امانت وغيره، که اينها را حقير ديده ومطالعه کرده ام واز آنها معلوم مى شود که شياد طرارى بوده است. الغرض طايفه جونپوريه تا امروز در سند وگجرات وبدلى زياد وهمه معتقد به مهدويت سيد محمد هستند وبعضى از محققين منکر سيادت او هستند.
17- سيد محمد مشهدى، از اهالى مشهد مقدس بوده ودر زمان (فرخ سير)، از سلاطين هند، ابتدا دعوى مهدويت نموده وفرخ سير نيز با او بيعت نمود. سپس از نفوذ امر، پا به بالاتر گذارده مذهبى به نام (خفشانى) احداث نموده ودعوى وحى ونبوت کرد. وى کتبى تاليف نمود که حاوى الفاظ مهمله وبى معنى است. مشهورترين کتاب او (قوزه مقدسه) است که حقير آن کتاب را ديده ام، بلکه از عقايد آن ظاهر مى شود که مدعى بوده من محسن سقط شده ومادرم حضرت صديقه طاهره است. به هر حال نمازى ترتيب داد رو به جهات سته، يعنى چند کلمه رو به بالا وآسمان وچند کلمه نظر به زمين وزير پا بايد خواند. اين جماعت را اعيادى است که اهم آنها (عيد الجشن) مى باشد ودر روز هفتم ذى الحجه برگزار مى شود.
18- موسى کردى، مردى بود از اهالى کردستان، در زمان شاهخدا بنده دعوى مهدويت کرد وخدا بنده او را به قتل رساند.
19- ابو الکرم دارانى در بخارا خروج ودعوى مهدويت کرد وامر او قوت گرفت وامر به قتل تمام يهود ونصاراى بخارا کرد سپس تمام کشته شده واموال آنها به غارت ويغما رفت، وتبعه او تا 60000 رسيد سپس جرماغون از ملوک مغول با او محاربه کرد وخود ابو الکرم واصحابش به قتل رسيدند مگر قليلى از يارانش. او شعبده وبعضى از علوم غريبه را دارا بود.
20- شيخ علايى که در بادى امر نايب شيخ سليم عارف بوده سپس پا فراتر گذاشته ودعوى مهدويت نمود. مسکن او شهر بيانه از بلاد هند بود ودر سال 955 وفات کرد.
21- عبد الله عجفى، روز جمعه 26 شهر صيام 1081، در مسجد الحرام دعوى مهدويت نموده وبه قتل رسيد.
22- بنگالى، مردى بود از اهل بنگال هند در مسجد الحرام، که در ماه رجب 1203 دعوى مهدويت کرد وشريف مکه او را به قتل رسانيد.
23- محمد بن احمد سودانى، 1299 دعوى مهدويت نمود وخديو مصر او را به قتل رسانيد. حال او در تواريخ مشهور ومعروف است.
24- شيخ سعيد يمانى، ملقب به فقيه، 1256 در يمن دعوى مهدويت نمود وامام الهادى از ملوک وائمه يمن او را به قتل رسانيد.
25- السيد محمد بن على بن احمد الادريسى، در صيبا، به سال 1323 دعوى مهدويت نموده چنانچه شيخ عبد الواسع يمانى نوشته وليکن آنچه از مطلعين شنيده ام آن است که او دعوى ننموده بلکه عوام معتقد به مهدويت او شدند.
26- الشيخ شمس الدين محمد الفريانى بن احمد المغربى، در سنه 824 در جبال حميده در مغرب دعوى مهدويت نمود وفريانى منسوب به فريانه از بلاد مغرب است.
27- الشيخ المغربى، در سنه 950 دعوى مهدويت نموده شعرانى او را ملاقات ومکالماتى با او نموده چنانچه در لطائف خود مى نويسد.
28- الرجل المصرى، مردى بود از اهل مصر در زمان سلطنت الملک الکاول از ملوک ايوبيه خروج ودعوى مهدويت نمود. کاول او را به مراکش تبعيد کرد ودر آنجا به قتل رسيد وسرش را بر دروازه نصب نمودند.
29- محمد بن عبد الله، نفس زکيه وحديث (اسمه اسمى واسم ابيه اسم ابى) را تابعين او جعل نمودند که بيانش در همين کتاب خواهد آمد.
30- محمد قرمانى، اسم اصلى او بابا اسحاق واز صوفيه بوده است، در زمان سلطان سليمان قانونى از ملوک آل عثمان سنه 637 در اناطولى دعوى مهدويت نمود. وى قتل نفس وغارت اموال بسيار کرد وبر آن بلاد مسلط شد، تا آنکه کيخسرو امير قونيه او را به قتل رسانيد.
32- غلام احمد قاديانى، اخيرا خروج ودعوى مهدويت نمود، يعنى به تمام ملل عالم که منتظر کسى هستند، ادعا نمود من همان شخصى هستم که شما منتظر او هستيد، وبه نصارا اظهار اينکه مسيح هستم، وبه يهود اظهار اينکه نبى آخر الزمانم، وياران او بسيار گرديد. وکتبى تأليف نموده که از جمله (حمامة البشرى) در امامت است که يکى از علماء بر آن نقدى نوشته است.
32- ميرزا طاهر، مشهور به حکاک، اهل اصفهان واز تلاميذ وشاگردان حاج سيد کاظم رشتى، رئيس شيخيه بوده، او ابتدا در اصفهان حکاکى مى کرد وبعد به تهران منتقل وبعد به اسلامبول شده ودر خط نسخ از يگانه هاى فن بوده است. در مسجد اياصوفيه به شغل خطاطى وحکاکى اشتغال داشته است. او که در زمان ناصر الدين شاه وعبد الحميد عثمانى (سلطان ترکيه کنونى) مى زيسته، نامه اى به اين دو نوشت وخود را معرفى نموده که من از طرف تمام انبياء مبعوثم، وچون کار او بالا گرفت دعوى مهدويت کرد، وگويا او را در حدود سال 1300 مسموما کشته باشند، او تابعين بسيارى پيدا کرد که آنها را طاهريه ناميد.
33- شيخ مهدى قزوينى، مقيم کربلا، واز اصحاب حاج سيد کاظم رشتى، که دعوى مهدويت خود را پنهانى انجام مى داد به طورى که پس از وفات او معلوم شد وى تاليفاتى در اين زمينه دارد.
34- سيد محمد گجراتى هندى، از علما وعرفاى هند بوده ومعاصر با علامه حلى، وى مردى اديب وعارف بود که در کجرات دعوى مهدويت نمود تا اينکه او را به قتل رساندند.
35- سيد محمد همدانى، مقيم هند، واز شاگردان شيخ احمد احسايى رئيس شيخيه بوده است. در ابتداى ورود به هند فقط کلمات شيخيه را ترويج مى نمود وبعدها دعوى مهدويت کرد. در سال 1277 از دنيا رفت.
36- سيد ولى الله اصفهانى، متولد هندوستان، شاگرد شيخ احمد احسايى، مقيم شهر بمبئى.
37- ميرزا حسن همدانى، از شاگردان حاجى کريم خان، رئيس شيخيه بود. وى در ابتداى ورود به هند به ترويج کلمات وعقايد حاج کريم خان مشغول بود وبعدها دعوى مهدويت کرد.
38- غلامرضا شاه، معروف به مرکب ساز، که در سال 1340 وفات کرد. ديوان شعرى دارد که چندان در نظر اهل شعر ارزشمند نيست.
39- سيد على شاه هندى، از عرفا ومرتاضين هند، که سالهاى متمادى در صحن مطهر حضرت امير (عليه السلام) در حجره فوقانى بالاى درب طوسى، ساکن وخانقاه داشت وهميشه سر وپا برهنه بود. وى بعد از دعوى مهدويت، عده اى مريد پيدا کرد، ظاهرا در سال 1342 وفات کرد.
40- هاشم شاه نور بخش، مقيم کشمير. در سال 1205 وفات کرد.
41- شيخ عبد القدير بخارايى، در سال 900 در بخارا دعوى مهدويت نمود وامير بخارا او را به قتل رسانيد.
42- ميرزا بخلى، از اکابر علماى بلخ بوده که در سال 890 دعوى مهدويت کرد وبعد از مدتى به قتل رسيد. از آثار او ديوان شعر وکتابى در فضايل اهل بيت عليهم السلام است.
43- ملا عرشى کاشانى، مقيم اصفهان که در سال 850 دعوى مهدويت، بلکه کم کم دعوى نبوت کرد وبالاخره در سال 880 کشته شد. در بعضى مجامع قلمى نوشته اند که جسد او را پس از قتل سوزاندند.
44- سيد على موسوى، از سادات مشعشعى هويزه بود. وى که مقيم هندوستان بوده پس از دعوى مهدويت به قتل رسيد.
45- ميرزا مشتاق على شيرازى، در عصر کريم خان مى زيسته است. وى نيز دعوى مهدويت کرده وتاليفى در اين خصوص دارد.
46- با يزيد ترکمانى، مقيم فونيه ومعاصر سلطان سليمان قانونى بوده است. او نيز دعوى مهدويت کرده وتأليفاتى در زمينه قرآن وغيره دارد که در نهايت به قتل رسيد.(7)
البته پوشيده نيست که اشخاص ديگرى چون سيد على محمد باب، ميرزا يحيى ازل، حسينعلى عبدالبهاء ويوسف خواجه نيز ادعاى مهدويت کردند ومشروح حال آنها در کتابهاى مربوطه بسيار آمده است، که در واقع سياست خارجى استعمار آنها را تحريک نموده، وگرنه فرومايگى آنها مانند آفتاب آشکار شد.
ونيز امام صادق (عليه السلام) فرزندى داشت به نام (اسماعيل) که فرقه اسماعيليه منسوب به اوست. اين فرقه او را مهدى موعود دانسته ومعتقدند که از دنيا نرفته است. در صورتى که امام صادق (عليه السلام) بعد از وفات اسماعيل جنازه او را براى جلوگيرى از همين مساله به عده اى از مردم نشان داده بود.
اولين کسى که نام مهدى موعود بر او گذاشتند چه کسى بود؟
پاسخ: گفته شد از جمله مسائلى که بيانگر اهميت (مسئله مهدويت) مى باشد اين است که در طول تاريخ، به نام کسانى برخورد مى کنيم که با گذاردن نام (مهدى موعود) برخود، ويا چسباندن اين عنوان از سوى ديگران به آنها، داعيه هاى بزرگى داشته، يا بر ايشان قائل بودند.
شايد نخستين کسى که اين نام را بر او گذاشتند – هر چند راضى به اين کار نبود – فرزند امير المؤمنين عليه السلام، (محمد حنفيه) بود، به اين بيان که فرقه (کيسانيه) اعتقاد داشتند او مهدى موعود است وپس از مرگ او، سر وصدا بلند کردند که او هرگز نمرده است، بلکه در کوه (رضوى) که در نزديکى مدينه است، در ميان دو شير قرار گرفته، که حافظ ونگهبان او هستند! در حالى که (محمد حنفيه) در سال 80 يا 81 هجرى وفات کرد ودر قبرستان بقيع به خاک سپرده شد
(7) اديان ومهدويت، محمد بهشتى، ص 71، با تصرف در الفاظ
بدون دیدگاه