معاویه کاتب وحی نبوده است!
یکی از فضائلی که برای معاویه عنوان کرده اند این است که وی کاتب وحی، نویسنده آیات الهی در هنگام نزول، بوده است. مسلم در این مورد روایتی دارد که معاویه در خدمت حضرت رسول صلی الله علیه واله به کتابت اشتغال داشته و به اصطلاح منشی آن جناب بوده است. مدائنی می گوید: زید بن ثابت کاتب وحی بود و معاویه هم از طرف پیغمبر به این طرف و آن طرف نامه می نوشت و جواب سوالات را می داد! باید توجه داشت که نوشتن نامه های پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله با کاتب وحی بودن فرق می کند. مطلبی که علمای اهل سنت بیان کرده اند این است که وی نامه های پیامبر را می نوشته است، نه اینکه کاتب وحی بوده است. و افرادیکه مدعی هستند معاویه کاتب وحی بوده باید ثابت کنند و بگویند کدام آیه را معاویه نوشته است؟!
ابو ریه از نویسندگان معروف اهل سنت مصر می نویسد: هیچ بعید نیست که برخی نامه ها را (که هیچ ارتباطی به وحی نداشتند) برای پیامبر نوشته باشد؛ اما این که بگوییم او چیزی از قرآن را نوشته است و کاتب وحی می باشد، جزء محالات است.(1)
عبدالرحیم خطیب: آنچه پیرامون کتابت معاویه گفته و نوشته اند، غیر از کتابت وحی است. بر خلاف آنچه که امروزه میان برخی فرق اسلامی شنیده می شود، معاویه از کاتبان وحی نبوده، بلکه گاهی اوقات، نامه های عادی پیامبر را می نوشته و همین امر، منشا اشتباه شده و او را جزء کاتبان وحی به شمار آورده اند.(2)
ذهبی از عبدالله بن عمر نقل کرده است که معاویه کاتب وحی نبود؛ بلکه گاهی اوقات نامه های عادی را برای پیامبر می نوشت. ابن عبد ربه اندلسی تصریح دارد که معاویه و خالد بن سعید، نامه های معمولی پیامبر را می نوشتند. دینوری نیز علت این امر را کمبود افراد با سواد ذکر کرده است.(3)
آری در اثبات کاتب وحی بودن معاویه چند حدیث مجعول و ساختگی در کتب اهل سنت یافت می شود، که خود علمای ایشان به ضعف آن احادیث اعتراف کرده اند:
از مسرة بن عبدالله خادم نقل است كه گفته: كردو س بن محمد باقلانى از يزيد بن محمد مروزى و او از پدرش و او از جدش روايت كرده اند كه: از امير المومنين على رضى الله عنه شنيدم كه مى گفت و اين خبر را از او ذكر كرده كه: من كنار رسول الله صلى الله عليه و اله نشسته بودم كه معاويه رسيد و رسول الله صلى الله عليه و اله قلم را از من گرفت و به دست او داد و در خود چيزى جز احساس اينكه خدا او را به اين كار امر كرد نيافتم.
ابن حجر اين مطلب را در لسان الميزان (4) ذكر كرده و آن را از ساخته هاى مسرة بن خادم معرفى كرده و گفته است: متن آن باطل و اسناد دروغ است. و خطيب در تاريخ خود از طريق همين مسرة منقبتى را درباره عمر و ابو بكر آورده و گفته است: اين حديث دروغ و ساختگى است. جالب آنکه مسرة كه تاريخ شنيدن روايت از ابى زرعه را چهار سال بعد از مرگ او ذكر كرده است!
همچنین ابن كثير در تاريخ خود (5) از طريق مسيب بن واضح و او از ابن عباس نقل كرده كه گفت: جبرئيل پيش رسول الله صلى الله عليه و اله آمد و گفت: اى محمد به معاويه سلام برسان و خبر خوشى را به او سفارش كن كه او بر كتاب خدا و وحى او امين است و نيكو امينى است!!!
دارقطنى مي گوید: مسيب بن واضح ضعيف است. و ابن عدى مي گويد: به عبدان گفتم: از عبدالوهاب بن ضحاك و مسيب بن واضح كداميك پيش تو بهترند؟ گفت هر دو برابرند و عبدالوهاب از دروغگویان و حديث سازان معروف است. شخصيت متروك و ضعيف دارد و بسيار خطا مى كند و خيال پرداز است.
نکته قابل توجه دیگر آنکه عبدالله بن خطل، که کاتب پیامبر بود، می گفت: اگر محمد پیغمبر است من از کتابت برای او خودداری خواهم کرد و یا اینکه هرچه دلم خواست خواهم نوشت. و سپس مرتد گردید و به مکه رفت و بار دیگر مشرک شد. هنگام فتح مکه حضرت رسول صلی الله علیه واله امر کرند گردن او را زدند. ابن عدی پس از ذکر این قضیه گفته است: قبل از عبدالله بن خطل، عبدالله بن ابی سعد در مکه برای پیغمبر نامه می نوشت و او هم پس از مدتی مرتد گردید و می گفت: من محمد را هر طور دلم می خواست می چرخاندم! حضرت رسول صلی الله علیه واله در فتح مکه دستور دادند او را هرجا دیدند بکشند. ابن کثیر در باره او می گوید: او کاتب پیامبر بود. شیطان او را گمراه کرد و به مشرکین ملحق شد.
حال ما اگر قبول کنیم که معاویه کاتب نامه های پیامبر اکرم و یا حتی بر فرض محال کاتب وحی بوده است، از مدافعان معاویه سوال می کنیم که آیا همین نویسندگی موجب سعادت و عاقبت به خیری می شود؟ اگر اینگونه است پس چرا عبدالله بن خطل و عبدالله بن ابی سعد مرتد گشتند و به دستور پیامبر کشته شدند؟ بدعتها و جنایات وحشیانه معاویه در زمان حکومتش هرگز به هیچ انسان منصفی اجازه نمی دهد که وی را به خاطر نوشتن چند ورق کاغذ احترام کند. جالب تر از همه آن است که خود معاویه به زید بن ثابت که کاتب وحی بود، متذکر می شد که مبادا این رتبه و مقام، تو را مغرور سازد! (6)
اسناد:
(1) ابوهریرة، ابو ریة، ص 204
(2) شیخین، عبدالرحیم خطیب، ص 159
(3) سیر اعلام النبلاء ج 3 ص 132، العقد الفرید ج 4 ص 160، المعارف ص 30
(4) لسان الميزان ج6ص20
(5) تاريخ ابن كثير ج8ص120
(6) اسد الغابة ج3 ص173، تاریخ خلیفه بن خیاط ص 105، البدایة و النهایه ج 5 ص304، ربیع الابرار ج 1ص689