Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the wp-useronline domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/lk84vgdi/domains/hadiskadeh.ir/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114

Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the all-in-one-wp-security-and-firewall domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/lk84vgdi/domains/hadiskadeh.ir/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
من به زور چادری شدم! - حدیث کده : اثبات حقانیت مکتب اهل البیت علیه السلام

من به زور چادری شدم!

من به زور چادری شدم!

n00099967-b

تا جایی که یادم هست به زور چادری شدم! خیلی خیلی به زور … !

خاطرم هست از اول ابتدایی با خواهرم مدرسه که می رفتیم، او از من بزرگتر بود و چادر سر می کرد و من همیشه حسرتش را می خوردم. از تابستان سال دوم شروع کردم خواهش و تمنا که من هم چادر می خواهم. اما چون از نظر مادرم هنوز خیلی کوچک بودم و توانایی جمع و جور کردن چادر را نداشتم مدام وعده می دادند که باشد برای بعد از سن تکلیف!
مدرسه ها باز شد و علی رغم تمام تلاش هایم خبری از چادر نشد!
یک شب عمه و دختر عمه ام به خانه مان آمده بودند، دختر عمه ام چادر نو خریده بود. همانجا سر کرد و چادر قدیمی ش در خانه ی ما جا ماند!

آن شب فکری به ذهنم رسید. می دانستم پدر و مادرم حساس هستند که از وسایل دیگران بی اجازه استفاده نکنم. من هم با علم به این حساسیت، صبح چادر را بدون اجازه برداشتم و با خواهرم باهم رفتیم. بیرون از خانه چادر را سر کردم. خوب یادم هست وقتی کنار خواهرم با چادر راه می رفتم چنان احساس بزرگی می کردم که حقیقتا متصور بودم روی ابرها راه می روم!
تا اینجا نصف نقشه ام عملی شده بود.

هنگام برگشت، با چادر وارد خانه شدم. پایم را محکم زمین گذاشتم و گفتم تا وقتی برایم چادر تهیه نکنید با این چادر خواهم رفت!

و از فردای آن روز تا به حال رسما چادری شدم. با چادر خودم!

امیدوارم به حق آبروی حضرت زهرا(س) تا ابد برای هم آبرو باشیم..

 

 

 

خط خطی های من
بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

حجاب و عفاف
خانواده ی امروز، خیمه ی بی ستون

خانواده ی امروز، خیمه ی بی ستون خانواده، نخستین و تاثیرگذارترین نهادی است که انسان آن را می شناسد و در آن رشد پیدا می کند. به خاطر اهمیت موضوع خانواده، در همه ی نقاط جهان، نهادهای تخصصی برای رسیدگی به وضعیت خانواده ها وجود دارد. در خانواده، در نگاهی …

حجاب و عفاف
پدر بودن را یاد بگیریم!

پدر بودن را یاد بگیریم! برای خواندن این مطلب، نیازی نیست که پدر چند فرزند باشید! همین که بالقوه توان پدر شدن داشته باشید کافی است. حتی لازم نیست ازدواج کرده باشید، بالاخره که روزی این مهم برایتان اتفاق می افتد! اصلا پا را از این هم فراتر می گذاریم؛ …

حجاب و عفاف
عشق، حق مسلم ماست! (درگوشی با آقایان)

عشق، حق مسلم ماست! (درگوشی با آقایان) اگر از سر کار برگردید و خانه نامرتب باشد، اخمهایتان در هم می رود و همسرتان را سرزنش می کنید؟ اگر یک روز غذا آماده نباشد و خدای نکرده کمی گرسنگی بکشید، عشق از یادتان می رود  و زمین و زمان را به …