پدر بودن را یاد بگیریم!
چه زمان چه بگوییم؟
شاید اولین نکته ای که لازم است بدانیم این باشد که هر زمانی مناسب برای تربیت کودکان نیست. امام علی (ع) در نامه اش به امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: «[فرزندم] زمانی به تربیت تو اهتمام کردم که قلبت آماده بود و اشتغالات [زندگی] افکارت را به خود سرگرم نکرده بود.» (1) پس فکر نکنیم که هر وقت دلمان خواست وقت ادب آموختن است. نکته ی دوم هم در این زمینه این است: «فرزند خود را هفت سال آزاد بگذار تا بازی کند، هفت سال دوم او را ادب کن و هفت سال سوم او را ملازم و مصاحب خود قرار ده.» (2) پس این تصور را از ذهنمان خارج کنیم که هر فردی را دیدیم که از ما کوچکتر است، باید ادب آموزی خود را رو کنیم!
تربیت یعنی چه؟
«حق فرزند بر پدرش این است که نام نیکو بر او بگذارد و او را به نیکی تربیت کند.» (3) در این مورد که شکی نیست. اما سؤال اینجاست که این تربیت نیکو یعنی چه؟ تربیت عبارت است از «رفع موانع و ایجاد مقتضیات، برای اینکه استعدادهای انسان در جهت کمال مطلق شکوفا شود.» (4) و این یعنی استعدادهایی که در فرزندانمان وجود دارد را شکوفا کنیم. مثلا نخواهیم که به زور از او یک دکتر یا مهندس بسازیم در حالی که علاقه و استعداد واقعی او در نویسندگی است. «انسانها مانند معادن طلا و نقره اند» (5) و پدر و مادر باید این معادن را شناسایی و بهره برداری کنند زیرا «هیچ پدری چیزی بهتر از تربیت نیک برای فرزندش به ارث نگذاشته است.» (6)
عدالت حتی در بوسیدن
خیلی وقتها ریزترین رفتارهای ما می تواند عمیقترین تأثیرات را داشته باشد. به خصوص در مورد کودکان که تأثیرپذیریشان بیشتر است و به همین خاطر رعایت عدالت بین فرزندان، بسیار مورد تأکید می باشد؛ چه در آموزه های اسلام و چه در اصول تربیتی و روانشناسی. اگر جلوی چشم یک بچه، به بچه ی دیگری محبت کنیم و به دیگری نه، این رفتار ما ستم محسوب می شود. مردی که به یکی از فرزندانش هدیه ای داده بود و از پیامبر (ص) خواست تا شاهد باشد، پیامبر (ص) از او پرسیدند که آیا به تمام فرزندانت هدیه ای داده ای؟ وقتی مرد پاسخ منفی داد، پیامبر (ص) فرمودند: «پروای الهی پیشه کنید و میان فرزندانتان به عدالت رفتار کنید. من بر ستم گواه نخواهم شد.» (7)
«بی گمان خداوند دوست دارد که میان فرزندان به عدالت رفتار شود حتی در بوسیدن آنان.» (8)
شکلات البته، کتک هرگز!
نقش تشویق و تنبیه در تربیت واضح است، اما چگونگی آن نه. تشویق راهی است که بیشتر مواقع جواب می دهد و به فرموده ی امام علی (ع) « … یاد کردن کارهای نیک آنان، دلیرشان را [به کوشش و حرکت بیشتر] برانگیزاند و از کارمانده را [به کار و تلاش] ترغیب نماید.» (9) البته این تشویق نباید بیش از اندازه شود، زیرا تملق است. در مورد تنبیه هم گفته اند: «فرزند را تنبیه بدنی نکن و برای تربیت کردنش با او قهر کن ولی قهرت طولانی نشود.» (10) همچنین نباید کودک را وادار کرد تا چندین بار معذرت خواهی کند؛ زیرا به فرموده ی امام علی (ع) «تکرار نمودن عذرخواهی، به یاد گناه انداختن است.» (11) یعنی اشتباه آدم را مدام به یادش می آورد و نیز فرموده اند: «افراط در سرزنش کردن میززان لجاجت را افزایش می دهد.» (12)
مهمترین تکلیف
هرچه درباره ی اهمیت محبت و احترام گذاشتن به کودکان بگوییم باز هم کم است. آن قدر حدیث و روایت در این زمینه آمده است و آنقدر روانشناسان کودک به آن تأکید کرده اند، که به نظر به یک امر بدیهی تبدیل شده است. «رسول خدا (ص) مهربانترین مردمان به کودکان بود.» (13)
پیامبر (ص) فرموده اند: «پنج چیز است که رهایشان نمی کنم … و سلام کردن به کودکان تا بعد از من سنت شود.» (14) و این دقیقا یعنی اکرام کودکان. تأثیر آن هم معلوم است: عزت نفس. تصور کنید که تمام کودکان یک جامعه با عزت نفس بزرگ شوند. آن وقت است که جامعه می شود جامعه ی گل و بلبل!
برای کوتاه کردن مطلب، یک سری حقوق فرزندان را به صورت چکیده بیان می کنیم:
امنیت، رفاه، نام نیک، شناخت نیازها، همزبانی، بازی کردن با آنها، هدیه دادن، و … .
برای خواندن حقوق فرزندان در رساله ی حقوق امام سجاد (ع)، اینجا را بخوانید.
پی نوشت:
1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 31.
2. امام صادق (ع)، وسائل الشیعه، ج 15، ص 193، به نقل از سیره ی نبوی، مصطفی دلشاد تهرانی، دفتر چهارم، ص 155.
3. پیامبر اکرم (ص)، وسائل الشیعه، ج 15، ص 123، به نقل از همان، ص 147.
4. سیری در تربیت اسلامی، ص 25، به نقل از همان.
5. پیامبر اکرم (ص)، الکافی، ج 8، ص 177، به نقل از همان.
6. پیامبر اکرم (ص)، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 6، ص 212، به نقل از همان، ص 148.
7. کنزالعمال، ج 16، ص 585. به نقل از همان، ص 146.
8. پیامبر اکرم (ص)، الجامع الصغیر، ج 1، ص 288. به نقل از همان.
9. نهج البلاغه، نامه 53.
10. امام کاظم (ع)، بحارالانوار، ج 104، ص 99.
11. شرح غررالحکم، ج1، ص 374.
12. غررالحکم، ج 1، ص 88.
13. کنزالعمال، ج 7، ص 155.
14. علل الشرایع، ج 1، ص 130.
پژواک