چرا در عصر انبياى گذشته حکومت عدل جهانى تحقق نيافته است؟
اين سؤال گاهى به طريق ديگرى نيز مطرح مى شود که چرا حکومت عدل جهانى در پايان تاريخ واخر الزمان اجرا مى گردد؟ آيا اين امر اتفاقى است يا اينکه وجه ودليلى دارد؟ مى گوييم: تکامل فرد ودر نتيجه ايجاد مجتمع کامل ونيز دولت وحکومت عدل در جامعه با دو عامل اساسى تحقق پذير است:
1 – عامل خارجى: به اين معنا که هر فرد از افراد جامعه، معناى عدل وکمالى را که هدف خلقت در اوست بداند ونيز راهى را براى رسيدن به ان بيابد، واز انجا که فهم بشر قاصر از درک اين امور است لذا بشر در طول تاريخ محتاج به انبيا براى هدايت ورسيدن به اهداف خود بوده است.
2 – عامل داخلى: که همان شعور بشر به اين مسئوليّت وهدف بزرگ است. لذا براى رسيدن به هدف، تحقق اين عامل داخلى در وجود انسان لازم است. اين شعور به مسئوليّت تحقق نمى يابد مگر به اينکه:
الف. عقل، اهميّت اطاعت خداوند وخضوع وخشوع نسبت به او را درک کند.
ب. بداند که اطاعت خدا ضامن حقيقى براى سعادت خود وجامعه وايجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.
ج. حقيقت عدل وقسط واثار وبرکات ان را بداند.
اين عامل داخلى با انواعش از چند طريق قابل پياده شدن است:
1 – اينکه اين ايمان واخلاص در افراد جامعه به صورت معجزه تحقق يابد.
اين احتمال با قانون معجزات منافات دارد، زيرا معجزه طريق انحصارى است، در حالى که براى رسيدن به نتيجه وهدف راه هاى ديگر غير از طريق معجزه وجود دارد. ونيز با اختيار انسان – که کمال او در گرو ان است – منافات دارد.
2 – بشر بدون جبر وبا تجربه وارشاد به سطحى عالى از فهم وشعور برسد تا بتواند ان هدف عالى را با رهبرى الهى پياده کند.
با ملاحظه حالات وخصوصيات بشر پى مى بريم که هنوز انسان به ان سطح عالى از فهم وشعور براى رسيدن به اين هدف کامل نرسيده است، زيرا بشر از ابتداى خلقت، دو شرط اساسى از شرايط تطبيق عدل کامل را نداشته است:
الف. شناخت عدل به صورت کامل.
ب. امادگى براى فداکارى در راه تطبيق وپياده کردن عدالت بعد از شناخت ان.
اگر بر فرض، بشر شرط اوّل را دارا باشد، هنوز امادگى کامل براى شرط دوّم را پيدا نکرده است. ولذا حتى در عصر صحابه رسول اکرم که ان را بهترين عصر مى دانند ان حضرت مشکلاتى با صحابه در زمينه فداکارى انان در راه اسلام داشته است.
خداوند متعال در اعتراض به جماعتى از صحابه مى فرمايد: (يا ايُّهَا الَّذِينَ امَنُوا ما لَکُمْ اذا قِيلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ اثّاقَلْتُمْ الَى الارْضِ ارَضِيتُمْ بِالحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الاخِرَةِ فَما مَتاعُ الحَياةِ الدُّنْيا فِى الاخِرَةِ الّا قَلِيلٌ)؛(18) (اى کسانى که ايمان اورده ايد! چرا هنگامى که به شما گفته مى شود: به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنيد بر زمين سنگينى مى کنيد (و سستى به خرج مى دهيد) ؟! آيا به زندگى دنيا به جاى اخرت راضى شده ايد؟! با اينکه متاع زندگى دنيا، در برابر اخرت، جز اندکى نيست).
حال به اين نتيجه مى رسيم که بشر تاکنون به شروط اساسى براى تشکيل حکومت جهانى دست نيافته وزمينه را براى ظهور فراهم نساخته است.
سيد رضا صدررحمه الله مى گويد: (روزى خواهد رسيد که بشر قابليت پيدا کند که دادگسترى توانا وبينا بر او حکومت کند وقابليّت پيدا کردن بشر براى چنين حکومت عبارت است از تکامل او. بشر تکامل نيافته شايستگى ولياقت حکومت عدل را ندارد وان را نمى پذيرد، واگر با جبر وزور بر او تحميل شود نقض غرض خواهد بود. جبر وزور ظلم است وظلم نردبان عدل نخواهد بود. عدلى که به وسيله ظلم برقرار شود عدل نيست، هر چند نام عدل بر ان گذارند. بشر تکامل نيافته حاکم عدل را نمى پسندد ودوست مى دارد که او برکنار شود. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: (اين مردم از من ملول شده اند ومن هم از انها ملول هستم)، سپس در حقّ انها نفرينى کرده، فرمود: (خدآيا مرا از اينها بگير). حکومت عدل بايستى با رضايت خلق برقرار شود، وان وقتى است که بشر خواستار ان باشد. بشر وقتى خواستار حکومت عدل مى شود که خوى حيوانى تحت فرمان خوى انسانى او قرار گيرد).(19)
در روايات نيز به جهتى ديگر اشاره شده است.
امام باقر عليه السلام فرمود: (دولتنا اخر الدول ولن يبقى اهل البيت لهم دولة الّا ملکوا قبلنا لئلّا يقولوا اذا راوا سيرتنا اذا ملکنا سرنا مثل سيرة هؤلاء وهو قول اللَّه عزّ وجلّ: (وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)؛(20) (دولت وحکومت ما اخرين دولت ها وحکومت هاست. حکومت براى هيچ اهل بيتى باقى نمى ماند مگر اينکه قبل از ما به حکومت رسيده وان را به نهايت رسانده است، به جهت انکه هر گاه سيره ما را در حکومت مشاهده کردند نگويند: اگر ما نيز مالک وعهده دار حکومت بوديم اين چنين حکومت مى کرديم. اشاره به اين معناست قول خداوند متعال که مى فرمايد: (وعاقبت براى پرهيزگاران است)).
پی نوشت :
(18) سوره توبه، ايه 38.
(19) راه مهدى عليه السلام، ص 54.
(20) الغيبة، طوسى، ص 472؛ بحار الانوار، ج 52، ص 332، ح 58.
موعود شناسى وپاسخ به شبهات
بدون دیدگاه